میانۀ محال و ممکن

65dfg4dfg4  محسن یلفانی mohsen yalfaniآنچه تظاهرات خونین آخر آبان در ایران را بیش از هر چیز تلخ‌ و دردناک‌ می‌کند این است که در تنهائی مردم آغاز شد و بی آنکه امیدِ فردائی در پی داشته باشد، ادامه یافت.

راست است که واکنش‌ها نسیت به این تظاهرات به هیچ روی کم نبود، تا آنجا که در طول روزهای تظاهرات کشور در نوعی حالت فوق‌العاده بسر می‌برد و حکومت نیز در وحشت از انتشار اخبار تظاهرات اینترنت را قطع کرد. در داخل کشور شمار بزرگی از دست‌اندرکارانِ سیاست به هم‌دلی با تظاهرکنندگان و هشدار دادن به حکومت در کشتاری که به راه انداخته بود، برخاستند.  کسانی نیز، از اهل هنر و فرهنگ، تردید و احتیاط معمول را کنار گذاشتند و  از ابراز همدردی با مردم و نکوهش حکومت خودداری نکردند.

در خارج از کشور نیز بازار خبررسانی و نقد و تفسیر و تحلیل و نکوهش و افشاگری داغ بود — همچنانکه تلاش برای بهره‌برداری و مصادرۀ تظاهرات از جانب کسان یا گروه‌هائی که ربطی یا دخالتی در کار نداشتند.

حکومت اسلامی که ولی فقیه‌اش در آعاز تظاهرکنندگان را اشرار خواند، و در حالی که حتّی جراًت اعلام شمار قربانیان را ندارد، اینک در پی دل‌جوئی از جان‌باختگانِ تظاهرات و پرداخت دیه به خانواده‌های آنها برآمده است.

منابع مستقل و معتبر از صدها کشته و هزاران زندانی خبر می‌دهند. این ارقام با معنای هولناکشان این پرسش را در بر دارند که آیا باز هم باید خاطرۀ این چند صد نفر خواهران و برادران‌مان را که با شعار و با آرزوی نابودی حکومت اسلامی جان باختند، همچون فصل دیگری بر «شورش‌ها» یا «تظاهرات» پراکنده و گاهگاهی بیافزائیم و دل خوش کنیم که در آینده‌ای نزدیک‌تر فصل دیگری آعاز شود؟ تنهائی و ناامیدی تظاهرکنندگان و قربانیانی که در خیابان‌ها و زنذان‌های هولناک رژیم برجای گذاشتند، در نبود مطلقِ نه تنها تداوم، که حتّی چشم‌انداز یا تصوّری از حاصل فداکاری و ازجان‌گذشتگی‌اشان یود.

بیش از چهل سال از برقراری یک حکومت مذهبی که ستون اصلی آن ولایت مطلقۀ فقیه است، می‌گذرد و نخبگان سیاسی ما همچنان از ارائۀ طریق یا بدیلی که از مقبولیت و اجماع و اعتبار امیدبخشی در میان مردم  دارا باشد، عاجز بوده‌اند، و در نتیجه در بزنگاه‌های خونینی نظیر آخرین هفتۀ آبان‌ماهی که گذشت، مردم تنها، مستاًصل و ناامید راهی جز فریاد کردن خشم خود و نثار خونشان نمی‌یابند. آیا باز باید دست روی دست گذاشت و با دل‌خوش کردن به تفسیر و تعبیر و افشاگری – که واقعاً دیگر کسی بدانها نیازی ندارد —  اجازه داد که یک بار دیگر فریاد هم‌میهنان ستمدیده و جان به لب رسیدۀ ما در این وادی خاموشان فرو نشیند و غلغله‌ای در گنبد افلاک نیاندازد؟

بر خلاف نظر کسانی که در گوشه‌ای نشسته‌اند و دائم از ایرانیان ایراد می‌گیرند که فاقد فرهنگ و تربیت لازم برای زندگی جمعی‌ و رعایت حقوق دیگران‌اند و ابتدا باید به تربیت افراد پرداخت و بعد به سیاست، جامعۀ ایرانی، حداقل در مقایسه با جوامع دور و برش، از ظرفیت و تجربۀ کافی و از بسیاری از شرایط و امکانات، همچنانکه از سابقۀ لازم برای برقراری و برخورداری از نظامی مبتنی بر حداقلی از معیارها و ضروریات دموکراسی برخوردار است.

منابع مستقل و معتبر از صدها کشته و هزاران زندانی خبر می‌دهند. این ارقام با معنای هولناکشان این پرسش را در بر دارند که آیا باز هم باید خاطرۀ این چند صد نفر خواهران و برادران‌مان را که با شعار و با آرزوی نابودی حکومت اسلامی جان باختند، همچون فصل دیگری بر «شورش‌ها» یا «تظاهرات» پراکنده و گاهگاهی بیافزائیم و دل خوش کنیم که در آینده‌ای نزدیک‌تر فصل دیگری آعاز شود؟ تنهائی و ناامیدی تظاهرکنندگان و قربانیانی که در خیابان‌ها و زنذان‌های هولناک رژیم برجای گذاشتند، در نبود مطلقِ نه تنها تداوم، که حتّی چشم‌انداز یا تصوّری از حاصل فداکاری و ازجان‌گذشتگی‌اشان یود.

ملّت ایران در طول تاریخ بلاواسطه و زندۀ خود، در دوره‌ها‌ئی نیز، هر چند کوتاه و آشفته، توانائی و استحقاق خود را برای چنین برخورداری‌ای ثابت کرده است. حتّی در دوران سلطۀ تمام عیار و فعّال مایشائی حکومت اسلامی، در دو نوبت خواست و نیاز آزادی یه جنبش‌های بزرگ اجتماعی تبدیل شد که هر یک می‌توانست آغاز و حامل روند استحالۀ رژیم اسلامی باشد. انتخابات ۱۳۷۶ و ۱۳۸۰ به هیچ روی تنها ابتکار یا برنامۀ یکی از جناح‌های حکومت اسلامی در مقابل جناح دیگر نبود. هیچ یک از جناح‌های رژیم، در حالی که کارنامۀ فلاکت‌بار آن ساده‌اندیشی و توهم ابتدائی همگان را یکسره از میان برده بود، قادر به کشاندن بیست میلیون نفر به پای صندوق‌های راًی نبودند. این مردمِ در طلب آزادی و با خواست رعایت حقوق پایمال شدۀ خود بودند که به صف‌های میلیونی انتخابات روی آوردند.

اکثریت بزرگ عناصر و عواملی که در این تحول به موقعیت و مقامی رسیدند و نام خود را هم اصلاح‌طلب گذاشتند، به جای پافشاری بر خواست مردمی که به آنها اعتماد کرده بودند، در رودرروئی با هستۀ سخت رژیم خود را باختند، و برای حفظ موقعیت خود در قدرت، در سیاه‌چالۀ ولایت فقیه جذب شدند.

رویداد دوم خرداد ۱۳۷۶ هشت سال بعد با شدّت و حدّت و با صراحت و شجاعت بیشتری در جنبش سبز تکرار شد. این بار رهبران اصلی جنبش، حتّی به بهای تحمّل حبس دراز مدت خانگی، به پیمان خود با مردم وفادار ماندند و تنها به امید فراهم آمدن گشایشی هر چند اندک در فعّال مایشائی رژیم، در انتخاباتی که خود رسوائی و تقلبی بودن آن را تجربه و اثبات کرده بودند، شرکت کردند.

بزرگ‌ترین ضعف یا اشتباه رهبران و فعالانِ هم حرکت اصلاح‌طلبی و هم جنبش سبز در این بود که از روی آوردن به نمایندگان – یا بازماندگانِ – واقعی یا سنتی یا تاریخی دموکراسی و آزادی‌خواهی در جامعۀ ما و جلب همکاری مؤثر آنها امتناع کردند و به جای آن به میراث آیت‌الله خمینی، که زیان‌بارترین نمود آن همانا اصل ولایت فقیه است، وفادار ماندند.

جبهۀ ملّی و در کنار یا همراه و یا در درون آن، نهضت آزادی، به رغم همۀ دشواری‌ها، ضعف‌ها، پراکندگی‌ها، و به رغم اشتباهات هولناک گذشته – اشتباهاتی که همۀ ما، همۀ مردم ایران در آن شریک بوده‌اند و بارها و بارها شرح داده شده و باز شناخته شده‌اند – هنوز و همچنان به حق نمایندگان تاریخی یا سنتی گرایش نیرومند دموکراسی و احقاق حقوق مردم در ایران‌اند — حتّی زمانی که از آنها جز یادگارها و نمادهائی باقی نمانده باشد.

اکنون زمان آن رسیده است که این امتناع از نزدیکی و همکاری میان این نیروهای سیاسی از میان برداشته شود. در واقع دلایل یا علت‌هائی که تا به حال مانع نزدیکی و همکاری این نیروها شده‌اند، بیشتر ناشی از وابستگی‌های ذهنی یا گروهی بوده‌اند تا موانع و تفاوت‌های واقعی و عملی. بر اثر تظاهرات اخیر گروه پرشماری از فعالان اصلاح‌طلبی و جنبش سبز آشکارا حمایت خود را از تظاهرکنندگان و مخالفت خود را با سرکوب حکومتی اعلام کردند. رهبران جنبش سبز نیز، بویژه میرحسین موسوی که بر گره‌گاه اصلی حکومت، یعنی اصل ولایت فقیه انگشت گذاشت، همبستگی خود را با تظاهرکنندگان اعلام کردند.

در شرایط وخیم و فوق‌العاده بحرانی و خطرناک کنونی، نزدیکی، همراهی و همکاری این نیروها به تنها اولویت و حقانیت هرگونه فعالیت یا حضور سیاسی تبدیل شده است. به یمن تظاهرات اخیر و به پاس خون‌هائی در این روزها ریخته شد، نشانه‌ها و دلایل جدّی و اطمینان‌بخشی برای چنین امکانی فراهم آمده است. با پاسخ مثبت دادن به این امکان راه بر شمار بزرگی از کسانی که تنها بر اثر وحشت از خلاً قدرت و خطرات ناشی از آن به ناچار به حمایت از رژیم ادامه می‌دهند،باز خواهد شد. همچنانکه مردان و زنان شجاعی که در ماه‌های اخیر با نوشتن نامه زبان حال اکثریت بزرگ مردم در مخالفت با ولایت فقیه بوده‌اند، دیگر احساس تنهائی نخواهند کرد.

در شرایط وخیم و فوق‌العاده بحرانی و خطرناک کنونی، نزدیکی، همراهی و همکاری این نیروها به تنها اولویت و حقانیت هرگونه فعالیت یا حضور سیاسی تبدیل شده است. به یمن تظاهرات اخیر و به پاس خون‌هائی در این روزها ریخته شد، نشانه‌ها و دلایل جدّی و اطمینان‌بخشی برای چنین امکانی فراهم آمده است. با پاسخ مثبت دادن به این امکان راه بر شمار بزرگی از کسانی که تنها بر اثر وحشت از خلاً قدرت و خطرات ناشی از آن به ناچار به حمایت از رژیم ادامه می‌دهند،باز خواهد شد.

نیازی به یادآوری ندارد که فقدان یک ارگان جانشین یا آلترناتیو معتبر و مردمی می‌تواند به سود کسان یا نیروهائی تمام شود که به ناحق می‌کوشند تا تظاهرات و اعتراض‌های مردمی را به سود خود مصادره کنند. جز این، بر خلاف تصور «رهبر» و سردارانش، که بر اثر «هنرنمائی‌های» اخیرشان باد به کله‌شان افتاده و خود را در مقابله با آمریکا پیروز می‌دانند، درگیری با آمریکا و همدستانش در منطقه پایان نیافته، و پی‌گرفتن سیاست خارجی جنون‌آمیز حکومت اسلامی همچنان می‌تواند تا خطر حملۀ نظامی و تجزیۀ کشور پیش رود.

همۀ قرائن و اطلاعات موجود نشان می‌دهد که مردم از هر طبقه یا گروه اجتماعی و با سوابق گوناگون سیاسی در تظاهرات آخر آبان شرکت کردند. این واقعیت کار را بر گروه‌ها یا گرایش‌های گوناگون سیاسی در نزدیک شدن به هم کمک می‌کند و به آنها فرصت می‌دهد تا با دریافت ضرورت‌ها و فوریت‌های روز، از وسواس‌ها و تعلقات گروهی صرفنظر کنند.

می‌توان امید داشت که آرزوئی که در اینجا به اختصار و به زبانی شکسته-بسته ارائه شد، نزد صاحب‌نظران و دست اندرکاران باتجربه  به صورت طرحی منسجم و معتبر درآید… و شاید هم اولّین گام برای تحقّق آن اعلام تحریم انتخابات آینده از جانب همۀ گرایش‌ها و نیروهائی باشد که در اینجا به آنها روی آورده شد.