بیش از چهار دهه از انقلاب اسلامی ایران گذشته و سیاست خارجی و خصوصا رابطه ایران با غرب و آمریکا هنوز شکل و هویتی پیدا نکرده است که بتواند برای منافع ملی و امنیتی کشور ما جایی باز کرده، تقدمی قائل شود و آن را حفظ کند. در طول این چهاردهه مرتب تحریم شده ایم و از بحرانی با چالش و بحران دیگری روبرو شده ایم. حجم بروکراتیک وزارت امور خارجه نسبت به گذشته چندین برابر شده است اما کار این دستگاه عریض و طویل دفاع از منافع نظامیست که برایش منافع ملی اهمیت آنچنانی در سیاست خارجی کشور ندارد.
دولت پنهان و سپاهیان جاهل به اصول سیاست خارجی، با حمایت رهبری این نظام رئوس کلی سیاست خارجی کشور را تعریف و تبیین میکنند. با مطالعه سیاست خارجی ج.ا در خاورمیانه خصوصا در طول دو دهه گذشته میتوان میزان خسارت این سیاست را در اطراف خود مشاهده کنیم. فقط کافیست به سوریه نگاه کنیم و ببینیم این کشور امروز در کجا قرار گرفته است و نظام ایران چگونه با تنگ نظری و عدم بصیرت و واقع بینی در کجای سیاست در این کشور قرار گرفته است.
ج.ا برای تعمیق “عمق استراتژی” ضد اسرائیلی خود در حمایت از استبداد اسد وارد جنگهای داخلی این کشورشده بود، اما امروز سرنوشت این کشور کاملا اضمحلال یافته بدست روسیه و ترکیه افتاده است. روابط ایران با بقیه کشورهای منطقه هم آنچنان خوب و استوار نیست. بجز چندین کشور نظیرعمان و قطر، روابط با بسیاری در این منطقه به وخامت کشیده شده و این روابط وخیم بر منافع ملی و امنیت کشور ما خصوصا بر اقتصاد تاثیر گذاشته است. اگرچه ایران در طول دودهه گذشته توانسته است برنامه موشکی خودرا پیشرفته نماید، اما توهم قدرت در این چهارچوب نیز مشکلات امنیتی دیگری را برای ایران ایجاد کرده است.
در طول بیش از چهار دهه گذشته فرصتهای بیشماری برای ایران بدست آمده بود تا روابط خود را با غرب بهبود بخشیده، از حجم تنشهای خود با دنیای خارج کاهیده وبا ایجاد روابط جدید و شهروند جهانی شدن به رشد اقتصادی کشور همت گمارد. اما این فرصت ها یکی پس از دیگری از دست رفته اند و امروز نظام ایران ابائی ندارد تا با سرکوب شهروندان ایران و نادیده گرفتن حق اعتراض، آنها را مجبور کند تا هزینه ناکامیهای سیاسی نظام را پرداخته و فشار اقتصادی را تحمل کنند.
سیاست خارجی کشور تحت القائات ایدئولوژیک طبقه خاصی که منافع طبقاتی خود را بهر قیمتی حفظ می کند در طول این سالها ادامه داشته است. این سیاست خارجی ایدئولوژیک که نخواسته است هدفمند وواقعگرایانه عمل کند، فرصتهای فراوانی را در عرصه هدایت بهینه سیاست خارجی کشور از دست داده است. این سیاست خارجی فرصت سوز هرگز بدنبال برنامه ریزیهای طولانی مدت در افق روابط بین الملل که دائما تحت تاثیرعناصر متغیر و تاثیر گذار جهانی شدن اقتصاد و جامعه قرار گرفته اند، نبوده است، لذا بطور متناوب عکس العملی عمل کرده است. طراحان این سیاست خارجی از تخصص دستگاه دیپلماتیک کشور استفاده نکرده بلکه کرارا از وزیر امور خارجه و کادر دیپلماتیک کشور برای حل نسبی بحرانهای مختلف که منافع و امنیت ملی کشورا نشانه رفته اند استفاده کرده اند.
اولین فرصت: فرصت اول در زمان کلینتون و خاتمی ایجاد گردید. در 25 ژوئن سال 1996 برج خوبر خارج از ظهران که بعنوان پایگاه نیروی هوایی آمریکا و بخشی ار سنتکام در عربستان سعودی بود مورد حمله گروهی بنام انصار حزب الله عربستان قرار گرفت و 19 سرباز آمریکایی کشته و 400 نفر زخمی شدند. آمریکا مسئولیت این کار را بعهده ایران گذاشت اما مدرک مستقیمی هم در این رابطه نداشت تا بطور مشخص ایران را عامل این حمله بنامد. دولت کلینتون از این اتهام گذشت و فرصت ایجاد شده توسط خاتمی را غنیمت شمرد و برای حل مشکلات خود با ایران در تاریخ ژوئن 1999 نامه ای نوشت که از طریق سلطان قابوس از عمان تسلیم آقای خاتمی گردید. در این نامه کلینتون از خاتمی خواسته بود تا بطور صمیمانه کوشش کند تا مشکلات بین آمریکا و ایران با یکدیگر حل شود.
در ماههای بعد وزیر امور خارجه دولت کلینتون، خانم مادلین البریت، تا مرز عذر خواهی برای کودتای سیا بر ضد دولت دموکراتیک و ملی رهبر فقید جنبش ملی ایران، محمد مصدق، پیش رفت. این فرصت از دست رفت بخاطر اینکه رهبر جمهوری اسلامی ایران با آن مخالف بود و به آقای خاتمی برای ایجاد رابطه و ایجاد صلح با آمریکا اعتماد نداشت. در جلسه ای خصوصی که بعده ها اسرارش فاش شد گفته بود که سفرهای خارجی خاتمی برای او قابل تحمل نیست بخاطر اینکه بیم دارد که او با غربیها تماس بگیرد. در سال 2000 میلادی کلینتون در راهروهای سازمان ملل منتظر شد تا بطور اتفاقی با آقای خاتمی که به جلسه عمومی سالانه سازمان ملل متحد رفته بود ملآقات کند اما محافظان رئیس جمهور کشورمان اورا از راه دیگری به بیرون روانه کردند تا این اتفاق نیفتند. رهبر جمهوری اسلامی ایران اجازه نداده بود که خاتمی در هیچ ملاقاتی با مقامهای آمریکائی شرکت کند.
دومین فرصت: فرصت دوم در ابتدای ریاست جمهوری اوباما ایجاد گردید. دولت اوباما در ابتدای سال 2009 رئیس جمهور آمریکا شد. دولت اوباما نمیخواست با دولت احمدی نژاد وارد هیچ مراوده ای برای حل مشکلات بین دو کشور گردد. آنها میدانستند که احمدی نژاد کاره ای نیست و رهبر جمهوری اسلامی ایران در این رابطه ها تصمیم میگیرد. در طول این سالها، دکتر علیاکبر صالحی، رئیس سازمان انرژی هسته ای کشور، بطور رسمی از طریق رهبر جمهوری اسلامی ایران برای مذاکره با آمریکا انتخاب شده بود و در تماس مستمر با آنها مانده بود. این تماسها هم از مردم و هم تا حد زیادی از دولت احمدی نژاد مخفی بود. برای هیچکسی جای شک و شبهه نبود که پس از پایان دوره جورج بوش این اولین فرصتی بود که ایران میبایست برای حل مشکلات خود با آمریکا مغتنم بشمارد. ایران تا اینزمان به این نتیجه رسیده بود که بدون مذاکره مستقیم با آمریکا مشکل کشور با اروپا و غرب حل نخواهد شد. رهبری جمهوری اسلامی نمیخواست و اجازه نداد که مذاکرات ایران با اوباما از ابتدای دوره ریاست جمهوری او شروع و این مذاکرات بزودی نهائی شوند.
اگر در دو سال اول دولت اوباما ایران میتوانست مذاکرات هسته ای خودرا با آمریکا به سامانی برساند، دولت اوباما میتوانست آن را به تصویب کنگره آمریکا برساند. کنگره آمریکا اکثریت کرسیهای آن در دوسال اول ریاست جمهوری اوباما بدست دموکراتها بود. بی کیاستی و بیبصیرتی رهبری فرصت بزرگی را برای کشورما سوزاند. با انتخابات روحانی، مذاکرات هسته ای کشور با آمریکا که از سال 2013 شروع شده بود در سال 2015 به سامان رسید. سال 2016 انتخابات مجددی در آمریکا برقرار گردید و ترامپ انتخاب شد. ترامپ نهایتا در سال 2018 از برجام خارج شد. این فرصت کم به برجام اجازه نداد که نهادینه شود و مخالفین داخلی و خارجی ان خصوصا در آمریکا شانس نهادینه شدن این قرار داد بین المللی را از آن گرفتند. چنانچه دولت ایران توانسته بود با دولت اوباما در دو سال اول ریاست جمهوری او به توافقی دست یابد، هم این توافق مورد تصویب و تایید کنگره آمریکا قرار میگرفت و هم حد اقل شش سالی وقت بود تا برجام بلحاظ بین المللی نهادینه شود. اگرچنین شده بود امروز ایران در مقابل چالش دولت دست راستی ترامپ باینگونه قرار نمیگرفت و او نمیتوانست قراردادی را که به تصویب کنگره آمریکا رسیده بود اینگونه لغو نماید و از آن خارج شود.
سومین فرصت: از ابتدای دولت ترامپ و مسئولیت وزارت خارجه این کشور توسط رکس تیلرسون بود. تیلرسون در سپتامبرسال 2017 با جواد ظریف در نیویورک ملآقات کرده بود. در این زمان ترامپ مرتب اعلام میکرد که میخواهد از برجام خارج شود. درکنار جلسه عمومی سازمان ملل در این سال ترامپ به خبرنگاران گفته بود که که تصمیم خودرا برای ماندن و یا خارج شدن از برجام که تایید آن توسط دولت او در ماه اکتبر همین سال میبایست انجام گیرد اتخاذ کرده است. تیلرسون بدنبال این مصاحبه تلویزیونی ترامپ به خبرنگاران گفته بود که هیچکسی هنوز نمیداند که تصمیم ترامپ در رابطه با برجام چیست. در طیف سیاست خارجی آمریکا رکس تیلرسون و مک مستر، رئیس شورای امنیت ملی آمریکا، سخت کوشش کرده بودند که ترامپ را برای ماندن در برجام قانع کنند. انها مانند اروپائیان اعتقاد داشتند که بر سر امنیت منطقه خلیج فارس و برنامه موشکی ایران باید با این کشور وارد مذاکرات دیگر بعدی شد. حتی نماینده آمریکا در سازمان ملل متحد، نیکی هیلی، گفته بود که مخالفت ترامپ با برجام بمعنی خارج شدن او از برجام نیست. با خروج مک مستر از مقام خود در شورای امنیت ملی آمریکا و انتخاب جان بولتون برای جایگزینی او، ترامپ قانع میشود تا از برجام خارج گردد. اما زودتر از آن، در ماه مارچ 2018 تیلرسون از پست خود در وزارت امورخارجه آمریکا کنار گذاشته شد و مایک پامپئو جایگزین او شد. دوستان اسرائیل و عربستان سعودی ارکان سیاست گذاری خارجی ترامپ را بدست گرفتند و موفق شدند تا با کمک ناتانیاهو سیاست خارجی فشار حداکثری را برروی ایران وضع، تحمیل و دنبال کنند.
از اولین ملآقات آقای ظریف با تیلرسون، زمانی که وزیر امور خارجه آمریکا توسط ترامپ از کار خود برکنار گردید، شش ماه گذشته بود. در طول این مدت شش ماهه کنشهای عجولانه، بی تدبیر و خصمانه ترامپ در سیاستهایش در مقابله با ایران کاملا روشن شده بود. بعد از اولین ملآقات ظریف و تیلرسون، او گفته بود که ظریف بسیار با سواد، خبره و ماهر (Well-educated, Very Sophisticated) است. آقای ظریف فرصت آن را داشت تا بلافاصه با تیلرسون و نیروهای معتدل دولت ترامپ که تیلرسون از آخرین آنها بود رابطه برقرار نموده تا بدنبال راه حلی برای مشکلات بین دو کشور باشد. مجددا رهبر جمهوری ایران نمی خواست که در این زمان وارد مذاکره با آمریکا گردد و فرصت سوم نیز بزودی از دست رفت. اما این کمکاری فقط متوجه رهبری نبود که دولت روحانی و ظریف هم در این رابطه علاقه آنچنانی از خود نشان ندادند.
چهارمین فرصت نهائی: با آمدن پامپئو و بولتون در صحنه سیاست خارجی آمریکا، سیاست فشار اکثری برروی ایران تدوین و تحمیل گردید. دولت آمریکا در این سیاست برروی تحریمهای مختلف و تحریمهای ثانوی برروی ایران تکیه کرده بود. در ابتدا پامپئو 12 شرط را در مقابل ایران گذاشت که آنها شروط مذاکره با ایران باشند. با شکست فشار حد اکثری، امسال دولت آمریکا اعلام نمود که حاضر است تا با ایران بدون قید و شرط وارد مذاکره گردد. شکست دولت آمریکا در مذاکره با کره شمالی، جنگهای تجاری خصوصا با چین و کشورهای آسیائی، شکست سیاستهای بین المللی آمریکا که بیشتر بدنبال کنشهای راستگرایانه ترامپ شکل میگرفت همراه با مشکلات آمریکا با اروپا و ناتو، شرایطی را فراهم آورده بود تا ایران بتواند از این فرصت ایجاد شده استفاده کند و بر سر منافع ملی و امنیتی کشور با ترامپ وارد مذاکره گردد. این باز فرصت مغتنمی بود تا ایران تعهد دهد که بدنبال ساختن بمب اتمی نیست و حاضر است که بر سر مسائل امنیتی منطقه با کشورهایی مانند عربستان سعودی وارد مذاکره گردد. دولت ترامپ نه قدرت آن را داشت که بیشتر از این از ایران مطالبه کند و نه میخواست وارد یک تنش بزرگتری با ایران گردد.
دنیا متففقا باور دارد که ترامپ با خروج از برجام خطای بزرگ و فاحشی را مرتکب شده است. با خروج از این توافق بین المللی که حمایت سازمان ملل متحد و جامعه بین الملل را پشت سر خود داشت، ترامپ و حامیان او در منطقه نظیر محمدبنسلمان و ناتانیاهو نهتنها به اعتبار تعهدات بین المللی و نهادهایی که بجای خشونت و جنگ، مذاکره را تشویق و ترغیب میکنند پشت پا زده که به بی ثباتی منطقه ای دامن زده و خاورمیانه را با خطرات بزرگ بی ثباتی روبرو نموده اند. باز بسیاری از تحلیلگران غربی اعتقاد دارند که استراتژی ترامپ و حامیان او در واشینگتن که با تحریم، تهدید، دیپلماسی از طریق ارعاب (Coercive Diplomacy) شکل گرفته و اعمال میشود نمیتواند به ایجاد صلح از طریق مذاکره و گفتگو کمک کند. لذا دولت ترامپ و حامیان منطقه ای او در اعمال سیاستهای منطقه ای و جهانی خود بر ایران حمایت بین المللی ندارند.
دو اقدام مغایر منافع ملی از سوی حکومت ایران
در مسیری برعکس حکومت ایران بجای فراهم آوردن زمینه هایی برای مذاکره با دولت ترامپ، به دوسیاست مخرب بزرگ دست زده که بسیار برای کشور هزینه آور بوده و خواهد بود.
اول: متاسفانه دولت روحانی و دستگاه دیپلماتیک کشور نتوانست و یا نخواست به اهمیت موضوع حفظ امنیت خلیج فارس توجه لازم را مبذول نماید و خود با اتخاذ سیاستهای غلط نیروهای خارجی را به منطقه خلیج فارس کشانید.
آقای روحانی بعنوان رئیس دولت در ابتدای ایجاد مشکلات تحریم آمریکا برای صدور نفت ایران اعلام نمود که در این حالت امنیت تنگه هرمز با مخاطره روبرو خواهد شد و یا اگر نفت کشورما از منطقه خلیج فارس صادر نگردد، نفت کشورهای دیگر منطقه هم نمیتوانند صادر شوند. وزیر امور خارجه حتی تا جائی پیش رفت که ورود کشتیهای خارجی نظامی به منطقه را منوط به اجازه از ایران دانست، در حالیکه در حالت صلح، قوانین بین الملل حتی به کشتیهای جنگی دول خارجی اجازه میدهند که از این شاهراه آبی بین المللی استفاده کنند. بدنبال این مواضع که از سر خرد اتخاذ نشده بود، گروههای محافظه کار افراطی و نشریات متعلق به انها مثل کیهان دولت را تشویق کردند که تنگه هرمز را ناامن کند. بدنبال مورد هدف قرار گرفتن چندین کشتی نفتی در بنادر کشورهای عربی و خصوصا نزدیک به تنگه هرمز، دولت آمریکا در ابتدا از کشورهای خریدار نفت این منطقه خواست که برای امنیت کشتیهای نفتی خود مکانیزمهای عملی اتخاذ نمایند. با توقف کشی نفتی ایران حول و حوش جبل الطارق توسط دولت انگلیس و با ادعای اینکه این کشتی در حال تردد بکشور تحریم شده سوریه بوده است و اینکه نیروهای نظامی ایران اعلام کرده بودند که در صورت عدم آزادی این کشتی دست به عکس العملی خواهند زد، آمریکا و کشورهای اروپائی خصوصا انگلیس باین فکر افتادند که برای امنیت کشتیرانی در این منطقه یک ائتلاف جهانی ایجاد نمایند. باز محافظه کاران افراطی در ایران که از ایجاد یک جنگ هراسی بدل راه نداده و نمیدهند و در مواقعی آن را تشویق کرده و میکنند، از دولت روحانی خواستند که مقابله بمثل نموده و یک کشتی نفتی از انگلیس را در ابهای خلیج فارس توقیف نماید. رهبر جمهوری اسلامی بطور مشخص بر این مقابله بمثل صحبت کرده بود.
دولت انگلیس بعدها ادعا نموده بود که یک نفتکش این کشور (British Heritage) در بخش شمالی وورودی تنگه هرمز مورد مزاحمت چندین کشتی کوچک جنگی ایران برای انحراف به آبهای ایران قرار گرفت که کشتی جنگی (HMS Montrose) نیروی دریائی ارتش انگلیس بین این تانکر و کشتیهای کوچک جنگی ایران قرار گرفت و از این کار ممانعت بعمل آورد. چند هفته بعد یک کشتی نفتی انگلیسی به گروگان گرفته شد. ماههای های بعد تاسیات نفتی ارامکوی عربستان سعودی مورد حمله قرار گرفت. اگرچه حوثی ها مسئولیت ان را قبول کردند اما برهمگان روشن بود که بدون حمایت ایران این حمله نمیتوانست انجام گیرد.
منطقه خلیج فارس ناامن شده و کشورهای خارجی با کشتیهای جنگی خود وارد این منطقه گردیده تا امنیت کشتیرانی را خصوصا برای تردد کشتیهای نفتی و تجاری از بنادر کشور های عربی حفظ و تامین کنند. متاسفانه ایران نتوانست و یا نخواست تا اقتدار نظامی خودرا برای حفظ امنیت خلیج فارس حفظ و نشان دهد. ورود کشتیهای نظامی و جنگی آمریکائی و اروپائی به این منطقه توانسته امنیت داخلی خلیج فارس را در مورد تردد کشتیرانی حفظ کند و ایران هم که روزی ادعا میکرد میتواند این امنیت را بچالش بکشد نتوانسته کوچکترین کاری در این رابطه انجام دهد. با هر کنش ایران مثل زدن پهپاد آمریکائی و یا حمله به تاسیات نفتی عربستان سعودی، خطر حمله به ایران افزون گردیده است و اکنون کشورما بهپایان این تهدیدات خود در خاورمیانه رسیده است.
دوم: ایران همچنین اعلام نموده است که با هر هزینه ای در برجام نمیماند و میزان اورانیوم غنی سازی شده را افزایش میدهد. این استراتژی اگرچه میتواند در ابتدا زمینه ای را برای مذاکرات بیشتر اماده کند اما هر گز کشور ما بعنوان یک استراتژی پایدارو دراز مدت نمیتواند از آن استفاده نماید. کشورهای اروپائی و حتی چین از ایران خواسته اند که در محدوده تعهدات برجام بماند. اگرچه میزان غنی سازی 5/4% (چهار و نیم در صد) اورانیوم در مرحله اول توسط ایران نمیتواند بر ضد ایران اجماع جهانی ایجاد نماید اما اگر نظام بخواهد میزان غنی سازی اورانیوم را به سطح بیست در صد افزایش دهد بدون شک با عکس العمل شدید جامعه بین المللی روبرو گردیده و در صورت بازگشت پرونده ایران به شورای امنیت سازمان ملل با تحریمهای مجدد این سازمان بین المللی روبرو میگردد.
هرگز نباید فکر کرد که چین و یا روسیه در شورای امنیت سازمان ملل از حق وتوی خود برای ایران استفاده خواهند کرد. هردو کشور بدنبال معامله با آمریکا هستند و امکان رای اکثریت مطلق در این شورا بر ضد ایران بسیار بالاست. چین و روسیه حتما بدنبال آن خواهند بود که در مقابل رای مثبت خود در شورای امنیت سازمان ملل از آمریکا چه خواهند گرفت. ایران اکنون وارد فاز چهارم تمرد خود از مفاد برجام شده است. سرباز زدن از مفاد برجام، قراردادی بین المللی که حمایتهای جهانی را پشت سر خود دارد میرود تا بدست ایران فروپاشی شود. فروپاشی برجام یعنی اعمال تحریمهای بیشتربر ضد ایران. حکومت ایران برای بازی کارتهای زیادی ندارد. از اینستکس و حمایت اروپا نمیتوان توقعات بالا داشت. کشورهای اروپائی بسختی میتوانند کمپانیهای خصوصی انرژی خودرا راضی کنند که از ایران نفت خریداری نمایند. این کمپانیها هرگز منافع خودرا در بازار بزرگ اقتصادی آمریکا فدای بازار اقتصادی و محدود ایران نخواهند کرد. باید توجه داشت که با تقلیل خرید نفت از ایران و ونزوئلا، بازار جهانی دچار کمبود و بحران نشده است. آمریکا اکنون نفت کره جنوبی که یکی از مشتریان بزرگ ایران بوده را تامین میکند.
در دهم مهرماه امسال رهبر جمهوری اسلامی ایران خط و نشانهای جدیدی برای سیاست خارجی و توسعه طلبانه ایران کشید. او گفت، “نگاه و نقش سپاه در جغرافیای مقاومت در منطقه معیار دیگری برای قضاوت در باره سپاه پاسداران انقلاب اسلامی است. نقش سپاه پاسداران در این عرصه به قدری برجسته است که دشمنی آشکار مستکبران و جبهه بدهای عالم را علیه سپاه بر انگیخته است که البته دشمنی این جبهه خبیث برای سپاه پاسداران افتخار بزرگی است. نباید قناعت کنیم به منطقه خودمان و با انتخاب یک چهاردیواری، کاری به تهدیدهای پشت مرز نداشته باشیم. نگاه وسیع فرامرزی که مسئولیتش با سپاه است، عمق راهبردی کشور است و گاهی واجب ترین واجبات هم لازم تر میشود اما برخی متوجه این مسئله نیستند.”
در چند روز اول اعتراضات در پایان ماه آبان همین سال، او کارافرینان کشور را برای یک سخنرانی بدور هم گرد آورد و گفت تحریمها به یک و یا دوسال منتهی نمیشوند و باید برای تحریمهای زمان طولانی تری اماده باشیم.
چیزی که اکنون مشخص است اینست که رهبری جمهوری اسلامی اول، در زمینه سیاست خارجی، ادامه توسعه طلبیهای گذشته را حمایت و تشویق میکند. برای او مهم نیست که ایران در سوریه مضمحل شده امروز با چه چالشی روبرو است و اصولا سیاستهای فرامرزی ایران چه منافعی برای کشورما داشته است. بدنبال اعتراضات پایان آبانماه امسال (98)، خود بهصحنه آمده است تا برای مشکلات تحریم با گرانتر کردن قیمت بنزین چاره اندیشی کند. در مقابل اعتراضهای داخلی هم مسئولیت اتخاذ چنین سیاستهائی را قبول میکند و هم سرکوب شدید و خونین اعتراضات را. او در قواره یک رهبر مستبد فردی بیرون آمده است و به حامیان خود میگوید که مسئولیت همه این سیاستهای داخلی و خارجی را می پذیرد. برای گرانی قیمت بنزین هم دولت و هم سپاه مخالف بوده است اما برای او مهم نیست که مردم و یا نهادهای مختلف حکومتی مخالف نظرات او باشند.
شرایط سیاسی و اقتصادی کشور ما بسیار نا مساعد است. مواضع جدید رهبری جمهوری اسلامی و جایگاه او بعنوان یک سیاستگذار که بعد از اعتراضات خونین آبان ماه کاملا عیان و مشخص شده است، جای هیچگونه خوشبینی برای تغییر در سیاست خارجی و داخلی ایران نمیگذارد. شاید بتوان گفت که جمهوری اسلامی امروز در زمینه سیاستهاتی داخلی و خارجی به آخر خط رسیده است. مواضع جدید آقای خامنه ای نشان نمیدهد که او به فکر تغییر در سیاستهای داخلی و خارجی کشور باشد و خصوصا در خارج تعامل و مماشات را تشویق کند. اعتراضات وسیع آبان ماه نشان داد که میزان خشم مردم و عدم مشروعیت این نظام در بین شهروندان کشورما بسیار بالاست. باید منتظر آن بود که نارضایتیهای مردم بزودی و مجددا فوران کند و حکومت را با چالشهای بسیار عمیقی روبرو نماید.