دانشنامۀ ایرانیکا ترجمۀ محسن یلفانی
اغراق نخواهد بود اگر بگوئیم در حال حاضر فعالیتهای «اپوزیسیون» یا آنچه با این عنوان خوانده میشود، به حضور در رسانههای پرشمار و گوناگون منحصر شده است. احتمالاً آشنائی با سرگذشت یکی از این رسانهها، که تاریخی طولانیتر از بقیه دارد و برای اعتبار و استقلال خود اهمیت خاصی قائل است، میتواند هم سرگرمکننده و هم آموزنده باشد. م.ی.
سرویس فارسی بیبیسی در 28 نوامبر 1940 آغاز به کار کرد. ده ماه قبل از این تاریخ رادیو ایران به کمک آلمانیها در تهران برنامههای خود را آغاز کرده بود. گویندۀ اولین برنامۀ بی بی سی حسن موقّر بالیوزی نام داشت که صدای او را با عبارت «اینجا لندن است» هزاران شنونده در ایران و سرزمینهای فارسی زبان شنیدند. او همچنین «سلامهای دوستانۀ» بیبیسی را به همۀ «گوشدهندگان ایرانی و فارسیزبانان سراسر دنیا» ابلاغ کرد. عبارت کج و کولۀ «گوشدهندگان» بعداً جای خود را به «شنوندگان» داد.
یکی دیگر از اعضای مؤثر در تاًسیس بیبیسی، روشنفکر مشهور، مجتبی مینوی بود. وی برای دیداری مطالعاتی به انگلستان رفته بود، ولی به علت بیم از تعقیب در ایران، تصمیم گرفت به اقامت خود در انگلستان ادامه دهد. تصمیم مینوی به همکاری با بیبیسی چنان مهم تلقی شد که در آغاز یک گزارش مخفی مربوط به او چنین آمد : «ما اکنون دیگر آمادهایم که بخش فارسی را راه بیاندازیم.» از همکاری مینوی با بی بی سی هنوز یک سالی نمیگذشت – نیمۀ سپتامبر 1941—که شهرت یافت وی «با مقالاتش شاه را از تخت به زیر کشیده است.»
چند سال بعد مسعود فرزاد نیز به مینوی پیوست. این دو، همراه با صادق هدایت و بزرگ علوی، در تهران گروه ربعه را تشکیل میدادند که در مقابل گروه سبعه، متشکل از ادیبان و استادان رسمی و متشخص ایران، قد علم کرده بود. دیگر همکار بخش فارسی بیبیسی پژوهشگر انگلیسی، لاورنس پل الول-ساتن نام داشت. وی که زمانی در شرکت نفت ایران و انگلیس کار کرده بود، کتابی به نام نفت ایران، پژوهشی در قدرت سباسی نوشت که خود دفاعی پرشور از نهضت ملّی کردن نفت ایران بود.
اولین برنامههای بیبیسی فارسی بولتنهای خبری پانزده دقیقهای بود که چهار بار در هفته پخش میشدند. به زودی، با راهنمائی سفارت انگلستان در ایران، شمارۀ برنامهها افزایش یافت و بیشتر به تفسیرهائی دربارۀ جنگ اختصاص یافت. موسیقی و اشعار کلاسیک فارسی نیز به برنامه افزوده شد. با توجه به این که نفت ایران سوخت نیروی دریائی و بخش بزرگی از اقتصاد بریتانیا را تاًمین میکرد، سفارت این کشور مایل بود که نفت نیز در شمار موضوعهای مورد بحث بیبیسی باشد. با توسعۀ بخش فارسی، شمار کارمندان نیز افزایش یافت و عباس دهقان، مهدی فرخ، محمد یزدانیان و ابوالقاسم طاهری بدان پبوستند.
بی بی سی و سقوط رضاشاه. اگر چه بخش فارسی را به خاطر نقشی که در سقوط رصاشاه بازی کرد، میشناسند، اولین برنامههای آن به خاطر طرفداری از وی مورد انتقاد قرار گرفتهاند. به فاصلۀ کمتر از دو ماه آغاز کار بخش فارسی، مقامهای شرکت نفت ایران و انگلیس «در مورد ستایش بیش از حد از شاه» به مسئولان برنامه هشدار دادند و یادآوری کردند که بسیاری از ایرانیان شاه را به خاطر محدود کردن آزادیها، «مقاماتی که دور و برش را گرفتهاند و نیز افزایش قیمتها» سرزنش میکنند. در ژوئن 1941 بود که چرخشی در سیاست بیبیسی پدید آمد. در این تاریخ آلمان به اتحاد شوروی حمله کرد و این احتمال را دامن زد که بر میدانهای نفتی قفقاز و ایران دست یابد. درماه اوت همین سال، نیروهای بریتانیا و شوروی ایران را اشغال کردند، هر چند که ایران بیطرفی در جنگ را اعلام کرده بود. طی سه روز 25 تا 27 اوت، در حالی که نیروهای مهاجم با ارتش ایران در حال جنگ بودند، کارمندان بخش فارسی بی بی سی با خودداری از سخن گفتن در پشت میکروفونها اعتراض خود را اعلام کردند؛ امّا از کمک به ترجمۀ اخبار خودداری نکردند و اخبار بوسیلۀ الول-ساتن خوانده شد. منازعۀ میان ایران و انگلیس بر سر نفت در سالهای 1951 تا 1953 نیز باعث شد که کارمندان ایرانی بی بی سی برای بار دوّم دست به اعتصاب بزنند.
مبارزۀ بیبیسی با رضا شاه از 12 سپتامبر آغاز شد و «صرفاٌ مبتنی بود بر گزارشهائی که سفیر بریتانیا در تهران ارسال میکرد» همراه با خبرهائی که در آنها از تمایل ایرانیان به آزادی، دموکراسی و اجرای کامل قانون اساسی سخن میرفت. در این میان بیبیسی این خبر را پخش کرد که، بنا به گزارشهای رسیده، جواهرات سلطنتی از تهران خارج شدهاند و افزود که «فرض بر این است هدف از این کار محافظت از جواهرات بوده و نه خارج کردن این اموال قیمتی دولتی از خاک ایران». سپس اتهامات مستقیمی علیه خود رضاشاه در پی آمد؛ از جمله، اِعمال کار اجباری در کارخانههای پارچهبافی متعلّق به خودش، و نیز این اتهام که رضاشاه مسیر آب قناتهای تهران را به سوی «املاک خود که در آنها سبزیجات میکارد و در بازار تهران میفروشد»، تغییر داده و باعث کمبود آب در شهر شده است.
اشغال ایران. در پی استعفای رضاشاه به سود پسرش در 16 سپتامبر، بیبیسی کوشید تا انتظارات ایرانیان را برای اصلاحات سیاسی آرام کند. به ایرانیان گفته شد که انتقال از «خودکامگی» به «یک حکومت واقعی مشروطه لزوماً باید تدریجی صورت بگیرد و شکیبائی فراوان لازم دارد.» بیبیسی گفت «بازگشت به حکومت مشروطه باید با همکاری سازنده همراه باشد، و نه انتقاد غیرسازنده و، بخصوص، با خودخواهی.» در غیر این صورت، ممکن است خودکامگی، که برانداختن آن چنین دشوار بوده است، به صورتی دیگر بازگردد.» (19 سپتامبر 1941).
سرویس فارسی بیبیسی در اولین ماههای آغاز فعالیتش نمیتوانست با رادیو برلین، که هم به رضاشاه و هم به انگلستان حمله میکرد، رقابت کند. بهرام شاهرخ، گویندۀ ماهر رادیو برلین در گفتارهایش علیه رضاشاه تا آنجا پیش رفت که کشته شدن پدرش، ارباب کیخسرو شاهرخ، بازرگان زردشتی را به عوامل حکومت نسبت دادند. امّا با استعفای رضاشاه، بیبیسی، که در ایران با نام رادیو لندن شناخته میشد، به موقعیتی دست یافت که محمد علی فروغی، نخستوزیر، برای انتشار یکی از بیانیههایش بدان متوسّل شد – هر چند که این بیانیه با امضای «یک دانشجوی ناشناس ایرانی، که دربارۀ امور خارجی تحصیل میکند و از دوستداران بریتانیای کبیر است» از بیبیسی خوانده شد.
پنج سال بعد، جنگ پایان یافته بود، امّا تلاطمهای سیاسی کار را به اعتصابات و شورشهای ناشی از کمبود مواد خوراکی کشانده بود؛ چندین سازمان سیاسی پدید آمدند که حزب توده بزرگترین و متشکلترین آنها بود؛ در ایالات نیز تمایلات گریز از مرکز کم نبود، بویژه در آذربایجان و در کردستان. درخواست اتحاد شوروی برای دریافت امتیاز نفت در شمال ایران با مخالفت ملّی گرایان روبرو شده بود که توافق ایران و انگلستان را در سال 1933 نیز سخت به دیدۀ انتقاد مینگریستند. در مناطقی که استخراج نفت در آنها صورت میگرفت، کارگران صنایع نفت بر سر دستمزده و شرایط کار به مخالفت با شرکت نفت ایران و انگلیس برخاستند. در ژوئیۀ 1946 اعتصاب عمومی همین کارگران به خشونت کشیده شد و نیروهای انگلیسی در آبادان وارد صحنه شدند.
بحران آذربایجان در 1946 مهمترین رویداد بعد از جنگ بود که بیبیسی فارسی وسیعاً بدان پرداخت. سخنرانی سیّد حسن تقیزاده خطاب به مجمع عمومی سازمان ملل متحد، که در سالن چرچ هاوس در لندن ایراد شد، به طور مستقیم بوسیلۀ بیبیسی پخش شد. تقیزاده در این سخنرانی شرح میداد که چگونه ایران حداکثر کوشش را برای حل مسئلۀ آذربایجان از راههای دوستانه و دوجانبه به کار برده است. تقیزاده یک بار دیگر، در مقام سفیر ایران در لندن، به مناسبت افزودن یک ربع ساعت بر طول برنامههای فارسی بیبیسی از این رادیو سخن گفت.
رزمناوها و سخنپراکنیها. در ژوئن 1946 کشتیهای جنگی بریتانیا در آبهای ساحلی عراق لنگر انداختند. حکومت بریتانیا به بیبیسی اطلاع داد که «یک بار دیگر» ممکن است که از سرویس فارسی خواسته شود که «مستقیماً در عملیات تبلیغات نظامی (= قدرت) شرکت کند». اطلاعاتی که بوسیلۀ وزارت خارجۀ بریتانیا فراهم شده بود، «کاملاً آشکار» میکرد که اوضاع و احوال از لحاظ منافع نفتی بریتانیا در ایران «ممکن است پیش از پایان تابستان به خطر بیافتد و حفاظت از این منافع با استفاده از هر گونه وسیلهای که لازم به نظر آید، باید تاًمین شود.»
یک سند وزارت خارجۀ بریتانیا با عنوان «تبلیغات در ایران» توضیح میداد که اگر «تصمیم گرفته شود که به تلافی توقف تولید (نفت)، حکومت ایران تحت فشار قرار گیرد یا به مداخله یا هر اقدام دیگری تهدید شود، ماشین تبلیغاتی ما باید آماده باشد تا اقدامات ما را حمایت کند و برای این منظور، هر جا که لازم است، مراقبت کند که حقایق و پیآمدهای آنها به آگاهی همگان برسد.» در این سند همچنین گفته میشد «بیبیسی را میتوان با یک یادداشت ظرف چند ساعت وارد عمل کرد. بقیۀ کار باید در محل انجام شود. اگر دستگاه محلی برای رسیدن به منظور کفایت نکند یا اگر مواد لازم تبلیغاتی موجود نباشد، سفیر اعلیحضرت پادشاه (بریتانیا) باید فوراً توصیههای لازم را به منظور بهبود وضعیت ارائه کند.»
درهمین سند وزارت خارجه آمده بود که خط تبلیغاتی «باید وابسته به سیاستی باشد که در پیش گرفته میشود. بدین ترتیب، برای مثال، حمله کردن به کلّ حزب توده، تا زمانی که امید میرود انشقاقی در آن پدید آید، نادرست است؛ همچنانکه حمله کردن به نخستوزیر (قوامالسلطنه) به خاطر شکست دولت (که شامل سه وزیر تودهای نیز هست) در اجرای اصلاحات، تا زمانی که ما امید همکاری با او را از دست ندادهایم.
با این حال، همین سند توصیه میکرد که میبایست کوششهائی صورت گیرد تا این «اتهام عمومی که ما از ارتجاع طرفداری میکنیم، تکذیب شود» و یادآوری شود که «در سپتامبر 1941 این بیبیسی بود که خواستار اصلاجات در ایران شد و نه رادیوهای روسی». دربارۀ اصلاحات اجتماعیای که دولت کارگری در انگلستان آغاز کرده باید «حداکثر تبلیغات» ارائه شود. و سرانجام توصیه شده بود که «کمونیسم آشکارا مورد حمله قرار گیرد و بر خصلت سرکوبگر، جاهطلبیهای خارجی، و بیتوجهی آن به هر گونه ملاحظات انسانگرایانه» تاٌکید شود.
بیبیسی تنها در مورد شیوۀ اجرای چنین برنامههائی اظهار نگرانی کرد، و این نگرانیها به آسانی برطرف شدند. وزارت خارجه «فوراً درخواست بیبیسی را در این مورد پذیرفت که «هر گونه تقاضائی از ایران که دارای ماهیت اتمام حجت (کذا در اصل) باشد، باید صراحتاً منتسب به حکومت (بریتانیا) باشد و نه آنکه با نسبت دادن آن به «محافل موثق» یا «یک خبرنگار آگاه» و از این قبیل تضعیف شود. مدیران بیبیسی همچنین در این مورد ابراز نگرانی کردند که در شرایط بلافاصله بعد از جنگ «اغلب مردم – که هیئت تحریریه و کارکنان بیبیسی نیز از آنها مستثنی نیستند – نسبت به هر گونه جهتگیری خاص که ممکن است متضمن نوعی بدبینی ارتجاعی درمورد اتحاد شوروی باشد، فوقالعاده حساساند.» وزارت خارجه این نگرانی را نیز پذیرفت.
چند هفته بعد، وزارت خارجه از بیبیسی درخواست کرد که دو «نامۀ سرگشادۀ» بدون امضا را که از سفارت انگلستان در تهران دریافت کرده بود، پخش کند. در این دو نامه چند روزنامۀ ایرانی به خاطر حملات «خشن و مداومشان علیه انگلستان» مورد انتقاد قرار گرفته بودند. نامۀ اوّل در شرایطی که به قول خود بیبیسی فرصتی برای مباحثه فراهم نبود، از رادیو خوانده شد. امّا بیبیسی از پخش نامۀ دوّم خودداری کرد. در این نامه آمده بود که روزنامههای ضدانگلیسی از پشتیبانی اتحاد شوروی برخوردارند و هدف آنها از میان بردن منافع انگلستان در ایران است؛ و چنین کاری تنها به ایجاد خلاًی منجر خواهد شد «که شکل جدید و هولناکی از امپریالیسم آن را پر خواهد کرد». در تلگرام سفارت به بیبیسی در ضمن آمده بود که بریتانیا ضدیتی با حزب توده ندارد و «آرمانهای اعلام شدۀ این حزب شباهتهای چشمگیری با آرمانهای حزب کارگر انگلستان دارد که هم اکنون در قدرت است.»
بیبیسی چنین استدلال میکرد که «صرفاٌ بر اساس معیارهای رایج برنامههای رادیوئی، نمیتواند پخش نامههای بیامضا را بپذیرد»؛ و از وزارت خارجه پرسید «آیا نمیتوان برای انتشار چنین مطالبی راه دیگری برگزید، و آنها را از قول یک منبع رسمی یا قابل ذکر پخش کرد؟» در این میان، بیبیسی پیشنهاد کرد که خود «نامه» را با احتیاط کامل ویرایش کند و در «پایان بولتن خبری» از قول یک «خبرنگار» (و نه «خبرنگار ما») پخش کند.
در مکاتبات بیشتری که با وزارت خارجه صورت گرفت، بیبیسی پذیرفت که دولت انگلستان، قانوناً، میتواند از او بخواهد که هر چیزی را که دولت خود مسئولیت آشکار و کامل آن را به عهده میگیرد، پخش کند، هر چند که، «مناسبتر آن است که از چنین کاری از طریق گفتکوهای صریح پرهیز شود». بدین ترتیب، بیبیسی «میپذیرفت که بیانیهها و اظهارنظرهائی را که به «یک مقام رسمی انگلیسی منسوب بودند»،+ پخش کند.» با این همه، به وزارت خارج یادآوری شد که اگر چنین اظهاراتی «ماهیتی بیش از حد تحریککننده یا دارای لحنی بیش از حد خشن باشند»، «محققاً واکنشها یا ردیههائی همانقدر خشن برمیانگیزند» و بیبیسی مجبور است آنها را نیز پخش کند تا بتواند «شیوۀ واقعگرایانه و قابل اعتماد» سرویس خبریاش را نشان دهد.
(بقیه در شمارۀ آینده!)
- چند نکته: در این ترجمه از نقل منابع و مآخذ که به تفصیل تقریباً در پایان هر پاراگراف ذکر شدهاند، همچنانکه از آوردن املای لاتین اسامی، صرفنظر شده. / در منابع دیگر آمده است که مجتبی مینوی هم پیش از سفر به انگلستان و هم پس از بازگشت از آن کشور مناصب و مقامهای مهم فرهنگی و فرهنگی-سیاسی به عهده گرفته است./ در این مقالۀ ایرانیکا، و ظاهراً در دیگر مقالات آن، به جای ایران از واژۀ پرشیا استفاده میشود. در اینجا در این یک مورد از متن پیروی نشد.