تمدن یا توحش، مساله این است

احمد پورمندی ahmad pourmandi۱توحش

«فقه وحشی وحشی» عنوانی است که آقای عبدالله ناصری، عضو هیأت علمی و گروه تاریخ و تمدن ملل اسلامی دانشگاه الزهراء، برای  حکومت دینی جمهوری اسلامی بر گزیده است.

شاید این عنوان کلیدواژه ای باشد برای شناخت جنبش « زن، زندگی، آزادی» و نزدیک شدن به پاسخ سوالات سختی که دوستان تحریریه میهن در ارتباط با فرجام این جنبش، پیش نهاده اند.

فقه شیعه تا وقتی به حکومت نرسیده بود، گرچه واپسگرا و به شدت نامعاصر بود، شاید اصلا وحشی نبود و یا -به بیان دقیق تر- سویه و حشی وجود آن آشکار نبود. پس از به قدرت رسیدن فقه و استقرار ولایت فقه در ایران، توحش فقه شیعه آشکار شد. خمینی با اعلام اینکه حفظ نظام اوجب واجبات است و برای حفظ قدرت می توان به هر وسیله ای، حتی تعطیل احکام منتصب به خدا بهره جست، از این توحش پرده برداری کرد و با کشتار افسران در مدرسه رفاه،  قتل عام انبوه جوانان در دهه سیاه شصت و در نهایت، با صدور فرمان قتل عام چندین هزار زندانی سیاسی در تابستان ۶۷، آن را به اوج رساند. گرگ تازی حکام شرعی نظر خلخالی و محمدی گیلانی نمادهایی از این فقه وحشی و توحش فقه بودند.

در بود خمینی و پس از او، توحش فقه در آرای مجتهدان  حکومتی تداوم  یافت.

مصباح یزدی، که او را پدر معنوی جبهه فوق ارتجاعی پایداری می دانند، شاخص ترین چهره توحش فقه و فقه وحشی بعد از خمینی است. او تا زنده بود، رسما از برده داری دفاع می کرد، برای مردم هیچ حقی در گزینش حاکم قائل نبود، دفاع از حکومت در مقابل اعتراضات مردم را جنگ با کفار و خوارج می دانست و در جنگ هر کاری از جمله تبدیل اسرا به بردگان و تجاوز به آنها را مجاز می دانست.

اصلا تصادفی نیست که خامنه ای در اوج جنبش زن، زندگی، آزادی، زبان به ستایش از مصباح می گشاید، او را برتر از هگل می داند و از حواریونش می خواهد که آرای مصباح را ترویج کنند. شخص خامنه ای اینک به نماد توحشی بدل شده که فقه وحشی یکی از سه پایه و پایه اصلی آن است.

توحشی که در صد و بیست روز گذشته در خیابان، زندان و شکنجه گاه ها حاکم بوده است، بر سه پایه فقه وحشی، سرمایه های بزرگ تجاری – مالی دزدسالار و اراذل و اوباش متشکل در سپاه، جمعیت های مداحان و دستجات موسوم به خودسر و لباس شخصی، متکی است. اینکه رییس دولت خامنه ای اوضاع امروز کشور را به اوضاع جنگ احزاب تشبیه می کند که در آن سپاه محمد به محاصره « کفار و یهودیان» در آمده بود، از جمله بیانگر اراده حکومت برای توسل به هر وسیله ای است برای نجات خویش است.

  ۲- تمدن

اگر کرامت انسان و حق او در تعیین سرنوشت خویش را محور اصلی تمدن معاصر بدانیم، جنبش مشروطه یک نقطه عطف بزرگ در تلاش باشندگان این جغرافیا، به سوی تمدن بوده است.

در این جنبش، زنان پیشتازند و برخلاف همه جنبش های پیشین، از مشروطه تا جنبش سبز، نه روحانیت حضوری دارد و نه از شعار های دینی خبری دیده می شود. به رغم فلاکتی که گریبانگیر جامعه شده، جنبش تقریبا هیچ مطالبه معیشتی را در دستور کار خود ندارد.  همین سه ویژگی کافی است تا به این نتیجه برسیم که با جنبشی با داعیه تمدنی روبرو هستیم و این امواج کف آلودی که در چهار ماه گذشته خواب از چشم حکومت ربوده، نه اعتراض مشتی جوان گیمر، که طلایه دار یک جنبش تمام خلقی است که در درجه اول می خواهد تمدن به سرقت رفته و پایمال شده خود را از فقه وحشی و اربابان قدرت پس بگیرد. « تضاد عمده» نه معیشتی و طبقاتی، نه میان سنت و مدرنتیه و نه بین آزادی و استبداد ، بلکه میان تمدن و بربریت است.

با مشروطه، قانون اساسی، مشروط شدن حقوق پادشاه به قانون،  پارلمان و قوه قضاییه عرفی  به مثابه  نهادها و نشانه های گذر به تمدن، وارد حیات سیاسی و امر حکمرانی در کشور شدند و از آنجا، پایه های محکمی برای شکل گیری دولت- ملت گذاشته شد.

از مشروطه تا بهمن سیاه ۵۷ ، علی رغم  فراز و فرود ها، در حرکت مردم و جامعه به سوی تمدن، حکومت ها در مجموع یا در کنار مردم بودند و یا عموما-به غیر از دوره هایی که استبداد خشن فردی پادشاهان پهلوی، روند حرکت به سوی تمدن را دچار اختلال می کرد-  درمقابل آنها قرار نداشتند. انقلاب بهمن به این روند نقطه پایان گذاشت و فقه وحشی ، تمام قد در مقابل این سیر بالنده قرار گرفت .

این امر تنها به حوزه آزادی های فردی و حوزه فرهنگ محدود نماند و در طول ۴۳ سال حکومت این فقه، با سلطه اجنبی ستیزی، جهل و فساد بر اقتصاد و سیاست ، همه شؤنات تمدنی کشور یا فروپاشید و یا در آستانه فروپاشی قرار گرفته است.

از دست دادن نهاد حکومت، ضربه سنگینی به اردوی تمدن وارد ساخت و آن را به پستوی خانه ها و اعماق جامعه راند تا در آنجا به حیات خود ادامه بدهد.

تحولات انقلابی در حوزه علم و فن و روند جهانی شدن اقتصاد و همه شؤنات زندگی، به یاری اردوی شکست خورده تمدن آمدند . در نتیجه ۴۳ سال جنگ و گریز مستمر، نهاد های خانواده، دین، روحانیت و هنر دستخوش تحولات عمیق شدند. نهاد دین در سایه رسوایی فقه وحشی، مرجعیت  سیاسی خود رااز دست داد.

روحانیت دیگر مهم ترین گروه مرجع نیست و در بخش بزرگی از جامعه، نفوذ خود را کاملا از دست داده است. مهم تر از این ها، نهاد خانواده که طی قرن ها مهم ترین نهاد اجتماعی بود و هنوز هم هست، دستخوش تحولات عمیقی شده است. دختران و زنان دیگر به بی حقوقی در خانواده تن نمی دهند. ازدواج سفید به یکی از اشکال رایج همزیستی جنسی بدل شده است . زنان بسیاری از استقلال اقتصادی برخوردارند و بیش از ۵۰ ٪ ظرفیت دانشگاه ها و فارغ التحصیلان را تسخیر کرده اند. جامعه به خلق سنن و قواعد جدیدی در بسیاری از حوزه های زندگی از عقد و ازدواج تا مرگ و مراسم خاکسپاری، دست یازیده است.

حوزه « کار» با رشد وسیع دانشکاری و خویشکاری دستخوش تحول شد و در اعماق جامعه، بر خلاف آنچه در سطح جاری بود، امواج تحولات تمدنی، هر دم نیرومند و نیرومندتر شدند و در نهایت   به یک سونامی فرا روییدند. جنبش «زن، زندگی، آزادی» نخستین امواج کف آلود ناشی از سونامی بزرگی است که به ساحل رسیده اند. امواج نیرومند و فیصله بخش هنوز در راهند. به این جنبش بپردازیم.

زن، زندگی، آزادی ، جنبشی از جنس تمدن و برای تمدن!

در این جنبش، زنان پیشتازند و برخلاف همه جنبش های پیشین، از مشروطه تا جنبش سبز، نه روحانیت حضوری دارد و نه از شعار های دینی خبری دیده می شود. به رغم فلاکتی که گریبانگیر جامعه شده، جنبش تقریبا هیچ مطالبه معیشتی را در دستور کار خود ندارد.  همین سه ویژگی کافی است تا به این نتیجه برسیم که با جنبشی با داعیه تمدنی روبرو هستیم و این امواج کف آلودی که در چهار ماه گذشته خواب از چشم حکومت ربوده، نه اعتراض مشتی جوان گیمر، که طلایه دار یک جنبش تمام خلقی است که در درجه اول می خواهد تمدن به سرقت رفته و پایمال شده خود را از فقه وحشی و اربابان قدرت پس بگیرد.

جنبشی برخاسته از تمدن، که در آن زیست می کند و آنرا می آفریند، از جنس نور و نرم افزار است و با نورافشانی بر تاریک خانه های فساد و فقه وحشی، آنها را فتح یا ذوب میکند تا اطراف هسته سخت قدرت خلوت و خلوت تر شود و پیکره پوک آن به این یا آن شکل در هم بشکند یا فرو بریزد. در مقابل جنبش زن، زندگی، آزادی فقط یک چشم  انداز وجود دارد و آن پیروزی است. زمان دستیابی به پیروزی را اما، عوامل متعددی نظیر داشتن رویا و پروژه سیاسی فراگیر،  داشتن نقشه راه و دستگاه رهبری توانا که بتواند نقشه های تاکتیکی و راهبردی را به اقدامات مشخص سیاسی تحویل کند و در نقش رهبر یک ارکستر بزرگ، همآهنگی را تولید و تضمین کند، ضروریاتی انکار ناپذیری هستند.

پیشانی جوان و رادیکال این جنبش و نشانه گرفتن کل نظام از یک سو و توسل خامنه ای به فقه وحشی مصباح و اراذل و اوباش از سوی دیگر، عمق  و پهنای شکاف میان دو اردوگاه را نشان می دهند و  روشن می کند که « تضاد عمده» نه معیشتی و طبقاتی، نه میان سنت و مدرنتیه و نه بین آزادی و استبداد ، بلکه میان تمدن و بربریت است.

جامعه ایران گرفتار گسل ها و ابر بحران های جنسیتی، اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی، نسلی، اتنیکی و زیست محیطی است . اما اصلا تصادفی نیست که جنبش مهسا  به هیچ گسل خاصی محدود نشده است و حل و فصل همه مشکلات را به نجات تمدن از چنگ فقه وحشی و متحدان آن گره زده است.

حرکت شتابناک از نخستین جرقه ها تا هدف قرار دادن کل نظام و رهبر آن و نیز نگاه در مجموع مهربان بخشی از کنشگران جنبش به گذشته پیش از جمهوری اسلامی، از جمله نشانه هایی هستند که نشان میدهند این جنبش چه می خواهد: باز پس گیری تمدن از فقه وحشی، مطالبه اصلی این جنبش است که در شعار « ایران را پس می گیریم» هم متجلی می شود. جنبش زن، زندگی، آزادی منتظر فتح برج و بازوی کاخ دیوان و باز پس گیری تمدن نیست. در تمدنی  که در اعماق جان جامعه حفظ شد و بالید، زندگی می کند و آن را ورز می دهد و می سازد. جنبشی از جنس تمدن و برای تمدن است و عزم آن دارد که بازی را از آنجایی شروع کند که با سقط جمهوری و عبور از استبدادی  به استبدادی دیگر، ناتمام مانده بود. کرامت انسان و حق او برای تعیین سرنوشت خود، زندگی در تکثر و تنوع، آزادی، برابری و همبستگی و عشق به میهن به مثابه خانه مشترک همه ایرانیان، امواجی هستند که در این جنبش جاری شده اند و با آن زندگی می کنند. در نگاه مهربان به گذشته، هیچ نشانی از احیای استبدادی دیگر  دیده نمی شود.

۳- چشم انداز و راهکار

جنبشی برخاسته از تمدن، که در آن زیست می کند و آنرا می آفریند، از جنس نور و نرم افزار است و با نورافشانی بر تاریک خانه های فساد و فقه وحشی، آنها را فتح یا ذوب میکند تا اطراف هسته سخت قدرت خلوت و خلوت تر شود و پیکره پوک آن به این یا آن شکل در هم بشکند یا فرو بریزد. در مقابل جنبش زن، زندگی، آزادی فقط یک چشم  انداز وجود دارد و آن پیروزی است. زمان دستیابی به پیروزی را اما، عوامل متعددی نظیر داشتن رویا و پروژه سیاسی فراگیر،  داشتن نقشه راه و دستگاه رهبری توانا که بتواند نقشه های تاکتیکی و راهبردی را به اقدامات مشخص سیاسی تحویل کند و در نقش رهبر یک ارکستر بزرگ، همآهنگی را تولید و تضمین کند، ضروریاتی انکار ناپذیری هستند.

نظر به خصلت این جنبش، راهکار و ساختار رهبری و مکانیسم های تولید اراده مشترک سیاسی باید از این خصلت تمدنی برخوردار باشند. یعنی هم تکثرگرایی، حق تعیین سرنوشت و حضور بی دغدغه همه گرایشات سیاسی را تضمین و تشویق کند و هم نهادهایی فراگروهی مرکب از عناصری فاقد آلودگی های ضد تمدنی و با هدف راهبردی نجات میهن از چنگ فقه وحشی، بر فراز گروه های سیاسی که هر کدام گوشه های از این چهل تکه مدنی را میبافند، خلق کند. در چنین راهبردی، سیاست باید بپذیرد که به مثابه زیر مجموعه ای از تمدن، تابع  و خدمتگزار آن باشد.

اگر علاقمندان بخواهند  که بر این مبانی، طرح های مشخصی تهیه شود، می توان به گفتگو نشست. 


* تمدن را در این نوشته ، نظم اجتماعی مرکب از ساختار اقتصادی، سازمان سیاسی، سنن اخلاقی و فرهنگ و هنر در نظر گرفته ام که در آن خلاقیت فرهنگی امکان پذیر باشد. تمدن نوین بر این اصل بنا شده است که هر انسانی باید از حق تعیین سرنوشت خویش برخوردار باشد  و کرامت  انسانی غیر قابل دست درازی است.