شب تاریک وبیم موج و گردابی چنین هائل

6sd5f4dfgdg حسن شریعتمداریاگر مشکلات اقتصادی، چالش بین المللی  و بحران جانشینی را سه مشکل عمده جمهوری اسلامی، که نتایج آن ها جامعه را به ورطه پریشان کنونی کشانده است، بدانیم و این معضلات را ریشه‌یابی کنیم، به این قضاوت آشکار می‌رسیم که جمهوری اسلامی، به‌لحاظ ماهیت عقب مانده و قانون اساسی ایدئولوژیک  و در نتیجه شکل‌گیری ساختار قدرت مافیائی و فاسد وهم چنین روشها و سازوکار چهل ساله ای که داشته است،  بی کم و کاست علت اصلی به‌وجودآمدن و ادامه و رو به وخامت گذاشتن همه مشکلات گوناگون اساسی در جامعه ایران می‌باشد.

من در مقالات و مصاحبه‌های گوناگون در حد توان و بضاعت خود به این موضوعات پرداخته ام و قصدم در این مقاله تکرار آنها نیست .از جمله برای جلوگیری از اطاله کلام خواننده را به دو مقاله که در نشریه میهن از این‌جانب انتشار یافته است ارجاع می‌دهم:

1-فساد اقتصادی از منظر سیاسی و اجتماعی (نشریه میهن شماره 11 چهاردهم مهرماه 1395)

2-جمهوری اسلامی استوار برسرنیزه و فساد و دیگر هیچ (میهن شماره 23 ش ده مهر ماه 1397)

در اینجا تکرار دوباره این مطالب هدف من نیست. خوانندگان علاقمند می‌توانند به این مقالات رجوع کنند.  در این نوشتار می‌خواهم چند مفهوم اساسی مناقشه برانگیز را باز بشکافم . میخواهم مرز بین منافع نظام و منافع ملی، تفاوت   بین استقلال و انزوای بین‌المللی، مرز میان اقتدار ملی و ماجراجویی و بالاخره تفاوت اوهام ایدئولوژیک با واقع گرائی مثبت را مورد بررسی قرار داده و به بحث بگذارم.

آیا براستی چنان که هیات تحریریه نشریه محترم  میهن در نامه ای که برای درخواست مقاله به من و دیگران فرستاده  نگاشته است: “زندگی مردم ایران اینک به گروگان حاکمیت استبدادی درآمده و در چالش دو سنگ آسیاب سیاست‌های ضد ملی حاکمان داخلی و فشارهای استیلا جو یآن خارجی قرارگرفته است “.

آیا پذیرش واقعیات موجود در جهان حداقل نه بعنوان نظم مطلوب، بلکه بعنوان یک واقعیت غیرقابل انکار بمعنای پذیرش استیلاء خارجی است؟ .و یا تمکین به آنچه که تغییرش نه وظیفه ملی ماست و نه در توان ما میباشد  شرط عقل سلیم و خرد انسانی است؟ هر چند اگر هم توان تغییر نظم موجود را داشتیم  نظم جایگزین دستاورد حاکمان مستبد و مرتجع و فاسد ما  بمراتب بدتراز وضع کنونی جهان با همه معایب و کاستیهای آن بود .

آیا کشیدن دیوار نفوذناپذیری بین ما و بیگانگان، به بهبود وضعیت ما کمکی میکند و امری معقول و روزآمد است یا برداشتی عقب افتاده و ذهنی است که ریشه‌هایش را در ایدئولوژی‌های غرب ستیز و بیکانه انگار باید جستجو نمود.

آیا براستی  بیگانگان، مانند گرگان بصف  ایستاده اند تا منافع ملی ما را به تاراج ببرند . اگر این چنین است تعداد معتنابه کشورهای موفق که  روابط بسیار خوب وصمیمانه با دمکراسی‌های غربی و کشورهای پیشرفته دارند، از کجا پدید آمده اند وچرا منافعشان تاراج نشده و به خاک سیاه نشانده نشده اند؟ چراکره جنوبی پیشرفت کرده و کره شمالی در چنین وضعیت اسفناکی بسر می برد؟ علت چیست؟ چرا ژاپن وآلمان و ایتالیا پس ازجنگ وچینی ها پس از دوران مائوکه روابط بسیار خوب با آمریکا برقرار نمودند،همه از موفق ترین کشورهای جهانند؟

 تقابل منافع نظام با منافع ملی

آیا پذیرش واقعیات موجود در جهان حداقل نه بعنوان نظم مطلوب، بلکه بعنوان یک واقعیت غیرقابل انکار بمعنای پذیرش استیلاء خارجی است؟ و یا تمکین به آنچه که تغییرش نه وظیفه ملی ماست و نه در توان ما میباشد  شرط عقل سلیم و خرد انسانی است؟ هر چند اگر هم توان تغییر نظم موجود را داشتیم  نظم جایگزین دستاورد حاکمان مستبد و مرتجع و فاسد ما  بمراتب بدتراز وضع کنونی جهان با همه معایب و کاستیهای آن بود.

منافع ملی مفهومی نسبتا معاصراست که پس از به‌وجودآمدن دولت – ملت‌های مدرن پا به عرصه ادبیات سیاسی نهاده است.  در حقیقت با انتقال قدرت ازکلیسا و پادشاهان دراروپا به مردم وتأسیس نظام‌های مردم سالار، دولت که نماینده ملت در عرصه بین‌المللی می‌باشد، از جمله مأموریت‌های مهمش، حفظ منافع ملی موجود و افزودن بر آن، از همه طرق ممکن و دفاع از آن در مقابل دیگر رقیبان می‌باشد.

در چنین نظامی ملت مظهر تمامیت و قدرت سیاسی است. نظام حاکم و دولت هر دو ملت را بالاترین مرجع تصمیم‌گیری، در همه امور می دانند و نمایندگان منتخب ملت، از طریق سازوکارهای انتخابات سالم، عادلانه و آزاد انتخاب شده و منافع ملی را دردکترین سیاست خارجی کشور،تعریف مینمایند وپس از آن همه ارکان یک نظام مدرن مبتنی بر دموکراسی  و به ویژه دستگاه سیاست خارجی آن، موظف به پیشبرد این منافع ملی تعریف شده بوده و نیروهای مسلح ضامن پشتیبانی آن می‌باشند.

در جمهوری اسلامی اما، اصولاً از همان ابتدا، ملت ایران به رسمیت شناخته نشده و در قانون اساسی بیشتر صحبت از رهبری برامت اسلامی است.

رهبر جمهوری اسلامی ولایت امر و امامت امت را برعهده دارد. او بر طبق قانون اساسی موجود، نه رهبر ملت ایران که رهبرگروه وسیعتری از مردم مسلمان، که حتی  خارج از محدوده جغرافیایی ایران ساکن میباشند، تعریف شده است. چون این امت اسلامی، عملا در همه جای دنیا ساکن میباشند و انقلاب نیز انقلاب اسلامی ونه حتی  انقلاب اسلامی ملت ایران و یا انقلاب ملت ایران، نام‌گذاری شده ، در حقیقت مرزی برای گسترش خود قائل نیست .

سپاه پاسداران انقلاب اسلامی هم، وظیفه اصلی خود را حفاظت و بسط و گسترش انقلاب و با همین خصوصیات فرامرزی آن میداند.

رویه چهل‌ساله جمهوری اسلامی نیز، از همان ابتدا، برهمین روال بوده است . از همان روزهای نخست انقلاب، آقای خمینی ارتش عراق را به شورش بر علیه حاکمان بعثی فرا می‌خواند و بسیاری از انقلابیون دیگر نیز، همین خواسته ها را نه فقط تکرار می نمودند، بلکه همه شیوخ عرب و همسایگان ما را  تهدید به سقوط از مسند قدرت میکردند.

از همان ماه‌های اول شعار مرگ بر آمریکا و مرگ بر اسرائیل، دشمنی با آمریکا و اسرائیل را هدف اصلی و راهبردی سیاست خارجی حمهوری اسلامی تازه تاسیس  و امام امتی بود که با ادعای رهبری  مسلمانان، اکنون بعنوان نخستین پایگاه مستقر در ایران شده بود.  امام امت  فقط  تهران را پایتخت حکومت خود میداند  و چهل سال است که در صدد گسترش حوزه نفوذ خود به همه مسلمانان در اقصی نقاط جهان میباشد . این تحریکات و تحرکات،از همان ابتدای کار، همه اعراب را نگران کرد و منجر به حمله صدام حسین به ایران و پشتیبانی اعراب از آن گردید. علاوه بر آن سیاست مهار دوگانه آمریکایی‌ها برای به خاک سیاه نشاندن هر دو نظام حاکم بر ایران و عراق لطمات سنگینی را متوجه میهن ما نمود . سیاست صدور انقلاب، بی وقفه پس از جنگ و درگذشت رهبر اول انقلاب نیز، همچنان ادامه یافت و هنوز نیز با شدت تمام ادامه دارد .

چهل سال است که منابع کشور ما ، عمدتاً در راه تحقق رهبری امام امت خیالی و خود خوانده  مستقر در ایران وبرای یارگیری و نفوذ درآنچه امت اسلامی خوانده میشود، یعنی مسلمانان  ساکن کشورهای همسایه و دیگر نقاط جهان صرف می‌شود. چنین  امام امتی برای جلب نظر مسلمانان رنجیده از غرب و یا مخالف تمدن غرب، نفرت پراکنی و دشمنی با بزرگترین مظهر این تمدن، یعنی آمریکا و متحد منطقه ای آن اسرائیل را ، وسیله بسیار مناسبی تشخیص داده  و ادامه آن را، رسالت ایدئولوژیک خود می پندارد و یهودی ستیزی آشکار و پنهان را در قالب دشمنی با اسرائیل و البته همراه با اختلاف افکنی در جبهه اعرابی که به دنبال راهی برای صلح و هم زیستی میباشند، دنبال می‌کند و کاسه داغتر از آش شده است .

حال سؤال این است که چرا طیف های معینی از مخالفین ساکن جزیره خاکستری جمهوری اسلامی، با نسبی کردن همه چیز عملاً در خدمت این اهداف میباشند؟ نسبی کردن به این معنی که هرجا گناهی متوجه ولی فقیه، سپاه و یا جمهوری اسلامی بشود، فورا یاد آوری میکنند که این درست است ، اما یادتان باشد که آمریکا و اسرائیل و یا اعراب نیز در فلان تاریخ و فلان جا چنین و چنان کردند. مگر کسی می خواهد از این کشورها مجسمه فضیلت و انسانیت بسازد؟ و یا مگر با چنین نسبی گرائی کارنامه جمهوری اسلامی پاک می شود؟  این که منافع ملی ما ممکن است اینجا و آنجا با منافع ملی هر کشور دیگری از جمله آمریکا و اسرائیل در تضاد باشد امری واضح است ولی، چرا عالمانه و عامدانه نقاط اشتراک منافع ملی ما با آمریکا و اسرائیل و همسایگان عرب و غیرعرب را، ساکنان جزیره خاکستری چنین کم‌رنگ می‌کنند و نقاط اختلاف راچنان بزرگ و غیرقابل حل جلوه می‌دهند.  آیا می خواهند خاک بدیده مردم بپاشند تا مجالی برای دیدن اشتراکات و زمینه ای برای نزدیکی و همکاری  نماند؟

واقعیت این است که، اشتراکات ما با کشورهای غربی و بخصوص آمریکا بسیار فراوان تر ازاختلافات احتمالی ما است.  ما می‌خواهیم که کشور ما یک دموکراسی پیشرفته باشد .  آن‌ها هم‌اکنون بزرگ‌ترین دموکراسی موجود در جهان می‌باشند و در بسیاری از موارد می توانند که الگوی پیشرفت ما نیز تلقی شوند. درست است که ما باید دیدی گزینشی و انتقادی در برابر همه وجوه مدرنیته و جهان مدرن داشته باشیم و بهترین ها را برای کشور و جامعه خود انتخاب کنیم . ولی دید گزینشی و انتقادی، همراه با توشه برداری از تجربیات غنی دیگران، جز عناد و انکار و خصومت ورزی آشکار و پنهان با آنان و دستاوردهایشان است.  ما در بهره برداری ازمفاهیم نوین فرهنگی، روش مملکت داری، تعامل با دیگران و پذیرش دگراندیشی، انتخابات آزاد، آزادی احزاب، آزادی جمعیت‌ها و مذاهب و بسیاری چیزهای دیگر، نکات فراوانی باید از تمدن غرب معاصر بیاموزیم. علاوه بر آن، ما می‌خواهیم که کشور ما کشوری ثروتمند و از لحاظ علم و تکنولوژی پیشرفته باشد .

چه کسی می‌تواند منکر این واقعیت شود، که بدون برخورداری از پیشرفت‌های علمی جهان، که انبوهی از آن در آمریکاست و تکنولوژی‌های پیشرفته که بسیاری از آن‌ها نیز در اختیار آمریکایی‌ها میباشد، پیمودن چنین مسیری برای ما ممکن نخواهد بود . استفاده از سرمایه و علم و فن آنان مستلزم اعتمادسازی و روابط بسیار صمیمانه با یکدیگر، البته درعین احترام گذاشتن به حاکمیت ومنافع ملی ما ایرانیان ازسوی آنان و همین  نوع رابطه از سوی ما نسبت به آنان است .

آمریکایی‌ها مدت‌هاست که ازدخالت در کودتای 28 مرداد رسما عذرخواهی نموده اند، ولی هنوز نه تنها گروگان گیران اصلاح طلب بعدی، که حتی مخالفین جمهوری اسلامی نیز، هیچ عذر خواهی از ملت آمریکا، به خاطر اشغال سفارت آنان  از سوی دانشجویان خط امام آلت دست انقلابیون حکومتی و هم آوازی خود با آنان (و چه بسا همراهی در این عمل فاجعه‌آمیز که خسارت آن‌ را تا کنون ملت ایران می‌پردازد)، ننموده اند .

ساکنان این منطقه خاکستری که با مغالطه تعویض جای علت و معلول ونسبی کردن همه چیز و نادیده انگاشتن اعمال فاجعه‌آمیز جمهوری اسلامی در چهل سال گذشته و به خطر انداختن امنیت منطقه‌ای و صلح جهانی، همچنان یکی به نعل و یکی به میخ میزنند. اینان با این کار خود در حقیقت آب به آسیاب جمهوری اسلامی می ریزند . فراتر از آن بسیاری از آنان اصرار دارند که در فضای دوقطبی شده از سوی مستبدین حاکم، هر آنکه ساکن منطقه سیاه‌ خودیهای نظام و یا جزیره خاکستری آنان نباشد، لاجرم آلت دست و یا پشتیبان دانسته و ندانسته سیاست‌های آمریکا و اسرائیل و اعراب است.

یکی از ساکنین همین جزیره خاکستری می نویسد که:

امام امت  فقط  تهران را پایتخت حکومت خود می داند و چهل سال است که در صدد گسترش حوزه نفوذ خود به همه مسلمانان در اقصی نقاط جهان میباشد . این تحریکات و تحرکات،از همان ابتدای کار، همه اعراب را نگران کرد و منجر به حمله صدام حسین به ایران و پشتیبانی اعراب از آن گردید. علاوه بر آن سیاست مهار دوگانه آمریکایی‌ها برای به خاک سیاه نشاندن هر دو نظام حاکم بر ایران و عراق لطمات سنگینی را متوجه میهن ما نمود . سیاست صدور انقلاب، بی وقفه پس از جنگ و درگذشت رهبر اول انقلاب نیز، همچنان ادامه یافت و هنوز نیز با شدت تمام ادامه دارد.

” راهبرد بنیادین و تخلف‌ناپذیر من حفظ ایران است به هر قیمت ولو تحت حاکمیت نظامی استبدادی و غیر دموکراتیک. وقتی کشور و میهن در جنگی نابرابر و ظالمانه نابود شود، دیگر دموکراسی و آزادی و حقوق بشر برای کی و برای چی؟ دموکراسی برای زمین سوخته؟!

بگذارید شفاف بگویم هر فرد و یا نیرویی ایرانی که با هر بهانه ای خواهان دخالت خارجی و از جمله تحریم و جنگ باشد، نه دموکرات است و نه ملی و ایرانی؛ صرفا (خواسته و ناخواسته) ابزار دشمن است و ریسمان شیطان و بس”.

آیا این نوشته نمونه آشکار مغالطه تعویض مقام علت و معلول نیست ؟

چه کسی جنگ افروز واقعی و تنش افزای همیشگی است؟  آیا این جنگ نابرابر را بیش ازهر کس دیگری در جهان، سرداران سپاه دامن نمیزنند؟ . آیا ماجراجوئی های خامنه ای و سپاه دلیل اصلی تحمیل این جنگ احتمالی نیست؟  آیا هنگامی که روسها از پایگاه شاهرخی با در دست داشتن همه اطلاعات فضائی ما موشکهای خود را به سوریه شلیک می کردند نامش دخالت خارجی در ایران نبود؟  آیا ایران تحت استیلای این حکومت استبدادی حفظ می شود و یا همراه با هموطنان ایرانی ما به فلاکت دچار میگردد؟

این همان منطق کهنه قدیمی مستبدین است که میگویند;

هر کس با من نیست لاجرم یا دشمن من و یا آلت دست دشمن من است .

اگر بپذیریم که منافع نظام فصل مشترکی با منافع ملی ما ندارد ، اشتراک بر حول منافع ملی، و در دفاع از آن، ما را به طور کامل از جمهوری اسلامی جدا می‌کند و راهی برای توجیه جنگ‌افروزی های سپاه و با حاکمان مستبد و فاسد جمهوری اسلامی نمی‌گذارد.

جمهوری اسلامی و سپاه هزینه های فراوان کردند که ماجراجویی‌های سپاه قدس و قاسم سلیمانی را به منافع ملی ایرانیان پیوند زنند و حس ناسیونالیستی بخش‌های ناآگاهی از ملت را تحریک نمایند .

این روزها فراوان این روایت شنیده می‌شود که سپاه یک نیروی نظامی ملی و در خدمت منافع ملی ایران است، اگر سپاه از پوشش مذهب استفاده می‌کند، بیشتر برای نفوذ در توده‌های مسلمان، ولی در واقع به منظور گسترش حوزه قدرت ایران است.  آن‌ها چنین استدلال میکنند که اگر سپاه در پوشش مذهبی پیش نمی‌رفت، امروزنه حزب‌الله لبنان را داشت و نه کتائب اهل حق و حرکه النجباء عراق را و نه زیدیها و حوثی های یمن و نه شیعیان بحرین با آنان بودند. برای جنگ هم سپاه نمی‌توانست از لبنانی‌ها و افغانی‌ها و پاکستانی‌ها، به منزله گوشت دم توپ استفاده کند .

مگر نه این است که سپاه حدود نفوذ و اقتدار ما را تا آب‌های مدیترانه گسترانده است. دیرزمانی بود، که برای ما ایرانیان چنین اقتداری در منطقه و جهان  بوحود نیامده بود .

این روایت اغواکننده،با مهارت و استادی ویژه ای بهم بافته شده و اگر شرایط عادی بود، و طشت رسوائی این نظام و سپاهش از بام جهان نیافتاده بود، می‌توانست جاذبه فراوانی ایجاد کند و ساکنین مناطق خاکستری را بسیار فراوان تر از اکنون سازد.

اما اکنون سایه شوم جنگ که نتیجه مستقیم وحاصل همین ماجراجویی‌های  سپاه قدس ورهبرجمهوری اسلامی است و تحریم‌های خردکننده که پی آمد همین روش‌ها و سیاست‌ها است، جایی برای پیشبرد چنین استدلالات مخدوش و مجعولی نگذاشته است. هرچند احتمال جنگ وسیع بعید است ، ولی شبه شوم آن برای ایجاد ترس و یاس کافیست و این نمی گذارد تا افسانه اقتدار سپاه خریداری پیدا کند.

واقعیت این است که سپاه همه این کارها را نه برای منافع ملی ما ایرانیان که برای گسترش حوزه نفوذ امامت ولی فقیه خود، که بزعم آنها و برطبق قانون اساسی ولی امر و امام امت  است ، نموده  و نه برای ملتی که زیر چکمه های آنان و ماجراجوئی های شان له می شوند .

ملت ایران  هرگز و به هیچ  نیروی نظامی و غیر نظامی، وکالت ماجراجویی به قیمت تحریم‌های کمرشکن و جنگ ودشمن تلاشی نداده است و اکنون نیز در اکثریت خود در رویداد شومی مانند جنگ، نه تنها در پشت حاکمان جمهوری اسلامی و رهبری آن نایستاده است، که این جنگ را جنگی ضد ملی و بقول خامنه ای تقابل اراده ها(بخوانید لجبازی) بین ترامپ و خامنه‌ای دانسته و در آن مقصر اصلی را خامنه‌ای، سپاه و نظام حاکم  می داند.

مرز میان استقلال و انزوای بین‌المللی

سؤال این است که چرا طیف های معینی از مخالفین ساکن جزیره خاکستری جمهوری اسلامی، با نسبی کردن همه چیز عملاً در خدمت این اهداف می باشند؟ نسبی کردن به این معنی که هرجا گناهی متوجه ولی فقیه، سپاه و یا جمهوری اسلامی بشود، فورا یاد آوری می کنند که این درست است ، اما یادتان باشد که آمریکا و اسرائیل و یا اعراب نیز در فلان تاریخ و فلان جا چنین و چنان کردند. مگر کسی می خواهد از این کشورها مجسمه فضیلت و انسانیت بسازد؟ و یا مگر با چنین نسبی گرائی کارنامه جمهوری اسلامی پاک می شود؟

متأسفانه این ادعا که جمهوری اسلامی حاکمیتی مستقل است، حتی در نوشته‌ها و گفته‌های عده‌ای از نخبگان سیاسی و اجتماعی نیز، همواره تکرار می‌شود. آن‌ها می‌گویند که درست است که جمهوری اسلامی نظامی مستبد است ، با این وجود باید اذعان نمود که، مستقل است و ازجایی دستور نمی‌گیرد.

اگر معنی استقلال در روزگار کنونی، انزوای خود خواسته از جهان متمدن است، قبایل چندی در جنگل آمازون وجود دارند که خواستار هیچ نوع ارتباطی با جهان خارج نیستند و از انزوای خود نیزبسیار راضی بوده وحتی  به آن مباهی می باشند.  آیا در ضمیر مدعیان، استقلال جمهوری اسلامی نیز، نهایتاً چنین انزوای خود خواسته ایست ؟

امروز روزگار در مسیری است که کشوری همچون انگلستان ، که همین یک صد سال پیش، وسعت متصرفاتش به قدری بود که آفتاب هرگز در قلمروش غروب نمی‌کرد، هنگامی که عده‌ای سیاست‌مدار فرصت‌طلب و عوام فریب،  از احساسات ناسیونالیستی مردم سوءاستفاده نموده و از اتحادیه اروپا خارج شدند، با مسائل داخلی لاینحلی روبه‌روست، که معلوم نیست به کجا منجر خواهد شد.

دوران، دوران گسترش همکاری‌های اقتصادی و سیاسی است و جهانی شدن مفهوم استقلال و منافع ملی و بسیاری مفاهیم شبیه تولیدشده در ابتدای دموکراسی‌های مدرن و سیاستهای مبتنی بر اقتصادهای مرکانتلیستی و انزواجویانه ابتدایی را به شدت تغییر داده واین مفاهیم را محتوایی جدید بخشیده است.  امروز جمهوری اسلامی، در عمق ماجرا، به مراتب محتاج تر و در نتیجه وابسته ترازنظام‌های سابق حاکم بر ایران و ناتوان‌تر از آن‌هاست.

نفوذ روس‌ها در جمهوری اسلامی و اقتصاد و سیاست آن ،امر پنهانی نیست.  جمهوری اسلامی، بشدت وابسته به روسیه وچین است و در بقیه جهان بشدت منزوی می باشد. ساکنان جزیره خاکستری اغلب لجبازی و عناد و دشمنی را که رهبران جمهوری اسلامی در برابر جهان دارند، به عنوان استقلال آنان، به مردم می‌فروشند.  ولی این حنا نیز دیگررنگ باخته تر از آنست که بتوان مردم را با آن رنگ نمود.

سیاست مستقل ملی، فقط از سوی یک دولت منتخب ملی و در همزیستی و تعامل با جهان آزاد و همسایگان ایران و در تداوم صلح و امنیت و همکاری جهانی و منطقه ای ممکن است.  جنگ‌افروزی و ماجراجویی و عناد و لجبازی هیچ ربطی به استقلال ندارد.

اقتدار ملی، نتیجه فقط داشتن نیروهای مسلح وتوانا نیست، بلکه همراه با داشتن مشروعیت و مقبولیت داخلی ،از کسب وجهه و احترام بین المللی در جهان پیشرفته ناشی می‌شود.  وجهه و احترام ملی  یک کشور، علاوه بردموکراسی داخلی و احترام به حقوق بشر، ناشی از وجود دستاوردهای فرهنگی و هنر و شعر و ادبیات و صداقت و درستکاری و ایفای به عهدو شفافیت و التزام به صلح و آرامش در صحنه بین‌المللی میباشد. این مجموعه قدرت نرم بزرگی را تولید می‌کنند، و هنگامی که با توان اقتصادی و جایگاه علمی بالا توأم باشد به اقتدار ملی منجر می‌شوند. نیروهای مسلح تنهاتضمینی برای تداوم چنین دستاورد‌هایی و جلوگیری از تعرض احتمالی دیگران می‌باشند. شوروی سابق در هنکام فروپاشی، دارای بزرگترین ارتش مجهز به سلاحهای اتمی در جهان بود . ماجراجویان انزجار تولید می‌کنند ولی اقتدار و احترام هرگز.

لجبازی در دستیابی به اوهام ایدئولوژیک و یا واقع‌گرایی مثبت

جهان متمدن با فاصله بسیار از ما، به پیش می‌تازد و سرعت تحولات اجتماعی و اکتشافات علمی و پیشرفت‌های اقتصادی شگفت‌انگیز و گیج‌کننده شده است.

در چنین روزگاری، متاسفانه در ایران ما، عده ای ایدئولوژی زده و متعصب، ودیدی بغایت عقب‌افتاده و محدود، با تکیه بر منابع ثروتی چون نفت و گازو معادن، که در ایجاد آنها بشرنقشی ندارد و صرفاً تصادف روزگار وخوش‌شانسی جغرافیائی  این منابع عظیم ثروت را زیر پای ما نهاده است، در صدد رقابت خصومت‌آمیز با جهان متمدن می‌باشند. آن‌ها اراده گرایانه و لجبازانه، چهل سال است زندگی و تمدن یک ملت را بازیچه دست خود قرار داده و در راه ماجراجویی‌های عبث و محکوم به شکست، با به خطرانداختن صلح و امنیت منطقه ای و جهانی، ملتی را قربانی امیال و اوهام خود می‌کنند.

حاکمان ایران منابع ملی ما راهم  به سرقت برده و هم صرف ماجراجوئی های خود در تقابل با جهان متمدن و همسایگان ما می‌نمایند. آن‌ها با این کار خود، دشمنان مقتدری می تراشند و دود این ماجراجویی مستقیماً به چشم ملت ما می رود .

شورای سردبیری نشریه محترم میهن در نامه ای که برای درخواست مقاله فرستاده،نوشته است :

” زندگی مردم ایران اینک به گروگان حاکمیت استبدادی درآمده و در چالش دو سنگ آسیاب سیاستهای ضد ملی حاکمان داخلی و فشارهای استیلاجویان خارجی قرار گرفته است.”

آیا واقعا چنین تصویری از اوضاع دقیق و صحیح است؟

آیا براستی چنین است ؟

آیا دشمنی چهل ساله این نظام با مردم ایران،  مردم را به این نتیجه نرسانده که ساختن تصویری هولناک از بیگانه، ترفندی کارآمد برای ماندگاری نظام و استمرار وضعیت فوق العاده در مملکت بوده و حالت نه جنگ و نه صلح، عاملی کارآ و موثر در تداوم ظلم و ستم و تضادها وتبعیض ها می باشد و این دشمن انگاری افراطی و بیش از حد، محتوای قابل اتکایی که ملت آنرا باور کند ندارد.

واقعیت این است که نه آمریکاییان اروپایی‌ها و نه اسرائیلی‌ها و اعراب، لزوماً دشمنان ازلی و ابدی ما نیستند. ما می‌توانیم دوست و همکار آنان باشیم و در عین داشتن استقلال نسبی ، کشور خود را در عرصه بین‌المللی از انزوا خارج کنیم و دوباره به یک کشور قابل احترام و با جایگاه بین المللی مناسب تبدیل شویم.

 این که منافع ملی ما ممکن است اینجا و آنجا با منافع ملی هر کشور دیگری از جمله آمریکا و اسرائیل در تضاد باشد امری واضح است ولی، چرا عالمانه و عامدانه نقاط اشتراک منافع ملی ما با آمریکا و اسرائیل و همسایگان عرب و غیرعرب را، ساکنان جزیره خاکستری چنین کم‌رنگ می‌کنند و نقاط اختلاف راچنان بزرگ و غیرقابل حل جلوه می‌دهند.  آیا می خواهند خاک بدیده مردم بپاشند تا مجالی برای دیدن اشتراکات و زمینه ای برای نزدیکی و همکاری  نماند؟

جایگاه کشورها در جهان امروز، در درجه اول با توان علمی و قدرت اقتصادی شان تعیین می شود . در این بین البته نقش فرهنگی و سابقه تاریخی و اجتماعی نیز عوامل کمکی دیگری در تعیین رده بندی کشورها می‌باشند. متاسفانه  نگاهی واقع‌گرایانه از افت شدید جایگاه جهانی ما در این چهل سال اخیر حکایت دارد.

اکنون بزرگ‌ترین قدرت اقتصادی و نظامی جهان و همسایگان  قدرتمند ما، رسما جمهوری اسلامی را مظهر شرارت و بزرگترین دولت حامی و ایجاد کننده تروریسم میخوانند. اگر از دید آنها به نظام حاکم به ایران نگاه کنیم و تعصب را کنار بگذاریم ، این نام، نام نامناسبی برای چنین نظام ماجراجو و جنگ طلبی است،که صلح منطقه و جهان را آشکارا بخطر انداخته است .

ساکنین جزیره خاکستری  این واقعیت‌ها را یا نمی بینند و یا نمی خواهند ببینند. مردم امروز بزرگترین دشمن خود را دشمن خانگی میدانند. اما ساکنان جزیره خاکستری برعکس، با دادن وزن یکسانی به دو سوی قضیه، باز هم سعی در یکی به نعل و یکی به میخ زدن میکنند. بیگانگان اگر دشمنی و خصومتی هم دارند، با این نظام گردنکش ماجراجوست . مردم خود را طرف خصومت آنان نمی دانند و جنگی با آنان ندارند.آنها را مردم سنگ آسیابی برای خورد کردن خود نمی بینند. اکثر مردم عقیده دارند که آتش افروز اصلی این ماجراها، حاکمان ایران میباشند ومقصر اصلی آنها هستند. حال این چه اصراری است که عده ای جهان را سنگ آسیاب دوم برای له کردن ما بدانند؟ ملت ما که نزاعی با جهان ندارد.

این غلو دردشمنی بیگانگان را، آنان در همراهی با روایت چهل ساله جمهوری اسلامی  برجسته نموده و در دشمن انگاری بیگانگان و تبدیل آنان به سنگ آسیاب دوم، دوباره تقصیرها را نسبی می‌کنند.

شاید تشبیه درست تر این است که  این نظام لجباز فاسد و ماجراجو ،ملت را بین دیوار اوهام ایدئولوژیک و ماجراجویی‌های خود و دیوار واقعیتهای سرسخت جهان، گیر انداخته و له می‌کند. دیوار تاریخی واقعیات جهان، از جای خود تکان نخواهد خورد، ولی دیوار سست بنیاد اوهام ایدئولوژیکی حاکمان ایران، در معرض فروپاشی است . لطفاً شمعکی برای این دیوار در حال فروریزی نسازید، تا مبادا بسر خودتان نیز خراب شود.

به احتمال قوی خوشبختانه جنگی نخواهد بود ولی مذاکره بیشتر از جنگ پی این دیوار سست را خواهد کرد، بشرطی که ملت نیز سهم خود را در رهائی از له شدن بین این دو دیوار ادا نماید.