مذاکرات نافرجام، نتیجه “جنگ نخواهد شد و مذاکره نخواهیم کرد”

65df4gdfg مهران مصطفویبعد از 5 روز مذاکره در وین در ساعات پایانی دور هفتم مذاکرات احیای برجام، خبرنگار روزنامه وال‌استریت جورنال به نقل از یک دیپلمات اروپایی نوشت که پیش‌نویس‌های پیشنهادی ایران غیرقابل قبول است. یکی از مقامات ارشد وزارت خارجه آمریکا روز شنبه ۱۳ آذر گفت که ایران در هفتمین دور مذاکرات وین از مواضع پیشین خود عقب‌نشینی کرده و در عوض، با خواسته‌های بیشتری به مذاکرات بازگشته است. این مقام آمریکایی که خواست نامش فاش نشود، تصریح کرد چین و روسیه از این‌که ایران تا چه حد از پیشنهادهای خود در مذاکرات قبلی وین (در زمان دولت حسن روحانی) عقب‌نشینی کرده، شگفت‌زده شده‌اند. با همه این اوصاف طرفین رسما اعلام کرده اند که مایل به ادامه مذاکرات هستند.  بدینترتیب دور هفتم مذاکرات بدون توافق پایان یافت. سابقه مذاکرات هسته ای به توافق سعد آباد [در ۲۹ مهر ۱۳۸۲ برابر با ۲۱ اکتبر ۲۰۰۳] یعنی حدود 18 سال پیش بر می گردد و در این مدت در اشکال مختلف حول سیاست هسته ای ایران به درازا انجامیده اما هنوز یک توافق پایدار در این زمینه بدست نیامده است. و صد البته در عرض 18 سال اخیر میزان ضربه ای که ایرانیان و اقتصاد ایران دیده است رقمی بس شگرف آور شده است که نیاز ندارد انسان اقتصاددان باشد تا درک کند برای رژیم جمهوری اسلامی سیاست هسته ای امری خارج از حوزه اقتصاد است.

لازم است قبل از وارد شدن به بحث برجام و مذاکرات دور جدید در وین بین ایران و 4+1 دو مسئله اساسی را بیان کنم تا فهم مذاکرات ساده تر گردد.

مسئله اول شامل سه سئوال اساسی که از دید اینجانب کلیدی هستند و متاسفانه کمتر به آنها پرداخته می شود:

1 ـ آیا ایران به اندازه کافی معادن اورانیوم دارد که بتواند استخراج کند و اورانیوم را غنی کند؟

2 ـ آیا ایران تاکنون از اورانیوم غنی شده در داخل کشور که از تولید آن حدود 15 سال می گذرد حتی به اندازه یک گرم در صنعت استفاده کرده است یا نه؟ آیا تاکنون یک گرم از این اورانیوم بکاری امده است یا نه؟

3 ـ با توجه به دو سوال بالا، آیا راه اندازی صنعت غنی سازی اورانیوم حتی در کادر برجام و با پذیرفتن کلیه نظارتها برای کشور ما دستاورد دارد یا نه؟

در مقاله های متعدد به این موضوع پرداخته ام که ایران معدن اورانیوم قابل ملاحظه ای ندارد که حتی بتواند پاسخگوی نیاز سوخت یک راکتور هسته ای باشد، نتیجه اینکه باید اورانیوم را از خارج وارد کند چنانچه بخش بزرگی از اورانیومی را که اکنون استفاده می کند از آفریقای جنوبی وارد کرده است. دوم اینکه با اینکه ایران قبل از برجام تا 11000 کیلو اورانیوم را غنی کرد و اکنون نیز بیش از 1500 کیلو اورانیوم غنی شده دارد اما از زمانی که دست به غنی کردن اورانیوم زده است نتوانسته حتی یک گرم از آن را استفاده کند زیرا تنها راکتوری که اورانیوم غنی شده نیاز دارد راکتور بوشهر است که سوختش را روسها تامین می کنند و تا سالها تامین خواهند کرد. نتیجه اینکه راه اندازی صنعت غنی سازی در ایران کوچکترین توجیه اقتصادی ندارد. حال با این پاسخها مسلم می شود که اراده سیاسی برای غنی سازی اورانیوم در ایران علل دیگری دارد.

مسئله اساسی دومی که باید مطرح کرد این است که تصمیم گیرنده در باره سیاست هسته ای ایران چه کسی است؟ مسلما خاتمی، با احمدی نژآد و احمدی نژاد با روحانی و روحانی با رئیسی از یک سنخ و روش و منش نیستند و با هم تفاوتهای زیادی دارند اما چه زمانی که جمهوری اسلامی مذاکرات سعدآباد را پذیرفت، چه زمانی که دوباره غنی سازی را راه انداخت، چه هنگامی که برجام را پذیرفت و بالاخره چه موقعی که تصمیم گرفت از تعهدادت برجامی خود بشدت بکاهد همه با تصمیم و تائید خامنه ای بوده و شخص او سیاست هسته ای را تعیین کرده و می کند و بر آن نظارت مستقیم دارد و هیچ فردی، چه ظریف و چه عبدالهییان بخود اجازه نمی دهند بدون اذن خامنه ای تصمیمی بگیرند.

حال با توجه به این دو مسئله که اساسی هستند به این موضوع بپردازیم که اکنون در چه وضیعتی هستیم و آیا راه حلی در شرایط موجود وجود دارد.

برجام بدترین قرارداد برای کی؟

ایران معدن اورانیوم قابل ملاحظه ای ندارد که حتی بتواند پاسخگوی نیاز سوخت یک راکتور هسته ای باشد، نتیجه اینکه باید اورانیوم را از خارج وارد کند چنانچه بخش بزرگی از اورانیومی را که اکنون استفاده می کند از آفریقای جنوبی وارد کرده است. دوم اینکه با اینکه ایران قبل از برجام تا 11000 کیلو اورانیوم را غنی کرد و اکنون نیز بیش از 1500 کیلو اورانیوم غنی شده دارد اما از زمانی که دست به غنی کردن اورانیوم زده است نتوانسته حتی یک گرم از آن را استفاده کند زیرا تنها راکتوری که اورانیوم غنی شده نیاز دارد راکتور بوشهر است که سوختش را روسها تامین می کنند و تا سالها تامین خواهند کرد. نتیجه اینکه راه اندازی صنعت غنی سازی در ایران کوچکترین توجیه اقتصادی ندارد. حال با این پاسخها مسلم می شود که اراده سیاسی برای غنی سازی اورانیوم در ایران علل دیگری دارد.

ترامپ بخاطر ضدیت با اوباما در ۱۸ اردیبهشت ۱۳۹۷ رسماً اعلان کرد که ایالات متحده از برجام خارج خواهد شد. او برجام را بدترین قرارداد تاریخ امریکا خواند. خامنه ای در خرداد 1395 قبل از به ریاست رسیدن ترامپ تهدید کرده بود “جمهوری اسلامی ابتدائاً برجام را نقض نخواهد کرد، زیرا وفای به عهد، دستور قرآنی است اما اگر تهدید نامزدهای ریاست جمهوری امریکا مبنی بر پاره کردن برجام عملی شود، جمهوری اسلامی برجام را آتش خواهد زد که این کار هم دستوری قرآنی درباره نقض عهد متقابل است.” اکنون بیش از 5  سال از آنزمان گذشته است و  تحلیلگران جدی در امریکا به این نتیجه رسیده اند که بیرون آمدن از برجام بدترین کاری است که صورت گرفته است.

این امر تنها مربوط به تحلیلگران و روزنامه نویسان نیست بلکه روزنامه نیویورک تایمز نیز در مقاله‌ای به قلم «توماس فریدمن» نوشت که «موشه یعلون» وزیر جنگ اسرائیل که در زمان امضای برجام به شدت با این توافق مخالف بود، اخیرا در کنفرانسی گفته است که تصمیم ترامپ برای خروج از این توافق «اشتباه بزرگی» بود که با تشویق نتانیاهو صورت گرفت. موشه یعلون در این کنفرانس گفته بود که خروج از برجام «بدترین تصمیم در ده سال گذشته» در ارتباط با ایران بوده است. پس از او «گادی ایسنکات» از فرماندهان ارشد اسرائیل نیز که از حامیان خروج از برجام بود در سخنانی گفته است که “اقدام ترامپ به ضرر اسرائیل تمام شد چرا که ایران توانست پس از آن به سرعت برنامه هسته‌ای خود را توسعه دهد.”

البته زمانی که بین ایران و آمریکا مذاکرات شدیدی در جریان بود پر واضح بود که برجام از سویی عقب نشینی بزرگ رژیم ایران و از سوی دیگر ادامه تلاش برای استفاده از سیاست هسته ای برای دامن زدن به توهم اقتدارگرایی هسته ای است، سیاستی که ربطی به حقوق حقه ملت ایران و منافع ملی ندارد. از اینرو سیاست بایدن مبنی بر بازگشت به برجام برای ایران اعلام خطر بود و از زمانی که احتمال این می رفت که بایدن به قدرت رسد ایران بتدریج از تعهدات برجامی خود خارج شد و خامنه ای شروع به انتقادهای جدی از برجام کرد و حتی در 22 مرداد 1397 چنین گفت: “آمریکایی‌ها اخیراً دربارهٔ ما هم بی‌شرمانه حرف می‌زنند. غیر از تحریم دو چیز دیگر را مطرح می‌کنند؛ یکی مسئله جنگ و یکی مذاکره. شبح جنگ را مطرح می‌کنند تا ترسوها را بترسانند. در مسئله مذاکره هم یک بازی پیش‌پا افتاده می‌کنند. یکی می‌گوید مذاکره با پیش‌شرط یکی می‌گوید مذاکره بدون پیش‌شرط. دو کلمه در این باره به مردم بگویم: جنگ نخواهد شد و مذاکره نخواهیم کرد. این خلاصه حرف بود که همهٔ مردم ایران بدانند.”

از اینرو نه تنها بنا بود مذاکره ممنوع باشد و مدعی بودند که اول امریکا باید تحریمها را بردارد تا مذاکره ای صورت گیرد، بعد گفتند تنها برای برداشتن تحریمها حاضرند مذاکره کنند. حال بعد از همه انتقادهایی که خامنه ای و اصول گرایان به منظور تضعیف روحانی و ظریف علیه برجام کردند تیم مذاکره کننده ایران برای بازگشت به برجام  به وین رفت! و در ظاهر بر خلاف تمام ایراداتی که خامنه ای به برجام گرفته بود مدعی شدند که امریکا و ایران باید به برجام باز گردند.

آیا ایران توانایی بازگشت به برجام را دارد؟

مفهوم بازگشت به برجام چیست؟ در آنچه که به امریکا مربوط می شود برداشتن تحریمهای برجامی است و در این مورد حکومت بایدن از قبل از انتخابات اعلام کرده بود که حاضر به بازگشت به برجام است. البته بازگشت به برجام، برداشتن تحریمهای خارج از برجام را شامل نمی شود و امریکا تعهدی در این مورد ندارد.  اما بازگشت به برجام برای ایران یعنی از بین بردن 34 کیلو اورانیم 60 درصد غنی شده و  از بین بردن 125 کیلو اورانیوم 20 در صد غنی شده از بین بردن بیش از 1000 کیلو اورانیوم زیر 5 درصد، از کار انداختن سانتریفوژهای نسل 2 و 4 و 6 و بازگشت تمامی نظارتهای آژانس بروی فعالیتهای هسته ای ایران.

میزان اورانیوم غنی شده به کیلوگرم میزان اورانیوم غنی شده  زیر 5 درصد میزان اورانیوم غنی شده 20 درصد میزان اورانیوم غنی شده  60 درصد
قبل از برجام 11400 200 0
تعهد ایران طبق برجام 300 0 0
اول دسامبر 2021 2450 120 34

جدول میزان اورانیوم غنی شده در ایران قبل و بعد از برجام تاکنون

آقای خامنه ای در تناقضهای متعدد خود گرفتار است. اولین و مهمترین مسئله اینکه او برجام را بد می دانست و آن را اشتباه سیاسی خواند و گفت هنگام توافق دقت لازم در آن نشده بود. او حالا نمی تواند بعد از اینهمه پیشروی در فعالیت های هسته ای در 6 ماه اخیر بار دیگر همه را از بین ببرد و زیر بار کلیه تعهدات برجامی برود.  دوم اینکه خامنه ای بارها اعلام کرده است که جمهوری اسلامی بدنبال ساخت بمب اتمی نیست اما پاسخی برای غنی کردن اورانیوم غنی شده تا 60 درصد ندارد. غنی کردن اورانیوم 60 درصد هیج توجیهی ندارد به غیر از توهم اقتدارگرایی را دامن زدن.

جدول بالا نشان می دهد که قبول برجام بمانند سرکشیدن جام زهری تلخ تر از بار قبل است برای اینکه قبل از برجام خامنه ای انتقادی به آن نکرده بود و اکثرا از اینکه برجام عقب نشینی بزرگی است اطلاع نداشتند و خامنه ای حتی برجام را موفقیت بزرگ دیپلماتهای ایرانی دانست. از اینرو برای خامنه ای که سکان سیاست هسته ای را در دست دارد اجرای برجام و توافق کامل حول اصول آن تحمل آور نیست.  مهمتر از همه اینکه اصولا سیاست هسته ای ایران از دید او ابزاری است برای مهار بحرانهای سیاسی رژیم.

مسئله اساسی دومی که باید مطرح کرد این است که تصمیم گیرنده در باره سیاست هسته ای ایران چه کسی است؟ مسلما خاتمی، با احمدی نژآد و احمدی نژاد با روحانی و روحانی با رئیسی از یک سنخ و روش و منش نیستند و با هم تفاوتهای زیادی دارند اما چه زمانی که جمهوری اسلامی مذاکرات سعدآباد را پذیرفت، چه زمانی که دوباره غنی سازی را راه انداخت، چه هنگامی که برجام را پذیرفت و بالاخره چه موقعی که تصمیم گرفت از تعهدادت برجامی خود بشدت بکاهد همه با تصمیم و تائید خامنه ای بوده و شخص او سیاست هسته ای را تعیین کرده و می کند و بر آن نظارت مستقیم دارد و هیچ فردی، چه ظریف و چه عبدالهییان بخود اجازه نمی دهند بدون اذن خامنه ای تصمیمی بگیرند.

او با اینکه موفق شد رئیسی را به مقام ریاست جمهوری برساند اما با دو مشکل روبروست اول اینکه نظام یکدست شده است و دیگر مانند زمان روحانی نمی توان تقصیرها را به عهده رئیس جمهوری گذاشت از اینرو قدرت مانور او بسیار کمتر از سابق است. مشکل دوم او از همان نیاز به بحران نشات می گیرد. او هنوز مشکل جانشینی خود را دارد و برای اینکار نیز به بحران نیاز دارد. از اینرو سیاست کلی جمهوری اسلامی همان نه توافق و نه جنگ است. نه توافق و نه جنگ نیز معنای ادامه بحران را می دهد.

علت تاکید بر این موضوع از آن جهت است که خواننده محترم متوجه این امر باشد که سیاست هسته ای جمهوری اسلامی تنها ابزاری است در دست حاکمان از سویی برای استفاده در داخل کشور و  از سوی دیگر در جهت چانه زنی در سطح بین المللی. در اینجا لازم میدانم به این نکته اشاره کنم که اگر نیاز به بحران سازی شدید باشد خامنه ای حتی می تواند میزان غنی سازی را بالا ببرد و راه را برای ضربه نظامی زدن به سایتهای ایران باز کند. هرگز اشتباه نکنید که خامنه ای نگرانی زیادی از ضربه نظامی اسرائیل و یا امریکا داشته باشد. از آنجا که ضربه نظامی مسلما موضعی خواهد بود، حتی اگر بخش بزرگی از صنعت هسته ای از بین برود برای خامنه ای اهمیتی نخواهد داشت. برای او مهم این است که بتواند از ضربه نظامی بهره برداری لازم را برای مهار جامعه در دست داشته باشد. بعنوان مثال خسارت تخریب سایت نطنز قطره ای بیش در برابر کلیه هزینه هایی که سیاست هسته ای خامنه ای در مدت 20 سال اخیر ببار آورده است نیست.

این اولین بار نیست که حاکمان جمهوری اسلامی با هست و نیست وطن بازی می کنند. بیاد می آورم که در باره جنگ ایران و عراق نیز همین روش را بکار بردند. جالب است بداینم که در سال گذشته در سخنانی به مناسبت چهلمین سالگرد آغاز جنگ هشت ساله ایران و عراق خامنه ای تصریح کرد که به باور او جنگ هشت ساله «از اول تا آخر» پدیده‌ای «عقلانی» بود که باید مراقب «تحریف‌ها» در این باره بود. او هم‌زمان، پذیرش آتش‌بس و قبول قطعنامه ۵۹۸ شورای امنیت سازمان ملل را که آقای خمینی از آن به عنوان «نوشیدن جام زهر» نام برده بود، «از عقلانی‌ترین کارهایی» نامید که انجام شده است. او اضافه کرد که پذیرش قطعنامه «اگر مدبرانه و عاقلانه نبود امام انجام نمی‌داد».

اما جالب است به عقب برگردیم و بدانیم که تنها یک روز بعد از صدور قطعنامه ۵۹۸ از سوی شورای امنیت سازمان ملل، آقای خامنه‌ای رئیس جمهور وقت ایران گفت: “ایران هرگز این قطعنامه را که با فشار و تحت نفوذ آمریکا تهیه و تصویب شده است قبول نخواهد کرد”. و شخص خمینی، ۸ روز پس از صدور قطعنامه ۵۹۸، در پیامی به مناسبت ایام حج اعلام کرد که چیزی به پیروزی نهایی در جنگ با عراق باقی نمانده و پذیرش قطعنامه در چنین شرایطی خیانت است. او در پیامش بتاریخ ۶ مرداد ۱۳۶۶ تاکید کرده بود: “هم اکنون که به مرز پیروزى مطلق رسیده‏ایم و قدم‌هاى آخرمان را برمی‌ ‏داریم، صداى ناآشناى صلح طلبى آن هم از کام ستمگران و جنگ افروزان به گوش‏ می ‏رسد.” اکنون نیز خامنه ای با وجود همه شواهد در شکست همه جانبه در سیاست هسته ای به پیروزی در آینده نزدیک معتقد است و مردم را به تحمل مصائب و صبر دعوت می کند.

راه حل چیست؟

دو اتفاق می تواند تواند به وضعیت عدم توافق که می تواند حتی به برخورد نظامی هم بیانجامد پایان دهد.  اول؛ با اینکه نظام راه حل پایدار نمی خواهد و در ظاهر هم مسئولانش گفته اند بدنبال توافق میانی نیستند، اما ممکن است که امریکا و ایران به یک راه حل موقت که توافقی کوچک را بهمراه خود داشته باشد دست پیدا کنند. چنین راه حلی از سوی ایران حداقل 4 تعهد را شامل می شود:

1 ـ از بین بردن تمامی اورانیومهای غنی شده بالای 20 درصد. یعنی اورانیوم غنی شده 60 درصدی.

2 ـ کم کردن ذخایر اورانیوم زیر 5 درصد و 20 درصد غنی شده و توقف تولید اورانیوم 20 درصدی. البته نه از بین بردن همه اورانیوم غنی شده 20 درصدی و نه رسیدن به 300 کیلو اورانیوم زیر 5 درصد غنی شده.

3 ـ متوقف کردن سانتزیفوژهای مدل جدید و نه از کار انداختن آنها.

4 ـ قبول کلیه نظارتها از سوی آژانس بمانند دوران برجام.

مفهوم بازگشت به برجام چیست؟ در آنچه که به امریکا مربوط می شود برداشتن تحریمهای برجامی است و در این مورد حکومت بایدن از قبل از انتخابات اعلام کرده بود که حاضر به بازگشت به برجام است. البته بازگشت به برجام، برداشتن تحریمهای خارج از برجام را شامل نمی شود و امریکا تعهدی در این مورد ندارد.  اما بازگشت به برجام برای ایران یعنی از بین بردن 34 کیلو اورانیم 60 درصد غنی شده و  از بین بردن 125 کیلو اورانیوم 20 در صد غنی شده از بین بردن بیش از 1000 کیلو اورانیوم زیر 5 درصد، از کار انداختن سانتریفوژهای نسل 2 و 4 و 6 و بازگشت تمامی نظارتهای آژانس بروی فعالیتهای هسته ای ایران.

در قبال این 4 تعهد امریکا پولهای بلوکه شده ایران را از کشورهای دیگر که حدود 11 میلیارد دلار هستند آزاد می کند و قبول می کند که ایران تا سطح حدود 1 میلیون بشکه در روز نفت بفروشد و چند تحریم دیگر هم برداشته شوند. این توافقی است که اکنون ایران بدنبال آن می باشد. آیا آمریکا زیر با چنین توافقی می رود یا نه مشخص نیست اما خود مسئولان آمریکایی نیز می دانند که بازگشت به برجام چندان ساده نیست. تحولات هفته های آینده به ما خواهند گفت که آیا چنین توافقی ممکن است یا نه.

اما در آنچه به مردم ایران مربوط می شود، چنین توافقی راه حل نیست بلکه عقب انداختن راه حل می باشد. زیرا این راه حل باز هم توافقی است که با قدرتها  صورت می گیرد و پاسخگوی مسائل داخلی ایران از جمله سه سوال اساسی که در بالا مطرح شدند نمی باشد.

به امید راه حلی ملی از دل مذاکرات نشستن امید واهی است. اما راه حل دیگر در دست مردم ایران است. تاکنون در هیچیک از جنبشهای مردمی و اعتراضی مسئله هسته ای و تقلبی که جمهوری اسلامی کرده و قماری که با ثروت ملت ایران کرده و صدها میلیارد دلاری که به باد داده است، مورد اعتراض قرار نگرفته است. اما این اتفاق ممکن است بیفتد. به ویژه باید واقعیت سیاست خانه ویران کن رژیم جمهوری اسلامی را  تشریح کرد تا یک وجدان عمومی قوی حول این مسئله در جامعه ایران شکل گیرد. برای جلوگیری از هزینه های بیشتر راهی جز ملی کردن سیاست هسته ای وجود ندارد.