جمهوری اسلامی افتان و خیزان دوران فروپاشی خود را از سرمی گذراند. درمسیر فروپاشی ساختارهای عمده ای که مقوم ثبات یک نظام سیاسی میباشند، بتدریج فرو می پاشند. این فروپاشی مدتهاست شروع شده وشتاب آن بیشتر و بیشتر میشود. تنگنای اقتصادی کمرشکن حاصل تحریم هرچند بسیار موثر است ولی از علل اصلی فروپاشی نمی باشد. مهم ترین علت های اصلی عبارتند از:
- ناسازگاری سرشت حکومت دینی واپسگرا با مقتضیات زمانه در دوران انقلاب ارتباطات و جهانی شدن
- فساد همزاد با نظامهای ایدئولوژیک که در جمهوری اسلامی ابعادی حیرت انگیز یافته است و بلبشوی درون حاکمیت وجنگ قدرت پایان ناپذیر که نتیجه اش بحران کارآمدی در نظام است
- هزینه های کمرشکن ماجراجوئیهای چهل ساله ناشی از توسعه طلبی عقیدتی و مذهبی
- انزوای بین المللی
تحریم ها علت هیج کدام ازنکات برشمرده فوق نبوده و بلکه معلول قابل انتظار و پیش بینی شده آنها بوده اند.
حال بتدریج مسیرفروپاشی شیبی بمراتب تندتریافته وبه آستانه اضمحلال نزدیک میشود . فرق کیفی مسیر فروپاشی با مسیر سقوط و اضمحلال تغییرناگهانی وسریع زاویه شیب فروپاشی به حالتی نزدیک به سقوط عمودی میباشد . نقطه عطف این تغییر شیب را نقطه آستانه تغییر یا ( Threshold ) مینامند .
هرچند تحریمها علت اصلی فروپاشی این نظام نبوده و فقط به آن کمک کرده اند اما پس از رسیدن به نقطه تغییر، خود از علل اصلی تسریع سقوط خواهند بود . زیرا این نظام برای جلوگیری از سقوط در درجه اول محتاج منابع مالی خواهد بود وفعال شدن مکانیسم ماشه از سوی آمریکا دسترسی به این منابع را بیش از پیش دشوارو بلکه غیر ممکن نموده است. البته مکانیسم ماشه وبازگشت تحریم ها با دیکته یکجانبه آمریکا به شرکتها وبانکهای جهان و با وجود مخالفت اغلب کشورها فقط در صورت انتخاب مجدد ترامپ به مسند رئیس جمهوری آمریکا میتواند بطور موثر عمل کند و همه تحریم ها را برگرداند . در صورت انتخاب جو بایدن هرچند بنظر بیشتر صاحب نظران سیاستهای راهبردی آمریکا در قبال ایران توفیر چندانی نخواهد نمود، ولی بازگشت او به برجام حتی با خواست آغاز مذاکرات جدید برای برجامی نو عملا مکانیسم تحریمها را کند کرده و برای مدتی حتی ممکن است متوقف نماید و این خود فرصتی برای یک نفس عمیق مجدد پس ازحالت خفگی فعلی به جمهوری اسلامی خواهد داد. همچنین ممکن است بی نظمی شش ماه نخستین تشکیلات رئیس جمهورجدید که امری معمولی در آغاز بکار همه روسای جمهورآمریکاست فرصتی یگانه به جمهوری اسلامی بدهد تا بطورموقت هم که شده تجدید قوا نماید .
اگر بپذیریم که در صحنه داخلی یکپارچگی، گوش بفرمان بودن و کارامدی نیروهای سرکوب بزرگترین نقش را درحفظ پیکره نیمه جان این نظام دارند و درصحنه بین المللی نیز عمدتا سپاه این وظیفه را به عهده دارد؛ کمبود و نبود منابع مالی کافی حفظ یکپارچگی و کارامدی این دو نیرو را بسیار دشوار خواهد نمود . البته در اینجا منظور از تفکیک نیروهای سرکوب و سپاه تبرئه سپاه از اعمال خشونت و سرکوب در داخل کشور نیست سپاه داوطلب چنین نقشی است و اکنون امنیت محله محور که اسم رمز سرکوب مردم در محلات میباشد را برعهده گرفته است . منظور این است که تا کنون قبل از رسیدن به مرحله قرمز بحران از نظر نظام کار سرکوب عمدتا در اختیار نیروهای ضد شورش بسیجی ها و لباس شخصی ها و سایر نیروهای آتش به اختیار و جانی بوده است و سپاه فقط با رسیدن نا آرامی های اجتماعی به مرحله قرمزمستقیما وارد صحنه می شده و در آن دخالت میکرده است . ولی امروز با پیش بینی وخامت اوضاع بفرمان خامنه ای سپاه مستقیما این نقش را برای آینده نزدیک عهده دار شده است و سایر نیروهای سرکوب همه در اختیار سپاه خواهند بود .
درست است که سپاه با دست اندازی در اقتصاد کشورذخیره قابل توجهی نیز در اختیار دارد ولی نباید فراموش کرد که وقتی ورودی منابع مالی خشک شوند با توجه به هزینه های هنگفت منطقه ای وداخلی در عرض مدت نسبتا کوتاهی این ذخیره ها مانند برف آب میشوند. حال سپاه از ترس چنین روزهائی در صدد دست اندازی کامل به صنایع خود رو سازی وغارت آن است . صنعتی که با توجه به افزایش قیمت بسیار خودرو در بازار داخلی درآمد کلانی را نصیب سپاه میسازد. همچنین شرکتهائی که بوسیله ایادی سپاه در پروژه به اصطلاح خصوصی سازی ایام ریاست جمهوری احمدی نژاد نصیب ایادی سپاه شده ولی در شرایط کنونی روی دست سپاه مانده اند وضرر و زیان آنها خود ازعوامل مهم هزینه های جاری سپاه میباشند، با شرکت در ماشین اختلاس بورس توانستند به قیمت تاراج هستی مردم مستاصلی که فریب درآمدهای بادآورده بورس را خورده و هست و نیستشان را دربورس نهاده بودند، مجددا ثروتمند شوند و حد اقل فشار خود را از روی دوش سپاه و نهادهای وابسته به آن بردارند. البته از این غارت بیت رهبری نیز بغابت متنفع شده و دولت و دولتمردان نیز بی نصیب نمانده اند.
برآورد دقیق و واقعی از سرجمع دارائی و بدهی و ذخائر مالی این نهادها غیرممکن است ولی فساد و اختلاس به حدی است که میتوان حدس زد در طول زمان مقدار قابلی در هیچ کدام از نهادها نخواهد ماند تا صرف تامین نیروهای سپاه و سرکوب شود.
از سوی دیگر در شرایطی که منابع ثروت اندوزی هر روز محدودتر شده با توجه به هزینه های هنگفتی که مافیاهای مالی برای حفظ خدم وحشم خود دارند قانون تنازع بقا بر آنها حکم فرما شده و قویترها در صدد شبیخون زدن و تصاحب ثروت مافیاهای کوچکتر وضعیف تر را کرده اند . قویترین این مافیاهای مالی متعلق به بیت رهبری و فرزندان او بخصوص مجتبی خامنه ای میباشد . آنها که در شرایط رونق بازار نفت و در دور زدن تحریم ها چشم خود را بروی غارت دیگر رقبا بسته و با هم میخوردند و میبردند اکنون ابتدا بکمک قوه قضائیه دست نشانده و باسم مبارزه با فساد چهره نام آور باند بزرگ دیگریعنی شخص صادق لاریجانی را که آرزوی رهبری پس از خامنه ای را نیز در سر می پرواند تسلیم نموده و تحویل بایگانی مناصب از کار افتاده نظام یعنی شورای تشخیص مصلحت دادند و نفر دانه درشت مورد اعتماد او را که احساس خطر کرده و به خارج از ایران گریخته بود یعنی قاضی منصوری را که زیاد می دانست از سر راه برداشتند و چند نفر از کارورزان همدست و مورد اعتماد او مانند طبری را رسوا نموده و پولهای این دارو دسته را در پایان مضحکه ای بنام دادگاههای مبارزه با فساد صاحب میشوند و شبکه فساد رقیب را نیز از آن خود میکنند. در این نمونه اخیر هم حذف فیزیکی و هم استفاده از دستگاه قضائی برای بزیر کشیدن چهره نام آور این باند و تصاحب ثروت و شبکه مافیائی این مافیا اشکارا مشاهده میشود. چنین روندی چون متوقف نشده و با حدت بیشتری نیز ادامه خواهد داشت، دیگران را بفکر مقاومت و دفاع از اموال غارت شده ای که تحت تصاحبشان است انداخته و احتمالا دو کار خواهند نمود:
اول این که برای محافظت از جان و اموال خود آنها به نیروی مسلح از آن خود احتیاج دارند. پس هر باند مافیائی سعی خواهد کرد ابتدا از درون سپاه و نیروهای امنیتی و اگر نشد از بیرون آنها نیروی مسلح و امنیتی خود را تشکیل دهد تا هم بتوانند به دیگران شبیخون بزند و هم در مقابل آنها از خود دفاع نماید.
دوم اینکه چون نظام قضائی بطور انحصاری و حد اقل تا کنون فقط درکنترل خامنه ای و فرزندان اوست تنها وسیله ای که برای دیگران میمان دربایش و گروگان گیری و قتل و ترورعوامل و حتی دانه درشتهای باندهای رقیب برای تصاحب اموال آنان است . ما بزودی خشونت بین خودیها را درحدی باور نکردنی شاهد خواهیم بود و ادامه این روند سپاه و نیروهای امنیتی را پاره پاره نموده و در مقابل یکدیگر قرار خواهد داد. البته پروسه حذف رقیب در سطح سیاسی و برای تصاحب مناصب اصلی قدرت همواره در جمهوری اسلامی وجود داشته وعلاوه بر اسناد فراوان دیگر نوارهائی که اخیرا بنام کودتای خزنده از اختلافات درون سپاه بیرون آمده و خاطرات آیت الله منتظری گوشه ای از چنین روند حذفی را آشکار میکند. ولی مبارزه با فساد عنوان جدیدی است که در نظامی که تا بن دندان بفساد آلوده است به این شیوه از تصاحب باند رقیب داده شده است. واضح است که ماهیتا این نوع از چالشها با انگیزه مادی تفاوتی بنیادین با چالش بر سر قدرت سیاسی دارد . درچالش با انگیزه قدرت سیاسی وجود نمادین رهبر و ولی فقیه و کوشش طرفین متخاصم برای حفظ او از شرایط بنیادین ادامه بازی است ولی برعکس در چالش با انگیزه مادی بیت رهبری بانضمام رهبر و فرزندانش بزرگترین مافیای مالی با اتکا به نیروهای امنیتی و سپاه و قوه قضائیه است و خود طرف اصلی دعوا است و بقیه در درجه نخست بایداموال ومناصب وتشکیلات خود را ازاوحفظ نمایند .من نام این سطح ازچالش را که در جمهوری اسلامی بخاطر کمبود منابع مالی بوجود امده ویکی ازآثارمستقیم تحریم هاست چالش پاسبانی گنج !! نام گذاشته ام .
این روند با کمبود بیشتر منابع در اثر بازگشت تحریم ها تشدید خواهد شد وعلاوه برباندهای مافیائی نهادهای قدرتمانند دولت و روحانیت و بیت وسپاه و قوه قضائیه وآستان قدس را نیزدرگیرخواهد نمود. این روند از یکسو میتواند به فروپاشی نیروهای امنیتی و سپاه بیانجامد واین کار مبارزه مردم را آسانتر به پیروزی میرساند ولی از سوی دیگرنیزاگر جایگزینی معتبربرای نظام نتواند در این فاصله موقعیت خود را تثبیت کند و بخشهای محذوف و معترض نظام را جذب نماید ادامه چنین وضعی میتواند به یارگیری این باندها از اجتماع واز میان اراذل واوباش محلات بیانجامد. تکوین این چالش مفسده انگیزممکن است حتی به نوعی جنگ داخلی با ریشه های مافیائی منجر شود و بسیار خطرناک باشد.
در این جنگ قدرت ودرجریان این چالشهای روزافزون داخلی اسناد طبقه بندی شده و محرمانه نظام پشت سرهم به بیرون درز میکند وگزارش پشت گزارش بر تاریکخانه اشباح در تلویزیونها و نشریات نور می افکند و رازهای مگو را فاش میسازد.
مردم ایران از لحاظ فرهنگی راه خود را با حکومت فقها و تعلیمات قرون وسطائی آنان کاملا جدا کرده اند. در این میان شجاعت و نافرمانی زنان حتی بیش از مردان علنی و قابل مشاهده میباشد.
سختی معیشت محافظه کارترین ها را نیز در مقابل این نظام قرار داده است . اخبار و ابعاد فساد بی حد و مرز مانند نمکی است که بر زخم جامعه پاشیده میشود وآتش خشم ها را شعله ورتر و عمق انزجار جامعه از حاکمان را بیشتر و بیشتر میکند.
جامعه مانند انبار باروتی درانتظار جرقه ای برای انفجاری بیسابقه با ابعادی غیر قابل تصور است .
این جاست که وجود یک جایگزین قدرت معتبردموکراتیک میتواند معادله را بنحو تعیین کننده ای بنفع مردم و آینده ای روشن تغییر دهد.
اکنون اگر به سه گانه بزرگترین چالشهای نظام نظری بیافکنیم . برای خامنه ای در راس مسائل بحران روابط آمریکا و اسرائیل و کشورهای عربی و در گوشه دیگر این مثلث وحشت از قیام مردم و درکنج دیگر آن بحران داخلی نظام وجود دارند.او در حل هیچ یک از این مسائل گزینه های زیادی پیش روی خود ندارد و دروضعیت بینهایت بغرنجی بسر میبرد .
در مورد بحران اجتماعی جاری همگان در دایره خودیهای نظام منتظر قیامی عمومی در زمانی نزدیک ولی نامعلوم و با ابعادی غیر قابل پیش بینی میباشند.
در مورد بحران روابط با غرب و اسرائیل یکی از سناریوهای محتمل منجر شدن اوضاع به درگیریهای نظامی آنهم در داخل خاک ایران است .
وجود این دو احتمال یعنی امکان بالای شورشهای گسترده اجتماعی و امکان قابل ملاحظه درگیریهای نظامی لازمه اش وضعیت آماده باش در هردوجبهه فوق است . آماده باش نظامیِ، وحدت فرماندهی، قدرت مالی و تسلیحاتی و روحیه وفاداری به نظام و رهبری لازمه پایداری در این دو جبهه میباشد .
با توجه به روند فروپاشی وتغییر سریع مسیر آن بسوی اضمحلال چنین وضعیتی یعنی آماده باش رزمی دائم امکان عملی ندارد .
در سرکوب داخلی نیز چالش مالی و جنگ قدرت درونی عملا اتحاد نیروی سرکوب را دشوار نموده ومنافع متناقضی را حاکم بر خواسته های فرماندهان سپاه و نیروهای امنیتی مینماید . احتمالا باندهای مافیائی حاضر خواهند شد که امتیازات بیشتری از سپاهی که دشواری های مالی دارد به اوباش محلات بدهند و طرح امنیت محله محور که بر اساس بکارگرفتن اوباش محلات بوسیله سپاه میباشد تبدیل به چالش مافیائی محله محور خواهد شد .
بنابر این و بنا بر پیش بینیهای درونی سپاه اگر ابعاد قیام عمومی از حدی فراتر برود برای نظام مهار آن بسیار دشوار و شاید غیر ممکن خواهد بود .
از هم اکنون گزارشاتی مبنی بر درگیریهای پراکنده مردم و نیروهای بسیج و سپاه و امنیتی که میخواهند پایگاههای خود را در محلات ایجاد کنند بخصوص از شیراز و تهران بگوش میرسد و حاکی از عدم موفقیت طرحی است که با توجه به عدد شهرها و محلات آنها سپاه نه پرسنل و نه بودجه کافی برای اجرای کامل آن را داراست .
پس ازآشکار شدن شکست این طرح اکنون و دوباره سپاه بفکر عملی نمودن طرح قدیمی انتقال پایتخت افتاده است وقرارگاه خاتم الانبیا طی نامه ای از دولت اجرائی شدن این طرح را طلب میکند . آقای ابوترابی عضو کمیسیون امنیت داخلی مجلس آشکارا میگوید که طرح انتقال پایتخت چاره اندیشی برای مقابله با نافرمانی گسترده مدنی در پایتخت است.
در بعد منطقه ای نیز محور مقاومت ایران با طرح صلح ابراهیم عمدتا با کوششهای کوشنر داماد ترامپ و نتانیاهو با شکستی تاریخی مواجه شده و اکنون علاوه بر امارات و بحرین که رسما باین طرح پیوسته اند، قطر و سودان نیز آمادگی خود را اعلام نموده اند. عربستان سعودی هم با چند قدم فاصله قصد پیمودن همین مسیر را هرچند با احتیاط بیشتری در پیش رو دارد.
در عراق و لبنان نفوذ ایران بسیار کاهش یافته و در سوریه هم قدرت مانور ازنیروهای جمهوری اسلامی باز ستانده شده است .
سپاه با همه تبلیغات گوش خراشش تا کنون نه در مقابل بمبارانهای متوالی نیروهایش در سوریه بوسیله اسرائیل و نه در برابر قتل سلیمانی بوسیله امریکائیها و نه برای شکست طرح صلح ابراهیم هیچ کارقابل توجهی نتوانسته است انجام دهد و در عراق و لبنان نیزعلاوه برشکست در صحنه سیاست و دیپلماسی مردم کوچه و خیابان نیز یکصدا خواستار خروج ایران از کشورشان و عدم دخالت جمهوری اسلامی در سیاست داخلیشان میباشند.
حتی اگر بایدن به ریاست جمهوری درآمریکا انتخاب شود در وضع آشفته فعلی حصول اجماع در حاکمیت ایران برای شروع مذاکراتی موثر با امریکا در جهت عادی سازی روابط و مناسبات سیاسی بسیار نامحتمل بنظر میرسد.
آمریکا نیزصرف نظر از این که چه رئیس جمهوری وازچه حزبی برسر کارآید حل مسائل لاینحلی را که در عرض چهل سال در مناسبت با جمهوری اسلامی تکوین یافته اند دردستور خواهد داشت و چون خامنه ای و سپاه زبانی جز زور و خشونت نمیفهمند لاجرم سیاست نیزدر نهایت به همان سو خواهد غلطید. هرچند ظاهر کلمات بایدن به زبری زبان مورد انتخاب ترامپ نباشد.
بازگشت بایدن به برجام بازگشت به مذاکراتی نوین در این قالب توافقی من درآوردی است که نه قرار داد بود و نه حتی تفاهم نامه ای الزام آور . فقط راهی بود تا ایران سابقه تولید سلاح هسته ای خود را آبرومندانه در آن غسل تعمید بدهد و بتواند آرام آرام بجامعه جهانی باز گردد که با رویکرد خامنه ای و سپاه از ابتدا محکوم به شکست شد و ترامپ میخ آخر را بتابوت آن کوبید .
اروپا هم در عمل هیچ کاری در جهت عکس سیاستهای ترامپ نتوانسته انجام دهد و برجام چهارچوبی انتزاعی وصرفا برای مرزگذاری صوری بین سیاستهای اروپا و امریکا در موزه مذاکرات دیپلماتیک جهان مانند عکسی یادگاری بدیوار مانده است .
بطور قطع بایدن هم اجازه نخواهد داد که جمهوری اسلامی برد و دقت موشکهای خود را بی هیچ دردسری توسعه دهی و به سلاح اتمی دست یابد . هر که در راس قدرت آمریکا باشد روابط خود را با متحدین خاورمیانه ایاش قربانی نرمشهای تاکتیکی دیپلماتیک در برابر جمهوری اسلامی نخواهد ساخت و بالاخره و در نهایت امر چون خواست حضور دیپلماتیک در ایران بطوررسمی و درحد سفارت همراه با عادی شدن کامل مناسبات سیاسی که مقصد نهایی آمریکاست با وجود چنین نظامی بر سر کارآنهم در زمینه دشمنی و بی اعتمادی چهل ساله قابل حصول نیست .
این نظام با وجود همه ترفندها و راههای غیر معمولی مانند دور زدن تحریم ها و یا سرکوب شدید مردم بطرق گوناگون و یا به بیراهه کشیدن مبارزات اجتماعی و اعمال خشونت عریان درسراشیب اضمحلال میباشد و پلی سالم پشت سرخود باقی نگذاشته است . تغییر رفتار این نظام برابر با تغییر این نظام است و عدم تغییر رفتار این نظام نیز مساوی با اضمحلال آن میباشد . مردم این نظام را تغییر داده و ایران را از انزوای بین المللی و خطر جنگ نجات خواهند داد.