در زمانی که دنیا همچنان مات و مبهوت، در حال بررسی و یافتن گزینه های متناسب برای رو به رو شدن با شخصی چون دونالد ترامپ در مقام ریاست جمهوری آمریکاست، اینکه دقیقا چه سیاست هائی از سوی این چهره غیر متعارف در همه زمینه ها ـ اعم از سیاست داخلی و سیاست خارجی آمریکا ـ نهایتا پیاده خواهد شد، معمائی است که هیچکس براستی نمی تواند در این زمان، ادعای داشتن پاسخ آنها را داشته باشد. این بدان علت است که گفتار و اعمال تحریک آمیز رئیس جمهور جدید آمریکا (مانند ایجاد محدودیت ورود به آمریکا برای ایرانیان و اتباع شش کشور دیگر) در ارتباط با بسیاری از مسائل کلیدی در دو سال گذشته مملو از حرف های ضد و نقیض بوده که برابر با شرایط وقت از سوی او مطرح شده است. باید توجه داشت که این تضاد در گفتار، تنها مختص به شخص دونالد ترامپ نبوده؛ بلکه در اظهارات بسیاری از مشاوران نزدیک او هم بطور محسوسی مشاهده شده است.
مهمترین این تضادها مربوط به سرنوشت قرارداد «برجام» است که بر خلاف شعارهای مکرر ترامپ و برخی از مشاوران نزدیک او مبنی بر «پاره کردن» آن در طول فعالیت های انتخاباتی، هیچ کس بطور جدی انتظار فسخ آنرا ندارد (گرچه این انتظار وجود دارد که دولت جدید در عین حال (به خاطر حفظ ظاهر هم که شده) خواستار نظارت بیشتر بین المللی در ارتباط با اجرای دقیق این قرارداد باشد واحتمالا به بهانه «رفتار و عملکرد غیر متعارف ایران در منطقه» به تنش های موجود میان ایران و آمریکا افزایش بخشد).
نمونه های دیگر اینگونه ویژگی ها در گفتار دونالد ترامپ، بخصوص در ارتباط با مسائل مربوط به ایران و خاورمیانه را می توان با توجه به نکات زیر مورد بررسی قرار داد:
- ۱. گرچه «ایران ستیزی» از یکسو، به نوعی در برداشت های دونالد ترامپ و برخی از مشاورین نزدیک او بطور چشمگیری ملاحظه شده است، ولی از سوی دیگر، عدم مخالفت او با سیاست روسیه در حمایت از بشار اسد در سوریه، ضمنا می تواند حاوی این مفهوم باشد که او در عین حال با گسترش اقتدار و نفوذ بیشتر ایران در منطقه مخالفت جدی ندارد.
• ۲. انتظار می رود که با روی کار آمدن دونالد ترامپ، مقولاتی چون رعایت حقوق بشر و آزادی های اجتماعی و سیاسی، منجمله تلاش های موثر برای حل اختلافات میان فلسطینی ها و اسرائیل در منطقه، نقش کم رنگ ومحدودی را در برنامه های سیاست خارجی دولت جدید آمریکا ایفا کنند. - ۳. دونالد ترامپ، مبارزه با «تروریسم اسلامی» را در راس اولویت های دولتش قرار داده است و بارها بر این موضوع که نابودی هرچه زودتر «داعش» باید در اسرع وقت به نتیجه برسد، تاکید داشته است (هدفی که از سوی جمهوری اسلامی ایران هم بصورت موازی تعقیب می شود). آنچه مشخص نیست این است که، با توجه به مواضع تند وزیر دفاع (ژنرال متیس) و مشاور امنیت ملی (ژنرال فلین) علیه ایران، که مولود تجربیات آنها با جمهوری اسلامی در سال های ماقبل ظهور نیروهای افراطی سنی چون داعش و القاعده می باشد، تا چه میزان مبارزه با «اسلام افراطی» در شرایط امروزی کماکان شامل ایران نیز باقی بماند. تردیدی وجود ندارد که مسئولین جدید در آمریکا،علیرغم تمام فرضیات قبلی شان در رابطه با جمهوری اسلامی، به این واقعیت آگاهی کامل پیدا کرده اند که تمام خطرات عینی که امروز مردم را در جوامع مختلف غربی بطور جدی تهدید می کند، نه تنها از سوی ایران نبوده،بلکه این خطرات تنها از سوی منابع سنی مذهب افراطی می باشندکه به باور بسیاری از مقامات امنیتی، از سوی برخی از متحدین نزدیک خود آمریکا چون عربستان سعودی و قطر تغذیه شده اند.
- ۴. اینکه آیا دونالد ترامپ کماکان به تعهدات قبلی آمریکا نسبت به متحدین دیرینه اش در پیمان آتلانتیک شمالی (ناتو)، کشورهای عربی سنی و بویژه عربستان سعودی و همچنین اسرائیل باقی خواهد ماند، معمای دیگری است که سرنوشت نهائی آن متعاقبا روشن خواهد شد. تمایل به نزدیکی با روسیه ـ درصورتی که روسیه نیز به سهم خود قدم های حساب شده و موثری برای نزدیکتر شدن به آمریکا را بردارد، بی شک در راستای اتخاذ سیاست های جدید در قبال متحدین سنتی آمریکا نقش مهمی را ایفا خواهد نمود. ضمنا نباید فراموش کرد، جنگ علیه داعش که یکی از اولویت های دونالد ترامپ است، دارای اهمیت مشابهی برای روس ها نبوده و بیشتر اقدامات روسیه (و همچنین ایران در سوریه) که نهایتا منجر به خروج ترکیه از پیمان نافرجامش با عربستان و قطر و پیوستنش به ائتلاف ایران و روسیه شده، تاکنون بیشتر متوجه خنثی کردن آن دسته از مخالفین اسد بوده که از سوی آمریکا و کشورهای عربی تغذیه می شدند. نکته نهائی اینکه هنوز معلوم نیست دولت دونالد ترامپ چه روش و عکس العملی در قبال نقش کشورهای عربی سنی و ایران، بویژه در مسائل مربوط به بازسازی اقتصادی سوریه بعد از پایان بحران جاری از خود نشان خواهد داد.
• ۵. در شرایطی که دونالد ترامپ به هیچ وجه خواستار درگیر کردن آمریکا درمناقشات جدید و پروژه های « ملت سازی» (nation building) در خاورمیانه نیست، عکس العمل آمریکا و راه و روشی که در نهایت اتخاذ خواهد کرد بستگی زیاد به تشخیص و درک آمریکا دارد از بزرگترین خطراتی که امنیت منطقه و منافع کشورش را در شرایط موجود تهدید می نماید. با توجه به تمام حوادث شوم و ناگواری که منجر به مرگ هزاران شهروند آمریکائی و اروپائی در نیویورک، لندن، پاریس، نیس و برلین از تاریخ ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ تاکنون شده، هر تجزیه و تحلیل منصفانه ای به این واقعیت غیر قابل انکار می رسد که ایران و مسلمانان شیعه کوچکترین نقشی در اینگونه حملات نداشته و نیروهائی که در این ایام آرامش و آسایش مردم غرب را تهدید کرده و میکنند، تماما متعلق به دستجات مسلمانان افراطی سنی مذهب مانند داعش، القاعده و مشابه بوده اند. جالب اینکه، اینگونه مطالعات در ضمن به روشنی نشان میدهد که نیروهای شیعه مورد حمایت ایران مانند حزب الله که در فهرست سازمان های تروریستی وزارت امور خارجه آمریکا قرار دارند (فارغ از درگیری های گذشته و اتهاماتی از قبیل آنچه که در رابطه با مثلا واردات و قاچاق مواد مخدر از آمریکای جنوبی متوجه آنهاست)، حد اقل امروز در منطقه خاورمیانه، همسو با اهداف غرب، درگیر جنگی تمام عیار با دشمنان غرب، آمریکا، اسرائیل و متحدان غربی شان، یعنی داعش است. - ۶. یکی دیگر از اولویت های اصلی دولت جدید آمریکا و شخص دونالد ترامپ، بهبود هرچه بیشتر اوضاع اقتصادی و گسترش صادرات کالاهای ساخت آمریکا و تجارت با دیگر نقاط جهان است. انگیزه دست یافتن به بزرگترین بازار دست نخورده جهان (یعنی ایران) و جلوگیری از تسخیر و اشباع کامل این بازار بزرگ و پر ارزش از سوی رقبای اقتصادی آمریکا، بویژه اروپا، ژاپن، کره جنوبی، چین و روسیه، بی شک نقش بارزی را در محاسبات کلان رئیس جمهور جدید آمریکا در ارتباط با «معادله ایران» ایفا خواهد نمود. اینکه در پی امضاء قرارداد برجام و برداشتن بیشتر تحریم های اقتصادی علیه ایران، بانک های بزرگ و معتبر جهان از شرکت در سرمایه گذاری های لازم در پروژه های اقتصادی ایران خودداری ورزیده اند، به تعبیر بسیاری از صاحب نظران، نشانه ای از فشارهای پشت پرده ایست که از سوی وزارتخانه های خزانه داری و دادگستری آمریکا (برخلاف اظهارات مکرر جان کری وزیر امور خارجه پیشین آمریکا) برای حفظ منافع آمریکا در اقتصاد آینده ایران می باشد. لذا می توان تصور کرد که اینگونه تمایلات به احتمال بسیار زیاد با برداشت های دونالد ترامپ نیز همخوانی نزدیکی داشته باشد. در اینصورت، بدیهی است که انگیزه گسترش روابط اقتصادی همراه با همسو بودن با ایران در ارتباط با آنچه که از سوی دونالد ترامپ بعنوان بزرگترین خطر منطقه قلمداد شده (خطر تروریسم اسلامی که امروز عملا به جنگ علیه داعش و افراط گرایان سنی مذهب محدود شده) می تواند دارای چنان قابلیتی باشد که روابط میان آمریکا و ایران را بسوی کاملا متفاوتی با آنچه که خواست «ایران ستیزان تندرو» است، سوق دهد.
در چند ماه آینده، مسئولین امور در دستگاه های مختلف دولتی در آمریکا (وزارت خارجه، دفاع، خزانه داری، انرژی، سازمان های مختلف اطلاعاتی بویژه سیا، همراه با مشاورین و متخصصین در شورای امنیت ملی) با در نظر گرفتن تمام جوانب، سرگرم تهیه پیشنهاداتی خواهند شد که درصورت تائید رئیس جمهور، سیاست و راه و روش دولت جدید را در قبال ایران مشخص خواهد کرد. در این فاصله تبادل نظرهائی نیز در این راستا با کشورهای مختلف صورت خواهد گرفت.
با توجه به اینکه شخص دونالد ترامپ، علیرغم تمام تناقضاتی که در اظهارات او به چشم می خورد، فردی متعصب یا مکتبی نیست و صرفا به اولویت های کشورش می اندیشد (آنهم با دید یک فرد اقتصادی)؛ این امکان همیشه وجود دارد که سیاست و برخورد آمریکا با ایران، بر خلاف تمام تصورات قبلی و سوابق بسیاری از نزدیکان قدرتمند وی که امروز پست های کلیدی را اشغال کرده اند، در جهتی کاملا مغایر با برداشت های قبلی، برابر با مقتضیات امروز آمریکا شکل گیرد.
تردیدی نیست که کشورهائی چون اسرائیل و عربستان سعودی با کمک «لابی» های موثرشان در واشنگتن، نهایت تلاش را خواهند نمود، تا دولت جدید را به سمت برگزیدن سیاست های تند و تقابلی علیه ایران سوق دهند، ولی سرانجام درصورتیکه مقامات مسئول در آمریکا با درکی صحیح، تحولات ۳۸ ساله و اولویت های امروز ایران در راستای بازسازی اقتصادی کشور را مد نظر قرار دهند و نقش مثبت ایران در مقابله با نیروهای تروریستی سنی مذهب از قبیل داعش را بعنوان امری سازنده به منظور حفظ صلح و ثبات در منطقه خاورمیانه توصیف کنند، این احتمال وجود خواهد داشت که سیاست های جدیدی در راستای تنش زدائی با ایران مورد توجه مسئولین جدید قرار گیرد.
به طور مسلم خط مشی سیاست دولت دونالد ترامپ در قبال ایران تا قبل از پایان سال ۱۳۹۵ خورشیدی، یکماه قبل از برگزاری انتخابات دوره دوازدهم ریاست جمهوری، مشخص نخواهد شد؛ در این فاصله، بازتاب هر حرکتی ـ چه مثبت و چه منفی ـ از سوی مسئولین در ایران تاثیر مهمی را در تصمیم گیری های دولت جدید در آمریکا می گذارد. بطور مثال، ایران می تواند در این ایام از یکسو، در راستای حفاظت از تمام دست آوردهای قابل ملاحظه و سرمایه گذاری های سی ساله اش در عراق، سوریه و لبنان، بانی آغاز مذاکرهای باشد به منظور پایان دادن به تنش های موجود و تثبیت شرایط ممتاز کنونی با تامین پایان مخاصمات در سوریه و یمن، با عربستان سعودی (و متحدانش درشورای همکاری خلیج فارس) و یا مثلا بطور جدی، از هر نوع حرکات تحریک آمیز با ناوگان آمریکا در آب های خلیج فارس خودداری نماید. از سوی دیگر با تاکید بر مشارکتش در «جنگ دنیای متمدن» علیه داَعش و پیاده کردن برنامه های گسترده اش برای بازسازی اقتصادی کشور که ترجیحا نیازمند همکاری هر چه بیشتر با غرب یعنی اروپا و آمریکآست(چنانکه در ارتباط با خرید هواپیما های بوئینگ مشاهده شد) پیام کاملا متفاوتی را به جهان بدهد و نگذارد تا نیروهای تندرو و ایران ستیز، بهانه های تازه برای استمرار دشمنی با ایران را پیدا کنند.
بی شک اقدامات ایران در این مرحله می تواند نقش تعیین کننده ای را در رابطه با مسیر روابط آینده ایران با آمریکا ایفا نماید. لذا منحرف نشدن مسئولین ایران به لحاظ تحریکات و تبلیغات مبالغه آمیز از قبیل نزدیکی برخی از مقامات ارشد دولت ترامپ به سازمان مجاهدین و غیره در این ایام حساس از اهمیت ویژه ای برخوردار است. زیرا تمامی این افراد در شرایط موجود با نگاهی واقع بینانه و کاملا متفاوت با آنچه که در دوران «بیکاری و بی مسئولیتی» همزمان با چشم داشت های مالی از خود نشان داده اند، با مقوله ایران برخورد خواهند نمود.
می توان فرصت «امروز» را غنیمت شمرد و در فاصله میان شعارهای ترامپ دیروز و منافع ایران فردا فرصتی را فراهم کرد؛ شاید (با توجه به تمام شواهد موجود) با یک «نرمش قهرمانانه» تازه از سوی ایران، سیر حوادث به سوئی هدایت شود که بمانند انتخاب خود دونالد ترامپ به مقام ریاست جمهوری در آمریکا، یکبار دیگر همه نخبگان سیاسی در جهان را مات و متحیر سازد.