آینده ایران؛ محاسبه یا قمار؟

mehrdad khansari1 مهرداد خوانساریمقدمه

اینکه چالش میان جمهوری اسلامی و آمریکا در نهایت به کجا خواهد انجامید‌ و اینکه تا چه زمانی ملت ایران باید هزینه های زیانبار چالش های نابخردانه۴۰ ساله را بپردازند، معمائی است که هیچ منطق عقلائی در ۴۰ سال گذشته پاسخی برای آن نداشته است. در این ایام اراده ملی که خواهان تنش زدایی با جهان است همواره از سوی سیستم حکومتی و به ویژه آمال و امیال شخص رهبر انقلاب زیر پا گذاشته شده که حاصل تدریجی آن در ۴۰ سال گذشته، اوضاع اسف بارکنونی است؛ اوضاعی که در هفته های اخیر مردم مستاصل و بی پناه را که قربانیان اصلی سیاست های غلط و تحریک آمیز حاکمانشان از یکسو و تحریم های شدید و ظالمانه آمریکا از سوی دیگر می باشند، اجبارا به خیابانها کشیده تا مورد سرکوب خشن و بی رحم دستگاه های امنیتی قرار گیرند.

اینک به نظر می رسد که فضا در پی درگیری های اخیر میان ایران و آمریکا و برخی از کشورهای منطقه ای در خلیج فارس و ناآرامی های خیابانی در سراسر ایران، تا حدودی آرام تر شده است. ولی تردیدی نیست که حل تمام این مشکلات نهایتا به سرنوشت تحریم های اقتصادی و اثرات هولناک آن در اقتصاد ایران که منجر به افزایش فقرو تورم و بیکاری و از همه مهمترعدم امید در دل مردم شده گره خورده و تردیدی وجود ندارد که امکان برداشتن تحریم ها منهای رسیدن به یک توافق جدید و جامع با آمریکا نمی تواند عملی گردد.

اگر چه  آمریکا که در ۴۰ سال کذشته شاهد سقوط تدریجی اوضاع اقتصادی در ایران بوده و در ماه های اخیر، تظاهرات در کشورهائی چون عراق و لبنان را که گاه با شعارهایی ضد ایرانی همراه بوده، به فال نیک گرفته است ‌قاعدتا خود را در موقعیت ممتازتری می بیند که با ادامه شرایط موجود و «صبر استراتژیک»، بتواند خواسته هایش را تامین و تحمیل نماید،‌ ولی اوضاع و احوال داخلی در آمریکا و فشارهای متعدد سیاسی بر دونالد ترامپ که خواستار شرکت و پیروزی در انتخابات ریاست جمهوری سال ۲۰۲۰ است،‌ شرایط ویژه ای را فراهم آورده که امکان آغاز مذاکرات مستقیم با مسئولین جمهوری اسلامی  برای رسیدن به یک توافق جدید، فارغ از تمام تحریکات و شعارهای جنبی را امکان پذیر می کند.

بی شک تظاهرات اخیر در ایران و احتمال تجدید و ادامه آن، امید فروپاشی داخلی و نوید سقوط نظام جمهوری اسلامی را در دل برخی از مشاوران آقای ترامپ زنده کرده است. ولی بعید به نظر می رسد که شخص رئیس جمهور که در گذشته روی مثبتی به جنگ و درگیرساختن بیشتر آمریکا در اینگونه مسائل نداشته، به ویژه با توجه به فضای موجود در داخل کشورش، گزینه رسیدن به یک توافق تازه با ایران را رد کند؛ گزینه‌ای که بی شک بعنوان دست آورد بزرگی در افکار عمومی کشورش مطرح خواهد شد.

آنچه که باقی می ماند عکس العمل مسئولین ایران به این واقعیات، در شرایطی است که بیشتر بازیکنان اصلی ضمنا سخت درگیر برنامه ریزی و محاسبات مختلف در فعل و انفعالات پشت پرده برای زمینه سازی به منظور پیشی گرفتن از یکدیگر در ارتباط با «جانشینی آیت الله خامنه ای» می باشند. لذا، در چنین وضعیتی، مقوله مذاکره و رسیدن به یک توافق جدید با آمریکا از ابعادی فراتر از حل مشکلات اقتصادی روزمره مردم بی پناه و مستاصل برای حاکمانی که به نقش خود در آینده ای بعد از خامنه ای می اندیشند، بستگی پیدا می کند.

ارزیابی ذیل بر این مبنا تهیه شده که هم ایران و هم آمریکا در شرایط موجود (که می تواند به هر دلیلی تغییر یابد) هر دوبه دلایل خودشان و به منظور دفع فشارهای مختلف سیاسی ـ اجتماعی ـ اقتصادی در جوامعشان  نیازمند به رسیدن به یک توافق جدید برای تثبیت دولت های خود می باشند.

توافقی در دسترس

ارزیابی ذیل (مبنی بر «توافقی در دسترس») بر این مبنا تهیه شده که هم ایران و هم آمریکا در شرایط موجود (که می تواند به هر دلیلی تغییر یابد) هر دوبه دلایل خودشان و به منظور دفع فشارهای مختلف سیاسی ـ اجتماعی ـ اقتصادی در جوامعشان  نیازمند به رسیدن به یک توافق جدید برای تثبیت دولت های خود می باشند.

ارزیابی ذیل (مبنی بر «توافقی در دسترس») بر این مبنا تهیه شده که هم ایران و هم آمریکا در شرایط موجود (که می تواند به هر دلیلی تغییر یابد) هر دوبه دلایل خودشان و به منظور دفع فشارهای مختلف سیاسی ـ اجتماعی ـ اقتصادی در جوامعشان  نیازمند به رسیدن به یک توافق جدید برای تثبیت دولت های خود می باشند.

علیرغم تمام شعارپراکنی های مداوم ضد ایرانی دونالد ترامپ در ایام قبل و بعد از خروج یکجانبه آمریکا از برجام در ماه مه ۲۰۱۸،‌ اینطور به نظر میرسد که ایالات متحده گزینه مذاکره و دیپلماسی را به گزینه پیچیده و پر خرج «تغییر نظام» برای دست یابی به یک قرارداد جدید و جامعتر از برجام با ایران را ترجیح میدهد.

ولی انتظارات آمریکا مبنی براینکه خواهد توانست ایران را با زور و گستاخی عازم میز مذاکره نماید تاکنون با نا امیدی روبرو بوده است. واقعیت ملموس و قابل مشاهده این است که نه مشکلات عدیده اقتصادی که منجر به اعتراضات وسیع و خونبار در سراسر کشور گردیده و نه تظاهرات وسیع «ضد ایرانی» در کشورهائی چون عراق و لبنان اثر فوق‌العاده‌ای به منظور ایجاد فشارهای لازمه بر جمهوری اسلامی  نداشته که همچنان جسورانه و بی‌‌‌اعتنا به راه خودش ادامه می دهد.

عدم توانائی و موفقیت کشورهای ۴+۱ (بریتانیا، فرانسه، آلمان، روسیه و چین) که بتوانند با کمک های ویژه و عملی خود، ایران را در مقابل تحریم های ایالات متحده یاری دهند،‌باعث گردیده تا ایران اجرای دقیق برخی از تعهداتش در برجام را متوقف سازد و ضمنا به عناوین مختلف زمزمه اینکه احیانا در آینده ای نه چندان دور از پیمان منع سلاح های هسته ای، قراردادی که ایران از سال ۱۹۶۸ به آن پیوسته بود، خارج شود.

تصمیم جمهوری اسلامی مبنی بر آغاز مجدد فعالیت هایش در زمینه غنی سازی اورانیوم، موضوعی که اخیرا از سوی آژانس بین المللی انرژی اتمی نیز تائید شد،‌ با واکنش جدی وزرای خارجه بریتانیا، فرانسه، آلمان، و مسئول امور سیاست خارجی اروپا بصورت بیانیه ای مشترک روبرو گردید که در آن اکیدا به ایران اخطار داده شد که اقدامات اخیرش «نه تنها با مندرجات برجام در ارتباط با تاسیسات هسته ای «فوردو» همخوانی نداشته،‌بلکه نشان دهنده تاسف باری از عقب نشینی ایران نسبت به کل تعهداتش در آن قرارداد بشمار می رود».

البته،‌ این واکنش احتمالا همان عکس العملی بود که مقامات ایرانی دقیقا انتظارش را داشتند به این امید که کشورهای ۴+۱ و به ویژه کشورهای اروپائی سرانجام عزمشان را جزم نمایند و در مقابل تحریم های موثر و شدید آمریکا،‌ ایران را بصورت ملموس و تاثیرگذاری یاری دهند.

در میان نیروهای حاکمیت، ‌امتناع محسوس آمریکا و شرکای منطقه ای اش از درگیری نظامی با ایران در پی سرنگونی یک پهباد آمریکائی و دخالت در حملات دیگر علیه تانکرها و تاسیسات نفتی در آب های خلیج فارس (موضوعی که متعاقبا مورد واکنش و نکوهش سخت وزیر دفاع فرانسه قرار گرفت)، بی شک باعث تقویت اعتماد بنفس میان نیروهای تندرو مخالف هرنوع عقب نشینی در پرونده هسته ای شده است. تقویت وضعیت این دستجات در زمانی‌که اقبال و اعتبار دولت روحانی که مسئول انعقاد قرارداد برجام بوده بطور جدی زیر سئوال رفته است، نه تنها مسائل را پیچیده تر کرده بلکه مقامات تصمیم گیرنده ایران را برآن داشته تا خطرات ناشی از روند تحریک آمیزی که مطمئنا باعث خوشحالی دولت آمریکا خواهد بود را ‌در این مرحله پذیرا شوند؛ خطراتی مانند از دست دادن حمایت اروپائی ها که می تواند اقدامات علیه ایران را تشدید کند.

علیرغم همه اینها،‌ هر محاسبه ساده به وضوح نشان میدهد که گرچه ایران می تواند توانائی ایستادگی در مقابل هر فشار سیاسی یا اقتصادی را در ماه های ماقبل برگزاری انتخابات ریاست جمهوری آمریکا در سال ۲۰۲۰ داشته باشد،‌ ولی ادامه یافتن اینگونه فشارها، مسئولین جمهوری اسلامی را با قمار بسیار پرخطری مواجه می سازد که احتمالا خواستار برداشتن ریسک های دراز مدت آن نیستند. از این رو هم ایران و هم آمریکا، هر کدام به دلایل خودشان به دوراهی حساسی رسیده اند که آنها را یا به سمت یک قرارداد جدید قابل دسترس به پیش خواهد برد و یا  اینکه با تشدید بحران کنونی و عواقب هولناک آن، بخصوص با توجه به صدماتی که می تواند شرایط خاص داخلی را برای هر دو دولت که هرکدام امروز با مشکلات عظیم خودشان روبرو هستند رقم بزند.

از این هشدار بزرگ نباید غافل بود که هر نوع اهمال یا عدم استفاده مبتکرانه و به موقع از زمینه های موجود به منظور دسترسی به یک توافق جدید و قابل توجیه با آمریکا، معنائی جز بی اعتنائی عمدی به اولویت های امروزی مردم ایران نخواهد داشت و حاکمیت را در مجموع با خطر جدی شورش بیشتر مردم عادی و همزمان تشدید فشارهای متعدد دشمنان به کمین نشسته ایران در منطقه (از حملات هوائی و موشکی به مواضع سپاه در سوریه گرفته تا تظاهرات خیابانی ضد ایرانی در عراق و لبنان و اقداماتی از قبیل به آتش کشیدن کنسولگری ایران در نجف!) مواجه خواهد نمود.

ولی شکستن بن بست فعلی موکول به یک اقدام اولیه و موقتی از سوی ایالات متحده همراه با پشتیبانی های پشت پرده میانجی هائی همچون رئیس جمهور فرانسه می باشد تا این انگیزه را در ایران ایجاد کند که بتواند با «حفظ آبرو» بر سر میزمذاکرات برای عقد قرارداد جدیدی حاضر شود. این در شرایطی است که نکات اهم یک توافق قابل قبول از قبیل غروب زمانی تعهدات ایران، ‌نظارت مداوم بر تاسیسات هسته ای و همچنین نوعی توافق جامع برای برنامه های موشکی ایران کم و بیش از هم اکنون قابل دسترس به نظر می رسد.

در ارتباط با مسائل مربوط به منطقه،‌ بار دیگر تحولات اخیر حاکی از آن است  که مواضع خصمانه و سازش ناپذیراخیر میان ایران،‌ امارات متحده عربی و عربستان سعودی احتمالابه یک نقطه عطف رسیده است، ‌بخصوص با توجه به درک تازه ای از مسائل از سوی امثال امارات که دیاگوگ و دیپلماسی با ایران برای پیدا کرده راه حل هائی به منظور تقلیل تنش ها و خشونت های خونبار موجود در منطقه و بویژه در کشورهائی چون یمن و سوریه ، از هر گزینه دیگری مناسب تر تشخیص داده اند.

شایان ذکر است که در دراز مدت، در صحنه سیاست داخلی ایران اتخاذ هر تصمیم اساسی با هدف دستیابی به هرنوع سازش پیشگامانه، نه تنها با آمریکا بلکه با کشورهای مهم منطقه ای از قبیل عربستان سعودی،‌ در شرایطی صورت می گیرد که جناح های مختلف درون حکومتی سرگرم درگیری های شدید خود به منظور تامین و حفاظت از منافع خود در نبردی مهم و تعیین کننده برای جانشینی دوران بعد از خامنه ای می باشند. جالب اینکه اعمال سیاست «فشار حداکثری»‌از سوی آمریکا توانسته نقش تاثیرگذاری را در این میان و در بی اعتبار ساختن نیروهای منطقی تر ایفا نماید؛ نیروهایی از قبیل دولت روحانی که می خواست برجام قدم اولی برای عقد قراردادهای دیگری باشد و ایران را از زیر یوغ اقتصادی کشورهائی چون چین و روسیه رها سازد و بازار «تریلیون دلاری» ایران را بویژه در زمینه هائی چون صنعت نفت و هواپیمائی برای سرمایه گذاری و ورود تکنولوژی از سوی کشورهای غربی بگشاید.

در صورت همسوئی با رویکردی که بتواند بطور مثال با لغو موقتی برخی از تحریم ها، زمینه را برای هموار ساختن مشارکت ایران در یک پروسه جدید به منظور آغاز مذاکرات با آمریکا فراهم کند نه تنها دست عناصر معتدل و عملگرا را درمجادلات درون حکومتی ایران قویتر می‌سازد بلکه مهمتر از آن، ترویج ثبات در سراسر منطقه از افغانستان تا کرانه های دریای مدیترانه را تقویت خواهد نمود.

چنین رویکردی روشن ترین مسیر برای خاتمه دادن به بن بست کنونی را ارائه می دهد.علاوه بر آن، قرارداد جدیدی که بتواند اعتراضات ترامپ در ارتباط با برجام را بر طرف سازد، نه تنها باعث ترمیم و تجدید اعتبار نیروهای سازنده و معقولی خواهد شد که به آینده متفاوتی برای میهنشان می اندیشند، بلکه مهمتر از آن ‌در حال حاضر، باعث خواهد شد تا فشارهای تحمیل شده اقتصادی به ایرانیان عادی، که قربانیان واقعی سیاست تحریم های بی رحمانه آمریکا بوده اند، هرچه زودتر کاهش یابد.

دریچه باریک و هشدار بزرگ

استفاده از دریچه باریکی که می تواند با تحلیل فوق (که با برآوردهای برخی از موسسات معتبر کارشناسی در جهان از قبیل «چاتم هوس» نیز مطابقت دارد) بن بست های فعلی و حملات تبلیغاتی وسیع علیه ایران، را تبدیل به یک موفقیت بزرگ دیپلماتیک کند تا سرنوشت ایران به مانند کشورهائی چون ونزوئلا و کره شمالی رقم نخورد،‌ نیاز به درایت در تشخیص و شجاعت در عمل دارد؛ به ویژه در پی کشتارهای  اخیر خیابانی که با واکنش بین‌المللی و سازمانهای حقوق بشری مواجه شده است.

ادامه روش های گذشته از قبیل شعارپراکنی های فریبنده و بی مصرف و دشمن تراشی های بیهوده در این ایام حساس که پای مردم به ستوه آمده کشورمان را به خیابانها کشانده است، تنها به تشدید بیشتر بحران و امنیتی تر شدن جامعه خواهد انجامید که بی شک می تواند با مداخلات اجتناب ناپذیر عوامل خارجی،‌ ایران را به سوی سناریوهای غیر قابل تصور و هولناک سوق دهد.

از این هشدار بزرگ نباید غافل بود که هر نوع اهمال یا عدم استفاده مبتکرانه و به موقع از زمینه های موجود به منظور دسترسی به یک توافق جدید و قابل توجیه با آمریکا، معنائی جز بی اعتنائی عمدی به اولویت های امروزی مردم ایران نخواهد داشت و حاکمیت را در مجموع با خطر جدی شورش بیشتر مردم عادی و همزمان تشدید فشارهای متعدد دشمنان به کمین نشسته ایران در منطقه (از حملات هوائی و موشکی به مواضع سپاه در سوریه گرفته تا تظاهرات خیابانی ضد ایرانی در عراق و لبنان و اقداماتی از قبیل به آتش کشیدن کنسولگری ایران در نجف!) مواجه خواهد نمود.

آشتی ملی و لزوم ایجاد یک «صف آرائی نو»

صحنه سیاسی ایران امروز حتی در صورت رسیدن به یک توافق هسته ای جدید با آمریکا، بیش از پیش نیازمند به یک «صف آرائی نو» برای جلب اعتماد مردم می باشد که نه تنها مرکب از اصلاح طلبان و اصولگرایان ملی و مسئول باشد، بلکه ‌با تکیه بر مقوله «آشتی ملی» زمینه مشارکت تمام قابلیت های وطن پرست و ملی محروم مانده در زندگی سیاسی کشور ـ بویژه کسانی که ناچار به ترک و دوری از میهن شده اند، را فراهم سازد. نیل به این هدف منوط به دنبال کردن و به تحقق رساندن طرح أشتی ملی است که بی شک بهترین راه حل برای ایجاد تحولات اجتناب ناپذیری است که باید بدون خشونت و برادرکشی و به مخاطره انداختن امنیت ملی، زمینه ساز آینده ای امیدوار و مرفه برای مردم ایران شود.

در شرایطی که امروز علائم اختلاف و چند دستگی در صفوف اصلاح طلبان و ریزش در میان اصولگرایان به نوعی قابل لمس و ملاحظه است این طور به نظر می رسد که اغلب بازیکنان و مهره های اصلی در صحنه سیاسی ایران،‌ بدون توجه به نقش و عکس العمل مردم در انتخابات پیش روی مجلس، ‌به جای چاره جوئی برای پیدا کردن راه حل های عملی برای پابان دادن به بحران حاد اقتصادی و اجتماعی در کشور،‌ بیشتر سرگرم رقابت با هم در ارتباط با مقوله جانشینی برای دوران بعد از آیت الله خامنه ای می باشند. این تکاپو  ضمنا در شرایطی است که نه اصلاح طلبان و نه اصولگرایان که در ۲۰ سال گذشته در ادوار مختلف عنان دولت را در دست داشته اند، هیچکدام کارنامه مثبتی برای پایان دادن به بحران های متعددی که منجر به ایجاد شرایط بد و بدتر در زندگی روزمره مردم بوده، نداشته و بدتر از همه اینکه با توجه به شرایط کنونی،‌تردیدی وجود ندارد که هیچکدام از این نیروها در قالبی که قرار دارند، به تنهائی توانائی حل بحران فعلی را نیز ندارند و دلیلی هم وجود ندارد که در صورت عدم تغییرات اساسی در آرایش نیروها،‌ شرایط موجود مثلا با روی کارآمدن اصولگرایان در انتخابات بعدی مجلس با ریاست جمهوری بطور محسوسی تغییر یابد.

واقعیت این است که صحنه سیاسی ایران امروز حتی در صورت رسیدن به یک توافق هسته ای جدید با آمریکا، بیش از پیش نیازمند به یک «صف آرائی نو» برای جلب اعتماد مردم می باشد که نه تنها مرکب از اصلاح طلبان و اصولگرایان ملی و مسئول باشد، بلکه ‌با تکیه بر مقوله «آشتی ملی» زمینه مشارکت تمام قابلیت های وطن پرست و ملی محروم مانده در زندگی سیاسی کشور ـ بویژه کسانی که ناچار به ترک و دوری از میهن شده اند، را فراهم سازد. نیل به این هدف منوط به دنبال کردن و به تحقق رساندن طرح أشتی ملی است که بی شک بهترین راه حل برای ایجاد تحولات اجتناب ناپذیری است که باید بدون خشونت و برادرکشی و به مخاطره انداختن امنیت ملی، زمینه ساز آینده ای امیدوار و مرفه برای مردم ایران شود.