دانشنامۀ ایرانیکا ترجمۀ محسن یلفانی
شنوندگان عزیز. در سال ۱۹۴۹ رئیس بخش فارسی بیبیسی، به نام ال. ای. وولارد، در سفری به ایران چنین اظهار نظر کرد: سرویس اخبار زمان جنگ بیبیسی در ایران از «احترام فراوان» برخوردار بوده است، و «در سالهای صلح نیز شهرت امانتداری خود را کاملاً حفظ کرده است.» بسیاری از شنوندگان به وولارد گفته بودند که در اغلب موارد اوّلین اخبار هر رویداد را از بیبیسی میشنوند. برخی از ایرانیان، و «عمدتاً» روزنامهنگاران در تهران، ظن این داشتند که بخش فارسی بیبیسی «به عنوان وسیلۀ مناسبی در دست حکومت انگلستان» برای نفوذ بر افکار عمومی در ایران تلقّی شود. امّا بیشتر ایرانبان «همان وجود برنامۀ فارسی بیبیسی» را نشانهای بر دوستی و همکاری از جانب بریتانیا میدانستند.
شنوندگان بیبیسی را «پزشکان، معلمان، روزنامهنگاران، کارمندان، دانشجویان (بویژه آنها که در شرکت نفت ایران و انگلیس کار میکردند)، مغازهداران، تجّار و صنعتگران» تشکیل میدادند. بیشتر شنوندگان در شهرها و دهکدهها میریستند. و چون شمار رادیوها معدود بود، مردم در قهوهخانهها به رادیو گوش میدادند. وولارد نقل میکند که در اصفهان از «سی تا چهل قهوهخانه دیدن کرد که در آنها مردم گرد میآمدند و حتی پشت در میایستادند و به برنامۀ مجتبی مینوی – که دقت فکری و سبک مبارزهجویانهاش او را به عنوان بهترین گویندۀ فارسیزبان در همۀ رادیوهای خارجی مشهور کرده بود — گوش میدادند.»
با این همه، بسیاری از شنوندگان برنامههای بیبیسی را بیش از حد «دانشگاهی و ادبی» میدانستند. در رشت برخی از شنوندگان به وولارد گفتند که این برنامهها «برای اصفهان و شیراز بسیار خوب است، ولی ما مردمی اهل کار و زحمتیم.» برخی از شنوندگان جوان نیز گفته بودند که مینوی بیش از حد به ادبیات قدیمی میپردازد.» هنگامی که مینوی به وضع موجود پرداخت و در ضمن به «نویسندگان معاصر حمله کرد» برخی از کسانی که هدف انتقاد او قرار گرفته بودند، از «بداخلاقیاش» شکایت داشتند.
به گفتۀ وولارد، «برنامههای گاهگاهی مینوی دربارۀ مسائل سیاسی» بود که وضع او را «وخیمتر» میکرد. این برنامهها فوراً به شاه گزارش داده میشدند و او نیز به سفیر بریتانیا شکایت میبرد. وولارد پیشنهاد کرد که مینوی بهتر است در برنامۀ خود توجه بیشتری به مسائل معاصر بکند و «با هوشمندی بیشتری به موضوعهائی که مستقیم یا غیرمستقیم با مسائل سیاسی ایران ارتباط دارند، بپردازد.» اندک زمانی پس از بازگشت وولارد به بریتانیا، مینوی بیبیسی را ترک کرد، چرا که پیشنهاد شغلی در دانشگاه تهران دریافت کرده بود. مسعود فرزاد نیز، یک سال بعد، هنگامی که بیبیسی سخت گرفتار مجادلۀ نفت شده بود، به همکاری خود با بیبیسی پایان داد.
رادیو علیه کمونیسم. وولارد در ایران با بهرام شاهرخ نیز ملاقات کرد؛ این یک قبلاً در زمان نازیها گویندۀ رادیو برلین بود، و اینک مدیریت «رادیو تهران» را به عهده داشت. شاهرخ برنامۀ فارسی بیبیسی را تحسین میکرد و ترتیبی داد که بخشی از آن بوسیلۀ رادیو تهران تقویت (رله) شود. شاهرخ در سال ۱۹۵۰ در سفری به لندن، موافقت کرد که برنامههای بیبیسی به زبان روسی را که با پارازیت اتحاد شوروی مختل میشدند، از ایران تقویت (رله) کند. او همچنین از بیبیسی درخواست کرد مطالب ضدکمونیستی، از جمله مقداری لطیفههای اخلالگرانه (دربارۀ کمونیسم)، در اختیارش بگذارد.
شاهرخ با مقامات مهم بیبیسی نیز ملاقات کرد تا با آنها در مورد تبلیغات به سود قرارداد الحاقی نفت که شرکت نفت ایران و انگلیس و دولت ایران بر سر آن به توافق رسیده بودند، و انگلستان مشتاق بود که به تصویب مجلس نیز برسد، گفتگوکند. یکی از گزارشهای بیبیسی دربارۀ همین ملاقاتها باعث شد که شاهرخ به اتهام خیانت از سمت خود برکنار شود. ولی با نخستوزیر شدن رزمآرا که «به مرد زرنگی برای کمک به تصویب قرارداد الحاقی نفت در مجلس» نیازمند بود، دوباره کار خود را از سر گرفت.
این بار اولّین اقدام شاهرخ لغو برنامۀ تقویت بیبیسی و صدای آمریکا بوسیلۀ رادیو تهران بود. چندی قبل صدای آمریکا به سفیر شوروی درایران، ایوان سادچیکف،حمله کرده بود، چرا که وی نقش مؤثری در انعقاد قرارداد تجاری بین شوروی و دولت رزمآرا داشت. صدای آمریکا چندی پیش سفیر شوروی درایران را «قصّاب آذربایجان» نیز خوانده یود.
چندی بعد، شاهرخ در پاسخ به سفارت انگلستان که از قطع تقویت برنامههایش به زبان روسی شکایت کرده بود، نوشت «در حالی که برنامۀ تقویت صدای آمریکا را قطع کرده، نمیتواند بیبیسی را معاف کند، چرا که فوراً به جاسوسی برای انگلستان متهم خواهد شد.» او همچنین توضیح داد که وظیفۀ اصلیاش هدایت افکار عمومی به سوی دفاع از قرارداد الحاقی است و افزود که اولین تاکتیکش این است که موضعی ملّیتر از جبهۀ ملّی اتخاذ کند. سفارت انگلستان این تاکتیک را «بسیار خطرناک» دانست، چرا که «هنگامی که احساسات ملّی برانگیخته شوند، کنترل آن بسیار دشوار خواهد بود.
پیشبینی سفارت درست از آب درآمد. قرارداد الحاقی در مجلس رد شد. رزمآرا به قتل رسید. و لایحۀ ملّی شدن صنعت نفت که بوسیلۀ جبهۀ ملّی تهیه شده بود، به اتفاق آرا در مجلس شورا و سپس در سنا به تصویب رسید. در اوّل ماه مه 1951 هر دو مجلس لایحۀ نه مادهای به اجراگذاشتن ملّی کردن نفت را نیز تصویب کردند و دکتر مصدق، رهبر جبهۀ ملّی، به نخستوزیری رسید.
کیسۀ پست. در سال ۱۹۵۱ سفارت بریتانیا در واشنگتن این پرسش را با بیبیسی در میان گذاشت که آیا پیشنهاد مجلۀ اکونومیست مورد توجه قرار گرفته است یا نه : این مجله پیشنهاد کرده بود که بیبیسی به شرکت نفت ایران و انگلیس کمک کند. و هدف از این کمک، به نظر اکونومیست، این بود که برای ایرانیان توضیح داده شود که شرکت چه کارهائی برای آنها انجام داده، و «اگر نفت ملّی شود» چه پیش خواهد آمد: به نظر اکونومیست، «این مردم بیسواد آلت دست بیچارۀ تبلیغات ملّیگرایان و روسها خواهند شد.»
در سال ۱۹۴۶ بیبیسی ۱۷ نامه از شنوندگان خود دریافت کرد. تا سال ۱۹۵۱ شمار نامهها به ۴۵۰۰ رسید (……) یکی از شنوندگان پرسیده بود چگونه انگلستان میتواند خود را «مادر دموکراسی و حافظ قانون و نظم بداند و همینها را از ما دریغ کند؟» در نامۀ دیگری گفته شده بود چرا بریتانیا که «صنایع ذغال و فولاد خود را ملّی کرده»، ملّی شدن نفت ایران را «که متعلّق به مردم است»، غیرقانونی میداند؟ شنوندۀ دیگری نوشته بود امتیاز نفت ایران، همچون قرارداد میان یک فرد عاقل و بالغ با یک کودک، اعتباری ندارد، چرا که حکام پیشین ایران «در کار سیاست، بویژه در معامله با انگلیسیها، شیرخوارگانی بیش نبودند». مسئول بررسی نامههای شنوندگان در بیبیسی چنین اظهار نظر کرده بود که «میتوان پاسخهای بسیاری به این نامهها میداد و ما این پاسخها را در اختیار بخش فارسی قرار دادهایم. امّا در حال حاضر ایرانیان در حال و هوائی بسر میبرند که بعید است استدلال منطقی بر آنها تاًثیری داشته باشد.»
هنگامی که کارکنان ایرانی شرکت نفت ایران و انگلیس از تبعیض نسبت به خود شکایت میکردند و بسیاری از آنها میگفتند که در آلونک زندگی میکنند، وزارت خارجۀ بریتانیا به بیبیسی پیشنهاد کرد که گزارشهائی دربارۀ شرایط زندگی کارگران شرکت ایرانی-روسی در سواحل دریای خزر منتشر کند. وزارت خارجه در نامهاش نوشته بود که «ظاهراً کارگران شیلات در کلبههای گلی زندگی میکنند که شباهتی به ساختمانهای آجری با وسائل بهداشتی چینی در آبادان یا دیگر مناطق نفتی ندارند. برای کارگران شیلات فقط یک بیمارستان کوچک و غیرمجهز وجود دارد و مزد آنها نیز از حداقلی که بوسیلۀ حکومت ایران تعیین شده، کمتر است.» یک شنوندۀ بیبیسی در گلپایگان چنین استدلال کرده بود که «اگر انگلستان در مورد نفت با ما عادلانه رفتار کرده بود، روسها نمیتوانستند ذخیرۀ طلای ما را مصادره و منابع صید ما را غارت کنند، همان طور که انگلیسیها نفت ما را غارت میکنند.»
در ماه ژوئن ۱۹۵۱، در حالی که دولت دکتر مصدّق آماده میشد تا کنترل صنایع نفت را در دست بگیرد و بریتانیا یک بار دیگر نیروهای نظامی به خلیج فارس فرستاده بود، وزارت خارجه به بیبیسی اطلاع داد که «ممکن است ظرف چند رور آینده اوضاع در ایران سخت وخیم شود و ما مجبور شویم برای حفظ جان (اتباعمان) چترباز در ایران پیاده کنیم.» در چنین وضعیتی، «بسیار مهم است که ما برای ایرانیان و دیگر مردم دنیا دلایل این کار و مشکلاتی را که به بار میآورد، توضیح دهیم.» همچنین از بیبیسی پرسیده شد که آیا میتواند«سی دقیقه، ترجیحاً در ساعات صبحگاهی، به برنامۀ خود بیافزاید؟» سفارت انگلستان در تهران نیز خواستار افزایش فوری پانزده دقیقه بر برنامههای بیبیسی شده بود…
رئیس سرویس شرقی بیبیسی اعلام کرد که فقط میتواند یک ماشیننویس زبان فارسی را به طور تمام وقت استخدام کند تا «با یک قرارداد اضافی، اعلام برنامه، قرائت اخبار و کمک به اجرای دیگر برنامهها» را به عهده بگیرد و «زیر نظر یکی از کارمندان قدیمی بخش فارسی به کار ترجمه نیز کمک کند.» با هزینهای «نزدیک به ۵ پوند در هفته» بیبیسی میتواند، برای مدتی بین یک یا دو هفته، ۱۵ دقیقه به بولتن خبری خود بیافزاید.
امّا، یک روز پس از شروع برنامۀ جدید، وزارت خارجه به عالیترین مقام بیبیسی، یعنی مدیر کل آن، ژنرال سر یان جیکوب، نوشت که دولت بریتانیا «سخت مایل است که زمان برنامههای فارسی بیبیسی افزایش یابد» و یکی از وزرای کابینه، هربرت موریسون، گفته است که این برنامهها باید «تقویت شوند». این فرمان دولتی با وعدههای مبهمی از جانب وزارت خارجه همراه بود: «اگر بیبیسی همۀ کوشش خود را برای افزایش برنامهها به کار اندازد، این وزارتخانه میتواند بودجۀ آن را به نحوی که به امور ضروریتر لطمهای وارد نیاید، تقبّل کند.» یک هفته بعد، هنگامی که بریتانیا از حملۀ نظامی به ایران چشم پوشیده بود، برنامۀ ۱۵ دقیقهای صبحگاهی آغاز و برنامۀ بعد از ظهر متوقف شد.
اخبار، آرا و تبلیغات. بخش اخبار خارجی بیبیسی به همۀ کارمندان خود دستور داد که برنامۀ اخبار باید «دربرگیرندۀ اخبار عمومی جهان باشد – هر چند آشکار است که تا زمانی که بحران کنونی ادامه دارد، اخبار ایران بخش مهمی را اشغال خواهند کرد.» در هر حال، «اخبار مهم دیگر نقاط دنیا، حتّی اگر در پایان برنامه هم گنجانیده شوند، نباید نادیده گرفته شوند.» اخبار مربوط به ایران باید «به نحوی عینی نوشته شوند و نباید با دیگر گزارشهای سرویس خبری بیبیسی تفاوت اساسی داشته باشند.»
در عین حال، وزارت خارجه در مورد خطوط برنامههای بیبیسی دستوراتی میداد، متنهائی را برای پخش میفرستاد و اسنادی را برای استفاده به عنوان پسزمینۀ اخبار در اختیار بیبیسی میگذاشت. برای نمونه، در ۱۲ ژوئیه، وزارت خارجه «رونوشت گزارش هائی را برای بیبیسی فرستاد که در اصل برای استفادۀ نمایندگان شرکت نفت که ماه قبل به تهران رفته بودند، تهیه شده بودند.» به بیبیسی توصیه شد که « بجز در مورد موضوعهای صرفاً تاریخی، این اسناد را باید کاملاً سرّی دانست. هر چند که هم در حال حاضر میتوان از آنها برای آماده کردن زمینۀ گزارشها استفاده کرد.» بیبیسی پاسخ داد که این اسناد به یکی از مفسرّان، به نام دیوید میچل، تحویل داده شدهاند و «مورد استفادۀ او قرار خواهند گرفت.»
در همان روز به در نامۀ دیگری به بیبیسی اطلاع داده شد که هدف از «تبلیغات انگلستان دربارۀ ایران باید از بین بردن اعتماد ایرانیان نسبت به سیاست کنونی حکومت ایران باشد.» و برای این منظور باید به این دلایل تکیه کرد که این سیاست «ساخت اقتصادی، سیاسی و اجتماعی ایران را نابود میکند، دوستی با انگلستان را از بین میبرد، و ایران را به دام روسها میاندازد که شاید خود مبتکر همین سیاست باشند». به ایرانیان همچنین باید گوشزد شود که «انگلیسیها از ۱۹۴۱ به این سو از ترکیب و هدایت دولتهای ایران متنفر بودهاند، چرا که: این دولتها نمایندۀ مردم نبودهاند، به نیازهای مردم توجه نداشتهاند، ولی همواره وانمود کردهاند که از حمایت انگلستان برخوردارند، از درآمد نفت استفادۀ بهینه نکردهاند، در ادارۀ صنایع دولتی مثل راهآهن، پارچهبافی، ابریشم، کنسروسازی و سیمان، شکست خوردهاند. این صنایع یا سودی نداشتهاند یا تعطیل شدهاند.»
هنگامی که دادگاه بینالمللی لاهه راْی داد که تصمیم ایران در مورد مالکیت بر صنعت نفت معلق بماند و این راْی با مخالفت ایران روبرو شد (با این استدلال که دادگاه لاهه صلاحیت رسیدگی به این دعوا را ندارد)، وزارت خارجه اطلاع داد که مایل است بر نکات زیر تاًکید کند: ۱- هیچ کشور یا شرکت معقولی از شرکت نفت ایران خرید نخواهد کرد، چرا که به موجب حکم دادگاه لاهه تنها شرکت نفت ایران و انگلیس حق فروش آن را دارد؛ ۲- ایران، اگر تصمیم یکی از ارگانهای سازمان ملل را نادیده بگیرد، نمیتواند همراهی آن را جلب کند، ۳- عجیب است که مصدّق به هنگام رسیدن به قدرت گفته باشد که به سازمان ملل متحد وفادار خواهد ماند و از آن پشتیبانی خواهد کرد.»
چند روز بعد، سفیر بریتانیا در تهران، سر فرانسیس شپرد، یک تلگرام طولانی و دقیق دربارۀ «خطوط تبلیغاتی» به بیبیسی فرستاد. هدف این بود که «به ایرانیان اطمینان داده شود که ممکن است خواست آنها مبنی بر ملّی کردن صنعت نفت طبیعی و ارزشمند باشد، ولی سیاست دولت کنونی فقط به نتایج زیر منجر خواهد شد: الف، سقوط صنعت نفت و درنتیجه سقوط اقتصاد ایران؛ ب، از میان رفتن دوستی انگلستان و ایران و در پی آن استقلال ایران؛ ج، گرفتار شدن ایران به هرج ومرج و کمونیسم.»
سفیر انگلستان، پس از این که تاًکید کرد «هر نوع تبلیغاتی باید هم جنبههای مثبت داشته باشد و هم جنبههای منفی»، دو سری «موضوعهای عمومی» را پیشنهاد کرد. موضوعهای مثبت شامل مطالبی بودند از این قبیل که «بدون حمایت دائمی بریتانیا، امروز ایران از استقلال بهرهمند نبود»، و «بریتانیا همواره طرف مردم را گرفته و با طبقۀ حاکم خودخواه و مرتجع مخالفت میکرده، در حالی که همین طبقه به دلایل آشکار مدعی برخورداری از حمایت بریتانیا بوده است.»
در موضوعهای «منفی» بایست توضیح داده میشد که ملّی کردن نفت اقدامی «مغایر با سنّت بینالمللی» است و سیاست دولت ایران به «دور شدن بریتانیا از ایران» منجر خواهد شد، که نتیجۀ آن «تنها از میان رفتن استقلال ایران خواهد بود». همچنین توضیح داده میشد که دولت ایران همواره از سیاستی «صرفاً منفی» پیروی میکرده که نتیجۀ آن «توقف استخراج و توزیع نفت بوده و عوامل حکومت با خشونت و دخالت خود در کار تکنیسینهای انگلیسی باعث بیزاری آنها شدهاند و افکار عمومی را در بریتانیا و سراسر جهان علیه خود برانگیختهاند.»
یک موضوع «منفی» دیگر این بود که نشان داده شود سیاست دولت ایران را اتحاد شوروی تشویق میکند و هدف از آن «از میان برداشتن دو مانع اصلی در برابر نقشههای روسهاست: یکی از بین بردن دوستی با انگلستان و یکی هم تخریب سیاسی و اقتصادی ایران». و سرانجام، بیبیسی میبایست «تاًسف خود را از بیتوجهی آشکار حکومت ایران نسبت به خطر کمونیسم ابراز کند،» و به حکومت اخطار دهد که اگر «به این بیتوجهی به خطر شوروی ادامه دهند، ایران و ایرانیاناند که، بسی بیش از بریتانیا و غرب، از آن رنج خواهند برد.»
در مورد سبک تبلیعات، توصیه میشد که با توجه به «احساساتی بودن افکار عمومی در ایران» و «محبوبیت گستردۀ دکتر مصدّق» به عنوان یک قهرمان ملّی، به طور کلّی بهتر است از حملات شخصی به وی «پرهیز شود». «نکوهش سیاست دولت کنونی و عناصر سودجوئی که در پس این سیاست پنهان شدهاند»، میبایست با «فهم و دریافت رنجها، شهامت و روحیۀ اصیل ملّی ملّت ایران » همراه باشد. همچنین اندرزهائی در مورد سبک نوشتن داده میشد؛ از جمله، سفیر توضیح میداد که «اظهارات مقامات بریتانیائی خطاب به مردم جهان و مردم ایران، اغلب به طرزی مبهم به فارسی ترجمه میشوند. بنابراین باید همواره با افزودن عبارتها یا تفسیرهائی با زبان فارسی سلیس و واضحی عرضه شوند.»
سرهنگ جئوفری ویلر، مشاور جدید سفارت انگلستان در ایران نیز اندرزهای مشابهی عرضه میکرد: وی در یک نامۀ سرّی به گوردُن واترفیلد، رئیس سرویس شرق بیبیسی، گفته بود که «به نظر من مصدّق هنوز یک قهرمان ملّی است و من این نکته را در لندن درنیافته بودم.» سرهنگ چنین اظهار نظر کرده بود که «حملات شخصی به یک چنین چهرهای که بیشک روح ایرنیان را تسخیر کرده است»، ممکن است به انزوای رقبای بالقوهاش منجر شود. امّا توجه به این نکته به این معنی نیست که «ما نباید به ماجراجویانی که مصدق را به خاطر منافع خود تحریک میکنند، حمله نکنیم.» ویلر همچنین به واترفیلد یادآوری کرد که «شاید برای شما مفید باشد که راهنمائیهای بیشتر و منظمتری از ما دریافت کنید تا ما بتوانیم به شما بگوئیم چه موضوعهائی را تکرار کنید و در چه زمینههائی کوتاه بیائید.»
واترفیلد، ضمن مباحثات درونی بیبیسی، گفته بود که با محتوای تلگرامها و نامهها «مخالفتی» ندارد، ولی واژۀ «دستورالعمل» را نمیپسندد، چرا که «بیبیسی هیچگونه دستورالعملی را نمیپذیرد.» وی نامهای به ویلر نوشت و در آن یادآور شد که واژۀ «دستورالعمل» همه جور «مشکلات قانونی به بار میآورد، و اگر به جای آن از واژهای نظیر پیشنهاد استفاده شود، مشکلی پیش نخواهد آمد. ویلر نیز پذیرفت که در آینده دیگر این واژه را به کار نبرد.
گاهگاهی میان دو طرف بر سر برخی مطالب مخالفتهائی پدید میآمد. یک مورد قابل توجه مربوط به یک «نامۀ سرگشادۀ» ساختگی بود. این نامه، در مخالفت با ملّی کردن نفت، در سفارت انگلستان در تهران نوشته شده و بوسیلۀ وزارت خارجه به بیبیسی ارسال شده بود. در این نامه، که ادعا شده بود بوسیلۀ یک دانشجوی ایرانی «در انگلستان، مهد دموکراسی جهانی» نوشته شده، چنین استدلال شده بود که به علت بالا بودن هزینۀ توزیع، حکومت ایران مجبور خواهد شد قیمت نفت را افزایش دهد و در نتیجه «نانوایان نیز قیمت نان را بالا خواهند برد.» در نامه همچنین آمده بود که «توزیع نفت دچار اختلال خواهد شد» که نتیجۀ آن «ناراحتی مردم و بیاعتمادی آنها به وعدههای دولت» خواهد بود.
ویلر در پاسخ به وزارت خارجه نوشت «متشکر میشوم اگر به مسئولان سفارت بریتانیا در تهران بگوئید که به نظر ما استفاده از این گونه نامهها کار خوبی نیست. ما خود نامههای واقعی فراوانی داریم که باید به آنها پاسخ دهیم و انتشار این نامه نه لازم است و نه معقول. من به خاطر دارم که آنها قبلاً نیز نامۀ مشابهی فرستاده بودند و، با توجه به کارهای مهمی که به عهده دارند، حیف است که وقت خود را صرف نوشتن چنین نامههائی کنند.»
سفارت انگلستان در تهران در موارد دیگری به بیبیسی اعتراض کرد (……. )، امّا به طور کلّی در دوران کشمکش میان بریتانیا و ایران بر سر نفت، سفارت از برنامههای بیبیسی راضی بود و متن این برنامهها را در اختیار روزنامههای ایرانی قرار میداد. در ژوئیۀ ۱۹۵۱، هنگامی که روزنامۀ داد تیتر زد «بیبیسی ما را تهدید میکند و از انفجارهائی در پالایشگاه آبادان سخن میگوید»، سفارت برنامههای بیبیسی را «تحسینآمیز» توصیف کرد. وقتی تفسیرهای بیبیسی علیه ملّی کردن نفت باعث اعتراضهای شدیدی در ایران شد، سفارت نوشت که برنامههای رادیو لندن «نشان دادهاند که ما واقعاْ خشمگین هستیم و کمتر از آنچه باید بر خطر فاصله انداختن میان بریتانیا و ایران تاْکید کردهایم.» با این حال، سفارت در مورد مفید بودن ادامۀ پخش نامههائی که با اسم مستعار محمّد ایرانجاه نوشته میشدند و لحن پرخاشگرانهای داشتند، ابراز تردید کرد.
در این زمان، رادیو تهران نیز، که در اختیار دولت مصدّق بود، حملاتی را علیه بیبیسی آغاز کرده بود. در ۱۰ ژوئیۀ رادیو تهران ضمن یکی از تفسیرهای خود، کارکنان بخش فارسی بیبیسی را «به اصطلاح ایرانیان بینام و نشانی خواند که در واقع اصل و نسب انگلیسی دارند.» رور بعد نیز قسمتی از تلگرامی را که «مردم شوشتر» فرستاده بودند، پخش کرد که در آن «نسبت به نوکران شرکت سابق نفت، یعنی بیبیسی، و بخصوص گویندگان فارسی آن، نظیر شخصی که خود را محمد ایرانجاه میخواند، به شدّت ابراز انزجار شده بود.» در ۱۳ ژوئیه نیز گویندگان بیبیسی را «خائنان بیشرمی» همچون لرد هاو-هاو خواند (نام اصلی این شخص ویلیام جویس بود. وی در زمان هیتلر از رادیو برلین برای نازیها تبلیغ میکرد و بعد از جنگ به اتهام خیانت به دار آویخته شد.)
امّا یک هفته بعد، روزنامههای ایران به نقل از سفارت ایران در لندن نوشتند که کارکنان ایرانی بیبیسی «هیچ گونه» ارتباطی با «اشارات زنندهای» که با نام ایرانجاه پخش شده، ندارند. و کارکنان ایرانی بیبیسی «طرفدار ایراناند» و به پخش آن برنامهها اعتراض کزده و حتّی ادارۀ رادیو لندن را تهدید به استعفا کزدهاند.» سفارت همچنین توضیح داده بود که نام نویسندۀ آن نامهها «حکیم الهی» است که از یک سال پیش در «مدرسۀ زبانهای شرقی لندن زبان فارسی» درس میدهد. وی هیچگونه شعل رسمی در بیبیسی ندارد. سفارت اضافه کرده بود که اقدامات لازم برای «پایان دادن به چنین گفتههائی» انجام شده است. اندکی بعد، کارکنان بخش فارسی بیبیسی اعلام کردند که «به اتفاق آرا» به مدیریت بیبیسی اطلاع دادهاند دیگر «گفتههای مفسران سیاسی، تحلیلهای خبری روز یا هر مطلبی را که مربوط به نفت یا حکومت دکتر مصدّق باشد، پخش نخواهند کرد.» آنها این تهدید را در چند مورد دیگر تکرار کردند.
ابوالقاسم طاهری، یکی از قدیمیترین کارکنان بیبیسی نیز احساسات میهنپرستانۀ خود را ابراز کرد. برنامۀ هفتگی طاهری با عنوان «پاسخ به شنوندگان» که در آن پاسخهای روشن و زیرکانهای به شنوندگان میداد، بسیار محبوب بود. از او به عنوان کسی نام میبردند که «بی هیچ خطائی نبض مردم را در دست دارد». سابقۀ او در به راه انداختن سر-و-صدا در بیبیسی به ۱۹۴۴برمیگردد، که در بحبوحۀ جنگ دوّم، یک سری گفتگو دربارۀ رقص پخش کرد.
ابراز تردید یکی از مدیران برجستۀ بیبیسی « هم دربارۀ مناسب بودن این برنامه و هم دربارۀ ادعای طاهری در مورد احاطهاش بر موضوع رقص»، سردبیر بخش فارسی را به نوشتن یک یادداشت تند و تیز واداشت. در این یادداشت گفته شده بود که وی «با برنامۀ طاهری موافقت کرده، چرا که وی در گذشته چندین برنامۀ گفتگو و گزارش تهیه کرده که با استقبال روبرو شده است، و باید تشویق شود.»
و حالا، در ۱۹۵۱، طاهری در نامهای خطاب به دکتر حسین فاطمی، محرم نزدیک و وزیر امور خارجۀ دکتر مصدّق و سردبیر روزنامۀ باختر امروز، یادآوری کرد که وی «اولین عضو رادیو تهران» بوده است، و اکنون به این دلیل این نامه را مینویسد که «دو شب پیش از رادیو تهران شنیدم که همۀ اعضای (ایرانی) بیبیسی خائناند.» طاهری در این نامه همچنین نوشته بود که نه او و «نه هیچ یک از دیگر اعضای دائمی بیبیسی «کسانی نیستند که بیشرمانه خود را ایرانی بخوانند و به مناقع ایران حمله کنند. آن حرفهای بیمعنی را آقای حکیمالهی نوشته بود.»
طاهری در این نامه همچنین گفته بود که «از جانب دو-سه همکار خود آشکارا اعلام میکنم که ما از موضع حکومت خود، هر چه باشد، تبعیت میکنیم. میهن ما، هر چه هم در مقایسه با دیگر کشورها عقبمانده باشد، ما همچنان حتّی خرابهها و گورستانهای آن را دوست میداریم.» او در پایان نامهاش نوشته بود «خائنان طبقات حاکم زورگوئی هستند که که میهن ما را به وضعیت کنونی کشیدهاند و شرایطی ایجاد کردهاند که من و کسانی مثل من باید به مدت نه سال در کشورهای خارجی زندگی کنیم و به لقمه نانی که به دست میآوریم، دل خوش کنیم.» (منبع: رادیو تهران، به نقل از باختر امروز، ضبط شده بوسیلۀ بیبیسی).
- انتشار مقاله یا مطلب به صورت«پاورقی» جزو کارهای «میهن» نیست. به همین علت مقالۀ حاضر، که تا حدی هم کوتاه شده – با علامت (…) – قسمت آخر است. متن بسیاری از مقالات دانشنامۀ ایرانیکا، از جمله مقالۀ مربوط به بیبیسی، در اینترنت در دسترس همگان است. علاقمندان میتوانند برای پیگیری آنچه در اینجا آمد، بدان مراجعه کنند.