آیا انقلاب دیگری در راه است؟

6d5fg4dfg4 على کشتگرقوه محرکه (گشتاور) همه نهضت‌ها و جنبش‌های اعتراضی ایران از انقلاب مشروطه تا انقلاب ۵۷ خواسته‌های یکسانی بوده‌اند؛ ورود ایران به دوران تاریخی جدید که بنای کشور و دولت را بر مدرنیته می‌گذارد و با تولد دولت-ملت مدرن و نهادینه شدن آزادی‌های اجتماعی و سیاسی، شهروندان در برابر قانون، حقوق برابر پیدا می‌کنند.

این پروژه اما صد و ده‌سال پس از انقلاب مشروطه همچنان در دستور کار جنبش ملی ایرانیان است.

هر یک از جنبش‌ها و خیزش‌های مهم پیش از انقلاب ۵۷ در پیشبرد این هدف موفقیت‌هایی کسب کرده‌اند.

از آغاز تا کنون مهمترین مانع پیشبرد این پروژه، باورها و عادات سنتی-مذهبی (ارتجاع مذهبی) ریشه‌دار در بخشی از جامعه ایران بوده است. انقلاب بهمن با به قدرت رساندن نمایندگان این تفکرات سنتی-مذهبی نه فقط فرایند پیشبرد این پروژه را متوقف کرد بلکه به گواه کارنامه ۳۹ساله جمهوری اسلامی سرآغاز یک عقب‌گرد تاریخی در این مسیر بود.

این انقلاب که به گوهر دارای همان مطالبات دیرینه مردم ایران بود، از آنجا که در نبودِ طولانی‌مدت آزادی‌های سیاسی، هژمونی آن به دست روحانیت و آیت‌الله خمینی افتاد به نیرویی ویرانگر و مخالف با آرزوها و خواسته‌های اصیل ایرانیان تبدیل شد. انقراض حکومت قاجاریه و روی کارآمدن سلسله پهلوی یکی از پیامدهای انقلاب مشروطه بود. در دوره پنجاه و پنج‌ساله‌ی دودمان پهلوی‌ها هرچند که مهمترین خواست محوری نهضت مشروطه که همان آزادی‌های سیاسی و تحقق رأی مردم بود (تبدیل دیکتاتوری سلطنتی به مشروطه و سپردن اداره کشور به نمایندگان منتخب مردم) عملی نشد اما روند پیاده شدن بخشی از پروژه مدرنیته در ایران آغاز شد؛ از جمله تاسیس وزارت عدلیه بر اساس قوانین عرفی، آزادی‌های فردی و اجتماعی، ایجاد وزارت آموزش و پرورش، دانشگاه، ارتش و پلیس و آغاز روندهای مدرن‌سازی (مدرنیزاسیون) و… این تحولات فرایند تکمیل دولت-ملت مدرن را شتاب بخشید به طوری که در سالهای پیش از انقلاب، مردم ایران به جز آزادی‌های سیاسی که فقدان آن موجب اصلی انقلاب و روی کارآمدن جمهوری اسلامی شد از بخشی از مواهب مدرنیته برخوردار بودند از جمله آزادی‌های اجتماعی (آزادی انتخاب مذهب، آزادی پوشش، آزادی رفتار و شیوه زندگی…) لغو تبعیض‌های مذهبی و برابری شهروندان در برابر قانون. انقلاب بهمن۵۷ به یکباره ارتجاع مذهبی را که مخالف روندهای پیش‌گفته بود به قدرت رساند.

بنابر قانون اساسی جمهوری اسلامی، قدرت سیاسی در انحصار روحانیون شیعه قرار گرفت. حاصل جبری این انحصار قدرت، ساختار سیاسی ایدئولوژیکی است که تبعیضات مذهبی و جنسی را در همه شئون جامعه اعمال می‌کند، آزادی فردی و اجتماعی را از شهروندان سلب می‌کند و با نگاه مذهبی-امتی شهروندان را درجه‌بندی می‌کند و وحدت ملی که شالوده یکپارچگی ملت و تکمیل فرایند دولت-ملت مدرن است را خدشه‌دار می‌سازد؛ امری که بنیادهای یکپارچگی سرزمینی چندهزارساله ایران را نیز متزلزل می‌کند.

وقتی نگرش امّتی جایگزین نگرش دولت-ملتی می‌شود نه فقط وحدت ملی و یکپارچگی جغرافیایی خدشه‌دار می‌شود بلکه اصرار بر آوردن همه شیعیان زیر پرچم جمهوری اسلامی (آنچنان که از آغاز رویه جمهوری اسلامی بوده) و مداخله در کشورهای همسایه، اختلافات مذهبی و قومی را به این کشورها نیز منتقل می‌کند.

نقش منفی و مخرب جمهوری اسلامی در به راه‌افتادن جنگ‌های نیابتی منطقه که ثروت‌ها و فرصت ملی ایران را به باد داده و خسارات انسانی، اقتصادی و اجتماعی جبران‌ناپذیری به بارآورده مستقیما ناشی از همین نگرش مذهبی است.

دستاورد انقلاب کدام است؟

آیا انقلاب بهمن۵۷ همراه با مصیبت‌ها و فجایعی که برای مردم ایران و منطقه به ارمغان آورده، دستاوردهایی هم داشته است؟ کدام دستاورد؟

روحانیت حاکم و طرفداران جمهوری اسلامی مدعی‌اند که انقلاب با سرنگونی نظام پادشاهی، به دیکتاتوری سلطنتی و نیز به وابستگی ایران به آمریکا و غرب پایان داده و استقلال سیاسی برای کشور به بار آورده است؛ اما این یک مدعای دروغ است چرا که اولا دیکتاتوری دینی را جایگزین دیکتاتوری سکورلاریستی کرده، ثانیا ایران در دوران پهلوی هم از استقلال سیاسی نسبی برخوردار بود، منتها رژیم پیشین منافع خود را در نزدیکی با غرب به ویژه آمریکا می‌دید همان‌گونه که امروز جمهوری اسلامی مصالح خود را در نزدیکی و همکاری با روسیه و چین می‌بیند. می‌شود پذیرفت که ایران در دوران در جمهوری اسلامی از استقلال سیاسی بیشتری برخوردار است اما باید پرسید که این استقلال که نماد آن شعارهای مرگ بر آمریکا و اسرائیل و توهین به پرچم آمریکاست کدام مابه‌ازاء اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و سیاسی برای ایرانیان و منافع ملی ایران به همراه داشته است؟

نزدیکی و اتحاد ایران با آمریکا که به ادعای سران جمهوری اسلامی به وابستگی و سلب کامل استقلال کشور در زمان شاه منجر می‌شد ایرانیان را از کدام مواهبی محروم می‌کرد که امروز نمی‌کند؟ مدافعان جمهوری اسلامی در برابر این پرسش پاسخی ندارند.

اتفاقا مناسباتی که ایران دوران شاه و برخی از کشورهای دیگر جهان در آمریکای جنوبی و آسیا با آمریکا و متحدان غربی آن داشته‌اند هرچند که به نفوذ سیاسی آمریکا در این کشورها می‌انجامید اما در چارچوب مناسبات سرمایه‌داری جهانی، بسیار و بیشتر از استقلال ادعایی جمهوری اسلامی به رشد و توسعه اقتصادی و اجتماعی اینگونه کشورها کمک کرده است.

کافی است که روند رشد و توسعه اقتصاد در کشورهای کره جنوبی، برزیل، آرژانتین، شیلی، تایوان و سنگاپور را در چهار دهه گذشته با ایران مقایسه کنیم تا پوکی و بی‌معنایی استقلال ادعایی جمهوری اسلامی را بهتر درک کنیم.

پیامدهای استقرار دیکتاتوری مذهبی

۳۹سال اعمال تبعیضات دینی و مذهبی چندلایه در ایران عواقب وخیمی به بار آورده است که برخی از آنها را برمی‌شمارم:

  • -اعمال سیاست‌های مردسالارانه در همه شئون جامعه ایران.
  • -نابودی آزادی‌های فردی و اجتماعی که پیش از انقلاب، ایرانیان از آن برخوردار بوده‌اند (آزادی مذهب، آزادی پوشش، آزادی‌های فرهنگی و هنری، برابری زن و مرد)
  • -کوته‌نظری و حماقت‌های قدرت حاکم در عرصه‌های فرهنگی؛ به حدی که می‌توان گفت اگر قرار بود آثار مفاخر فرهنگی ایران همچون مولوی، حافظ، فردوسی، خیام و… امروز در ایران اجازه انتشار پیدا کنند قطعا به تیغ سانسور دچار می‌شدند.
  • -تشدید و نهادینه‌شدن رانت‌خواری و فسادهای دولتی.
  • -تخریب محیط زیست ایران؛ در حدی که نابودی منابع آبی، دریاچه‌ها و جنگل‌ها و مراتع شاید به بزرگترین فاجعه تاریخ سرزمین ایران منجر شود و قسمت اعظم ایران را در چند دهه آینده غیرقابل سکونت کند.
  • -درگیر کردن ایران در جنگ‌های ویرانگر منطقه‌ای که از قِبَل آن ثروت‌ها و فرصت‌های ملی بر باد می‌روند و بر پیکر مناسبات تاریخی ایران و همسایگان زخم‌های التیام ناپذیر می‌نشانند.
  • -کشتار هزاران زندانی سیاسی
  • -قربانی شدن صدها هزار ایرانی در جنگ ۸ساله ایران و عراق و جنگ‌های نیابتی جاری.
  • -افزایش روزافزون فاصله طبقاتی، فقیرتر شدن طبقه متوسط و فروافتادن چهل درصد از جمعیت به زیر سطح فقر
  • -افزایش بی‌سابقه بزهکاری‌های اجتماعی
  • -فرار بی‌سابقه مغزها از کشور
  • -افزایش اعتیاد و فحشا
  • -افزایش شمار زاغه‌نشین‌ها و بی‌خانمان‌ها که بنابر آمارهای دولتی جمعیت آنان به ۱۲میلیون نفر رسیده است.
  • -گسترش پدیده‌هایی چون کودکان خیابانی، کارتُن‌خوابی، گورخوابی

و هنوز می‌توان بدبختی‌های بسیار دیگری را که پیامد حاکمیت تبعیض‌آمیز و فسادآلود دیکتاتوری دینی است برشمرد

آیا می‌شود انقلاب را از جمهوری اسلامی جدا کرد؟

برخی از صاحبنظران، انقلاب بهمن را از جمهوری اسلامی جدا می‌دانند و این مدعا را مطرح می‌کنند که سرنوشت انقلاب بهمن لزوما تاسیس جمهوری اسلامی نبود و انحرافات و کژراهه‌هایی که به حکومت فقها انجامید امری پساانقلابی است.اما این مدعا را در شرایطی می‌توان پذیرفت که توازن قوا میان جریانات شرکت‌کننده در انقلاب بهمن، پس از این رویداد تاریخی تحت تاثیر عوامل غافلگیرکننده و غیرقابل پیش‌بینی دچار تغییرات اساسی شده باشد و نیروی هژمونیک رهبری کننده انقلاب جای خود را به نیروی دیگری واگذاشته باشد. اما در انقلاب ۵۷ -دست‌کم از نیمه دوم سال ۵۷- رهبری روحانیون و در رأس آن آیت‌الله خمینی به امری بلامنازع تبدیل شده بود و تقریبا هیچ جریانی که بتواند مانع از تفوّق خردکننده آیت‌الله خمینی و روحانیون گردد وجود نداشت.

برخی از صاحبنظران، انقلاب بهمن را از جمهوری اسلامی جدا می‌دانند و این مدعا را مطرح می‌کنند که سرنوشت انقلاب بهمن لزوما تاسیس جمهوری اسلامی نبود و انحرافات و کژراهه‌هایی که به حکومت فقها انجامید امری پساانقلابی است.

اما این مدعا را در شرایطی می‌توان پذیرفت که توازن قوا میان جریانات شرکت‌کننده در انقلاب بهمن، پس از این رویداد تاریخی تحت تاثیر عوامل غافلگیرکننده و غیرقابل پیش‌بینی دچار تغییرات اساسی شده باشد و نیروی هژمونیک رهبری کننده انقلاب جای خود را به نیروی دیگری واگذاشته باشد.

اما در انقلاب ۵۷ -دست‌کم از نیمه دوم سال ۵۷- رهبری روحانیون و در رأس آن آیت‌الله خمینی به امری بلامنازع تبدیل شده بود و تقریبا هیچ جریان و هیچ جبهه‌ای از مجموعه جریانات دیگر که با یک‌کاسه کردن نیروهای خود بتوانند مانع از تفوّق خردکننده آیت‌الله خمینی و روحانیون گردند وجود نداشت.

بیژن جزنی در اواسط دهه چهل، تحلیلی هوشمندانه دارد که می‌گوید: از آنجا که از خرداد ۴۲ به این سو آیت‌الله خمینی صریحا با شاه به مخالفت برخاسته است در شرایط حضور ضعیف چپ و جبهه ملی، احتمال هژمونی خمینی در خیزش‌های اعتراضی ضد رژیم وجود دارد.

شاپور بختیار نیز در شرایطی که دیگر بسیار دیر شده بود نسبت به قدرت گرفتن روحانیت و خطر حکومت دینی به دفعات هشدار داد و بر آن بود که روحانیت به جای حکومت کردن بهتر است به چیزی شبیه واتیکان قناعت کند و پیشنهاد می‌کرد که شهرستان قم به واتیکان ایران تبدیل شود.

اما در آن زمان با وجود آنکه انقلاب، رنگ اسلامی گرفته بود و شعار «استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی» در رأس همه شعارهای دیگر خیزش اعتراضی سراسری قرار داشت جریانات چپ و ملی این هشدارها را جدی نگرفتند و در تب و تاب طوفان انقلاب، پاسخ بختیار را با شعار «بختیار، بختیار، نوکر بی‌اختیار» دادند (دادیم).

غافل از اینکه، آن‌که قرار بود «بی‌اختیار» شود خود ما مردمِ به اصطلاح انقلابی بودیم که اینک ۳۹سال است ولایت مطلقه فقیه با مصادره اراده و آرای‌مان از ما سلب اختیار کرده است.

من به عنوان یکی از کنشگران خیزش انقلابی سال ۵۷، سی و نه سال بعد همراه با احساس حسرت و غبن، انقلاب ۵۷ را یک فاجعه تاریخی می‌بینم که دستاوردهای آن در برابر عواقب شوم آن تقریبا صفر است. اما همین جا تاکید و تصریح می‌کنم که انقلاب بهمن تقریبا هنگامی به امری اجتناب‌ناپذیر تبدیل شد که شاه حتی احزاب دولتی «ایران نوین» و «مردم» را نیز در سال۱۳۵۴ منحل کرد و با اعلام حزب فراگیر «رستاخیز» همه ایرانیان را عضو آن دانست و با صراحت گفت «هر کس که خود را عضو این حزب نمی‌داند آزاد است از کشور خارج شود». پیش از این تصمیم شاه هم مردم البته به شدت از دیکتاتوری شاه ناراضی بودند و به طنز می‌گفتند:

من به عنوان یکی از کنشگران خیزش انقلابی سال ۵۷، سی و نه سال بعد همراه با احساس حسرت و غبن، انقلاب ۵۷ را یک فاجعه تاریخی می‌بینم که دستاوردهای آن در برابر عواقب شوم آن تقریبا صفر است. اما همین جا تاکید و تصریح می‌کنم که انقلاب بهمن تقریبا هنگامی به امری اجتناب‌ناپذیر تبدیل شد که شاه حتی احزاب دولتی «ایران نوین» و «مردم» را نیز در سال۱۳۵۴ منحل کرد و با اعلام حزب فراگیر «رستاخیز» همه ایرانیان را عضو آن دانست و با صراحت گفت «هر کس که خود را عضو این حزب نمی‌داند آزاد است از کشور خارج شود».

“حزب ایران نوین پاینده باد

یک کمی هم حزب مردم زنده باد”

حزب «ایران نوین» به جناح هویدا و حزب «مردم» به جناح اسدالله علم تعلق داشت.

همزمان با اعلام حزب فراگیر رستاخیز و بسته‌تر شدن فضای سیاسی ایران، طبقه متوسط و روشنفکران ایرانی بیش از پیش احساس تحقیر کردند و علیه دیکتاتوری شاه برانگیخته شدند و این خود همزمان بود با فشار جیمی کارتر بر شاه برای گشایش فضای سیاسی و رعایت حقوق بشر در ایران. فشار کارتر در میان کنشگران سیاسی، روشنفکران و جامعه دانشگاهی جنب و جوش جدید و روانشناسی امیدبخشی ایجاد کرد و درست برعکس، دیکتاتوری سلطنتی را به موضع دفاعی و حتی انفعالی برد.

این جنب و جوش‌ها که در سال ۵۶آغاز شد سرآغاز فرایندی بود که به خیزش فراگیر سال ۵۷ و سقوط نظام پادشاهی انجامید.

انقلاب نتیجه مستقیم لگدمال‌شدن قانون اساسی مشروطه، کودتای ۲۸مرداد و لجاجت دیکتاتوری پس از کودتا در بی‌اعتنایی به حقوق ملت و اعاده قانون اساسی مشروطه بود. رهبری روحانیون با محوریت آیت‌الله خمینی نیز پیامد سرکوب همه احزاب سیاسی چپ و ملی در سالهای پس از انقلاب بود که هیچ حزب سراسری و دارای امکاناتی را، به جز تشکیلات سنتی روحانیت، در صحنه سیاسی ایران باقی نگذاشت. اگر شاه به نصایح مصلحان جامعه گوش می‌داد و قانون اساسی مشروطه را مجددا و حتی در اوایل دهه ۵۰ اعاده می‌کرد احتمالا نه انقلابی در کار بود و نه قطعا روحانیون فرصت آن را پیدا می‌کردند که رهبری خیزش اعتراضی مردم را در دست بگیرند.

با این همه درست آن است که ما انقلابیون آن زمان نیز مسئولیت اشتباهات تاریخی خود را بپذیریم. من به عنوان یک عضو فعال آن جنبش انقلابی اگر درکی از پیامدهای شوم رهبری روحانیون می‌داشتم از همان آغاز حساب خود را از انقلاب جدا می‌کردم.

اگر حتی پس از انقلاب نیز بخش بزرگی در چپ و نیروهای ملی به دنبال شعارها و توهمات «ضدامپریالیستی» روحانیت که چیزی جز ضدیت با آزادی‌های سیاسی و حقوق بشر نبود راه نمی‌افتادند، بعدها از اعتبار و نفوذ بیشتری در جامعه برخوردار می‌شدند (می‌شدیم) و می‌توانستند نقش اپوزیسیونی موثرتری در تحولات بعدی ایفا کنند (کنیم).

تجربه‌ای برای امروز

انقلاب ۵۷، با تکیه بر خیزش فراگیر عدم خشونت به پیروزی رسید و اکثریت توده‌های میلیونی که در سراسر ایران به حرکت درآمدند نه اعتقادی به عملیات قهرآمیز داشتند و نه حتی از توانایی و آمادگی برای پرداخت هزینه‌های سنگین جنگ با ارتش برخوردار بودند.

مردم با شعارهایی چون «برادر ارتشی، چرا برادرکُشی» و یا «ارتش برادر ماست» نظامیان را به سرپیچی از فرمان سرکوب فرا می‌خواندند. شعارهای تند و قهرآمیزی مانند «ارتش ضد خلقی، نابود باید گردد» یا «ارتش خلقی به پا می‌کنیم، میهن خود را رها می‌کنیم» یا «شاه سگ زنجیریِ آمریکاست» قدرت بسیج مردمی نداشت و مایه تفرقه و انزوای حرکات اعتراضی می‌شد.

انقلاب بهمن نشان داد که قدرت و ظرفیت فراگیری جنبش‌های اعتراضی ایرانیان در پای‌بندی به عدم خشونت، فراخواندن نظامیان در پیوستن به تظاهرات مردم و در عین حال سماجت و پیگیری در مطالبات و روحیه تسلیم‌ناپذیری در برابر سرکوب و کشتار بود. البته از آنجا که هر خیزش بی‌خشونتی وقتی با خشونت و سرکوب مواجه می‌شود می‌تواند به حاشیه‌ها و موارد قهرآمیز آلوده شود، در انقلاب بهمن هم ضمن آن که در همه دوره‌های چند ماه پیش از انقلاب، روش‌های بی‌خشونت (مسالمت‌آمیز) غلبه داشت مواردی از واکنش‌های خشونت‌آمیز مردم در برابر سرکوب اتفاق می‌افتاد که به کلی جنبه فرعی داشت و عمدتا به بازه زمانی ۲۵روزه از خروج شاه تا وقوع انقلاب مربوط می‌شد.

تجارب تاریخی ایران از مشروطه تا به امروز به ما می‌آموزند که پای اصلی جنبش‌هایی که در ایران ظرفیت و توانایی عقب‌راندن دیکتاتوری را دارند همواره خیزش‌های اعتراضی و نافرمانی‌های مدنی فراگیر بوده است. ساختار سیاسی حاکم بر ایران ظرفیت تحول و اصلاح از بالا را بدون فشار مؤثر از پایین، به کلی از دست داده است. بدون یک خیزش اعتراضی همگانی که خواسته‌های آزادی‌خواهانه اقشار فرهنگی، طبقه متوسط و کارگران صنعتی ایران را با مطالبات معیشتی لایه‌های میلیونی زیرخط فقر همراه کند، حکومت مطلقه و سرکوبگر مذهبی، ذره‌ای از مواضع خود عقب نخواهد نشست. و اما اعتراضات مردم بدون رهبری جریانات دموکراسی‌خواه نیز می‌تواند به شکست و یا به بازتولید دیکتاتوری جدیدی به جای استبداد دینی کنونی بیانجامد. کسانی که امروز با تاکید بر خطر سوریه‌ای شدن ایران، مردم را از خیزش اعتراضی و نافرمانی مدنی فراگیر می‌ترسانند، هیچ آلترناتیوی مگر ادامه حکومت ولایت مطلقه فقیه در آستین ندارند.

تجربه خیزش اعتراضی سال ۵۷ نشان می‌دهد که اعتراضات فراگیر مردم همراه با اعتصابات و نافرمانی‌های مدنی وسیله‌ای مؤثر در عقب‌نشاندن دیکتاتوری و مجبور ساختن آن به پذیرش اصلاحات و حتی برانداختن آن است. این تجربه ثابت کرد که شکل‌گیری اعتراضات فراگیر که حداکثر مردم را به صحنه می‌آورد نخست مستلزم شعارهای حداقلی و کم‌هزینه است اما پس از شکل‌گیری خیزش اعتراضی به تدریج شعارهای حداکثری مطرح می‌شوند.

اصلاح‌طلبان امروزِ ایران که از انقلاب ۵۷ دفاع می‌کنند با انقلابی شبیه آن در شرایط کنونی مخالفند؛ این یک تناقض آشکار در نگرش سیاسی آنان است. آنها این مخالفت خود را با «خطر سوریه‌ای شدن ایران» توجیه می‌کنند. اما علت اصلی آن نه این خطر واهی، بلکه دلبستگی و وابستگی آنان به جمهوری اسلامی است. ظاهرا اکثر آنان تنها راه حل اصلاحات را مشارکت در انتخابات می‌دانند؛ شرکت در انتخابات‌ها و دخالت فعال مردم در رقابت و کشمکش جناح‌های حکومتی، هرچند برای رشد جنبش ملی دموکراسی‌خواهی یک ضرورت انکارناپذیر است، اما رهایی ایران از سلطه دیکتاتوری دینی، تنها از راه صندوق‌های انتخاباتی که دایره آن با نظارت استصوابی بسیار محدود شده، غیرممکن است.

تجارب تاریخی ایران از مشروطه تا به امروز به ما می‌آموزند که پای اصلی جنبش‌هایی که در ایران ظرفیت و توانایی عقب‌راندن دیکتاتوری را دارند همواره خیزش‌های اعتراضی و نافرمانی‌های مدنی فراگیر بوده است. ایران در شرایط کنونی آبستن همین‌گونه جنبش‌های اعتراضی است. رهایی ایران از شر دیکتاتوری ریشه‌دار تاریخی و استبداد دینی کنونی در گرو شکل‌گیری یک خیزش اعتراضی به رهبری جریانات دموکراسی‌خواه است.

بدون همراهی و حمایت فعال دموکراسی‌خواهان از خیزش‌های اعتراضی آینده، احتمال قرارگرفتن جریانات ضددموکراتیک در رأس این اعتراضات و تکرار چرخه باطل بازتولید یک دیکتاتوری جدید در یک حرکت انقلابی دیگر را نمی‌توان دست کم گرفت.

در پایان پاسخ من به تیتر این مقاله چنین است؛

چه بخواهیم و چه نخواهیم، ساختار سیاسی حاکم بر ایران ظرفیت تحول و اصلاح از بالا را بدون فشار مؤثر از پایین، به کلی از دست داده است. بدون یک خیزش اعتراضی همگانی که خواسته‌های آزادی‌خواهانه اقشار فرهنگی، طبقه متوسط و کارگران صنعتی ایران را با مطالبات معیشتی لایه‌های میلیونی زیرخط فقر همراه کند حکومت مطلقه و سرکوبگر مذهبی، ذره‌ای از مواضع خود عقب نخواهد نشست. و اما اعتراضات مردم بدون رهبری جریانات دموکراسی‌خواه نیز می‌تواند همان‌گونه که اشاره شد به شکست و یا به بازتولید دیکتاتوری جدیدی به جای استبداد دینی کنونی بیانجامد. کسانی که امروز با تاکید بر خطر سوریه‌ای شدن ایران، مردم را از خیزش اعتراضی و نافرمانی مدنی فراگیر می‌ترسانند، هیچ آلترناتیوی مگر ادامه حکومت ولایت مطلقه فقیه در آستین ندارند.

صورت مسئله جنبش‌های اعتراضی آینده یعنی آزادی‌خواهی و عدالت‌جویی اکثریت عظیم مردمی که از مشروطه تا به امروز بر این مطالبات دیرینه خود تاکید دارند با پند و اندرز و ترساندن مردم از خطر واهی سوریه‌ای‌شدن کشور از میان نمی‌رود.

ایران ۳۹سال پس از انقلاب و روی کارآمدن جمهوری اسلامی، بیش از پیش به بیداری رسیده است. دیر یا زود، دو مطالبه اصلی آزادی و نان، طبقات و لایه‌های اجتماعی را در امواجی که مدام بلندتر و نیرومندتر می‌شود به مقابله با دیکتاتوری مذهبی خواهد کشاند. رهایی ایران از مسیر همدلی و همراهی دموکراسی‌خواهان و عدالت‌جویان ایران با جنبش‌های اعتراضی آینده می‌گذرد. نام آن را هرچه می‌خواهیم بگذاریم؛ انقلاب مخملی، انقلاب بی‌خشونت، اصقلاب و…