میان ایرانیان مخالف جمهوری اسلامی در داخل و خارج کشور بر سر تحریم و تهدیدهای حکومت ترامپ علیه جمهوری اسلامی دو تحلیل مطلقا متفاوت پدید آمده است. این دو تحلیل متفاوت به دو راهبرد متضاد در اپوزیسیون انجامیده است.
بخشی از اپوزیسیون و مردم بر این باورند که سیاست های دولت ترامپ شرایط را برای ساقط کردن جمهوری اسلامی و گذار به دموکراسی مناسب کرده است! به نظر آنها دولت ترامپ با تشدید تحریم ها. منابع ارزی جمهوری اسلامی را مسدود کرده و قدرت مانور و سرکوب آن را تضعیف نموده است. بر این باورند که ادامه این تحریم ها و تهدیدها به زودی موجب گسترش اعتراضات عمومی و ایجاد شرایط فروپاشی جمهوری اسلامی می شود. بنابه این تحلیل باید فعالان و رهبران اپوزیسیون برای رهبری و “مدیریت دوران گذار” از نظام در حال فروپاشی جمهوری اسلامی به دموکراسی آماده شوند!
باورمندان به این تحلیل از تشدید تحریم ها و حتی برخی بطور ضمنی و یا آشکارا از فشارهای نظامی آمریکا و جنگ استقبال می کنند و بر این باورند که همه این عوامل که به زعم آنها “شرایط مساعد بین المللی” است، فرصتی استثنایی و طلایی در اختیار طرفداران دموکراسی قرار داده که اگر از آن بهره برداری نشود، یک فرصت سوزی بی سابقه خواهد بود که تاریخ آن را بر ما نخواهد بخشید. این تحلیل در ایران و خارج از ایران درصدی از نیروهای بالقوه ی جنبش دموکراسی خواهی را به خود جلب کرده است.
با نقد این نگرش تحلیل دوم را توضیح می دهم :
تحریم ها و تهدیدهای آمریکا که حتی ممکن است به جنگ هم منجر شود در نهایت به تضعیف جنبش دموکراسی خواهی و جامعه مدنی و تشدید سرکوب و خفقان می انجامد و مستقیما در خدمت تحکیم استبداد مذهبی است.
تحریم ها و تهدیدهای دولت ترامپ برای وادار کردن جمهوری اسلامی به قبول مطالبات آمریکا است و با هیچ منطقی نمی توان آن را به دموکراسی و حقوق بشر که ترامپ و متحدان منطقه ای او در زمره ناقضان آن به شمار می روند نسبت داد.
تهدید و مداخله خارجی علی القاعده به جنبش دموکراسی خواهی هیچ کشوری کمک نمی کند. از نمونه هایی مثل افغانستان، لیبی، عراق، سوریه و یمن که بگذریم در آمریکای لاتین هم می توان اثرات منفی دخالت آمریکا در تحولات ونزوئلا را نشان داد. گوایدو رهبر مخالفان وقتی خود را صریحا متکی به قدرت آمریکا معرفی کرد و رژیم مادرو را تهدید نمود که اگر لازم شود خواهان دخالت ارتش آمریکا می شود به سرعت اعتبار ملی خود را از دست داد، در حالی که همزمان مردم الجزایر توانستند بدون مداخله خارجی با اتکاء به خود منشاء تحولات مهمی در این کشور شوند و گام مهمی در جهت خواسته های دموکراتیک خویش بردارند.
تحریم علیه خاستگاه دموکراسی
طبقه متوسط و طبقه کارگر دو خاستگاه اصلی مطالبات دموکراسی خواهانه و عدالت جویانه اند. خروج آمریکا از برجام و تشدید تحریم ها این دو طبقه را به نحو بی سابقه ای دچار فرسایش و فروپاشی کرده است. آمارهای نگران کننده ای که حکایت از گرانی روز افزون، کاهش ارزش پول ملی، تعطیلی صنایع، گسترش بیکاری و افزایش جمعیت تهیدستان و فروافتادگان به سطح فقر دارند حاکی از آن هستند که این دو طبقه اصلی خاستگاه دموکراسی و عدالت که هیچ جنبش اعتراضی بزرگ و فراگیری بدون آنها قابل تصور نیست، بیش از همه از تحریم ها خسارت دیده و به سراشیب فروپاشی افتاده اند. در چنین شرایطی انتظار سربلند کردن جنبش دموکراسی خواهی توهمی بیش نیست.
افت موقت جنبش دموکراسی خواهی
به موازات تضعیف روزافزون این دو طبقه مردم ناراضی و خواهان دموکراسی از هر لایه اجتماعی در فضای ملتهب کشاکش و دعوای دو قطب نیرومند آمریکا و جمهوری اسلامی روزبه روز پراکنده تر و منفعل تر می شوند. هم اکنون بیش از نیمی از این مردم جذب دو قطب ترامپ و جمهوری اسلامی شده اند و بقیه نیز اکثرا مردد و منفعل اند. آنهایی هم که در این میان به عنوان نیروهای دموکراسی خواه مستقل و مخالف این قطب باقی مانده اند هنوز گفتمان و شعار مناسب این شرایط را پیدا نکرده اند.
سخنگویان و کار به دستان دولت ترامپ از قبیل جان بولتون، مایک پمپئو و خود ترامپ بدون آن که ذره ای اعتقاد به دموکراسی و حقوق بشر و منافع ملی ایران داشته باشند گفتمان و شعارهای جنبش دموکراسی خواهانه ایران را دزدیده اند و در بلندگوهای خود تکرار می کنند. آدم از خود می پرسد من امروز درباره فساد، سرکوب، تبعیض، سیاستهای خارجی ماجراجویانه و مخرب و ناکارآمدی های جمهوری اسلامی چه بگویم که این حضرات نگفته باشند؟ از این سو علیه ترامپ و تهدیدهای او چه بگویم که جمهوری اسلامی و مسئولان مستقیم مصیبت های حال و گذشته ایران نگفته و نمی گویند.
پرسش این است که نیروهای مستقل آزادیخواه که مخالف سیاستهای ضد ایرانی ترامپ و ترامپیست های ایرانی هستند با کدام ادبیات و چه گونه گفتمانی می توانند در این جو اغتشاش فکری بدون آن که طرفداران دو قطب متضاد فرصت پیدا کنند آنان را همراه با طرف مقابل خود به افکار عمومی معرفی کنند، کنشگری کنند؟ و مانع از فروپاشی صفوف دموکراسی خواهان مستقل و ملی شوند؟
استراتژی مداخله خواهان محکوم به شکست است
رسانه ها نیز در داخل و خارج از کشور عمدتا در اختیار سخنگویان و کنشگران دو قطب اند و در نتیجه رساندن صدای مستقل از این دو طرف در این هیاهو کار آسانی نیست. در شرایطی با این مختصات نمی توان انتظار یک تحول مثبت در رشد و گسترش جنبش دموکراسی خواهی و جامعه مدنی داشت. اعتراضی هم اگر زیر فشارهای خرد کننده اقتصادی در ایران شکل بگیرد سرانجامی جز سرکوب و ناکامی و در نتیجه نومیدی و سرخوردگی بیشتر نخواهد داشت. آنچه می تواند مایه امید باشد آن است که هم استراتژی مداخله طلبان و هم استراتژی کسانی که راه مقابله با تهدید خارجی را حمایت از جمهوری اسلامی معرفی می کنند دیر یا زود شکست و ناکارآمدی خود را نشان خواهند داد.
تا آن زمان کار ما در این وسط توسل به ابزارها و تاکتیک ها و پیام هایی است که بتوانند موضع مستقل طرفداران دموکراسی درون زا را به گوش مردم برسانند.
چه جنگ درگیرد چه همین وضع کنونی ادامه یابد، چه میان ایران و آمریکا مذاکره شود و چه نشود در هر حال بی پایگی مطلق تحلیل و رویکرد ترامپیستی سریع تر از آنچه تصور می شود به تجربه ثابت خواهد شد و همه آنهایی که انرژی و اعتبار خود را در این راه هزینه می کنند بی اعتبار می شوند. چرا که در هر حال بر همگان معلوم خواهد شد که سیاستهای ضد ایرانی ترامپ مستقیما به ایدئولوژی دشمن محور جمهوری اسلامی و تحکیم تندروها در قدرت سیاسی خدمت کرده است. هیچ موهبتی برای ولایت مطلقه فقیه و سرکردگان استبداد دینی ایران بهتر از دو قطبی جمهوری اسلامی و آمریکا که همواره خواهان آن بوده اند، نیست. دولت ترامپ این تیغ ایدئولوژیک جمهوری اسلامی که همیشه ابزار موثر سرکوب بوده است را تیزتر می کند. موضع اقتدارگرایان جمهوری اسلامی در دوران ترامپ نه فقط در ایران بلکه در میان مردم کشورهای اسلامی نیز قوی تر می شود و می تواند اهرمی موثر در دست آنان برای بی ثبات کردن کشورهای اسلامی متحد آمریکا باشد. و تا زمانی که این دو قطبی ادامه دارد نقش جنبش های اجتماعی و سیاسی مخالف استبداد مذهبی کمرنگ و ناچیز خواهد بود.
دفاع از مذاکره
به باور من موثرترین کاری که طیف دموکراسی خواهان ایران در شرایط کنونی باید پیگیر آن باشند ترویج ایده ضرورت مذاکره بی قید و شرط با دولت آمریکا با هدف کاهش تنش، اجتناب از جنگ و در نهایت عادی شدن مناسبات دو کشور است.ایده همه پرسی برای مذاکره و عادی کردن مناسبات ایران و آمریکا امری است که طرح و تبلیغ آن در جامعه ایران زمینه پذیرش دارد.
پذیرش مذاکره به خودی خود تنش ها و احتمال جنگ را کاهش می دهد. دست کم پذیرش دو فقره از مطالبات آمریکا، کاهش مداخله در امور کشورهای همسایه و دست برداشتن از تهدید اسرائیل به نابودی، به نفع منافع ملی ایران است و احتمالا اگر ایران این دو مطالبه آمریکا را بپذیرد می تواند از طرف مقابل بخواهد که به برجام بازگردد.
نقد استراتژی محکوم به شکست ترامپیسم اگر با نقد سیاست های دشمن محور جمهوری اسلامی همراه شود جای خود را در افکار عمومی باز خواهد کرد. دموکراسی خواهان مستقل هرچه قاطع تر و روشن تر مخالفت خود را علیه ترامپیسم و دنباله روهای وطنی آن ابراز کنند، در آینده نه چندان دور همراه با آشکارشدن شکست این استراتژی جایگاه محکم تری در میان مردم ایران پیدا می کنند.