اپوزیسیون فرو پاشیده و فروپاشی رژیم!

6d5fg4dfg4 على کشتگر ali keshtgarاین یادداشت اشاره ای ندارد به دلایل بحران های اقتصادی و اجتماعی، فساد سیستماتیک اقتصادی و سیاسی نظام حاکم و ناکارآمدی روزافزون آن. بیشتر کنش گران و ناظران سیاسی درباره بحران های موجود گفته و نوشته اند.

نخست اشاره می کنم به برخی از پیامدهای داخلی انحصار چهل ساله حاکمیت روحانیت شیعه که جمهوری اسلامی را به سوی مدار فروپاشی می کشاند:

عدم مشروعیت

دلیل تولد جمهوری اسلامی شیفتگی اکثریت مردم ایران بود به روحانیت شیعه و شخص خمینی در جریان انقلاب. آن حمایت عظیمی که این درخت را در خاک جامعه متوهّم ایران کاشت و تناور کرد دیگر مدتهاست وجود ندارد. امروز برخلاف چهل سال پیش جامعه ایران از انقلابی که نتیجه اش جمهوری اسلامی شد پشیمان است و اکثریت مردم ایران (مسلمان و غیرمسلمان) خواهان جدایی دین از دولت و روحانیت از قدرت سیاسی اند. می شود گفت که از این منظر جامعه ایران نسبت به 40 سال پیش 180 درجه چرخش کرده است.

نارضایتی و خشم مردم نسبت به ناکارآمدی، تبعیض و فساد جمهوری اسلامی درحدی است که هر لحظه ممکن است شکاف میان دولت- ملت را به یک آتش فشان فعال اجتماعی تبدیل کند. ما بارها در دو دهه گذشته شاهد فعال شدن نسبی این آتش فشان بوده ایم.

درست است که جمهوری اسلامی تاکنون توانسته همه اعتراضات سالهای اخیر را سرکوب و مهار کند، و همه اصلاح طلبان پیگیر را به حاشیه براند اما اولا در جریان سرکوب و تسویه مخالفان، حکومت منزوی تر و از درون فرسوده تر شده است و ثانیا این سرکوبها نه فقط علل و ریشه اعتراضات را از میان نبرده بلکه با توجه به وخامت اجتناب ناپذیر بحران های اقتصادی، اجتماعی و سیاسی، بر ظرفیت آن به شدت افزوده است.

شالوده های مشروعیت بخش ایدئولوژیک، سیاسی، اجتماعی و اخلاقی نظام جمهوری اسلامی دیری است که به کلی فرو ریخته اند و اگر قدرت سرکوب و “دشمن”خارجی در کار نبود اینک مدتها از فروپاشی جمهوری اسلامی می گذشت. اگر همان رفراندومی که در فروردین 58 برای  جمهوری اسلامی رای مثبت به بار آورد امروز برگزار می شد شاید بیش از 90 درصد مردم به الغای نظام حاکم رای می دادند.

بحران هویت

نه فقط رژیم مشروعیت خود را در میان مردم ایران از دست داده بلکه ایدئولوژی دینی ولایت مدار و سیاستهای ناشی از آن در میان حوزه های علوم دینی نیز زیر سئوال رفته است. چنان که برخی از فقها علنا از انزوای تفکر ولایت مدار، تنهایی رهبر و رشد سکولاریسم در حوزه ها ابراز نگرانی می کنند. (مثلا مصباح یزدی و محمدی یزدی) تجربه چهل ساله حکومت دینی این فکر را که برای نجات دین و روحانیت باید به نگرش مراجعی مثل آیت اله بروجردی و آیت الله شریعتمداری رجعت کرد، در میان مدرسین و طلاب و مومنان گسترش داده است.

جنگ قدرت در بالا

در سه دهه گذشته به موازات فرایند ریزش پایگاه توده ای جمهوری اسلامی و گسترش گفتمان های دموکراسی خواهانه و عدالت جویانه و رشد ظرفیت اعتراضی جامعه، نقش نهادهای سرکوب بویژه سپاه پاسداران در حفظ نظام پررنگ تر شده است. این تحول سهم نظامیان را در قدرت سیاسی به نحو چشمگیری افزایش داده است. انتخابات خرداد 88 که توسط سپاه پاسداران مهندسی شد و حوادث پس از آن نه فقط حضور بی سابقه نظامیان را در قدرت آشکار کرد بلکه روند افزایش سهم آنان را در حاکمیت شتاب بخشید. در همین دوره، ادامه سرکوبها، حصر طولانی رهبران جنبش سبز، مقابله دارودسته احمدی نژاد با رهبر و تشدید اختلافات درونی روحانیون حاکم و آشکارتر شدن عمق ناکارآیی و فساد نهادها و افراد تحت امر مستقیم رهبر، اعتبار و نفوذ ولی فقیه و روحانیون در بدنه نهادهای نظامی کاهش یافته و بطور کلی همه کارگزاران نظام حاکم را نسبت به رهبر و ایادی او دچار تردید کرده است.

نارضایتی و خشم مردم نسبت به ناکارآمدی، تبعیض و فساد جمهوری اسلامی درحدی است که هر لحظه ممکن است شکاف میان دولت- ملت را به یک آتش فشان فعال اجتماعی تبدیل کند. ما بارها در دو دهه گذشته شاهد فعال شدن نسبی این آتش فشان بوده ایم. درست است که ج.ا تاکنون توانسته همه اعتراضات سالهای اخیر را سرکوب و مهار کند و همه اصلاح طلبان پیگیر را به حاشیه براند اما اولا در جریان سرکوب مخالفان، حکومت منزوی تر و از درون فرسوده تر شده است و ثانیا این سرکوبها نه فقط  ریشه اعتراضات را از میان نبرده بلکه با توجه به وخامت اجتناب ناپذیر بحران های اقتصادی، اجتماعی و سیاسی، بر ظرفیت آن به شدت افزوده است.

از این گذشته سالخوردگی و بیماری خامنه ای رقابت های پنهانی برای اثرگذاری بر مساله جانشینی وی را در میان دسته بندی های حکومتی و نظامی تشدید کرده است. شواهد زیادی وجود دارد که نشان می دهند نظامیان و تندروهای متحد آنان در حاکمیت کمتر از گذشته از خامنه ای حرف شنوی دارند. برای نمونه خامنه ای مدتی است به خروج نظامیان از اقتصاد رضایت داده، اما سپاه تاکنون زیر بار نرفته است.  و یا این که نیروهای اطلاعاتی در یک رشته عملیات مشکوک که ظاهرا برای بمب گذاری در میتینگ مجاهدین بوده، به منظور تخریب مناسبات ایران و اروپا تلاش کرده اند و این در حالی است که خامنه ای برای نزدیک شدن به اروپا با دولت روحانی موافق بوده است.

به هر حال با وجود حذف اصلاح طلبان و تلاشهای هسته اصلی قدرت به رهبری خامنه ای برای یکدست کردن حکومت، ترکها و شکافهای درونی جمهوری اسلامی امروز از هر زمان عمیق تر شده است. چنان که برسر مسایلی همچون سیاستهای خارجی، مناسبات ایران و همسایگان، سیاستهای اقتصادی و اجتماعی داخلی، و جاه طلبی های فردی، اختلافات و رقابت های دسته ها و محفل های قدرت روز به روز رو به تشدید است.

نقش “دشمن” خارجی و تروریسم در سرکوب داخلی

ادامه سیاستهای دولت پیشین آمریکا که در صورت انتخاب خانم کلینتون امکان پذیر بود در درازمدت به تنش زدایی میان ایران و آمریکا و ایران و کشورهای منطقه می انجامید که پیامد آن محروم شدن نسبی هسته ی اصلی قدرت و ولایت مطلقه فقیه از حربه “آمریکا ستیزی” ، ترساندن مردم از سوریه ای شدن ایران و توجیه سرکوب ها و نابه سامانی های اقتصادی و اجتماعی داخلی بود. به همین دلایل ادامه آن سیاستها با روند رشد جامعه مدنی، باز شدن تدریجی فضای سیاسی وشکوفایی جنبش دموکراسی خواهانه سازگار بود.

بر خلاف انتظار دولت آمریکا و ادعای برخی از محافل ایرانی خارج از کشور سیاست  تحریم و تهدید دولت ترامپ علاوه بر آن که شرایط معیشتی، بهداشتی و زیست محیطی ایران را روزبه روز وخیم تر می کند هیچ نتیجه ای مگر میدان دار کردن نظامیان و تندروها و کمک به حفظ وضع موجود در ایران نخواهد کرد، و اگر این تنش ها به جنگ منجر شود بازنده اصلی آن قبل از همه جنبش دموکراسی خواهانه ایران خواهد بود و اتفاقا بخش بزرگی از مردم با همین احساس خطر است که به موازات افزایش تحریم ها و تهدیدهای آمریکا در قبال حکومت رویکرد محافظه کارانه و انفعالی در پیش می گیرند.

اقدامات مسلحانه در کردستان و جنایاتی مثل عملیات تروریستی اهواز نیز صددرصد به سود تحکیم هسته اصلی قدرت و امنیتی تر کردن فضای سیاسی ایران است. این مساله به قدری واضح است که بسیاری را دچار این تصور کرده که خود رژیم در این جنایات دست داشته است.

دورنمای فروپاشی

نتیجه ای که از شرایط کنونی می گیرم آن است که با وجود بحران های چند گانه ای که جمهوری اسلامی با آنها دست به گریبان است، برآیند مجموعه مولفه های متضاد داخلی و خارجی در حدی نیست که موجب فروپاشی جمهوری اسلامی در چشم انداز کوتاه مدت یکی دو سال آینده باشد . این درست است که جمهوری اسلامی در سرازیر افول و فروپاشی است، اما این گزاره در متن تاریخی یک چشم انداز نسبتا بلند مدت صدق می کند نه در چشم انداز نزدیک. در کوتاه یا میان مدت آنچه محتمل است دست بالا پیدا کردن نظامیان در قدرت و تشریفاتی شدن نهاد ولایت فقیه، پس از خامنه ای است. امری که می تواند دراز مدت و گام به گام به دگردیسی جمهوری اسلامی و انتقال قدرت از الیگارشی روحانیون به نخبگان نظامی بیانجامد.

طبقه متوسط شهری(اقتصادی و فرهنگی) که حامل گفتمان دموکراسی خواهانه و دارای ظرفیت تعیین کننده اعتراضی است در شرایط بالا گرفتن تحریم و تهدید آمریکا و حرکات مسلحانه و تروریستی در مرزهای ایران به شدت نگران می شود و از ترس بدتر شدن اوضاع و عواقب فروپاشی به انفعال می گراید و تمایلات اعتراضی آن کاهش می یابد. همین مساله یکی از علل عدم همراهی مردم تهران و برخی شهرهای بزرگ دیگر ایران با اعتراضات دیماه سال گذشته بود. به همه این عوامل باید مساله اساسی نبود آلترناتیو معتبر و مورد اعتماد مردم که بتواند جایگزین مطلوب پسا جمهوری اسلامی را به جامعه معرفی کند، اضافه کرد.

مسئوولیت ما؟

بر خلاف انتظار دولت آمریکا و ادعای برخی از محافل ایرانی خارج از کشور سیاست  تحریم و تهدید دولت ترامپ علاوه بر آن که شرایط معیشتی، بهداشتی و زیست محیطی ایران را روزبه روز وخیم تر می کند هیچ نتیجه ای مگر میدان دار کردن نظامیان و تندروها و کمک به حفظ وضع موجود در ایران نخواهد کرد، و اگر این تنش ها به جنگ منجر شود بازنده اصلی آن قبل از همه جنبش دموکراسی خواهانه ایران خواهد بود و اتفاقا بخش بزرگی از مردم با همین احساس خطر است که به موازات افزایش تحریم ها و تهدیدهای آمریکا در قبال حکومت رویکرد محافظه کارانه و انفعالی در پیش می گیرند. به همه این عوامل باید مساله اساسی نبود آلترناتیو معتبر و مورد اعتماد مردم که بتواند جایگزین مطلوب پسا جمهوری اسلامی را به جامعه معرفی کند، اضافه کرد.

مسئوولیت ما؟ کدام ما؟ ما یعنی کی؟ اپوزیسیون؟ همه اپوزیسیون؟ اپوزیسیون دموکراسی خواه؟ طول و عرض این اپوزیسیون تا کجاست؟…

اپوزیسیون ایران دیری است که به مجمع الجزایر فرقه ها تبدیل شده و روز به روز هم بیشتر به نخوت و رخوت سکتاریسم خو کرده است. فرقه برای بقای خود از عوامل چهارگانه تعصب، توهم، نوستالژی و عواطف اعضاء تغذیه می کند.

فرقه به حس فلج کننده «مای»خودی و «دیگران» غیر خودی خو می کند، در چهار دهه گذشته هیچ یک از جریان های اپوزیسیون در عمل و نه در حرف نتوانسته است از زندان فرقه گرایی رها شود و شگفتا که “اپوزیسیون” ایران در این چهار دهه حیات جمهوری اسلامی  سیر قهقرایی هم داشته است. پاولوف پدرعلم روانشناسی قانونی دارد به نام “نیروی عادت” که می گوید شما ممکن است نظرتان در مساله ای که به آن عادت کرده اید عوض شود، این آسان است اما انطباق عملی که بر اساس افکار پیشین به آن عادت کرده اید با فکر جدید دشوار و در مواردی محال است.

به سازمان مجاهدین خلق که خود را “شورای ملی مقاومت” هم می نامد نگاه کنید. در زمان انقلاب یک نیروی ملی و آزادیخواه به حساب می آمد، اما امروز کجا ایستاده و چه ماهیتی دارد؟ این که رژیم سرکوبگر در تبدیل مجاهدین خلق به آنچه امروز هست نقش داشته موجب سلب مسئولیت از این سازمان نمی شود. همکاری با رژیم صدام حسین در جنگ، به راه انداختن زندان و شکنجه گاه علیه اعضای ناراضی، انقلاب مضحک و اسف بار ایدئولوژیک، همسو شدن با اسرائیل و عربستان در کشمکش های منطقه ای، خوشحالی از بیرون آمدن ترامپ از برجام و امید بستن به مداخله نظامی خارجی در ایران، این جریان را به فرقه ای ضد ایرانی و آلت دست قدرت های خارجی تبدیل کرده و… ضعف و تفرقه جریانات دموکراسی خواه سبب شده که بسیاری از رسانه های خارجی مجاهدین خلق (شورای ملی مقاومت) را مهمترین نیروی اپوزیسیون جمهوری اسلامی قلمداد کنند.

نقش این جریان در تضعیف جنبش دموکراسی خواهانه و تقویت سرکوبگران داخلی و بی اعتبار کردن اپوزیسیون چه در سالهای گذشته و چه اکنون روشن تر از آن است که حاجت به بیان داشته باشد. جریانهای دموکراسی خواه در نقد عملکرد این جریان تا کنون چه قدر به مسئولیت های خود عمل کرده اند؟ کم نیستند کسانی که از ترس فحاشی و جوسازی های این جریان به خود جرات نقد این جریان را نمی دهند.

از این فرقه می گذرم و به سراغ جریانهایی می روم که ماهیتا مستقل و ملی اند و در میهن دوستی و دموکراسی خواهی شان تردیدی نیست. نقد من از این جریانها که خود نیز به آنها تعلق دارم هرچند گزنده اما نه برای فصل که به امید وصل و اصلاح است و انگشت گذاشتن بر آنچه ضعف می دانم نافی نقاط قوت ها نیست.

1-بنی صدر و روزنامه انقلاب اسلامی

این جریان از زمان عزل بنی صدر تا به امروز که 37 سال از آن ماجرا می گذرد یکی از اجزاء اپوزیسیون جمهوری اسلامی محسوب می شود. چند هزار مقاله، صدها مصاحبه و انتشار منظم نشریه انقلاب اسلامی در این دوره طولانی بخشی از فعالیت های سیاسی این جریان را شامل می شود. اما حاصل کار چه بوده است؟ چند جریان سیاسی دیگر را برای شکل دادن به یک اپوزیسیون موثر با خود همراه کرده؟ ممکن است در پاسخ بگویند که ما افشاگری کرده ایم، آگاه سازی کرده ایم و درارتقای شعور سیاسی مردم نقش داشته ایم… می گویم همه اینها درست، اما شما پس از 37 سال و با وجود همه تحولاتی که جامعه ایران و نسل جوان کشور از سر گذرانده چرا حاضر نیستید دست کم برای از میان بردن سوء تفاهم ها هم که شده از نام “انقلاب اسلامی” که نسل جوان از آن می ترسد صرفنظر کنید و اسم نشریه تان را عوض کنید؟ آیا شما هنوز به دنبال انقلاب اسلامی هستید؟ آیا می دانید که چسبیدن به این نام چه مانع بزرگی بر سر راه تفاهم با سایر نیروهای دموکراسی خواه ایجاد می کند؟

“ملی مذهبی”ها

با وجود بحران های چند گانه ای که جمهوری اسلامی با آنها دست به گریبان است، برآیند مجموعه مولفه های متضاد داخلی و خارجی در حدی نیست که موجب فروپاشی جمهوری اسلامی در چشم انداز کوتاه مدت یکی دو سال آینده باشد . این درست است که جمهوری اسلامی در سرازیر افول و فروپاشی است، اما این گزاره در متن تاریخی یک چشم انداز نسبتا بلند مدت صدق می کند نه در چشم انداز نزدیک. در کوتاه یا میان مدت آنچه محتمل است دست بالا پیدا کردن نظامیان در قدرت و تشریفاتی شدن نهاد ولایت فقیه، پس از خامنه ای است. امری که می تواند دراز مدت و گام به گام به دگردیسی جمهوری اسلامی و انتقال قدرت از الیگارشی روحانیون به نخبگان نظامی بیانجامد.

دهها چهره ملی و دموکراسی خواه سرشناس با پیشینه مبارزاتی در هر دو رژیم در این طیف عقیدتی-سیاسی حضور دارند. زنده یاد مهندس عزت الله سحابی یکی از خوشنام ترین مبارزان آزادیخواه از بنیانگذاران این جریان است. از زبان هر کدام از چهره های شناخته شده این جریان می توان شنید  که خواستار جدایی دین از دولت اند، جمهوری اسلامی را نمی خواهند و برای جانشین کردن یک جمهوری سکولار به جای آن تلاش می کنند…با این همه این طیف از اپوزیسیون نه خود به یک حزب منسجم سیاسی تبدیل شده و نه توانسته است در عمل گام موثری در اتحاد با سایر جریانات دموکراسی خواه بردارد.

همانقدر که بنی صدر به نام “انقلاب اسلامی” وفادار است اینها هم محکم در فعالیت های سیاسی خود به نام “ملی مذهبی” چسبیده اند. من به راستی نمی دانم چگونه می شود به برابری کامل شهروندان ایران از هر عقیده و مذهبی به مثابه اصل اول جمهوریت باور داشت اما همزمان بر ادامه نام “ملی-مذهبی” اصرار ورزید؟

اصطلاح ملی-مذهبی از آنجا که شائبه دخالت دادن مذهب را در دولت به ذهن متبادر می کند، برای جامعه آزرده و خسته از حکومت مذهبی می خواهد از دولت دینی به دولت سکولار گذر کند نامناسب تر از آن است که نیازی به استدلال داشته باشد. جریان سیاسی بر اساس اهداف، برنامه و راهبردها شکل می گیرد نه بر پایه اعتقاد مذهبی که اگر چنین باشد لاجرم تبعیض و کشمکش مذهبی در آن نهفته است.

دکتر مصدق به اسلام باور داشت و مسلمان شیعه بود، اما وقتی در بیدادگاههای نظامی، سرهنگ آزموده دادستان نظامی مدعی شد که مصدق مسلمان نیست، او که یک حقوقدان آگاه به برابری شهروندان از هر عقیده و مذهبی بود، حاضر نشد با تکذیب سخن آزموده مذهبی بودن و مسلمان بودن را به امتیازی برای خود تبدیل کند. او در پاسخ به دادستان نظامی گفت شما به دین من چه کار دارید؟ و این یعنی آن که او می دانست که جدا کردن سیاست از دیانت یکی از اصول پایه ای دموکراسی است که نباید در هیچ شرایطی خدشه دار شود.

مهندس مهدی بازرگان هم که در تعصب او به اسلام تردیدی نیست نام حزب خود را “نهضت آزادی” گذاشت. امروز هم نواندیشان دینی و آزادیخواهان مسلمان اگر قرار باشد در لاک فرقه ای حبس نشوند و بخواهند فراتر از محاسبات گروهی عمل کنند و نقشی موثری در اتحاد نیروهای دموکراسی خواه ایفا کنند بهتر است مذهب و دیانت خود را به حوزه خصوصی و وجدانی بسپارند و گرنه نیت و آرمان آنان هرچه باشد زیر نام “ملی مذهبی” کمرنگ می شود.

جبهه ملی

این نام نیز امروز به طیفی از جریانها و محافل باورمند به رهبر فقید نهضت ملی ایران دکتر مصدق اطلاق می شود. چهره ها و اعضای شناخته شده امروز این جریان همگی میهن پرستانی هستند طالب ایرانی مستقل و دموکرات. اما در عمل نه نقش فعالی در صحنه سیاس ایران ایفا می کنند و نه ابتکاری برای تشکیل یک جبهه ملی واقعی که مجموعه جریانات دموکراسی خواه را در برگیرد تاکنون ارائه کرده اند. اگر از این جریان بپرسیم که در این چهار دهه چه نقشی در تولید اندیشه و گفتمان دموکراسی خواهانه داشته اند و چه تعداد از ایرانیان را حول برنامه و اهداف خود متحد کرده چه پاسخی دارد؟

چپ

در حال حاضر سه سازمان تحت عنوان فدائیان خلق، یک جریان به نام حزب چپ ایران آنهم در پرانتز فدایی، سه جریان تحت عنوان حزب توده دو شاخه راه کارگر و چندین جریان قدیم و جدید چپ موجودیت دارند، جامعه ایران تشنه عدالت و مساوات است و اگر این جریانات متعدد می توانستند به جای خنثی کردن انرژی های یکدیگر در یک حزب چپ دموکرات که اساسنامه و مسئولان آن ظرفیت تحمل و پذیرش کوران های مختلف چپ را دارا باشند متشکل شوند، تحول بزرگی بود. بسیاری از این جریانات کوچک در اساسی ترین مسایل عقیدتی و سیاسی و حتی خط مشی سیاسی اشتراک دارند، اما آنچه در میان آنها پررنگ و برجسته می شود اختلافاتی است که برای بقای حیات فرقه ای لازم به نظر می رسند و از آنجا که تفاوت ها و اختلافات امری طبیعی و همیشگی هستند، تفرقه طیف چپ (سکتاریسم) نیز به امری ابدی تبدیل شده است…

عمده کردن اشتراکات برای فراتر رفتن از منافع گروهی نشانه بلوغ سیاسی و شرط همیشگی پیروزی سیاسی است در حالی که برعکس عمده کردن اختلافات جزیی نشانه تمایل به زندگی فرقه ای است. همین جا اضافه کنم که نویسنده این یادداشت همه این انتقادات را متوجه خود نیز می داند و بر آن است که غلبه بر توهمات و روشهای فرقه ای هم ضرورت مبرم زمانه است و هم ممکن.

سه جریان جمهوریخواه

پانزده سال پیش صدها تن از کنشگران سیاسی خارج از کشور که بسیاری از آنان پیشینه مبارزاتی در هر دو رژیم پادشاهی و جمهوری اسلامی داشتند، سازمان اتحاد جمهوریخواهان را بنیان گذاشتند. چرا از آن زمان تا کنون این سازمان مدام کوچک تر شده و نتوانسته است از میان چندین میلیون ایرانی خارج از کشور که بسیاری از آنان سرشار از عرق میهن پرستی و آزادیخواهی هستند عضو گیری کند و یه یک سازمان سیاسی موثر تبدیل شود؟ چرا امروز به جای آن که سازمان اتحاد جمهوریخواهان به یک جریان معتبر و موثر سیاسی تبدیل شود، حالا سه گروه جمهوریخواه رقیب داریم؟

در خارج از ایران صدها ایرانی میهن دوست و دموکراسی خواه زندگی می کنند تصور کنید که یک جریان سیاسی بتواند هزار نفر از این چند صد هزار نفر یعنی یک در هزار این ایرانی ها را عضو گیری کند و آنان را برای حمایت از فعالیت های سیاسی خود و راه اندازی یک تلویزیون ملی متعهد کند به 100 دلار کمک ماهانه اما همه این جریانات رویهمرفته دویست نفر عضو متعهد به کمک مالی هم ندارند و این همه نشانه آن است که ایرانیان خارج از کشور به همه ما به چشم فرقه ها و جریانهای بی خاصیت می نگرند.

جریانات قومی (اتنیکی)

مسئوولیت ما؟ کدام ما؟ ما یعنی کی؟ اپوزیسیون؟ همه اپوزیسیون؟ اپوزیسیون دموکراسی خواه؟ طول و عرض این اپوزیسیون تا کجاست؟… اپوزیسیون ایران دیری است که به مجمع الجزایر فرقه ها تبدیل شده و روز به روز هم بیشتر به نخوت و رخوت سکتاریسم خو کرده است. فرقه برای بقای خود از عوامل چهارگانه تعصب، توهم، نوستالژی و عواطف اعضاء تغذیه می کند.

در کردستان، خوزستان و بلوچستان رویهمرفته بیش از بیست جریان جداگانه طرفدار مبارزه مسلحانه و عملیات تروریستی از گذشته وجود داشته و یا اخیرا اعلام موجودیت کرده اند.همه آنها خواهان براندازی قهرآمیز جمهوری اسلامی اند و برخی از آنها صریحا مواضع تجزیه طلبانه دارند…همسویی این جریانات با قدرت های خارجی و توسل آنان به مبارزه مسلحانه نه فقط هیچ خدمتی به رشد جامعه مدنی کردستان و بهبود وضع زندگی کردها نمی کند بلکه مشکلات این منطقه از ایران را بسیار پیچیده تر کرده است.

گروههای امضائی خارج از کشور

در خارج از ایران در سال اخیر گروههای متعددی تحت عناوینی مثل کنگره، انجمن و یا دسته های چند نفره ای که با هم اطلاعیه امضا می کنند پیدا شده اند. اخیرا هم یک جریان جدید طرفدار سلطنت به نام فرشگرد که ترجمه آن تولدی دیگر است اعلام موجودیت کرده است. اما هیچ کدام از این جریانات تاکنون راهی به همبستگی و نزدیکی فرقه های اپوزیسیون نگشوده اند. بلکه فقط به تفرقه و سردرگمی افزوده اند.

طیف هواداران بازگشت نظام پادشاهی

این طیف که مردم را به گذشته دعوت می کند دارای یک رهبر بلامنازع است و تقریبا می توان گفت همه دسته ها و محافل این طیف رهبری رضا پهلوی را قبول دارند و همین مساله آنان را به رغم اختلافاتشان متحد می کند. این جریان علاوه بر داشن رهبری دو نقطه قوت دیگر دارد:

1-همراه با شدت گیری بحران های جمهوری اسلامی و افزایش نفرت عمومی از آن، توهم و نوستالژی بازگشت به رژیم پیشین که نسبتا آزادی های فردی ، آزادی مذهب، برابری زن و مرد و آزادی پوشش را رعایت می کرد در جامعه ایران پررنگ تر شده است.

2-سلطنت طلبان دارای امکانات مالی و رسانه های بی نظیری هستند که سایر گروههای سیاسی از آن محرومند.

این امتیازها در خلاء سیاسی ناشی از به حاشیه رفتن اصلاح طلبان و عدم حضور فعال جریانات جمهوری خواه در سالهای اخیر به رشد تمایل سلطنت خواهانه در افکارعمومی کمک کرده اند امری که نه تنها کمکی به جنبش دموکراسی خواهانه نمی کند، بلکه در عمل به ترمزی برای اجماع ملی علیه استبداد کنونی تبدیل می شود. البته افکار عمومی ایرانیان هنوز شکل نگرفته و سیال است و در شرایط فضای باز سیاسی و بخت برابر برای رقابت جمهوریخواهی که بنای آن بر تناوب و انتخابات آزاد است، رهبری های مادام العمر و موروثی که فرو افتادن به چرخه باطل دیکتاتوری است زمینه پذیرش ندارند.

در این یادداشت از نهضت آزادی و اصلاح طلبان پیگیر(سبز) و ناپیگیر که ویژگیهای خاص خود را دارند عمدا حرف نزدم و آن را به فرصتی دیگر موکول کردم.

در چنین بازار آشفته ای از فرقه گرایی و تک روی که اپوزیسیون جمهوریخواه از یک ثقل نیرومند و معتبر در صحنه سیاسی ایران محروم است بازار شعارهای تند و تیز اما بدون کوچکترین پشتوانه مردمی رواج پیدا کرده و هرکس ساز خود را می زند، عده ای بدون آن که معلوم باشد از چه ظرفیتی برخوردارند و با چه نیروهای سیاسی دیگری مشورت کرده اند، گروه “مدیریت دوران گذار” تاسیس می کنند، عده ای شعار رفراندوم می دهند، برخی از کنار گود خارج از کشور و بدون آن که خود متقبل هزینه ای شده باشند مردم را به سرنگونی جمهوری اسلامی دعوت می کنند، یک استاد اقتصاد دانشگاه از تلویزیون من و تو به مردم توصیه می کند که بروید هر اجناسی در بازار است را بخرید تا قحطی رژیم را ساقط کند!!عده ای به امید جریان سازی در داخل دروغهای شاخ دار از تریبون های خارج از کشور سر می دهند و بهترین ها و معقول ترین کادرهای سیاسی خارج از کشور به جای نقش بازیگر سیاسی به سطح ناظر مسایل سیاسی ایران سقوط کرده و عمده فعالیتشان محدود شده است به تفسیر سیاسی برای رسانه های فارسی زبان خارج از ایران. اینها واقعیت های انکارناپذیر شرایط کنونی اپوزیسیون ایران است که ادامه آن یکی از دلایل بی اعتباری و انزوای اپوزیسیون ایران و ماندگاری استبداد مذهبی است.

با اپوزیسیون فروپاشیده کنونی که قدرت واگرایی و خود زنی آن (auto destruction) بی نهایت و ظرفیت هم گرایی و هم افزایی آن در حد صفر است کاری نمی توان کرد. ادامه وضع موجود اپوزیسیون خود به ادامه وضع موجود نظام سیاسی ایران کمک می کند و حتی به بدتر شدن اوضاع کشور می انجامد. در این شرایط معلوم نیست فروپاشی نظام چه نتیجه ای به بار خواهد آورد، اما می توان گفت که به احتمال زیاد به دموکراسی منجر نخواهد شد و چه بسا وضع از این هم که هست بدتر شود، مگر آن که ما از همین امروز اصلاح و تحول را از خودمان آغاز کنیم و راه برای برون رفت از این تفرقه دردناک را پیدا کنیم.