با وجود اینکه هنوز اثری از تغییرات اساسی در رابطه ایران و غرب دیده نمیشود ولی با اطمینان میتوان ادعا کرد که توافقنامه برجام ( که اینک پس از رای شورای حکام درمورد عملا نادیده انگاشتن فعالیت های احتمالی اتمی جمهوری اسلامی برای مقاصد نظامی، وارد مرحله اجرائی خود نیز شده است)، نقطه عطفی در تاریخ روابط سیاسی و بین المللی جمهوری اسلامی خواهد بود .
رفع تحریمها که به احتمال قوی در چند ماه آینده شاهد آغاز آنها به خصوص در مورد روابط اقتصادی و انرژی خواهیم بود، ناگزیر فضای روابط بین المللی را از خود متأثر خواهد کرد .
اما همان گونه که در مقاله قبل من در این مجله نیز بدان اشارت رفت، روابط ایران و غرب به خصوص آمریکا، از حوادث خاورمیانه نیز به شدت متأثر بوده و ماهیتاً هر دو امور یعنی مسئله اتمی ایران و مسئله خاورمیانه تا آنجا که به جمهوری اسلامی ایران مربوط است، حیطه های جداگانه ای از ابراز وجود و قدرت سپاه بوده و با وجود جدایی ظاهری، درهم تنیدهاند.
آقای خامنهای میکوشد تا حداقل درسطح ادعا، توافق بر جام را به نرمش قهرمانانه و خود خواسته نظام برای رهایی از فشار تحریمهای کمرشکن اقتصادی قلمداد کند و حدود آن را به کار رفع تحریم ها محدود نماید.
برای بررسی تغییرات ناگزیر پس از بر جام در سپاه، ابتدا باید نظری به تغییرات کلی در نظام جمهوری اسلامی پس از این توافق تعیین کننده بیندازیم و سپس تحولات سپاه را در سایه این تغییرات مورد مطالعه قرار دهیم .
مهم ترین تغییر درتعادل داخلی بلوک های قدرت درنظام، تولد نیمه رسمی یک بلوک قدرتمند طرفدار توسعه روابط با آمریکا و اصرار مداوم این جناح در حرکت به سوی اقتصاد آزاد غیردولتی و کاستن از انحصار و اصلاحات پایه ای اقتصادی و عادی سازی روابط با آمریکا می باشد .
این جناح همزمان با توافق بر جام پیدا نشده و یک شبه به وجود نیامده است. این گرایش قبلاً نیز وجود داشت ولی در طول مدت مذاکرات و تکرار نشست های متمادی نمایندگان نظام با فرستادگان آمریکا و روابط گرم ظریف وجان کری ترس ها وشرم ها فرو ریختد و رودربایستی این جناح چنان ازبین رفت که امروزه آقای روحانی با اطمینان به نفس و درست در مقابل مواضع رهبری می گوید که توافق بر جام فقط برای رفع حصر اقتصادی نبوده وآغازگر دوران جدیدی است که باید در آن روابط با غرب بهبود یابد وحتی مدعی میشود که تحت شرایطی سفارت آمریکا در ایران نیز می تواند آغاز به فعالیت کند .
دومین تحول مهم که به زودی آثار آن نمایان خواهد شد، شکست یا پیروزی نسبی سپاه در بحران خاورمیانه است. احتمال انسجام بیشترسپاه، افزایش اعتماد به نفس درونی وترمیم محبوبیت نسبی در صورت پیروز بیرون آمدن او از این آوردگاه فزونی می یابد و روابط نظام را با روسیه نیز بیشتر از پیش استحکام می بخشد. ولی شکست سپاه در این ماجرا احتمال آغاز چند دستگی در آن و شروع اختلاف با روسیه را افزایش می دهد. به هر صورت، سرنوشت این بحران بسیار در سرنوشت نظام و سپاه تأثیرگذار خواهد بود .
سومین تغییر بزرگ پس ازبرجام، به خصوص پس از رفع تحریم های اقتصادی، باز شدن تدریجی فضای بسته انحصارات و رانت خواری هایی است که سپاه نیز به طور ویژه در آن شرکت قابل توجهی دارد .
چهارمین تغییر مهم در نظام در فضای پس از برجام، با توجه به اینکه احتمالا و به طور طبیعی این دهه، دهه ی آخر زندگانی رهبر انقلاب است، حاد شدن مساله جانشینی و جابجایی تعادل موجود قدرت بر اثر نزدیکی این حادثه و تغییر در یار گیری ها ی افراد و جناح های حکومتی، برای آمادگی رودرروئی با ایران پس از خامنه ای، شرایط جدیدی را در فضای سیاسی رقم خواهد زد.
حال وضعیت سپاه را در چنین آینده ای، با توجه به این چهار عامل مهم تغییر در فضای سیاسی و اقتصادی و اجتماعی بررسی می نماییم :
اگرچه انگیزه ابتدایی تشکیل سپاه پاسداران بیشتر در آغاز تأسیس، به تقلید از پارهای از انقلاب های مشابه رودرروئی با ضد انقلاب و جلوگیری از خطر کودتا و دلیل اصلی آن هم عدم اعتماد به نیروهای مسلح بازمانده از نظام سابق و به خصوص ارتش بود، ولی با شروع جنگ ایران وعراق سپاه به ناچار وارد یک جنگ طولانی گردید که برای آن آمادگی چندانی نداشت .
صرف سازمان دادن نیروهای انقلابی در یک تشکیلات رسمی و واگذاری اختیار آن به ولی فقیه این سازمان را به صورت بازوی اجرایی و قوه قهریه دولت نیمه پنهانی درآورد که در اختیار ولی فقیه قرار داشت و بدنه آن را نیروهای انقلابی تشکیل می دادند.
پس از کنار گذاشته شدن بنیصدر که به ارتش بیشتر از سپاه در نبرد با مهاجمین عراقی میدان می داد، در حالی که ارتش ایران مهاجمین را از خرمشهر بیرون رانده وشهر را باز پس گرفته بود ، سپاه بیتجربه و با انرژی و از جان گذشته میدان دار شد و عملاً ابتکار ادامه جنگ را به رهبری محسن رضایی در دست گرفت. آقای خامنه ای که از ابتدا به علت مخالفت و رقابت با بنی صدر جانب سپاه را داشت با حضور در جبهه ها در طول هشت سال جنگ توانست روابط گرم و عمیق و قابل اتکایی با اغلب فرماندهان سپاه برقرار کند.
با به پایان رسیدن جنگ و شروع دوران معروف به بازسازی اقتصادی، یعنی دوران ریاست جمهوری هاشمی رفسنجانی، ما با سپاهی رو به رو هستیم که اینک پدر خوانده قدیمی و یار آقای خمینی یعنی هاشمی رفسنجانی در رأس دولت و آقای خامنهای ولی فقیه جدید و هنوز جا نیفتاده که همراه جبههها و آشنا با سپاه بود در راس نظام قراردارند و رقابت این دو برای این که فرماندهان سپاه را جذب خود کنند به تدریح آغازشده است .
فضا آن روزها می توانست به سمت رادیکال شدن پیش برود و سپاه را به این نتیجه برساند که برعلیه آنان که مارک سازش کاری بر پیشانی شان خورده است و سپاه آنان را مسئول شکست میداند، کودتا کند و آنها را کنار بگذارد .سپاه ازحنگ بازگشته در این زمان هنوز محبوبیتی در خور درجامعه دارد ولی از درون شکسته، خسته و خشمناک از سازش سران نظام است و تبلیغ میشود که روحانیت بی لیاقت امام را تنها گذاشت و او را محاصره کردند و به نوشیدن جام زهر وادار نمودند . حال با سپاهی طرفیم که خود را ناجی ملت و مملکت می داند، روحانیت حاکم را بی لیاقت و باعث شکست میپندارد واز محبوبیت و پایگاه اجتماعی برخوردار است و پدر خود یعنی آقای خمینی را از دست داده و ناگهان رودررو با رقابت دو قطب حاکم بر نظام یعنی هاشمی و خامنهای شده است . در این زمان آقای رفسنجانی از امکانات اجرایی فراوان و خامنه از اختیارات قانونی بسیار زیاد برخوردارند و با تجدید نظر در قانون اساسی نیز اختیارات ولی فقیه به نحو چشم گیری افزوده شده و او ولایت مطلقه یافته است .
به خصوص که هاشمی مایل است خود را عملگرا و طرفدار نزدیکی با اعراب وغرب نشان دهد و از اقتصاد نیمه باز و غیردولتی(البته در حد محدود ماندن ثمرات آن به خودی ها، یعنی تقلید ازمدل چینی ) طرفداری میکند . هاشمی بلند پروازانه و با اقتدار و هیاهوی بسیار به دنبال اهداف خود است ولی به زودی قیمت نفت به حدود بشکهای زیر 10 دلار سقوط می کند و خزانه دولت خالی می شود . دولت از لحاظ ارزی چیزی برای عرضه ندارد ولی چاپ اسکناس بیپشتوانه در دست او است .
هاشمی و مشاورانش، فکری به نظرشان می رسد که درست است که آنان را از خطر کنار گذاشته شدن نجات میدهد، ولی در نتیجه این کار سازمان دولت نیز ازدرون به طور بنیادین فرو میپاشد و لطمات جبرانناپذیری به مملکت میزند. او تصمیم میگیرد که بودجه هر وزارتخانه و سهمیه ارزی آن دستگاه را به طور ریالی در اختیار آن واحد قرار دهد تا مسئولین آن وزارتخانه با ابتکار خود و آزادی عمل در انجام تجارت، هزینه لازم و به خصوص ارز مورد نیاز را برای دستگاه خود فراهم کنند .
او با این کار میخواهد علاوه بر جبران کسری بودجه به وسیله اشتغال وزارتخانهها به تجارت، به آنان و سپاه و نیروهای امنیتی رشوت بزرگی بده ، تا از سوئی فرماندهان آنان را به سمت خود جلب کند واز سوی دیگر آنها را مشغول به تجارت و مالاندوزی نماید تا این مشغولیت مانع دستیازی آنان به ماجراجویی برعلیه او ودوستانش شود .
نتیجه این کاراز پیش معلوم است . او شالوده دولت مدرن را که نظام مالی اش بر اساس نظام بودجه، حسابرسی مالی از دستگاهها ونظارت بر خرج اقلام بودجه است، چنان برهم می ریزد که دیگر هرگز تاکنون این روند قابل برگشت نبوده است .
او یکی از مسئولان عمده اوضاعی است که اقتصاد مملکت امروز دست به گریبان آن است. با این کار بذرفساد را چنان می افشاند که از این زمین شوره زار دیگر به این زودی ها سنبل بر نخواهد آمد .
از دیگر سو، پیشاپیش تفوق سپاه و نیروهای امنیتی بر دیگر وزارتخانهها، در مسابقه فساد و رانت خواری معلوم بود، آنان سلاح و سرکوب و زندان دارند و دیگران از آنان میهراسیدند. پس به زودی و به تدریج آنها شروع به پیشروی و ربودن گوی سبقت از دیگران در صحنه اقتصاد کردند. نتیجه این پیشروی که ابتدا با چراغ خاموش و بسیار آرام بود، در زمان احمدی نژاد شتاب ویژه ای یافت وعلنی شد وامروزه دیگر بر همگان آشکار است .
درست است که رفسنجانی به قیمت ویرانی شالوده اقتصاد، خود را از شر مخالفت بنیادین سپاه حداقل در دو دوره ریاست جمهوری اش حفظ کرد ولی سپاه نیزهرگز او را از خود ندانست و به مخالفتش با او ادامه داده وهمواره خامنه ای را به او ترجیح داده است. زیرا رقیب دیرینه یعنی خامنهای با مهارت و استفاده از اختیارات قانونی فراوان فرماندهان سپاه را چنان میچیند و می چید که هرم فرماندهی را یکپارچه در کنار خود داشته باشد و نیز به جای امتیازات اقتصادی که آن روزها بیشتر در اختیار رفسنجانی بود و هنوز بیت رهبری با ثروت کلان و سازمان وسیع خود جان نگرفته بود، امتیازات سیاسی به سپاهی که آقای خمینی آن را از دخالت در سیاست منع کرده بود، داده و به آن نقش سیاسی میبخشید .
تجربه نشان داد که برنده این مسابقه خامنهای بود. او توانست به یک رهبر مقتدر تبدیل شده و هاشمی را سنگر به سنگر از مواضع قدرتش عقب براند. ولی این غول یعنی سپاه نیز دیگر از شیشه بیرون آمده بود. سپاه پس از جنگ، ماهیت و تعریف جدیدی یافته و دیگریک نیروی نظامی – انقلابی تحت فرمان ومطیع چشم وگوش بسته روحانیت حاکم نبود که صرفا منافع و اقتدار روحانیت حاکم را پاسداری نماید .
امروزه دیگر سپاه یک نیروی مدعی قدرت بود و برای خود منافعی مستقل داشت، که در عین تنیدگی او در بافت نظام ولایت فقیه، به نحوه بارزی روز به روز بیشتر به استقلال منافع خود پی میبرد و برای افزایش نفوذ خود راهکارهای جدیدی میاندیشید و پیش میرفت. سپاه به تدریج حتی مرحله ذوب بودن در ولایت فقیه را نیز از سر گذراند و خود به یک پای مهم قدرت، در بازیهای سیاسی پیچیده ایران تبدیل شد .
این تحول مهم باعث شد که فاصله شکل حقوقی قدرت در نظام ولایت فقیه با شکل حقیقی آن که ابتدا در زمان خمینی درشکاف بین قدرت ولی فقیه و قدرت بازار و روحانیت تعریف میشد، ضلع قدرتمند جدیدی پیدا کند و سپاهیان، با کنارگذاشتن تدریجی بازاریان از صحنه قدرت به آن اضافه شوند. مثلث قبلی قدرت این بار تبدیل به مثلث قدرتی شد که سه بازیگر اصلی آن ولی فقیه، سپاه و روحانیت بودند .
در این میان واز همان ابتدا و همیشه وضع دولت که منتخب ترین ارگان جمهوری اسلامی است، یک معما بود. سه ضلع قدرت انتصابی نظام، در مقابل قدرت حقوقی دولت همواره همراه با هم، کارشکنی کرده و میکنند واز این که دولت که در راس آن یک شخصیت به طور نسبی منتخب با رای مستقیم مردم اراده نماید تا به پایههای اجتماعی خود وصل شود و قدرت حقیقی خود را نیز افزایش دهد، شدیدا هراس دارند و به مقابله با آن می پردازند.
حال آقای خامنهای که بر حسب اختیاراتش در قانون اساسی وقوانین موضوعه دیگر در راس قدرت حقوقی است ، از این امتیاز ناچار باید دائما برای حفظ و تثبیت وافرایش قدرت حقیقی خود استفاده نماید و برای این که در مثلث قدرت ولی فقیه و روحانیت و سپاه جای خود را تثبیت کند، دائماً باید مانند بندبازی به بازی های عجیب و غریب متوسل شود. البته او سعی کرده است که یک پایه اجتماعی نیزبا گسترش بسیج و نیروهای فدایی رهبری و از این قبیل ایجاد کند و متعصب ترین اقشار اجتماعی را به خود جذب نماید. ولی با این وجود، سپاه فرماندهی بخش های مهمی از این نیرو را نیز بدست گرفته ودر مجموع روز به روز فاصله اقتدارآقای خامنه ای از آن چه درسال های قبل بود بیشتر میشود .
روحانیت حاکم نیز هر روز بیش از پیش مورد عدم استقبال و حتی نفرت و بغض مردم قرار می گیرد و قدرت و پایگاه خود را از دست میدهد. به طور نسبی، با وجود ضربه ای که سپاه در اثر مداخله در سرکوب اعتراضات مردم در سال 88 متحمل شد، اما این ضلع قدرتمند در مثلث قدرت تاکنون، هم چنان و هر روز بیشتر در حال پیشروی است .
درعین حال این برتری نسبی در مثلث قدرت؛ همه داستان نیست. ضعف کلی نظام حداقل در صورت اصرار درباقی ماندن در شمایل تاکنونی آن و عدم انعطاف کافی برای تغییرات حیاتی وضروری، خود ناشی از حاکمیت این سه ضلع قدرت و به خصوص دراثر پیشروی سهم سپاه در آن است .به این معنی که تعادل ناپایدار کنونی نظام که به علت کمبود پایگاه اجتماعی داخلی و منزوی بودن آن در سطح بین المللی است، هردو ناشی از مقاومت این مثلث قدرت در بقا و حفظ سرشت ناسازگار نظام با تمدن بشری و جهان کنونی بوده است .اما به ثمررسیدن برجام نقطه عطفی را ایجاد نموده و به این تغییرات شتاب قابل توجهی بخشیده است .
اکنون ، عواملی که در ابتدای این مقاله ذکر شد، نظام را وامی دارد که بالاخره یکی از دو گزینه بسته شدن بیشتر وفرورفتن در خود و درنتیجه منزوی شدن بیشتر وشکننده بودن فزون تر را انتخاب کند و یا به سوی بازگشایی گام به گام فضای سیاسی – اجتماعی واقتصادی قدم بردارد .
کوتاه بینی ، تعصب و دگماتیسم یک نیروی نظامی ایدئولوژیک، که از سرتا به پا در فساد غوطه ور است، همه دست بدست هم می دهند تا سپاه را درراس مقابله با این تغییرات قرار دهد . زیرا به طور واضحی این اصلاح و تغییر مسیربا همه ضروری بودن، عمیقا مستلزم چشم پوشی از نه تنها بسیاری از آرمان ها وشعارها و روش هایی است که سپاه از آنها معنای وجودی یافته است، بلکه مساوی با از دست دادن سهم قابل توجهی از اقتدار، امتیازات و انحصارات در اختیار سپاه و سران آن نیزهست.
حال درست است که در ابتدا به نظر می رسد سپاه در همه چیز دست بالا را دارد، ولی میدان بازی خودی ها در جنگ قدرت داخلی نظام همه حکایت نیست .میدان دومی نیز برای بازی وجود دارد که اهمیتش از میدان اول کمتر نیست: میدان نبرد در خاورمیانه و حفظ امتیازات سیاسی واقتصادی پس از رفع تحریم ها . مشکل این جاست که برای حفظ برتری نسبی در زمین بازی دوم، می بایست روند بازی در جهت عکس میدان زمین خودیها باشد. این میدان، میدان قابلیت وظرفیت پذیرش سریع تغییرات است و انعطاف بسیاری لازم دارد و با بسته بودن و تعصب و تحجر میانهای ندارد. در این جا سوال بنیادین این است که آیا سپاه در عبور از این مرحله حساس خواهد توانست هم چنان منسجم ویکپارچه بماند؟ به باور نگارنده احتمال باقی ماندن این یکپارچگی به دلایلی که خواهد آمد، کم است. برای بررسی دلایل این گمانه زنی مقداری دقیقتر به عوامل مؤید وقوع این تغییرات می پردازیم :
1- عامل اجتماعی
سپاه نیروئی برخاسته از درون اجتماع است و بنابراین به شدت از جامعه متاثر است. طبق نظرسنجیها، ایران در خاورمیانه یک استثنا بوده و بیش از هشتاد درصد مردم ایران خواهان گسترش روابط عادی و دوستانه باغرب اند و با آمریکا نیز مشکلی ندارند . این خواست اجتماعی، فشاری را بر سپاه اعمال میکند که رویه خود را که مبتنی بر آمریکا ستیزی و دشمنی باغرب بوده است عوض کند و از بسیاری شعارهای محوری اش دست بکشد و در راهکارها و یارگیری هایش درسطح منطقه و جهان تجدید نظر کلی واساسی بنماید .
مسلماً بسیاری از کادرهای قدیمی و با سابقه سپاه چنین تغییراتی را برنمیتابند و در مقابل آن به شدت مقاومت میکنند . ولی فشار اجتماعی مداوم وخواستی که تا درون خانوادهها و سر و همسر نفوذ کرده، کار خود را احتمالاً خواهد کرد و بخشی از کادرها و فرمانروایان بالا و میانی سپاهان را نیز این موج اجتماعی با خود خواهد برد.
2- عامل اقتصادی
طبق نظریه جامعهشناسانی که در مورد نیروهای مسلح در نظام های اقتدارگرا مطالعه کرده اند، دخالت در اقتصاد یکی از میدانهای وسوسهانگیزبرای افزایش اقتدار چنین نیروهایی است . چنگ انداختن به شبکه اقتصادی مملکت و نفوذ در آن برای نیروهای نظامی بلندپروازو جاه طلب، بسیار وسوسهانگیز است. ولی با انجام این کار، نیروی نظامی رسالت اصلی و اهداف خود را مخدوش نموده و دچار چندگانگی و انشقاق میشود . توجیه بنیادین چنین نیروهایی برای ضروری بودن افزایش اقتدار خود، اغلب رسالت و هدفش در حفظ ایدئولوژی حاکم، تمامیت سرزمینی، تامین امنیت شهروندان و رسالت و مأموریت هائی از این قبیل است.
اما با دست یازیدن به فعالیتهای اقتصادی، به تدریج پاره ای از فرماندهان ارشد و عناصر ذینفوذ منافعی جدا از منافع گروهی و جمعی نیروهای مسلح پیدا میکنند . این منافع دیگر با ایده آلهای ذکرشده که باید در راهش جانفشانی نمود، میانهای ندارد و بیشتر از جنس مادی و مبتنی بر رفاه و تنعم و همراه با سوءاستفاده از قدرت استد .این کار، نیروهای مسلح مورد بحث را به دو طبقه وفادار به اصالتهای بنیادین و فرماندهان فاسد برخوردار از مزایای مادی قدرت، تقسیم میکند. رخنه کردن چنین فسادی مانند خوره ای به شدت از کارایی آن نیروی نظامی در جهت نیل به اهداف بنیادین اش میکاهد .
سپاه نیز آن چنان که آمد، به خصوص پس ازجنگ و در دوران هاشمی خود را سخت به به فساد اقتصادی آلود. به طوری که اکنون در راس بسیاری از بنگاه های اقتصادی و مؤسسات تجاری و مالی عمده مملکت عدهای از امرای بازنشسته و یا مشغول به خدمت سپاه وجود دارند .
در فضای پس از برجام ، بلافاصله هیأت های گوناگون اقتصادی از چهار گوشه جهان عازم ایران شدند این کار با شدت روزافزونی پس از رفع تحریم ها نیز ادامه خواهد یافت . سرمایهگذاران و تجار بینالمللی در ایران به دنبال یافتن شرکا و عوامل متناسب و مؤثر هستند آنها به ناچار در اقتصاد ایران با سرمایه داران و مدیران بسیاری با سابقه نظامی در راس مؤسسات مهم مالی و تجاری و صنعتی روبرو میباشند و اجبارا با آنها به مذاکره پرداخته و طرف تجاری و مالی خود را از بین آنان انتخاب خواهند نمود .
این عده از امرای نظامی طبقه پر نفوذ و جدیدی را برفراز سپاه تشکیل داده اند که به صورت شبکهای و مافیایی با هم در ارتباط هستند. مسلماً این زمینه عینی و عملی گسترده جدید، که از این پس منافع آنها را با سرمایهداران غربی و آمریکایی پیوند میزند، چنان رو به گسترش ورشد می رود که از هیچ جنبه ای با زمان پیش از برجام قابل مقایسه نیست .این دسته از سپاهیان نمی توانند از یک سو با آمریکا و اروپا تجارت کنند و هم زمان اجازه دهند که گفتمان غرب ستیزی هم چنان بنیان و محورسپاه باقی بماند .
آنها از یک سو بدون اتکا به قدرت سپاه حداقل در موقعیت کنونی خود کسی نیستند و از دیگر سو سپاهی با مشخصات کنونی خود نیز نمیتواند آنها را در نزدیکی اقتصادی با غرب و آمریکا یاری رساند .این است که راهی جز جدایی از یاران وفادار به سنتهای مألوف درسپاه، برای آنان باقی نمیماند .آنان ناگزیر باید به همراه بخش هایی از سپاه، حساب خود را از دیگران جدا کنند تا هم از حمایت نظامی سپاه هم چنان برخوردار بمانند و هم دیگر مانعی برای افزودن بر منافع مادی اقتصادی خود برسرراه نداشته باشند. اینان به آسانی در بدنه سپاه و امرای رده بالا و میانی نیز، یارانی را خواهند یافت که در اثر فشار اجتماعی که قبلاً ذکر شد، مستعد پذیرش تغییر مسیر هستند .
3- عامل سیاسی
گفتیم که بخشی از حاکمیت، اکنون در فضای پس از بر جام، عزم خود را جزم نموده اند که علیرغم خواسته رهبری، میل و اراده خود را بر اجرایی نمودن تغییرات اساسی در جهت عادی سازی روابط با آمریکا و غرب و بحران زدایی از این روابط پیش ببرند و این خواسته را عملی نمایند .اکنون دولت روحانی در صف مقدم این گرایش قرار دارد. ولی بیتردید روحانی و افراد شاخصی از کابینهاش که همسو با او هستند، از پشتیبانی بخشی از بدنه نظام و افزون بر آن از حمایت بسیاری از فرهیختگان اجتماعی نیز سود میبرند .حال گروهی که در سپاه نیزچنین گرایشی را پیدا نموده است، تکیهگاه محکمی خارج از مخالفین سنتی در نظام و سپاه و بیت رهبری و در بالاترین سطح حاکمیت برای تکیه نمودن به آنان و ابراز وجود مستقل خود یافته است. چیزی که قبلا وجود نداشت و یا اگر وجود نیز داشت خود را آشکار نمی ساخت .این تکیه گاه اکنون به مثابه نقطه اتکاء اهرمی عمل خواهد نمود، که این فرماندهان و امرا، می توانند آن را در مقابل خواستههای رهبری و یا مخالفین خود در سپاه به کار گیرند .
محور رفسنجانی- روحانی و عوامل کارگزاران و دولت اعتدال، ممکن است به زودی دامنه نفوذ قابل توجهی در این چنین نیروهای مسلحی پیدا کنند. اکنون سرمایهگذاری آنان در این زمین بازی جدید به تدریج نتیجه می دهد و سیر تاریخی به نفع آنان در جریان است .به این معنی که در یک شکاف عمیق عمودی که نظام را به دو بخش بسته و اقتدار گرا و مستعد و مشوق بازگشایی نسبی فضای سیاسی و اقتصادی تقسیم می کند، سپاه نیز احتمالاً به همین ترتیب به دوشقه تقسیم خواهد شد و هریک در کنار بخشی از نظام قرار خواهد گرفت .
اما رهبر جمهوری اسلامی نیز در دهه پایانی عمر خویش است. پس از وی لااقل به این زودی ها مقاومت در مقابل تغییرات مقدر، راسی مقتدر نخواهد یافت و زمینه برای تغییرات فراهم تر خواهد شد .
اگر بخش واپسگرای سپاه که به این امر توجه کامل دارد، عملاً دست به کودتای نظامی نزند که با توجه به زمینههای عینی در ایران امروز احتمال این کار بسیار ضعیف است، بخش غرب گرای آن برای دوره پس از خامنهای، نزدیکی سیاسی خود را با محور رفسنجانی روحانی علنی خواهد نمود .زیرا راهی برای کتمان آن دیگر وجود نخواهد داشت و ائتلافی که بخواهد قدرت را از آن خود کند نمی تواند در پستوی تاریک خانه ها آن را هم چنان پنهان نگه دارد .
4- عامل نظامی
سپاه در طول هشت سال جنگ با عراق در عرصه فرهنگ ضد آمریکایی و هم چنین تحریم های اعمال شده از طرف آمریکا به سرعت جذب شورویِ آن هنگام شد. در طول جنگ، دفتر سپاه در مسکو بزرگ ترین واحد پشتیبانی سپاه در خارج از مرزهای ایران بود. در نتیجه این امر امروز پایه دانش نظامی و تسلیحات سپاه عمدتاً روسی است و نفوذ روسیه در سطح فرماندهان قدیمی سپاه بسیار چشمگیر است .
بحران خاورمیانه و شرکت فعال سپاه در حمایت از بشار اسد در جنگ سوریه، جمهوری اسلامی را بیش از پیش به روسیه نزدیک ساخته است .به طوری که امروز دیگر سخن از اتحادی استراتژیک بین ایران و روسیه در میان است . در صورت استقرار سیستم دفاعی ضد موشکی اس 300 این رابطه استراتژیک به ناچار به نحوه بارزی مستحکم تر نیز خواهد شد .
زمان و نحوه برون رفت از بحران خاورمیانه به طور کامل معلوم نیست و به این زودی ها چشم انداز روشنی نخواهد داشت تا نتیجه نهایی و قطعی آن محکی برای قضاوت درستی و یا نادرستی تصمیم جمهوری اسلامی در حمایت از بشار اسد وتشکیل جبهه واحد با روسیه را بدست دهد .بدیهی است، هر چه که پیش آید قضاوت در این موارد بیشتر در محدوده منافع نظام اعتبار خواهد داشت و نه منافع ملی ایران و ایرانیان. زیرا شرکت در چنین جنگی به دور از مرزهای کشور ارتباطی با منافع ملی ایران ندارد و بیشتر از منظر منافع ایدئولوژیک و رقابت های مذهبی نظام قابل توجیه است .
با وجود عدم امکان قضاوت نهایی در کوتاه مدت، دینامیسم نبرد در عراق و سوریه می تواند به افکار عمومی و قضاوت های مردم در کوتاه مدت نیز سمت و سو بدهد.
اگر هم چنان تلفات سنگین کنونی سپاه در سوریه، آن هم در سطح فرماندهان ارشد و میانی ادامه یابد و درعراق نیز که پای روسیه تا کنون به آنجا کشیده نشده است، با ورود نیروهای نظامی ترکیه به کردستان عراق و احتمالاً در آینده ای نه چندان دور نیروهای عربی به محوریت عربستان سعودی به استانهای جنوبی مانند نینوا و الانبار؛ عرصه را برسپاه و حشدالشعبی تحت حمایت او تنگ نمایند، این شکست حتی اگر مقطعی نیزباشد، مانند زمینلرزهای ارکان نظام و سپاه را به لرزه در خواهد آورد .
البته در سوی مقابل نیز هر پیروزی نسبی می تواند به تقویت روحیه عمومی سپاه و تقویت اعتماد به نفس نیروهای آن بینجامد و فاصله ای را که بین بخش های زیادی از جامعه با آنان در اثر دخالت تعیین کننده سپاه در سرکوب مردم پس از اتفاقات ناشی از اعتراض به انتخابات ریاست جمهوری سال 88 به وجودآمده، تا حدودی ترمیم کند .
در هر صورت منافع مشترکی که آمریکاییها با جمهوری اسلامی در منطقه دارند قابل توجه است و سدی را که ترکیه و عربستان سعودی درراه نزدیکی آنان ایجاد کرده بودند یعنی شرط کنار گذاشتن بشار اسد از آینده سیاسی سوریه، امروزه دیگر کمتر مورد توجه آمریکا و متحدین اش قرار دارد و زمینه همکاری های بیشتری در حوزه های معین اطلاعاتی و نظامی و حتی در توافق بر راهحلهای سیاسی هر روز بیشتر فراهم می شود. بر این اساس حتی مدت ها قبل از شروع مذاکرات بر جام ، مذاکره آمریکاییها با سران سپاه ، به خصوص بخشی که مامور عراق و سوریه است ، مدتی پس ازسقوط صدام آغاز شد و در بحران سوریه نیز هم چنان ادامه یافته است .
بر طبق روالی که تا کنون مورد بحث قرار گرفت، احتمال میرود که در بخش هایی از سپاه نیزتمایل به افزایش دوستی و اعتماد بین آنها و آمریکایی ها به این روند کمک کند. امروزه ما شاهد دوستی و اعتماد عمیق بین ظریف و جان کری و یا صالحی و مئیر هستیم. سپاه نیز از این امر مستثنا نیست. به خصوص که سران سپاه به رای العین این بار در صحنه عمل و نبرد با توجه به تلفات چشمگیرشان به نقصها و کاستیها ی خود پی میبرند و برای رفع این نقائص خود را به دوستی و نزدیکی با آمریکا محتاج مییابند . این عامل نیز میتواند به تدریج در زمینه سه عاملی که قبلاً گفته شد، پسزمینه ای قوی برای تمایل برخی از سران سپاه به نزدیکی با آمریکا و غرب پدید آورد و آنها را از یاران طرفدار روسیه و ضدآمریکایی شان جدا سازد.
بنابراین با وجود این که امروزه سپاه نیرویی بسیار قوی در معادلات سیاسی و اقتصادی و نظامی جمهوری اسلامی به شمار میرود، ولی همزمان دستخوش تغییراتی است که خواسته و ناخواسته بر اثر دخالتهای گسترده سپاه در همه زمینههای نظامی اقتصادی مالی و اجتماعی دامنگیرش شده است .
تا این جا ما چهار عامل قوی را که در زمینه های اجتماعی- اقتصادی – سیاسی ونظامی بر جدائی در سپاه دلالت خواهد نمود برشمردیم . دو عامل اول اساسی و دوعامل بعدی تقویت کننده دوعامل اساسی هستند.
اما برخلاف سپاه؛ ارتش ایران مدتهاست که بایگانی شده و محفوظ مانده و در معرض چنین تند بادهایی نبوده است. سپاه در آستانه انشقاق است ولی ارتش میتواند در آینده نقشی را ایفا کند که هنوز برآورد آن کار آسانی نیست. شاید هم سپاه روزی بالاخره مجبور به پیوستن به ارتشی شود که سال ها آن را رقیب خود دانسته و زیردست خود قرار داده است .
هزار نقش برآرد زمانه ونبود
یکی چنان که در آئینه تصور ماست.
حسن شریعتمداری
هامبورگ – 18 دسامبر 2015