در سیاست، شعار بی پشتوانه مثل حمله بی پشتوانه در جنگ، حاصلی مگر فرو افتادن به موضع ورشکستگی و در نهایت خدمت به رقیب به بار نمی آورد.این قاعده بویژه در دنیای امروز که انقلاب اطلاعاتی ارزیابی کم و بیش دقیقی از ظرفیت اقتصادی، نظامی و سیاسی قدرت ها به دست می دهد، هیچ استثنایی را برنمی تابد.
نیم قرن پیش (تابستان 1967) سرهنگ جمال عبدالناصر در واکنش به پرواز جنگنده های اسرائیل بر فرازسوریه، بیت المقدس و صحرای سینا که البته بخشی از نقشه ای حساب شده برای تحریک اعراب و کسب بهانه حمله نظامی و اشغال سرزمین های عربی توسط دولت گلدامایر بود، اسرائیل را به نابودی تهدید کرد:
- -اسرائیل را ظرف چند روز از نقشه جغرافیا محو می کنیم!
- -همه شهروندان اسرائیل را به دریا می ریزیم!
- -دولت سوریه و اردن نیز در این شعارها با مصر همراه شدند. بسیاری از اعراب نیز شعارهای ناصر را باور کرده بودند.
همزمان با این رجزخوانیها نیروی دریایی مصر با محاصره خلیج عقبه راه دریایی بندر ایلات را بست و بهانه لازم برای تهاجم نظامی اسرائیل را فراهم نمود. در حالی که طبل تو خالی نابودی اسرائیل در جهان عرب به صدا درآمده بود و جهانیان بی خبراز حقایق پشت پرده را نگران سرنوشت یهودیان ساکن اسرائیل ساخته بود، دولت اسرائیل با خوشحالی از آن که سران عرب را به دامی که برایشان گسترده بود انداخته به سرعت آماده پیاده کردن نقشه نظامی خود بود.
در حمله برق آسای میراژهای اسرائیل به فرودگاههای نظامی مصر همه جنگنده ها و هواپیماهای نظامی این کشور بدون آن که فرصت تکان خوردن پیدا کنند روی زمین نابود شدند.
صحرای سینا، بیت المقدس، ساحل غربی رود اردن و بلندی های جولان درهمان نخستین روز جنگ به دست ارتش اسرائیل افتاد و ائتلاف مصر، سوریه و اردن با پذیرش شکستی خفت بار پس از 6 روز، آتش بس بی قید و شرط را پذیرفت.
ژنرال عامر فرمانده نیروی هوایی مصر که در زمان حمله اسرائیل مشغول بازی تنیس بود، خودکشی کرد و عبدالناصر هم اعتبار خود را چه در مصر و چه در میان اعراب از دست داد. موشه دایان در خاطرات خود از جنگ شش روزه می گوید وقتی 4 هزار اسیر مصری را با یک سرباز اسرائیلی معاوضه کردم احساس غرور می کردم.
عبدالناصر که پس از شکست فاجعه بار تابستان67 (جنگ شش روزه) به اشتباهات جبران ناپذیر خود پی برده بود سه سال بعد در سن 52 سالگی به سکته قلبی درگذشت.
ژنرال دوگل رئیس جمهور وقت فرانسه که با ادامه اشغال سرزمین های عربی توسط اسرائیل مخالف بود، و پیش از جنگ شش روزه از طریق سازمانهای جاسوسی فرانسه از نقشه های اسرائیل آگاه شده بود، بعدها در یک مصاحبه به مسئولیت مستقیم اسرائیل در طراحی جنگ شش روزه اشاره کرد.
پس از مرگ عبدالناصر، جانشین او، انورسادات که سیاستمدار پراگماتیست و هوشمندی بود به این نتیجه رسید که مصر نمی تواند سرنوشت خود را با سرنوشت فلسطین پیوند بزند و سیاست های عبدالناصر را ادامه دهد. او که منافع مصر را مقدم بر مصالح فلسطین می دانست و ادامه خصومت با اسرائیل را مانع سرمایه گذاری های خارجی و توسعه اقتصادی مصر ارزیابی می کرد، از آغاز به فکر صلح با اسرائیل بود. او اما برآن بود که پیش از صلح به یک پیروزی در برابر اسرائیل نیازمند است تا نه از سر ضعف بلکه از موضع برابر و در حالی که مصر از احساس تحقیر جنگ شش روزه رها شده و غرور خود را بازیافته با اسرائیل مذاکره کند. پیروزی نسبی ارتش مصر در جنگ غافلگیر کننده 1973 این فرصت تاریخی را برای او ایجاد کرد. او موفق شد به ازاء به رسمیت شناختن اسرائیل و امضای قرارداد صلح با این کشور صحرای سینا را پس بگیرد و مناسبات خود را با غرب نیز بهبود بخشد.
اما اسلامیست های مصر که در توهم نابودی اسرائیل بودند و این حرکت سادات را خیانت به آرمانهای خود تلقی می کردند سرانجام او را ترور کردند و جمهوری اسلامی هم با حمایت آشکار از این جنایت نام قاتل انور سادات (خالد اسلامبولی) را بر یکی از خیابانهای تهران گذاشت.
در چهل سال گذشته شعارهای تندروانه جمهوری اسلامی علیه اسرائیل بزرگترین مانع عادی سازی مناسبات ایران و غرب و مانع اصلی انباشت سرمایه و توسعه اقتصادی ایران بوده است.
امروز اسرائیل به لحاظ نظامی دهها بار قوی تر از 50 سال پیش است. این دولت با وجود سرپیچی از قطعنامه های شورای امنیت و مجمع عمومی سازمان ملل متحد، با وجود ادامه اشغال سرزمین های فلسطینی و زورگویی ها و سرکوب های خونین علیه مردم فلسطین که از مصادیق جنایت جنگی محسوب می شوند به برکت دیپلماسی حساب شده و ماهرانه اش و ایجاد شبکه ای از لابی های موثر در آمریکا، اروپا و دیگر نقاط جهان، در موقعیت بین المللی محکم و مناسبی قرار دارد. بطوری که از این نظر با هیچ یک از کشورهای عربی و اسلامی قابل مقایسه نیست.
جمهوری اسلامی و اسرائیل
سقوط شاه و روی کار آمدن رژیم اسلامی، فلسطینی ها را به بازپس گیری سرزمینهای اشغالی امیدوار کرد. تصویر خندان و خوشحال یاسر عرفات که آیت الله خمینی را در آغوش گرفته نمادی از این توهم در نخستین روزهای پس از انقلاب ایران است. در آن زمان عرفات با خشنودی می گفت اگر پشتیبانی مصر را ازدست دادیم در عوض با انقلاب ایران ورق به سود فلسطین برگشته است.
جمهوری اسلامی از نخستین روز تولد خود نابودی اسرائیل را یکی از اهداف اساسی خود قرار داد. آیت الله خمینی آخرین جمعه هر ماه رمضان را روز “آزادی قدس” نام گذاری کرد. از آن زمان تا به امروز شعار “مرگ بر اسرائیل” ، دشمنی با اعراب متمایل به مصالحه با اسرائیل، حمایت از افراطیون فلسطینی و وعده نابودی قریب الوقوع اسرائیل ورد زبان سران جمهوری اسلامی بوده است. اما هرچه جمهوری اسلامی در این عرصه بیشتر شعار داده، اسرائیل در عمل بهتر و بیشتر از آن به سود پایمال کردن حقوق فلسطینی ها و تحکیم قوای نظامی و موفقیت بین المللی خود بهره برداری کرده است.
در طول جنگ هشت ساله ایران و عراق یکی از شعارهایی که بر درودیوارهای تهران و سایر شهرهای کشور به چشم می خورد این بود که “راه قدس از کربلا می گذرد”.
پس از آزادی خرمشهر، سران جمهوری اسلامی بیش از شش سال جنگ میان دو کشور را بدون آن که حاصلی بجز ویرانی و مرگ جوانان برای دو طرف به همراه داشته باشد ادامه دادند. در همه این سالها اسرائیل با خیال آسوده همراه با گسترش توان نظامی خود، به توسعه شهرک ها در مناطق اشغالی و سرکوب فلسطینی ها ادامه داد…
اسحاق رابین در خاطرات خود نوشته است که برای من هیچ چیز شیرین تر از آن نبود که می دیدم جنگ میان دو دشمن اسرائیل سالها ادامه دارد.
پس از ترور اسحاق رابین دست راستی های اسرائیل روز به روز قدرت بیشتری در اسرائیل کسب کرده اند. آنها با قرارداد اسلو و تشکیل یک دولت مستقل در کنار اسرائیل از آغاز مخالفت داشته و با ادبیانی شبیه به جمهوری اسلامی نام سازش و تسلیم به آن داده اند. حمایت از گروههای تندرو و مخالفت با جریانات میانه رو فلسطین، تشدید اختلاف میان سازمانهای فلسطینی و جنگ های میان شیعه و سنی که تبلیغات رسمی جمهوری اسلامی مدام به آن دامن زده است، با مقاصد و راهبردهای آنها کاملا خوانایی دارد.
در دوره 8 ساله ریاست جمهوری محمود احمدی نژاد که شعار نابودی اسرائیل بیش از هر زمان رونق پیدا کرد و همزمان شعله جنگ های نیابتی میان ایران و عربستان گسترش یافت، اسرائیل با بزرگنمایی قدرت نظامی ایران و گسترش ایران هراسی در جهان به بهترین وجهی از شعارها و تهدیدهای توخالی جمهوری اسلامی در جلب افکار عمومی جهانیان و کسب کمک های هرچه بیشتر از آمریکا بهره برداری کرد. در همین دوره بود که اجماع جهانی علیه ایران به قطعنامه شورای امنیت و تحریم ایران منجر شد.
آیا موساد در افراطی گری های جمهوری اسلامی نقش دارد؟
همواره از خود پرسیده ام که اگر قرار بود پس از سقوط شاه حکومتی در ایران بر سر کار آید که کاملا در خدمت منافع و مقاصد دست راستی های اسرائیل عمل کند، چه فرقی با جمهوری اسلامی داشت؟
سیاست های منطقه ای جمهوری اسلامی از چهار جهت به دولت دست راستی اسرائیل خدمت کرده است:
- ترساندن مردم اسرائیل از خطر ایران و تحکیم دولت دست راستی اسرائیل در داخل!
- جلب حمایت های مالی و معنوی جهانی برای اسرائیل!
- نزدیک شدن عربستان و امارات به اسرائیل در جهت شکل دادن ائتلاف علیه ایران
- تحت الشعاع قرار گرفتن مساله فلسطین
اگر در آغاز حیات جمهوری اسلامی سیاست خصومت با اسرائیل برای حکومت جدید جنبه اعتقادی و ایدئولوژیک داشت، با آشکار شدن پیامدهای مخرب این سیاست می توان گفت که ادامه شعارها و رفتارهای ضد اسرائیلی عمدتا جنبه ابزاری پیدا کرده است.
اسرائیل یک قدرت اتمی است که گفته می شود بیش از 300 کلاهک هسته ای در اختیار دارد. علاوه بر این ارتش اسرائیل از مجهزترین و کارآمدترین ارتش های جهان است. از اینها گذشته ایالات متحده که دارای قدرتمند ترین ارتش جهان است خود را ملزم به دفاع از اسرائیل و ضامن امنیت آن می داند. با این اوصاف کیست نداند که نوشتن شعار نابودی اسرائیل به زبان عبری روی موشکهای آزمایشی ایران و تکرار شعار محو اسرائیل از نقشه جهان که خود شعار دهندگان بهتر از همه به پوچی آن آگاهی دارند بزرگترین خدمت به مقاصد اسرائیل و بدترین خیانت به منافع ملی ایران است.
آیا در میان کسانی که جمهوری اسلامی را به این شعارها و سیاستهای فاجعه بار ترغیب می کنند، عوامل سازمان جاسوسی اسرائیل(موساد) حضور ندارند؟ آیا در این 40 ساله سازمان موساد دست کم بطور غیر مستقیم در کشاندن جمهوری اسلامی به تبلیغات ضد اسرائیلی دخیل نبوده است؟ این را می دانیم که تاکنون تعدادی از افراد بلندپایه اطلاعاتی و نظامی ایران به جرم جاسوسی برای اسرائیل دستگیر شده اند. حتی گفته می شود که مامور میز اسرائیل در سازمان اطلاعات سپاه جاسوس اسرائیل از کار درآمده است.
عادی شدن مناسبات ایران و جهان، بدون کنار گذاشتن شعار نابودی اسرائیل غیرممکن است، اسرائیل متحد استراتژیک آمریکا و دولت های اتحادیه اروپا است. تهدید یک دولت عضو سازمان ملل متحد به نابودی آنهم دولت اسرائیل که به دلایل مختلف تاریخی، مذهبی و سیاسی جایگاه ویژه ای در آمریکا و کشورهای اروپائی دارد، فقط به درد متحد کردن جهانیان علیه ایران و قربانی کردن منافع و مصالح ملی ایران می خورد.
سالیان درازی است که هم اعراب و هم ایران در رقابت های خود با مساله فلسطین و اسرائیل ابزاری برخورد می کنند و مناسبات خود را با جنبش های فلسطینی و دولت های اسرائیلی تابع نزاع ها و مقاصد خود کرده اند. شکاف میان جنبش های فلسطینی نیز به نوبه خود به قدرت های منطقه ای فرصت دخالت در امور فلسطین و استفاده ابزاری از آن را تسهیل می کند و به فراخور آن موجب تضعیف و بی اعتباری جنبش فلسطین می شود. امری که اسرائیل در دهه های گذشته با هوشیاری به سود خود از آن بهره برداری کرده است.
اگر سیاستهای ناسنجیده و شعارهای عبدالناصر و متحدان عرب آن به مقاصد اسرائیل در اشغال سرزمین های فلسطینی و اعراب خدمت کرد. سیاستهای 4 دهه گذشته جمهوری اسلامی به اهداف اسرائیل در ابدی کردن اشغال سرزمین های اعراب و تحت الشعاع قرار گرفتن مساله فلسطین خدمت کرده است.
چرخش نگاه ایرانی نسبت به اسرائیل
نسل ما -از هر گرایشی- در مبارزه علیه نظام پیشین، جنبش فلسطین را متحد خود و اسرائیل را بخاطر مناسباتش با حکومت وقت ایران در برابر خود می دید. امروز اما نسل جوان ایران نسبت به چهل سال پیش نگرشی دیگر به این مساله پیدا کرده است. نسل های جدید امروز ایران از آنجا که جمهوری اسلامی متولی دفاع از فلسطین و پرچمدار دشمنی با اسرائیل است نه فلسطینی ها را با خود همراه می بینند و نه اسرائیل را در برابر خود.
40 سال ایدئولوژی و تبلیغات ضد اسرائیلی حاکمیت که یکی از انگیزه های حضور ایران در جنگهای نیابتی کشورهای عربی است هم بهانه ای بوده است برای ادامه سرکوب های داخلی و هم یکی از دلایل گسترش فقر و بیکاری وسیع ایرانیان. به این اعتبار چرخش نگاه ایرانی به مساله اسرائیل و فلسطین در جنبش دموکراسی خواهی و ضد دیکتاتوری کنونی طبیعی به نظر می رسد. این چرخش که در شعارهایی مثل “فلسطین رو رها کن – فکری به حال ما کن” خود را نشان داده به هیچ روی به مفهوم همراهی با سیاستهای سرکوبگرانه و زورگویانه اسرائیل علیه مردم فلسطین نیست. اتفاقا جدا از سیاستهای ضد اسرائیلی جمهوری اسلامی قضاوت عمومی نسبت به اسرائیل و یا دست کم نسبت به دولت دست راستی کنونی آن در ایران منفی است. در سالهای گذشته کارشکنی های دولت نتانیاهو چه در جریان شکل گیری برجام و چه پس از آن برای نابودی برجام که در حد خود موفق بوده، ماهیت دولت دست راستی اسرائیل و خصومت آن با منافع و مصالح ملی ایرانیان را برمردم ایران آشکار کرده است.
نگاه به اسرائیل از منظر منافع ملی
سیاست خارجی و مناسبات دیپلماتیک دولت ها تابعی است از منافع و مصالح ملی آنها. در این عرصه آرمانخواهی جایگاه چندانی ندارد.
هر دولتی با دولت های دیگر هم منافع مشترک دارد و هم در مواردی دارای تضاد منافع است. وقتی میان دو دولت رقیب تضاد منافع بر منافع مشترک برتری پیدا می کند به ناچار یا از راه دیپلماسی و مصالحه به حل و فصل آن برمی آیند و یا به راه حل های دشمنانه مثل تهدید، تحریم و جنگ روی می آورند.
از جنگ جهانی دوم به بعد برای اجتناب از جنگ نقش گفتگو و دیپلماسی میان دولت ها افزایش یافته و در عین حال نهادهای مختلف بین المللی برای حل و فصل دعواها و اختلافات میان دول پدید آمده اند.
منافع ملی هر کشوری از جمله ایران ایجاب می کند که سیاست خارجی و دیپلماسی از نگرش های ایدئولوژیک و آرمانی جدا شود. جمهوری اسلامی نه از طرف مردم ایران و نه از طرف فلسطینی ها برای حل مساله فلسطین و بیرون راندن اسرائیل از سرزمین های اشغالی وکالت و نمایندگی ندارد.
هرکس و هر جریان سیاسی آزاد است که قضاوت خود را نسبت به اسرائیل دارا باشد. اما سیاست خارجی ایران باید تابع دو اصل زیر باشد:
- از آرا و اراده عمومی نشات گرفته باشد و 2- تابعی از متغیرمنافع ملی باشد.
در همه چهل سال گذشته اما سیاست خارجی ایران در قبال اسرائیل در تقابل با دو اصل بالا و مطابق امیال مذهبی سران حکومت و مقاصد قدرت پرستانه آنان اتخاذ شده است. حاصل این بی اعتنایی به دو اصل بالا قربانی شدن منافع و مصالح ملی ایران به پای اهداف قدرت های جهانی و رقبای منطقه ای ایران بویژه جناحهای راست اسرائیل بوده است.