جنگهای داخلی سوریه با مخالفین حکومت این کشور پایان یافته و اسد پیروز نسبی این صحنه شده است، اما صلح به سوریه باز نگشته و جنگهای جدیدی که این بار پای دولتهای خارجی را بطور مستقیم در این کشور باز نموده، راه را برای تقسیم این کشور و بی ثباتی در سوریه هموار نموده است. در این میان، اسرائیل با ایران وارد تنشهای جدیدی در سوریه شده است که دلالت بر تغییر استراتژی این کشور در رابطه با ایران و سوریه دارد. دولت اسرائیل با تغییر استراتژی سیاسی خود در رابطه با ایران، تصمیم گرفته است که در این مرحله گذار و انتقال در سوریه، اجازه ندهد که ایران با ساختن پایگاههای نظامی در این کشور حضور نظامی خودرا نهادینه کند.
سیاست خارجی اسرائیل در طول سالهای جنگهای داخلی در سوریه
برای چهار دهه، دولت اسرائیل از نظام امنیتی نسبی و غیر رسمی که بین خود و سوریه برقرار نموده بوده بهره گرفته اما جنگهای داخلی سوریه چهارچوبهای این رژیم امنیتی را در هم شکست. در این چهار دهه، ایران از سوریه بعنوان پل ارتباطی بین خود و حزب الله لبنان استفاده کرده بود. این پل ارتباطی خصوصا بعد از انقلاب اسلامی ایران در سال 1979 و بین سالهای 1976، شروع جنگهای داخلی لبنان، و 2005 که با ترور و قتل نخست وزیر لبنان، رفیق حریری، توسط حزب الله لبنان و سوریه (که این کشور بالاجبار پس از اشغال سی ساله خاک لبنان از این کشور خارج شد)، دسترسی و نفوذ ایران را درون لبنان بسیار آسان کرده بود.
خروج نیروهای سوری از لبنان در این سال، بر روابط تنگاتنگ بین ایران و سوریه تاثیری نگذاشت و همچنان کشور سوریه بعنوان یک همپیمان استراتژیک منطقه ای در سیاست خارجی ایران جایگاه خاصی را بخود اختصاص داد. مرزهای سوریه و اسرائیل در این سالها بین دوکشور با ثبات مانده و دولتهای حافظ و بشار اسد برای اسرائیل دولتهای با ثباتی تلقی می شده و هیچ کدام از اسدها نمی خواستند بعد از شکست سوریه در جنگهای سال 1967 وارد چالش دیگری با اسرائیل شوند. در این جنگ دولت اسرائیل بیش از دو سوم بخش غربی ارتفاعات جولان (گولان) را به تصاحب خود درآورد و در سال 1981 تمام ارتفاعات جولان زیر کنترل اسرائیل رفت. سازمان ملل متحد با قطعنامه 497 این تصمیم اسرائیل را محکوم نمود اما این قطعنامه در عزم و تصمیم اسرائیل تاثیری نگذاشت و دولتهای پدر و پسر اسد در صحنه بین المللی بدون هیچ تلاشی قادر به پس گرفتن این زمین غصب شده نبودند.
در طول این چهار دهه استراتژی اسرائیل بر دو محور استوار بود: محوراول؛ دولت اسرائیل از مرزهای با ثبات و دولتهای با ثبات در سوریه بهره میگیرد و دوم؛ دولت اسرائیل کاملا قادر خواهد بود که با کنترل کامل ارتفاعات جولان، از هرگونه تهدید نظامی دولت سوریه جلوگیری بعمل آورد.
جنگهای داخلی سوریه که از سال 2011 میلادی شروع شد و اکنون هفت ساله شده است، هم مرزهای بین سوریه و اسرائیل را بی ثبات نموده و هم دولتی کاملا بی ثبات در سوریه بر جای گذاشته است. دولت اسد در ابتدا تا سال 2015 میلادی کاملا بر روی کمکهای نظامی ایران و حزب الله لبنان تکیه کرده بود، اما با به بن بست کشیده شدن جنگهای داخلی سوریه و با تشویق ایران، روسیه برای کمکهای نظامی در سپتامبر سال 2015 وارد خاک سوریه شد. از این تاریخ، دولت بی ثبات سوریه دیگر تنها به ایران برای امنیت خود وابسته نبود. اسرائیل که نتوانسته بود دولت اوبامارا برای دخالت مستقیم نظامی در سوریه قانع کند، از ورود روسیه به سوریه استفاده بهینه کرده و با ایجاد و بهبود روابط بسیار عمیق تری بین ناتانیاهو و پوتین، اسرائیل تصمیم گرفت از حضور روسیه در سوریه برای منافع امنیتی خود استفاده نماید. اما نتانیاهو بسیار زودتر و پیش از ورود روسیه به سوریه به فکر ایجاد روابط بهتری با روسیه بود. به طوری که از ابتدای ورود روسیه به سوریه، نیروی هوایی روسیه می توانست از فضای هوایی اسرائیل برای حمله های هوایی به مراکز نظامی مخالفین اسد استفاده نماید.
در طول سالهای جنگهای داخلی در سوریه، اسرائیل دو استراتژی مکمل یکدیگر انتخاب نموده بود.
استراتژی اول: از دخالت در این جنگها کاملا پرهیز نموده و فقط به فکر امنیت کشور خود باشد. با دخالت گروههای جهادی در سوریه (که اولین آنها، جبهه النصره یکسال بعد از جنگهای داخلی و با حمایت عربستان سعودی، امارات و تا حدودی قطر وارد سوریه می شود و با ورود داعش به سوریه با دعوت جبهه النصره دوسال بعد از شروع جنگهای داخلی و بدنبال ان جنگهای گروهی بین گروههای جهادی، جبهه النصره و داعش)؛ اسرائیل تصمیم می گیرد که کاملا از صحنه جنگها داخلی درون سوریه دوری جوید. جنگجویان جهادی پیش از ورود گروه های جهادی به سوریه و در ابتدای شروع جنگهای داخلی و بعد از چهار تا شش ماه که مخالفین اسد هنوز دست به اسلحه نبرده اند، بیشتر جذب گروههای داخلی درون سوریه می شده اند. این گروه ها که بیشتر در مناطق مختلف سوریه در حال شکل گیری بوده اند و بعد از سرکوب با شدت توسط اسد دست به اسلحه می برند، ابتدا توسط دولت قطر در سوریه مسلح می شوند. دولت عربستان سعودی از مخالفین اسد که در ابتدا بیشتر اخوان المسلمینی بوده اند حمایت نکرده و ترجیح داده بود که بعدها گروه های مورد حمایت خودرا از خارج سوریه به این کشور گسیل دهد. اوضاع داخلی سوریه بین سالهای 2011، شروع بهار عربی، و پایان 2015 بسیار پیچیده شده و مخالفین اسد و گروههای جهادی دست بالا را پیدا کردند.
اما دولت اسرائیل هم هرگز نمی خواست در سوریه آنگونه دخالت کند که ثباتی که سالها با حکومت های اسد شاهدش بود را یکشبه از دست بدهد و سوریه بدست گروه هایی بیفتد که احتمالا برای امنیت اسرائیلی ها در آینده به یک تهدید تبدیل می شدند. اسرائیلی ها میگفتند که “شیطانی” را که میشناسیم و میدانیم چگونه تهدیدهای کم هزینه اش را کنترل کنیم، بهتر از آنی است که نمیشناسیم و امکان قدرت گرفتنش در سوریه وجود دارد. اسرائیل برای چهار دهه از ثبات در مرزهای خود و ثبات در دولت اسد برای امنیت خویش بهره گرفته بود و اکنون نمی خواست که این اطمینان استراتژیک را بر هم زند. استراتژی دوم:اسرائیل نباید اجازه دهد که مرزهای خود با سوریه دچار بی ثباتی جنگهای داخلی سوریه گردد. اسرائیل در این استراتژی کوشش می کرد که هیچ گروهی از جمله ایران اجازه نیابد که خطوط قرمز مرزهای این کشور را از درون سوریه شکسته و چالشی برای امنیت این کشور بوجود آورد.
در سال 2014 اسرائیل اطلاع پیدا کرد که ایران در حال ایجاد یک پایگاه نظامی در نزدیکی ارتفاعات جولان است. اسرائیل در ژانویه 2015 در حمله به یک کاروان نیروهای ایران و حزب الله، و با کشتن چند نیرو از ایران، از ساختن این پایگاه نظامی جلوگیری بعمل آورد. در همین رابطه با ایجاد یک گروه میلیشیای سوری مثل آن چیزی که سالهای پیش در لبنان ایجاد کرده بود، از نزدیکی ایران و حزب الله به ارتفاعات جولان جلو گیری کرد. در طول هفت سال جنگ، اسرائیل بیش از صدبار مراکز نظامی دولت سوریه و مراکزی که مورد استفاده ایران و حزب الله قرار می گرفته را بمباران نمود. همه این حملات با اجازه روسیه در درون خاک سوریه انجام شده است. دولت روسیه بدون شک اطلاعاتش را با دولت اسرائیل برای حمله به این پایگاه ها به اشتراک می گذاشته است تا اسرائیلی ها بطور تصادفی به پایگاه های روسی و یا پایگاه های مشترک روسی و سوریه ای حمله نکنند.
تغییرات در سیاست خارجی اسرائیل بعد از پایان جنگهای داخلی در سوریه
در طول یکسال گذشته و با مشاهده موفقیت اسد (که با حمایت ایران و روسیه، بخش های مختلف از دست رفته سوریه را مجددا بزیر کنترل دولت مرکزی در آورده و خصوصا با شکست داعش در سوریه)، اسرائیل به فکر تغییرات بنیادین در سیاست خارجی خود در رابطه با ایران و سوریه افتاده است.
واقعیت جدید در صحنه سیاست سوریه این است:
اول؛ اسد بعد از جنگهای داخلی دولت با ثبات گذشته دراین کشور نیست و نخواهد بود و نهایتا در یک مذاکره برای ایجاد صلح در سوریه، اسد هم از قدرت خارج میشود.
دوم؛ ایران در حال ایجاد پایگاههای نظامی در سوریه است و همانطور که رهبری جمهوری اسلامی ایران بارها اعلام نموده است، ایران در حال ایجاد توان نظامی در سوریه برای مقابله با اسرائیل است. آنچه اسرائیل در رابطه با ایران و سیاست ضد اسرائیلی تهران ملاحظه کرده است چندین جزء و مولفه تشکیل دهنده دارد. ابتدا تهران بدنبال گسترش نفوذ خود از مرزهای ایران تا دریای مدیترانه بوده تا جبهه مقابله با اسرائیل در سوریه و لبنان را توان جدیدی بخشد. دیگر آن که ایران با ایجاد پایگاه نظامی در سوریه میخواهد دامنه نفوذ خود را در این کشور گسترش دهد، تا رژیم سوریه و اسد را بیش از پیش از نظر اقتصادی و و امنیتی بخود متکی نماید.
سوم؛ با ایجاد پایگاههای نظامی در سوریه و ایجاد یک بندر دریایی در دریای مدیترانه، ایران قادر خواهد بود نفوذ خودرا در هلال شیعی (Shiite Crescent)افزایش دهد. در این راستا، ایران قادر خواهد شد که میلیشیای خود را در کنار نیروی قدس و حزب الله لبنان بسازد. اکنون نیرویی بنام حیدرییون از عراقیها، فاطمیون از افغانیها و زینبیون از پاکستانیهای شیعه برای کمک نظامی در سوریه توسط ایران ایجاد شده اند.
چهارم؛ ایران در طول هفت سال جنگهای داخلی در سوریه قادر بوده است که بجز ایجاد پایگاه نظامی در این کشور، دست به ایجاد کارخانه های ساخت و تولید اسلحه بزند. در صورتی که ایران در آینده وارد هر تنشی با اسرائیل بشود، اسرائیلیها فکر میکنند، که امنیت کشورشان از دو جبهه از درون سوریه و لبنان به تهدید کشیده خواهد شد.
اما اسرائیل با اتخاذ سه سیاست جداگانه ولی مکمل یکدیگرکوشش کرده است که با ایران و گسترش نفوذ تهران در منطقه خاورمیانه و سوریه مقابله کند. ایجاد روابط بهتر با کشورهای عربی خاورمیانه و عربستان سعودی، ایجاد روابط بسیار نزدیک با روسیه و مقابله نظامی با ایران در سوریه سه سیاست اتخاذی اسرائیل در حال حاضر می باشند.
ایجاد روابط بهتر با کشورهای عربی خاورمیانه و بنیان گذاری روابط بسیار نزدیک با روسیه در طول سالهای گذشته شکل گرفته بودند اما سیاست مقابله با ایران در سوریه اگرچه سیاست کاملا جدیدی نیست اما بعد از شکست داعش در سوریه بسیار فعال شده است. پیش از شکست داعش در سوریه؛ اسرائیل نمی خواسته است که با ایران وارد یک تنش نظامی دراین کشور گردد، اما با شکست داعش، اسرائیل ابایی ندارد که این سیاست را بطور فعال دنبال نماید.
سیاست اول اسرائیل: اسرائیل و عربستان سعودی از ابتدا در یک جبهه واحد در مخالفت با برجام ایستاده بودند. هر دو کشور سخت مخالف سیاست دولت اوباما برای مذاکره با ایران برروی برنامه هسته ای این کشور بوده اند. بجز مخالفت با برجام، اسرائیل بطور مشخص ایران را پتانسیلی برای رقابت اقتصادی در خاورمیانه قلمداد میکرده است. با نیروی انسانی خلاق و با مهارت و دانشگاه هایی که میتوانند در تحقیق و تعلیم نیروی کار ورزیده و زبردست و در صورت داشتن امکانات، در آینده به رقیب بزرگی برای اسرائیل تبدیل شوند.
دولت اسرائیل به کرات بدنبال تحریمهای اقتصادی شدیدتری برروی ایران بوده است. عربستان سعودی نیز که قادر نبوده سیستم تعلیم و تربیتی ایجاد نماید که به پیدایش نیروی کار خلاق بیانجامد و نه شرایط اجتماعی و سیاسی این کشور اجازه داده است که چنین نیرویی شکل گیرد، بدنبال تشویق غرب برای اعمال تحریمهای کمرشکن اقتصادی برروی ایران بوده، تا از نفوذ اقتصادی ایران که نهایتا به نفوذ سیاسی تهران خصوصا در منطقه کمک شایانی میکند، جلوگیری بعمل آورد. لذا هر دو کشور اسرائیل و عربستان سعودی و کشورهای کوچکتر عربی در امارات بدنبال آن بوده اند که با اعمال تحریمهای غرب بر ایران، تهران نتواند از دسترسی به منابع مالی و غیره جهانی برای شرکت فعال در اقتصاد جهانی بهره گیرد.
سیاست مقابله با ایران و برنامه هسته ای آن، اسرائیل و خصوصا محمد بن سلمان از عربستان سعودی را در یک جبهه قرار داده و باعث شده است که روابط گرمتری در مقایسه با قبل بین کشورهای عربی منطقه و اسرائیل ایجاد گردد. بنابر این در بسیاری از موارد، اسرائیل و عربستان سعودی به اشکال مختلف غرب و خصوصا آمریکا را در مقابه با ایران تشویق کرده اند.
رئیس جمهوری ترامپ در آمریکا زمینه ای را در روابط خود با این دو کشور فراهم آورده که هر دو کشورقادر شوند در سیاستهای ضد ایرانی خود توفیق بیشتری کسب نمایند. در این رابطه، اسرائیل از گروههای طرفدار خود در دولت ترامپ و بیرون آن بسیار بهره گرفته است. مسیحیان صهیونیست (Christian Zionist) در آمریکا که پشتوانه مهمی برای دولت ترامپ بوده اند، در سیاست خارجی آمریکا سخت حامی دولت اسرائیل بوده و هراسی نداشته اند که اسلام را تخطئه نموده و مسلمانان را حامی تروریسم بدانند. سیاست کلی مسیحیان صهیونیست که بخش مهمی از کلیسای اونجلیکال (Evangelical) آمریکا را تشکیل میدهند و بسیار در سیاست این کشور دست راستی هستند، حمایت کامل از اسرائیل و تبعیض در مقابل فلسطین و مسلمانان است.
سیاست دوم اسرائیل: بعد از اینکه نتانیاهو موفق نشد اوباما را از عقد قرارداد برجام بازدارد و خصوصا کوشش او در تشویق آمریکا برای دخالت مستقیم نظامی در سوریه بجایی نرسید، سیاست نزدیکی به روسیه در دستور کاراسرائیل قرار گرفت. نتانیاهو همچنان نتوانسته بود که آمریکا را برای حمله به تاسیسات هسته ای ایران تشویق نموده و با ترغیب آمریکا بدخالت مستقیم نظامی در سوریه جلوی نفوذ تهران را در این کشوربگیرد. لذا پوتین و روسیه انتخاب مشخص ناتانیاهو برای نفوذ و حفظ منافع اسرائیل در سوریه بوده است. اما رابطه نزدیکتر روسیه با اسرائیل، در استراتژی گسترش نفوذ پوتین در خاورمیانه نیز قرار گرفته بود. حمایت و تشویق ایران برای دخالت نظامی روسیه در سوریه از یک طرف و تمایل اسرائیل برای ایجاد روابط بسیار نزدیک با روسیه، فرصت بسیار مغتنمی بوجود آورده بود تا پوتین بتواند برای گسترش نفوذ مسکو در خاورمیانه از این فرصت استفاده نماید.
پوتین از می سال 2000 میلادی وارد سیاست ریاست جمهوری روسیه شده است. این سال مقارن با فروپاشی اتحاد جماهیر شوری سابق و از دست دادن امپراطوری کمونیسم شوروی است. سازمان نظامی ناتو بعد از این فروپاشی چتر محافظتی بسیاری از کشورهایی شد که تازه از شوروی سابق جدا شده بودند. جنگ در گرجستان و تحریمهای اوکراین نفوذ کشور های غربی را در مقابل روسیه افزایش می داد. از سه کشور عربی خاورمیانه و شمال افریقا که در حیطه نفوذ نظامی روسیه مانده بودند، دولتهای عراق و لیبی توسط و با حمایت غرب و آمریکا سرنگون شدند. روسیه کوشش نمود تا روابط بهتری را با مصر به ریاست جمهوری سیسی برقرار نماید.
پوتین تدریجا به این حقیقت دست یافت که کشورش در صحنه بین المللی نفوذ پیشین خود را از دست داده است. وی از اینکه دنیا به سمت یک قطبی شدن (Unipolar) پیش میرود راضی نبود و همزمان بخشی از خاورمیانه که روسیه را به دریای مدیترانه متصل می کرد، حیات خلوت و حیطه نفوذ خود می پنداشت.
از طرف دیگر 20 میلیون مسلمان در روسیه که جمعیتی معادل با 140 میلیون دارد و معادل 15% جمعیت این کشور را تشکیل میدهند، زندگی میکنند. با رشد داعش و گروههای جهادی در خاورمیانه، روسیه هراسان بود که این گروهها بتوانند دامنه عملیات خود را بدرون خاک روسیه بکشانند. تخمین زده شده است که حدود 5000 نفر از شهروندان روسیه با گروههای جهادی درون خاورمیانه و داعش همکاری میکرده اند.
روسیه همچنین بعنوان یک قدرت در عرصه انرژی می خواست که با کشورهای نفتی خاورمیانه و خصوصا در زمینه تولید و قیمت نفت و انرژی همکاری نزدیک داشته باشد.
نهایتا روسیه می خواست در بازار تکنولوژی خاورمیانه برای فروش اسلحه و غیره حضور داشته و بتواند بعنوان مثال از فرآورده های تکنولوژی اسرائیل استفاده نماید. لذا ایجاد رابطه با کشورهای عربی خاورمیانه و خصوصا اسرائیل برای پوتین بسیار با اهمیت بوده است.
ایجاد رابطه با اسرائیل از زاویه دیگری هم برای پوتین بسیار مهم بوده است. اسرائیل می تواند از نفوذ خودش در آمریکا برای ایجاد روابط بهتری بین واشینگتن و مسکو استفاده کند. روسیه سخت به تکنولوژی آمریکا و سرمایه گذاری کمپانی های آمریکایی خصوصا در بخش انرژی این کشور نیازمند است. یکی از دلائلی که روسیه در انتخابات آمریکا دخالت اطلاعاتی کرده است، حمایت از ترامپ و کاندیداهایی بوده است که بتوانند تحریمهای وضع شده اوبامارا که پس از تسخیر کریمه بر روسیه اعمال شده است منتفی اعلام نموده و پایه گذار روابط بهتری بین روسیه و آمریکا باشند. روسیه خوب میداند که آمریکا در گذشته بر سر سیاستهای خود در مقابل روسیه با بقیه کشور های غربی به نتیجه واحدی رسیده است و ایجاد رابطه بهتر با غرب مستلزم روابط بهتر مسکو با واشینگتن است. لذا رابطه بین اسرائیل و روسیه برای پوتین یک رابطه استراتژیک برد-برد برای هر دو کشور بوده و خصوصا اسرائیل با ایجاد این رابطه با روسیه توانسته است پاسدار منافع امنیتی خود در سوریه باشد. بهمین دلیل پوتین بارها اعلام نموده است که منافع اسرائیل در سوریه برسمیت شناخته شده و محفوظ می ماند.
سیاست سوم اسرائیل: این سیاست برای مقابله مستقیم نظامی با ایران در سوریه طراحی شده است. اسرائیل بر این باور است که نباید اجازه دهد که ایران در سوریه دست به ایجاد پایگاه ثابت نظامی بزند. اسرائیل ایجاد این پایگاهها را برای خود یک خطر جدی امنیتی تلقی می نماید. در این فاز مقابله با ایران، اسرائیل خط قرمزهایی را برای خود در سوریه و مرزهایش با این کشور تصور نموده و به محض اینکه ایران این خطوط قرمز را میشکند، به مواضع ایران در سوریه حمله نظامی میکند. در مرز جنوبی سوریه با اسرائیل، اسرائیل از شکستن خطوط مرزی خود و یا حمله نظامی از درون خاک سوریه سخت حساسیت نشان می دهد. در سال 1974 میلادی دولت سوریه و اسرائیل یک متارکه مرزی (Agreement on Disengagement) با یکدیگر امضا نموده اند که دولت اسرائیل میخواهد دولت سوریه به آن پایبند بماند.
یکی از خطوط قرمز دیگر اسرائیل فرستادن اسلحه هایی از ایران برای حزب الله لبنان است که میتوانند توازن گذشته را بین اسرائیل و حزب الله لبنان در این کشور بهم بزنند. اسرائیل همچنین تولید اسلحه درون خاک سوریه را توسط ایران برای خود یک خط قرمز تلقی مینماید. در پایگاه تیفور در سوریه که در چند ماه گذشته مورد حمله اسرائیل قرار گرفت، بسیاری از مهندسین اسلحه سازی سپاه جان خود را از دست دادند. دولت ایران تعداد آنها را چهار نفر اعلام نمود، اما منابع دیگری این تعداد را ده نفر اعلام کرده اند. آخرین خط قرمز اسرائیل در سوریه ایجاد پایگاههای نظامی ثابت توسط دولت ایران است. اسرائیل در آخرین حمله خود به هفتاد پایگاه نظامی ایران در سوریه، پس از ادعای حمله موشکی ایران به ارتفاعات جولان، بدنبال اجرای این سیاست برای انهدام کامل مواضع ثابت نظامی ایران در سوریه بود. این حمله درست یک روز بعد از برگشتن ناتانیاهو از روسیه صورت گرفته و با توافق کامل روسیه در سوریه انجام گردید. دولت ناتانیاهو تهدید کرده بود که اگر ایران از درون خاک سوریه به اسرائیل حمله کند، این کشور دولت اسد را هم مسئول دانسته و تا دمشق برای سرنگونی و کشتن اسد پیش خواهد رفت. اما در این حمله به مواضع ایران درون سوریه، پوتین با نتانیاهو توافق کرده بودند که پایگاههای ارتش سوریه مورد حمله اسرائیل قرار نگرفته و اسد کاملا در خارج از این تنش بماند. پوتین هم به نتانیاهو اجازه داده بود که تمام پایگاههای نظامی ایران در سوریه مورد حمله این کشور قرار گیرد. پوتین نگرانیهای امنیتی اسرائیل را در سوریه برسمیت شناخته و برای ایجاد روابط بهتری با نتانیاهو حاضر شده است که اجازه دهد همپیمان مسکو درسوریه، ایران، مورد تعرض نظامی اسرائیل قرار گیرد.
اسرائیل با دو انتخاب در مقابله با ایران در سوریه روبرو خواهد بود. اول، مهار کامل ایران در سوریه و دوم قبول اینکه ایران در سوریه بطور محدود باقی بماند. آنچه تا بحال مشخص شده این است که اسرائیل نمیخواهد اجازه دهد ایران با ایجاد پایگاههای فعال نظامی در سوریه باقی بماند. اسرائیل این خطر را برای امنیت خود بسیار جدی تلقی نموده و بدون شک اجازه نخواهد داد که این تهدید برای کشورش در درون سوریه ایجاد گردد.
اسد هم به هیچ عنوان نمی خواهد که سوریه به صحنه جنگی بین ایران و اسرائیل تبدیل گردد، بخاطر اینکه دولتش را بی ثبات تر میکند. پوتین هم بخاطر نفوذ کامل خود در سوریه نه میخواهد ایران نفوذ نظامی در این کشور داشته و نه میخواهد ایران به ایجاد بندر دریایی برای نیروهای خود اهتمام ورزد. از طرف دیگر پوتین بدنبال روابط بسیار بهتری با اسرائیل و کشورهای عربی خاورمیانه است. نفوذ نظامی ایران در سوریه با منافع استراتژیک روسیه در خاورمیانه و سوریه منافات دارد. لذا ایران نه حمایت اسد و نه حمایت پوتین را برای ماندن در سوریه دارد.
اگر اسرائیل به حملات خود بر ضد پایگاههای ایران در سوریه ادامه دهد، اوضاع سیاسی داخلی سوریه بی ثبات تر خواهد گردید و آن وقت امکان آن وجود دارد که اسد بطور رسمی از ایران بخواهد که از سوریه خارج شود.
در زمان بوش، دولت اسد قبول کرده بود که کسانی که به جرم تروریسم در کشورهای دیگر توسط آمریکا دستگیر میشوند و نمی توانند به لحاظ قانونی برای اقرار در آمریکا شکنجه گردند، به سوریه برای شکنجه و اقرار برده شوند. دولت اسد برای شکنجه در غرب مشهور شده بود. اسد برای کسب قدرت بیشتر همیشه آماده معامله با دیگران بوده است.
بدین ترتیب تمام برگها در حال حاضر در دست اسرائیل و روسیه است. پوتین بر سر ایران در سوریه با اسرائیل و کشورهای عربی معامله کرده است. اوضاع در سوریه برای ایران می تواند وخیم تر و نه بهتر گردد.
اسرائیلی ها اعلام نموده اند که بدنبال توسعه جنگ با ایران نمی باشند و حملات هوایی خود را محدود به پایگاه های نظامی ایران در سوریه خواهند کرد. اما هیچ تضمینی وجود ندارد که هیچ جنگی در محدوده خاصی بماند. اسرائیل در حمله پیشین خود به پایگاههای نظامی ایران در سوریه مورد حمایت کشورهای اروپایی، همانهایی که در برجام مانده اند؛ قرار گرفت. سرنوشت برجام با حضور کشور ما در سوریه و آینده چگونگی این حضور در این کشور گره خورده است.
در سوریه جنگهای داخلی تمام شده اما جنگهای قدرتهای خارجی در این کشور تازه شروع شده است. صلح هنوز به سوریه برنگشته است. ایجاد صلح با آینده ای که اسد از قدرت در سوریه کناره گیری می کند گره خورده است. روسها هم پذیرفته اند که برای ایجاد ثبات در سوریه، نهایتا اسد می بایست صحنه قدرت را ترک کند.
تجربه شکست ایران در سوریه، تجربه بسیار پر هزینه ای بوده است. دولتهای ایدئولوژیک در مدار کمونیسم در گذشته هزینه زیادی برای سیاست های توسعه طلبانه و غیرمعقول خود داده اند. با پایان عمر دولتهای ایدئولوژیک نهایتا کمونیسم هم از هم پاشید. پوتین مجداد می خواهد آن را به شکل دیگری احیا کند اما مجبور است تمام منابع کشور خودش را به ایجاد ارتشی نیرومند اختصاص دهد. او هم نهایتا شکست خواهد خورد بخاطر اینکه دنیای آینده با انرژی نفت اداره نخواهد شد.
با ایجاد یک صلح پایدار که در بر گیرنده مخالفین دولت اسد و همسایگان این کشور است باید ایران از سوریه خارج شود. روسیه هرگز اجازه نخواهد داد که ایران بعنوان یک تهدید برای اسرائیل در سوریه بماند. اگر ایران از سوریه خارج نگردد و تنشهای ایران و اسرائیل در سوریه بالا بگیرد، احتمال کشیده شدن جنگ به مرزهای ایران هم وجود خواهد داشت.