تلاش برای پناهبردن به آغوش ولرم چین کمونیست و سر و صدا راه انداختن و تبلیغات دربارۀ آن اولین تلاش یا شگرد حکومت اسلامی برای حفظ بقا نیست. تاریخ چهل و دو سالۀ این رژیم با همین گونه هیاهوهای بسیار برای هیچ رقم خورده است. راز بقای رژیم اسلامی را در به راه انداختن همین سر و صداها باید جستجو کرد. این واقعیت که خود چین واکنشی سخت خوددارانه، اگر نگوئیم تحقیرآمیز، در برابر این تبلیغات داشته، چیزی از معنا و اثر آن نمیکاهد.
این ماجرا – یا ماجراجوئی — از همان روزهای اوۤل شروع شد. با شعار «صدور انقلاب». بی هیچ اطلاع یا شعوری از این که این شعار یا سیاست مدتهاست که محکوم شده و واکنشهای منفی و ستیزهجویانهای برخواهد انگیخت. حکومت اسلامی حتۤی دست به کار تشکیل گردانهائی برای اجرای این سیاست شد. در تلاشی بیهوده برای یافتن معنا یا منطقی برای این سیاست شاید بتوان آن را تعمیم یا توسعۀ شعار یا خواست «استقلال» دانست که، سرمست از پیروزی بادآورده، میخواستند آن را به خارج از مرزهای کشور تسۤرۤی دهند.
گروهی دانشجوی مخبۤط پیرو خط امام سفارت آمریکا را اشغال کردند و خود امام این اقدام جنونآمیز را انقلاب دوم نامید. ریزش سیلآسای مصیبتهائی که در پی آمد، و مملکت را به آستانۀ ورشکستگی کشاند، موجب تحکیم باز هم بیشتر رژیم شد.
با انزوائی که به دنبال اشغال سفارت آمریکا پیش آمد و با تصفیۀ باز هم بیشتر ارتش همراه شد، عراق به ایران حمله کرد. دفاع از کشور به عهده مشتی افراد مطلقاَ بیتجربه و بیکفایت و فرصتطلب گذاشته شد که در مصادرۀ جانفشانیهای آنچه از ارتش باقی مانده بود، تردید نکردند. همین هم به ذخیرهای برای بقای رژیم تبدیل شد.
با بازپس گرفتن خرمشهر فرصت بزرگی برای صلح و دریافت غرامتی چند ده میلیاردی فراهم آمد. این فرصت هم با ترجیح جنگ به مثابۀ «نعمت» بادآورده و ابزاری برای تحکیم هر چه بیشتر رژیم، نادیده گرفته شد.
پایان جنگ با خفت و خواری پذیرفته شد. اگر لرزهای بر اندام حکومت و حکومتیان افتاد، با قتل عام زندانیان سیاسی و صدور فتوای قتل نویسندهای در آن سوی دنیا، جبران شد و اندک زمانی بعد در مراسم تدفین رهبر انقلاب چشمههائی باورنکردنی امۤا واقعی از حضور و قدرت حکومت به نمایش درآمد. تودهها – حتۤی بخشی از تودهها – میتوانند بقا و استحکام قدرت یا حداقل تصور یا توهۤم آن را تضمین کنند.
سرانجام واژههای از یادرفته و غیرانقلابی یا ضدانقلابیِ مملکتداری و بازسازی و… بر زبان امیرکبیرهای زمان جاری شد. همزمان تحکیم هر چه بیشتر اصل ایران برباد ده ولایت فقیه سرانجام روشن کرد که رهائی ممکن نیست. حکومت ابعاد نارضایتی را در نیافت و انتخابات را در چارچوب تنگ مؤسسات و دستگاههای کنترل خود «آزاد» گذاشت. جنبش مردمی اصلاحطلبی آغاز شده بود، هر چند که بخشی از حاکمیت رهبری و در واقع کنترل آن را در دست داشت. اما سیاهچالۀ ولایت فقیه احساس خطر کرد و با پیش راندن دستگاههای سرکوب خود مردم را از صحنه راند و رهبران اصلاحطلب را خرید یا خانهنشین کرد.
روز از نو روزی از نو… به یمن دلارهای دورۀ اوۤل احمدینژاد و با تزریق «دُز» کنترل شدهای از دیپلماسی – با عنوان مضحک نرمش قهرمانانه – سیاست صدور انقلاب به جاهطلبیهای هستهای و فرابردن مرزهای امنیتی تا مدیترانه تبدیل شد. در این میان ظهور داعش و مقابله با آن بهانۀ دنیاپسندی بود. امۤا گویا از یاد برده بودند که اسرائیل، این بزرگترین برندۀ انقلاب اسلامی، عر و تیز سپاهیان اسلام را کنار مرزهایش تحمل نخواهد کرد. عقبنشینی مفتضحانه از مدیترانه زیر بمبارانهای بیوقفۀ دولت یهود و اکراه و بیمحلی شرکای عرب و ترک و روس در دورانی که رژیم بحرانی از تحریم و فساد و دزدی و گرانی و فقر و سرکوب را از سر میگذراند، کم و بیش بیسر و صدا صورت گرفت. حتۤی ترور مهمترین شخصیت سپاه بوسیلۀ بیآبروترین رئیس جمهور آمریکا هم، با وجود حضور میلیونی تودهها، بحرانی را که رژیم در آن غوطه میزد تسکین نداد.
آخرین نمایش قدرت رژیم که در برابر همین ترور صورت گرفت، همانقدر دست به عصا و مذبوحانه و بیهوده بود که قدرتنمائی سپاهیان و مزدورانش در برابر کودکان و جوانانی که بر اثر فقر و محرومیت و گرسنگی به خیابانها ریختند.
حکومت اسلامی از آغاز برای سرنگون شدن آمده بود. هیچ حکومتی این چنین خود همۀ اسباب و شرایط سرنگونی خود را با خود همراه نیاورده بوده است. هیچ حکومتی چنین تصادفی، بیمورد، بیهنگام، و بی هیچ معنا یا پیام و ماَموریت تاریخی بر سر کار نیامده بود. تاریخنویسان و تذکرهنویسانی کوشیدهاند تا برای آن شجرۀالنسبی یا هویتی دست و پا کنند و جای درخوری در تاریخ این مملکت بدان اختصاص دهند. مفسران و نظریهپردازانی، بیشتر از میان فریبخوردگان خود رژیم، کارکردهای ناخواسته و ناچاری بدان نسبت دادهاند – تعیین تکلیف نهائی نقش دین در جامعه، آزادی ایمان از دین، جدائی دین از حکومت… اینها همه تحصیل حاصل است. چنین روندهائی بدون ابتلا به حکومت اسلامی خود داشت در جامعۀ ما صورت میگرفت.
سرکردگان حکومت خود بهتر از همه میدانند که پناه بردن به آغوش ولرم کمونیسم چینی آنها را از حرص و آزی که تا سلولهای گلبولهای سرخشان رخنه کرده و لانه ساخته، نجات نخواهد داد. همچنانکه زیر سایۀ حضرت رضا و حضرت معصومه هم از وساوس شیطانی قدرت و ثروت مصون نماندند.
در این میان آیندۀ مخالفان هم چندان امیدبخش نیست. چه آنها که دل در گرو هوا و هوسهای رئیسجمهور هوسباز آمریکا بستهاند و چه آنها که خود را از میراث پدرانی که با خون دل از حرمت و حقوق مردم دفاع کردند، بینیاز میدانند. در شوروی رژیم خود-به-خود ساقط نشد. مدتها پیش از آنکه اعضای کمیتۀ مرکزی با کودتای دست و پا شکستۀ خود گورباچف را زمین برنند، تاواریشهای کهنهکار فرنجهای نظامی خود را با فراک و پاپیون سرمایهداران – ببخشید، کارآفرینان – عوض کرده بودند…