اپوزیسیون؛ مرزهای حمایت و دخالت

 

6d5fg4dfg4 على کشتگر ali keshtgarفضای مناسبات بین‌المللی همواره عرصه رقابت‌های آشکار و یا پنهان میان دولت‌ها بوده و هست. 

نقش ویرانگر ایالات متحده در خاور میانه

شکل تنازع و رقابت میان دولت‌ها به مرور دگرگون شده و برای اجتناب از جنگ‌های جهانی و منطقه‌ای، نهادها و سازمان‌هایی برای قانونمند کردن رقابت میان دولت‌ها پدید آمده‌اند. دیپلماسی که آمیخته‌ای از علم و هنر مدیریت کردن تضاد منافع و رقابت منتج از آن در میان کشورهای مختلف جهان است امروز جایگاهی حساس‌تر و رفیع‌تر از گذشته پیدا کرده و در بسیاری از موارد توانسته است از جنگ‌های خانمانسوز جلوگیری کند.

با این همه آنچه در دو دهه گذشته بر کشورهای عراق، افغانستان، یمن، سوریه، فلسطین و لیبی گذشته نشان میدهد که دیپلماسی نمی تواند در همه موارد راه حل مسالمت‌آمیز را جانشین جنگ بنماید و آنجا که منافع و مصالح قدرتهای بزرگ ایجاب کند از سازمان ملل متحد و نهادهای صلح‌دوست کار چندانی ساخته نیست.

در اغلب جنگ‌های خانمانسوز و ویرانگر خاورمیانه که به بهانه‌های مختلف شعله‌ور شده‌اند، ایالات متحده امریکا نقش اصلی را بر عهده داشته است.

چرا بخشی از مردم به قدرت‌های خارجی امید بسته‌اند؟

نفرت و خشم انباشته شده مردم ایران بویژه نسلهای جوانتر از حکومتی که به نماد تاریخی تبعیض و فساد و ناکارآمدی تبدیل شده، آن هم در شرایط فقدان امید به یک بدیل داخلی، اذهان بسیاری از ایرانیان را به سوی حمایت و حتی دخالت خارجی سوق داده است. در چنین هنگامه‌ای از نومیدی و خودباختگی است که تمایل به قدرت خارجی برای تغییر نظام ایران چه در داخل و چه در خارج، رونق پیدا کرده و از آنجا که آمریکا پرچمدار اصلی دشمنی با جمهوری اسلامی معرفی میشود، خوش‌باوری به فشار آمریکا و متحدان منطقه‌ای آن در تغییر شرایط داخلی، جانشین اتکاء به خود شده است.

نشریه میهن به همین دلیل پرونده خود را به موضوع مناسبات اپوزیسیون و قدرت‌های خارجی اختصاص داده است، و من مایلم که یادداشت خود را از اینجا آغاز کنم که تا امروز مطلقا هیچ موردی نمیشناسم که یک قدرت سیاسی چه در دموکراسی‌ها و چه در سایر نظامها به میل خود گامی در جهت دفاع از دموکراسی و حقوق بشر برای ملتهای دیگر برداشته باشد مگر آن که در شرایطی خاص و استثنایی زیر فشار افکار عمومی و یا به انگیزه منافع استراتژیک خود به چنین سیاست‌هایی توسل جسته باشد. 

حقوق بشر، قربانی منافع دولت‌ها

سیاست همه دولتها از جمله ایالات متحده و اتحادیه اروپا علی القاعده در مساله حمایت از حقوق بشر و جنبش‌های دموکراسی‌خواه در قبال هر کشوری تابعی است از متغیر منافع خود آنها و در نتیجه بر اصل یک بام و دو هوا استوار است. با این وصف یک جریان اپوزیسیون چقدر می تواند روی حمایت پیگیر قدرتهای خارجی برای پیشبرد اهداف خود حساب کند؟ این حساب کردن که ناشی از ناتوانی در بسیج مردم کشور خویش است، کژراهه‌ای است که هر کسی در آن گام گذاشته پاداشی جز سرشکستگی و ندامت نگرفته است. قدرت خارجی هر که باشد متغیر سیالی است که هر لحظه ممکن است به ازای کسب امتیازی از قدرت حاکم، جریانات متحد و وابسته به خود را بفروشد، چرا که برای قدرتهای رقیب این گونه مناسبات نیز چیزی بیش از کالاهای قابل خرید و فروش به حساب نمی‌آیند.

سیاست همه دولتها از جمله ایالات متحده و اتحادیه اروپا علی القاعده در مساله حمایت از حقوق بشر و جنبش‌های دموکراسی‌خواه در قبال هر کشوری تابعی است از متغیر منافع خود آنها و در نتیجه بر اصل یک بام و دو هوا استوار است. دولتهای عربستان و امارات اگر منافع این کشورها را تامین میکنند در مسأله سرکوب و کشتار و ترور مخالفان خود مشمول اغماض و حتی شایسته حمایت‌اند، اما دولتهای جمهوری اسلامی و ونزوئلا خیر!

با این وصف یک جریان اپوزیسیون چقدر می تواند روی حمایت پیگیر قدرتهای خارجی برای پیشبرد اهداف خود حساب کند؟ این حساب کردن که ناشی از ناتوانی در بسیج مردم کشور خویش است، کژراهه‌ای است که هر کسی در آن گام گذاشته پاداشی جز سرشکستگی و ندامت نگرفته است. قدرت خارجی هر که باشد متغیر سیالی است که هر لحظه ممکن است به ازای کسب امتیازی از قدرت حاکم، جریانات متحد و وابسته به خود را بفروشد، چرا که برای قدرتهای رقیب این گونه مناسبات نیز چیزی بیش از کالاهای قابل خرید و فروش به حساب نمی‌آیند.

در تاریخ معاصر می توان نمونه‌های زیادی از این گونه بازی قدرتها با جریانات مستأصل اپوزیسیون کشورهای رقیب نشان داد که من در اینجا به چند مورد اکتفا می‌کنم:

چگونه شاه، بارزانی را فروخت!

در دوران شاه و صدام حسین دولت‌های ایران و عراق، از اپوزیسیون‌های دو کشور در راستای اهداف خود بهره‌برداری می‌کردند و در معاملات و مصالحه‌های خود، مناسبات‌شان با این جریانات را به هم می‌فروختند. یعنی آن که این جریانات عملا آلت دست و قربانی این رژیم‌ها می‌شدند. شاه سالها از مبارزه مسلحانه کردهای عراق به رهبری ملا مصطفی بارزانی سخاوتمندانه حمایت تسلیحاتی و مالی کرد و از این مناسبات برای وادار کردن رژیم عراق به پذیرش قرارداد الجزایر بهره‌برداری نمود و پس از آن که عراق خواسته‌های ایران در اروندرود را پذیرفت، مبارزه کردها پایان گرفت و ملامصطفی بارزانی در کرج خانه‌نشین شد و تحت نظر قرار گرفت. پس از قرارداد الجزایر و پایان یافتن مبارزه مسلحانه بارزانی‌ها علیه دولت عراق، شاه در پاسخ به روزنامه‌نگاری که پرسید حالا ملامصطفی چه‌کار خواهد کرد؟ گفت: ملامصطفی چه‌کار خواهد کرد؟ زندگی‌اش را خواهد کرد.

پس از انقلاب هم که صدام با پاره کردن قرارداد الجزایر، جنگ هشت ساله با ایران را آغاز کرد مجاهدین خلق به جبهه صدام پیوستند که عواقب آن را همه می دانیم. این روزها هم گروههای کرد از قدرتهای منطقه‌ای و فرامنطقه‌ای کمک می‌گیرند و در مرزهای ایران مبارزه مسلحانه می‌کنند.

این تلاشها آنچنان که تاریخ ۵۰ سال گذشته نشان می‌دهد نه فقط هیچ کمکی به مطالبات عادلانه کردها نمی‌کند بلکه صرفا رنج و محرومیت آنها را دو چندان می‌کند.

ناسیونالیسم، قوی‌تر از انترناسیونالیسم

نیرویی که برای دگرگونی مناسبات قدرت و فراهم کردن شرایط برای استقرار دموکراسی در ایران پا در میدان مبارزه سیاسی گذاشته به ناچار باید از آغاز دارای یک سیاست خارجی ملی در جهت اهداف سیاسی خود باشد. ظرفیت یک محفل سیاسی برای ایجاد ارتباط با قدرتهای خارجی محدود است، اما یک جریان مهم اپوزیسیون که توانسته باشد برای خود در ایران پایگاه مردمی قابل ملاحظه‌ای پدید آورد طبعا از ظرفیت بیشتری برای جلب حمایتهای خارجی و ایجاد مناسبات برابر برخوردار است. بنابراین ماهیت رابطه یک گروه سیاسی با جهان خارج تابعی است از متغیر ظرفیت آن گروه در بسیج مردم کشور خود.

مناسبات حزب توده ایران با اتحاد شوروی ظاهرا بر اساس مناسبات انترناسیونالیستی میان احزاب برادر تعریف می شد. بر اساس مبانی نظری کمونیستها، کارگران در همه جهان علیه طبقه سرمایه‌دار منافع مشترک داشتند و احزاب کمونیست که خود را نماینده پرولتاریا می‌خواندند، در انترناسیونالیسم پرولتری متحد هم به حساب می‌آمدند. حزب توده ایران بر اساس همین اعتقادات نظری خود را یکی از اعضای انترناسیونالیسم پرولتری به رهبری حزب کمونیست پیروزمند اتحاد شوروی می دانست. اما در عمل احزاب برادر به هیچ روی برابر نبودند. حزب توده در عمل منافع و مصالح حزب کمونیست پیروزمند شوروی که رهبری همه گردانهای کمونیستی جهان را بر عهده داشت بر منافع ملی ایران ترجیح می داد و بر آن بود که پیروزیها و پیشرفتهای هر چه بیشتر اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی، ضامن پیروزیها و پیشرفت آینده طبقه کارگر در همه جهان از جمله در خود ایران خواهد بود. حزب با این توجیه تئوریک، به جای حرکت از منافع ملی ایران، سیاستهای خود را بر اساس منافع ملی روسیه شوروی تنظیم می کرد.

پس از انتشار بیانیه ۱۶ آذر ۶۰ توسط کادرهای مخالف وحدت سازمان فدایی با حزب توده، حزب کمونیست اتحاد شوروی با ما که از استقلال کمونیست‌های ایران در برابر دو بلوک شوروی و چین دفاع می کردیم و حزب توده به همین دلیل ما را ناسیونال کمونیست می‌نامید تماس گرفت. ماجرای آن تماس خود قصه‌ی درازی است که در خاطرات من منتشر خواهد شد. در این جا فقط به ذکر این نکته اکتفا میکنم که شوروی صراحتا از ما در عوض دادن رشوه، درخواست جاسوسی کرد که این مسئله به قطع کامل مناسبات ما با رابط این کشور که عضو کمیته مرکزی حزب کمونیست شوروی بود انجامید که پس از آن به طنز تلخ می گفتیم انترناسیونالیسم نه، عنترناسیونالیسم روسیه آری!

مرز حمایت و دخالت

نیرویی که برای دگرگونی مناسبات قدرت و فراهم کردن شرایط برای استقرار دموکراسی در ایران پا در میدان مبارزه سیاسی گذاشته به ناچار باید از آغاز دارای یک سیاست خارجی ملی در جهت اهداف سیاسی خود باشد.

وقتی صحبت از اپوزیسیون کنونی ایران می‌کنیم و درصدد تبیین رابطه ضروری آن با جهان خارج برمی‌آئیم به ناچار قبلا باید به این پرسش پاسخ دهیم که از کدام اپوزیسیون صحبت میکنیم. ما در ایران کنونی دهها نوع اپوزیسیون داریم، دهها محفل، گروه و جریان چپ و راست خود را اپوزیسیون و یا بخشی از آن تعریف میکنند.

ظرفیت یک محفل سیاسی برای ایجاد ارتباط با قدرتهای خارجی محدود است، اما یک جریان مهم اپوزیسیون که توانسته باشد برای خود در ایران پایگاه مردمی قابل ملاحظه‌ای پدید آورد طبعا از ظرفیت بیشتری برای جلب حمایتهای خارجی و ایجاد مناسبات برابر برخوردار است. بنابراین ماهیت رابطه یک گروه سیاسی با جهان خارج تابعی است از متغیر ظرفیت آن گروه در بسیج مردم کشور خود.

یک گروه سیاسی که در داخل ایران بدیل قدرت نباشد به این آسانی‌ها نمی تواند با قدرتهای منطقه‌ای و جهانی رابطه‌ای برابر ایجاد کند، اما می تواند در حد خود به ازای جلب حمایت و کمک خارجی نقش ستون پنجم و یا مشاور و مباشر قدرتهای خارجی ایفا کند. این گونه مناسبات به حکم ماهیت آن مذموم و محکوم‌اند و دیر یا زود به بی‌اعتباری کسانی که به آن تن داده‌اند می‌انجامد. اگر در این زمینه مواردی استثنایی که خلاف قاعده بالا بوده باشد را بتوان نشان داد، باز هم نمی توان منکر این قاعده کلی شد.

کدام رابطه‌ای سازگار با منافع ملی است؟

مناسبات گروه‌های اپوزیسیون با نهادهای مدنی و احزاب و پارلمان‌های کشورهای خارجی مقوله متفاوتی است. تلاش برای ایجاد و تحکیم رابطه با نهادهای مدنی همه کشورهای جهان و جلب توجه و حمایت آنان از مبارزات آزادیخواهانه مردم جزئی از وظایف سیاسی هر کنشگر و گروه اپوزیسیون به شمار می‌رود که از مناسبات اپوزیسیون با قدرت‌های خارجی متمایز است. با این همه نباید از نظر دور داشت که در این گونه مناسبات نیز همواره باید توجه داشت در هیچ شرایطی و به هیچ بهانه‌ای دو اصل شفافیت و استقلال عمل اپوزیسیون نباید مخدوش شود.

رابطه یک جریان اپوزیسیون با قدرت‌های خارجی زمانی قابل دفاع است که:

۱) جریان اپوزیسیون به یک نیروی سیاسی شناخته شده و معتبر در سطح ملی تبدیل شده باشد.

۲) قدرت خارجی منافع مشترکی با اپوزیسیون مورد نظر در استقرار دموکراسی داشته باشد به طوری که بتوان به افکار عمومی نشان داد که منافع ملی کشور تضادی با جلب حمایت آن قدرت خارجی ندارد.

۳) مناسبات کاملا شفاف باشد و مغایرتی با استقلال عمل اپوزیسیون نداشته باشد.

۴) مناسبات به دور از هر گونه شائبه مداخله نظامی و یا اعمال نفوذ در فرایندهای مربوط به تصمیم‌گیری آزادانه مردم در تعیین سرنوشت خویش باشد.

مناسبات سالم و لازم

مناسبات گروه‌های اپوزیسیون با نهادهای مدنی و احزاب و پارلمان‌های کشورهای خارجی مقوله متفاوتی است. تلاش برای ایجاد و تحکیم رابطه با نهادهای مدنی همه کشورهای جهان و جلب توجه و حمایت آنان از مبارزات آزادیخواهانه مردم جزئی از وظایف سیاسی هر کنشگر و گروه اپوزیسیون به شمار می‌رود که از مناسبات اپوزیسیون با قدرت‌های خارجی متمایز است. با این همه نباید از نظر دور داشت که در این گونه مناسبات نیز همواره باید توجه داشت در هیچ شرایطی و به هیچ بهانه‌ای دو اصل شفافیت و استقلال عمل اپوزیسیون نباید مخدوش شود.

اپوزیسیون و استقلال مالی

خودکفایی مالی و اقتصادی اپوزیسیون را باید به عنوان یک اصل خدشه ناپذیر در همه حال مورد تاکید قرار داد.  اپوزیسیونی که نتواند از درون جنبش ملی دموکراسی ایران برای خود منابع مالی تامین کند، نمی تواند یک نیروی سیاسی دارای پایگاه مردمی تلقی شود.

کمک‌ها و حق عضویت‌های اعضا و هواداران یک جریان سیاسی نشانه حداقل‌های هزینه‌پذیری مردمی است که رهبری اپوزیسیون را پذیرفته‌اند. این کمک‌ها نشانه زنده و فعال بودن یک جریان است و حس تعلق کمک‌دهندگان به اپوزیسیون و رابطه میان رهبران و کادرها و هواداران را تقویت می‌کند. از این گذشته وابستگی یک حزب سیاسی به مردم خود در مسئله مالی، رهبری و حزب را پاسخگوتر و دموکراسی حزبی را تضمین می‌کند.

اپوزیسیونی که نتواند منابع مالی خود را از درون تامین کند هنوز نیرویی نیست که بتواند پایگاه توده‌ای خود را برای پذیرش هزینه‌های به مراتب مهمتر از کمکهای مالی که از ملزومات مبارزه با دیکتاتوری است بسیج کند. چنین نیرویی وقتی برای پیشبرد اهداف سیاسی خود به سوی کمک مالی خارجی دست دراز می‌کند، ضعف درونی و ناتوانی‌اش را در اتکا به مردم خود به نمایش می‌گذارد و همزمان گامی برای وابستگی مالی و اقتصادی که مقدمه نقض استقلال سیاسی است به پیش برمی دارد. بر این اساس من با هر گونه وابستگی مالی اپوزیسیون به منابع غیرایرانی مخالفم و تاکنون نیز دست کم در مورد ایران هیچ موردی سراغ ندارم که تکیه به منابع مالی خارجی، اعتبار و نفوذ سیاسی اپوزیسیون را در ایران تقویت کرده باشد.

همکاری با رسانه‌های خارجی

وقتی دیکتاتوری آزادی احزاب و رسانه‌های داخلی را ممنوع و یا محدود می کند، طبعا مردم برای دسترسی به اخبار و اطلاعات به رسانه‌های خارجی مراجعه می‌کنند. هم اکنون رسانه‌های خارجی فارسی زبان نقش مهمی در رساندن صدای جریانات اپوزیسیون و نیز انتشار اخبار و گزارشات داخلی ایران ایفا می‌کنند. بهره‌گیری از این رسانه‌ها برای رساندن صدای خود به گوش مردم در این شرایط طبعا امری معقول است، اما نباید فراموش کرد که ناتوانی نیروهای ملی و دموکراسی‌خواه ایران در ایجاد یک رسانه نیرومند ملی نشانه ضعف شدید اپوزیسیون ایران است. در شرایط بحرانی که این نیروها برای سازماندهی و رهبری جنبش دموکراسی‌خواه به یک رسانه کاملا مستقل و سازگار با منافع جنبش نیاز پیدا می‌کنند فقدان آن بیشتر احساس خواهد شد و چه بسا موجب از دست رفتن فرصت‌های بزرگ باشد؛ چرا که در آن شرایط حساس، سکان رسانه‌های فارسی زبان غیر ایرانی نه در دست اپوزیسیون ایرانی که در خدمت صاحبان آن است.

وقتی دیکتاتوری آزادی احزاب و رسانه‌های داخلی را ممنوع و یا محدود می کند، طبعا مردم برای دسترسی به اخبار و اطلاعات به رسانه‌های خارجی مراجعه می‌کنند. هم اکنون رسانه‌های خارجی فارسی زبان نقش مهمی در رساندن صدای جریانات اپوزیسیون و نیز انتشار اخبار و گزارشات داخلی ایران ایفا می‌کنند. بهره‌گیری از این رسانه‌ها برای رساندن صدای خود به گوش مردم در این شرایط طبعا امری معقول است، اما نباید فراموش کرد که ناتوانی نیروهای ملی و دموکراسی‌خواه ایران در ایجاد یک رسانه نیرومند ملی نشانه ضعف شدید اپوزیسیون ایران است. در شرایط بحرانی که این نیروها برای سازماندهی و رهبری جنبش دموکراسی‌خواه به یک رسانه کاملا مستقل و سازگار با منافع جنبش نیاز پیدا می‌کنند فقدان آن بیشتر احساس خواهد شد و چه بسا موجب از دست رفتن فرصت‌های بزرگ باشد؛ چرا که در آن شرایط حساس، سکان رسانه‌های فارسی زبان غیر ایرانی نه در دست اپوزیسیون ایرانی که در خدمت صاحبان آن است.

در نبود رسانه مستقل اپوزیسیون، رسانه‌های فارسی‌زبان غیر ایرانی، فرصت بیشتری برای اعمال نفوذ در فضای سیاسی کشور به سود و یا زیان گرایش‌های خاص پیدا می‌کنند و حتی می توانند برای مقاصد خاص قدرتها و جریانات سیاسی رقیب چهره‌سازی کنند و یا برای مطرح کردن برخی چهره‌های سیاسی و دسترسی بیشتر آنان به این رسانه‌ها شرایط خود را به آنان تحمیل کنند.

هم اکنون نیز نمونه‌هایی از این تلاشها و تاثیرگذاری‌ها را می توان در برنامه بیشتر رسانه‌های فارسی زبان مشاهده کرد. مثلا برخی از کنشگران سیاسی بسته به گرایشهای غالب در این رسانه‌ها مواضع و گفتارهای خود را تعدیل می‌کنند و بسیاری هم برای حضور در این رسانه‌ها لباس آکتوری را از تن درآورده و به تماشاگر (ناظر) سیاسی تبدیل شده‌اند. در چنین شرایطی طبعاً برخی از صداهای مستقل که باب طبع این رسانه‌ها نیست سانسور می‌شوند.