ائتلاف فصلی یا آشتی ملی؟

mehrdad khansari1 مهرداد خوانساریآیا ائتلاف نیروهای سیاسی ممکن است؟ چه دشواری‌هایی بر سر راه آن وجود دارد؟

از این تجربه تاریخی آغاز میکنم که بیشتر نیروهای سیاسی ایرانی که توانسته بودند در «ائتلافی بزرگ»، هر چند نامقدس، زیر چتر مذهب و رهبری آیت الله خمینی در مبارزاتشان علیه نظام پادشاهی به پیروزی برسند،‌ هرگز نتوانسته اند که در ۴۰ سال گذشته بانی ائتلافی تازه شوند با مشارکت کسانی که یا از ابتدا و یا تدریجا به صف مخالفین جمهوری اسلامی، چه در داخل و چه در خارج از کشور پیوستند.

 البته باید همواره این واقعیت را به یاد داشت که آن ائتلاف موفق که توانسته بود زمینه را برای روی کار آمدن جمهوری اسلامی در ایران هموار سازد، با عاقبتی ناکام و دور از انتظار مواجه شد و در نهایت یکایک اجزای «غیر مذهبی» آن، در زمانی کمتر از دوسال،‌ تدریجا از هرنوع مشارکت در قدرت محروم شدند و حتی برخی از اعضای شناخته شده آن ائتلاف پیروز، با  سرنوشت هائی هولناک از اعدام گرفته تا زندان و شکنجه و تبعید مواجه گردیدند.

امثال مهدی بازرگان، کریم سنجابی و ابراهیم یزدی از شخصیت های شناخته شده نهضت آزادی و جبهه ملی درزمره افرادی بودند که  در ابتدای امر با رعایت میزانی از شئونات ، صرفا از سکوهای قدرت رانده شدند، در حالیکه افرادی امثال صادق قطب زاده، ‌ابوالحسن بنی‌صدر، ‌مسعود رجوی و هزاران نفر دیگر از آتش بیاران انقلاب آیت الله خمینی، متعاقبا با برخوردهای خصمانه و غیرمترقبه هم پیمانان سابق خود، یا جان‌شان را ازدست دادند و یا راهی زندان شدند و تعداد بسیار زیادی هم اجبارا ناچار به فرار از کشور شدند.

تجربیات سنوات بعد از انقلاب با مقوله ائتلاف نیز فرآیند بهتر و امیدوار کننده‌ای را به‌ همراه نداشته است و علیرغم تاکید مکرر رهبران دستجات مختلف سیاسی و بویژه شخصیت های شناخته شده اپوزیسیون در خارج از کشور، بر نیاز به همسوئی و اتحاد، تا این تاریخ، کوچکترین حرکت جدی در راستای ایجاد ائتلاف معتبری که بتواند نظام اسلامی را به چالش بکشد، هرگزمشاهده نشده است.

در عرصه سیاسی درون کشور نیز، به ویژه در سال های بعد از پیروزی جنبش «دوم خرداد ۷۶»‌ و  آغاز جریان اصلاحات، اگر چه نمی توان با قاطعیت انگشت بر ایجاد یک ائتلاف رسمی و دوام پذیر میان نیروهائی که ضمنا در رقابت با یکدیگرند نمود، ولی حد اقل می توان به نمونه هائی اشاره کرد که (به لحاظ تاکتیکی هم که بوده باشد) ما شاهد نوعی حرکات «شبه ائتلاف» در ایام برگزاری انتخابات های ریاست جمهوری و یا مجلس شورای اسلامی ،‌بوده ایم. بعنوان نمونه در این مورد، می توان به پشتیبانی اصلاح طلبان از حسن روحانی درآخرین دوره انتخابات ریاست جمهوری در سال نود و شش اشاره کرد که امروز با توجه به کارنامه سیاسی دولت روحانی در ماه های اخیر، با انتقاد و پشیمانی بسیاری از مسئولین جناح اصلاح طلب مواجه شده است.

در اینگونه مباحث، هر بار که صحبت از ائتلاف و بویژه ائتلاف میان نیروهای سیاسی نامتجانس به میان می آید، همیشه سخن طنزآمیز دوست پیش کسوت و قدیمی ام، جناب احمد میرفندرسکی، وزیر امور خارجه اسبق ایران و یکی از درخشان ترین دیپلمات های معاصر کشورمان، در ذهنم زنده می شود که می گفت: «کالسکه ای که بخواهد بوسیله  اسب و شغال و گرگ و روباه به پیش کشیده شود، عاقبتی جز سرنگونی نخواهد داشت».

تجربیات مختلف و متعدد نیروهای سیاسی ایرانی در نیم قرن اخیر و عدم موفقیت آنها در ایجاد ائتلاف هائی سازنده و دوام پذیر، به نوعی بر صحت توصیف آمیخته با شوخیِ احمد میرفندرسکی گواهی می‌دهد.

در باب همسوئی و ائتلاف،از جمله مشاهداتی که مشکلات یک تشکیلات ائتلافی را نشان می‌دهد تجربه مهندس امیرحسین امیرپرویز، وزیر اسبق کشاورزی است که خود از پیشکشوتان مبارزات ملی و از یاران نزدیک دکتر شاپور بختیار است؛ تجربه‌ای که بیش از ۳۰ سال پیش در گفتگویی میان ما رد و بدل گردید و آن اینکه جلب افکار عمومی و ایجاد محبوبیت به دنبال یک رهبر شناخته شده مانند دکتر بختیار و یا یک سمبل ملی،‌ مانند وارث تاج و تخت ایران تا زمانی که به حرکت اینگونه شخصیت ها جنبه سازمانی داده نشود، کار چندان دشواری نیست زیرا  طیف وسیعی آمادگی استقبال و پشتیبانی از آنها را دارند. ولی مشکلات جدی هنگامی ظاهر می شود که مقوله سازماندهی و تشکیلات به منظور هدایت سازمان یافته فعالیت های سیاسی این افراد مطرح می شود و کسانی در راس مدیریت اینگونه حرکت ها قرار میگیرند. تجربه سال های بعد از انقلاب به وضوح نشان داده که با ایجاد تشکیلات، تعداد زیادی از هواداران پیشین اینگونه جریان ها، به دلایل مختلف از قبیل رقابت و یا دشمنی های شخصی،  از تشکیلاتِ تازه به راه افتاده، فاصله گرفته و حرکت رهبرانی را که کماکان مورد تائیدشان است مختل و آسیب پذیر می سازند. تکاپوهای جدی میان گروه بندی های سیاسی که در اطراف دکتر بختیار در دهه اول بعد از انقلاب گردهم آمده بودند واختلافات عمیقی که کماکان در میان دستجات مختلف سلطنت طلب به چشم می خورد، مشاهدات آن زمانِ آقای امیرپرویز را تا حدود زیادی تائید می کند. البته چنین مشکلاتی در ارتباط با جریان های سیاسی فرقه ای و یا ایدئولوژیک مانند مجاهدین یا برخی از سازمانهای چپ گرا که به لحاظ محدود بودن عضویت با انضباط بیشتر سازمانی اداره می شوند و از پشتیبانی وسیعی در جامعه برخوردار نیستند، کمتر دیده می شود.

ویژگی‌های لازم و هدف ائتلاف

از این تجربه تاریخی آغاز میکنم که بیشتر نیروهای سیاسی ایرانی که توانسته بودند در «ائتلافی بزرگ»، هر چند نامقدس، زیر چتر مذهب و رهبری آیت الله خمینی در مبارزاتشان علیه نظام پادشاهی به پیروزی برسند،‌ هرگز نتوانسته اند که در ۴۰ سال گذشته بانی ائتلافی تازه شوند با مشارکت کسانی که یا از ابتدا و یا تدریجا به صف مخالفین جمهوری اسلامی، چه در داخل و چه در خارج از کشور پیوستند.

بطور کلی، هر ائتلافی باید برای تمام بخش های تشکیل دهنده آن شامل نکات زیر باشد:
1. رهبری ائتلاف باید به راحتی شناسایی، قابل تشخیص و تعیین کننده باشد.
2. ائتلاف باید برای همه اجزایش مفید باشد وبا یک صدا صحبت کند و مدیریت منابع مالی آن به اشتراک گذاشته شود.
3. احترام متقابل و درک متقابل باید وجود داشته باشد. هر شریک باید توانایی درک نقطه نظر دیگران را نشان دهد، حتی زمانی که اختلاف نظر وجود دارد.
4. باید حس همکاری و تمایل به مصالحه با این درک که همه مسئولیت ها و موقعیت ها در ائتلاف بطور مساوی تقسیم نمی شوند، همراه باشد.
5. یک ساز و کار حل اختلافات باید از ابتدا توسط همه شرکای ائتلافی ایجاد و مورد توافق قرار گیرد.
6. و سرانجام،‌ماموریت ائتلاف به هر صورت در کنار زدن نیروهای رقیب یا حکومتگر خلاصه می شود که در شرایط غیر آزاد و دمکراتیک، گزینه ای جز براندازی برایش میسر نیست.

همانطور که تنها هدف مشخص و اعلام شده ائتلافی بزرگ و کم دوام که با مشارکت نیروهای متنوع سیاسی در سال ۱۳۵۷ بر گرد آیت الله خمینی به وجود آمد،‌ صرفا در حول سرنگونی نطام شاهنشاهی و استقرار جمهوری اسلامی شکل گرفته یود، امروز نیز، هدف اصلی هرنوع ائتلاف سیاسی چه در داخل و چه در خارج از کشور، چیزی فراتر از یک تلاش -تا به حال سطحی- به منظور ایجاد تغییرات بنیادی در ساختار حکومتی کشورنبوده است.

در صحنه سیاسی امروز، بخصوص با توجه به تحریکات و تبلیغات خصمانه دولت ترامپ در آمریکا در قبال جمهوری اسلامی، شعار رایج بیشتر در میان نیروهای شناخته شده سیاسی (از سلطنت طلب گرفته تا مجاهد)، به مانند شعار های انقلابیون سال ۵۷، چیزی کمتر از تغییر نظام و براندازی جمهوری اسلامی نیست . ولی با توجه به تجربیات گذشته، امکان ایجاد چنین ائتلافی میان این دستجات که از هر حیث نامتجانس و دارای هیچگونه سنخیت با یکدیگر نیستند  و بخشی از مبارزانشان در ۴۰ سال گذشته نیز صرف خنثی کردن تلاش های یکدیگر بوده،‌ واقع بینانه بنظر نمی رسد. علاوه بر آن، هیچیک از این دستجات دارای آن جاذبیت یا قدرت نیست که بتواند بدون مداخله این و آن، به تنهائی مبارزات را به پیروزی هدایت کند و یا اینکه مانند خمینی، بتواند  نیروی دیگران را نیز، حداقل در کوتاه مدت هم که شده، جذب حرکت خود نماید.

برای فعالان سیاسی و منتقدین نظام در عرصه داخلی کشور، گرچه صحنه با ظرافت و پیچیدگی های دیگری همراه است ولی امکان ایجاد یک ائتلاف موثر و کارساز که بتواند در رویاروئی با اهرم‌های کلیدی قدرت در ایران، بانی و باعث ایجاد تحولات اساسی شود هم به همان میزان در شرایط کنونی بعید بنظر می رسد. این مشکلات بخصوص در پی ناکامی های اخیری که اعتبار دولت روحانی را به طور جدی خدشه دارساخته (دولتی که قبلا به نوعی از پشتیبانی اصلاح طلبان برخوردار بوده) موقعیت هواخواهان تغییرات بنیادی در ساختار و آینده کشور را به میزان قابل ملاحظه ای تضعیف نموده است. برعکس، ،‌ناکامی های اخیر دولت روحانی،  موجباتی را فراهم آورده که باعث ایجاد انسجام بیشتر میان اقلیت پرقدرتی شده که شامل مخالفان دولت روحانی و طیف اصلاح طلب است و به این نوید ناامیدکننده جان بخشیده که ائتلاف حامیان نیروهای اصولگرا و تمامیت خواه، احتمالا در هر دو انتخابات آینده مجلس و ریاست جمهوری، مجددا زمام امور را به دست خواهند گرفت.

ایجاد تحول بدون قربانی کردن انضباط و امنیت

با توجه به نکات فوق، براندازی حکومت اسلامی نه تنها توسط یک ائتلاف بزرگ یا کوچک مرکب از نیروهای سیاسی مخالف جمهوری اسلامی، بلکه حتی تشکیل ائتلافی موثر در میان نیروهای اصلاح طلب یا تحول خواه که به دنبال تغییرات اساسی در قانون اساسی جمهوری اسلامی است -علیرغم تمام فشارهای بی سابقه‌ای که امروز نظام حاکم بر ایران را در ضعیف ترین موقعیتش در ۴۰ سال گذشته قرار داده-  بعید به نظر می رسد.

ضمنا نباید فراموش کرد که در شرایط کنونی، از آنجا که شرکت هر نوع ائتلاف سیاسی که خواستار تغییرات بنیادی باشد، در هیچ پروسه عادی انتخاباتی در جمهوری اسلامی عملی نیست، تنها گزینه باقیمانده برای تصاحب قدرت توسط هر ائتلافی، عملا به کنار زدن یا براندازی نیروهای حکومتگر به هر طریق ممکن، همراه با تمام عواقب ناگوار احتمالی آن و بویژه ترویج بی ثباتی درجامعه، محدود می شود.

گذشته از این، «قوز بالا قوز» اینکه در جو سردرگمی و بی اعتمادی موجود که امروز در میان مردم ایران حاکم است، اصلا معلوم نیست که چه کسانی، با چه نیرو و چه شناسنامه و با چه طرحی و در چه نوع ترکیبی امروز، فارغ از شعار های کلی همراه با وعده های صوری، اساسا استعداد و توانائی ایجاد چنان ائتلافی را داشته باشند که بتواند با گذشت از موانع موجود، سرنوشت ملت را به دست گیرد و در راستای بهبود آن قدم به پیش گذارد.

در عرصه سیاسی درون کشور نیز، به ویژه در سال های بعد از پیروزی جنبش «دوم خرداد ۷۶»‌ و  آغاز جریان اصلاحات، اگر چه نمی توان با قاطعیت انگشت بر ایجاد یک ائتلاف رسمی و دوام پذیر میان نیروهائی که ضمنا در رقابت با یکدیگرند نمود، ولی حد اقل می توان به نمونه هائی اشاره کرد که (به لحاظ تاکتیکی هم که بوده باشد) ما شاهد نوعی حرکات «شبه ائتلاف» در ایام برگزاری انتخابات های ریاست جمهوری و یا مجلس شورای اسلامی ،‌بوده ایم.

با توجه به تمام فجایعی که تحت لوای قول های واهی و فریبنده همراه با مداخلات کشورهای خارجی، زندگی روزمره مردم عادی و نسل های آتی بسیاری از کشورهای منطقه خاورمیانه را در سال های اخیر به آتش کشیده، این تاکید لازم است که برخی از عوامل سرشناس اپوزیسیون ایران  در سخنان خود، اینکونه مسائل را دست کم میگیرند و با تاکید بر اینکه ایران سوریه یا عراق نیست، به سادگی از کنار احتمال بروز آنگونه سناریوهای هرج و مرج و جنگ داخلی و بدبختی های ناشی از اقدامات حساب نشده در زندگی روزمره شهروندان عبور می کنند.

اما منطق ایجاب می کند که منهای عملکرد مسئولانه از سوی نیروهای مخالف یا منتقد، هیچ حرکت  یا ائتلاف نیم بند سیاسی نتواند بدون جلب اعتماد مردمی نگران و مظنون که علیرغم آنچه که بنام عدالت و دمکراسی مکررا به خوردشان داده شده، با درایت و آگاهی هرگز بیهوده «دل به دریا» نزده اند، از کسب حمایت و پشتیبانی های لازمه به منظور ایجاد تغییرات لازم ، برخوردار شود.

منطق و واقع بینی باز هم ایجاب می کند که هر چند سخت و دشوار، باید همواره به دنبال راهکاری بود که سرانجام بدون خشونت و یا حذف این وآن، زمینه ای را فراهم سازد تا همه نیروهای سیاسی در ابتدا به رسمیت شناخته شوند تا بتوانند در مراحل بعدی با توجه به اوضاع اضطراری کشور، با مشارکت در صحنه سیاسی و با حفظ انضباط در جامعه، بتوانند در راستای ایجاد شرایط لازم برای پایان بخشیدن به بحران های متعدد کنونی که زندگی مردم بی پناه و نا امید ما  به ویرانی کشیده، دست به کار شوند.

آشتی ملی و ضرورت «توافق سازی»

امروز با اولویت دادن به اصل «گفتگوی ملی» به منظور رسیدن به یک تعریف مشترک از «منافع ملی»، می توان، در قالب طرح «آشتی ملی» زمینه هائی را فراهم آورد که بدون خدشه وارد آوردن بر ثبات و امنیت کشور و از همه مهمتر آرامش زندگی روزمره مردم، ایران را یکپارچه و قدرتمند از مشکلات کنونی اش بری ساخت و آینده نسل های بعدی را به بهترین وجه ممکنه تامین نمود.

 بدیهی است که بحران مملکت منهای تغییرات اساسی در سیستم حکومتی و اولویت های سیاسی عملی نیست، و آشتی ملی که خواستار رسیدن به یک راه حل ملی و به دور از خشونت از بحران و نارسائی های انباشته شده فعلی است، ضمن اینکه دارای این خصوصیت لازم و استثنائی نیز هست که حامی حضور فعال و مشروع همه نیروهای سیاسی در جامعه مدنی کشور باشد، به هیچ عنوان  معنی تسلیم، یا تن دادن به استمرار اوضاع کنونی ندارد. برعکس، هدف آماده کردن زمینه برای یک سناریوی «برد ـ برد» باایجاد شرایط لازم برای «توافق سازی» میان «اکثریت محروم واقلیت قدرتمند» خواهد بود.

تا بحال، طرح آشتی ملی از یکسو با مخالفت کسانی در داخل روبرو بوده که مردم، حداقل در ۲۰ سال گذشته، در هر فرصت باتمام محدودیت های موجود،‌حسابشان را از آنها جدا کرده اند و ازسوی دیگر مورد طرد کسانی در خارج است که محتوای کلام وشعارهایشان کوچکترین تاثیری در زندگی روزمره مردم نداشته وتنها به بی تفاوتی بیشتر آنها انجامیده است.

 چندی پیش، مصطفی تاج زاده،‌ یکی از مسئولان ارشد دولت محمدخاتمی و از نزدیکان وی، تعریفی از آشتی ملی کرده که خواندنی و اندیشیدنی و مهمتر از آن گزینه مناسبی برای سمت و سو دادن به فعالیت های بعدی است:

«آشتی ملی به‌هیچ‌عنوان دست کشیدن از هویت و عقایدمان نیست. آشتی ملی یعنی همه باهم، یعنی پذیرش تکثر از موضع برابر و به رسمیت شناختن این موضوع که هیچ فرد، حزب وجریانی نمی‌تواند بار سنگین آینده و ساختن ایرانی آباد و آزاد را به ‌تنهایی بر دوش کشد. مراد و منظور از طرح ایده آشتی ملی آن است که ما نه تنها برای حل مشکلات موجود، بلکه برای جلوگیری از وقوع  فجایع نوپدید نیاز به جراحی‌های بزرگ در عرصه‌های مختلف داریم که انجام شان مستلزم وفاق ملی است و هیچ‌کدام ازجناح‌ها به‌تنهایی قادر به تحمل این بار بزرگ نیست. آشتی ملی معنایی ندارد جز این ‌که نیروهای سیاسی یکدیگر را به رسمیت بشناسند و جامعه و حکومت به‌هیچ‌ عنوان تک ‌صدایی اداره نشود وچندصدایی رسمیت یابد».

نتیجه و پایان سخن

ایجاد تحول بدون قربانی کردن انضباط و امنیت؛ منطق و واقع بینی هم ایجاب می کند که هر چند سخت و دشوار، باید همواره به دنبال راهکاری بود که سرانجام بدون خشونت و یا حذف این وآن، زمینه ای را فراهم سازد تا همه نیروهای سیاسی در ابتدا به رسمیت شناخته شوند تا بتوانند در مراحل بعدی با توجه به اوضاع اضطراری کشور، با مشارکت در صحنه سیاسی و با حفظ انضباط در جامعه، بتوانند در راستای ایجاد شرایط لازم برای پایان بخشیدن به بحران های متعدد کنونی که زندگی مردم بی پناه و نا امید ما  به ویرانی کشیده، دست به کار شوند.

امروز ایران با چالش های مهمی در عرصه سیاست داخلی وخارجی روبرو است که تامین منافع ملی و آینده نسل های بعدی ایرانیان به مقابله درست با آنها بستگی دارد و این کار الزاما بایدهمه استعداد های سازنده مملکت را در بر گیرد.  همچنین، روبروشدن با این چالش ها نیازمند فرمولبندی های جدیدی است که باتوجه به عواقب تحولات چهار دهه اخیر اجتناب ناپذیر شده است. حقیقت امر اینکه نه تنها شخصیت های منفرد بلکه تمام سازمانهای سیاسی با شرایط و داده های کاملا جدیدی روبرو هستند که پاسخ به آنها را دیگر نمی توان در جزوه های پیکار و یا تحریرات ایدئولوژیک نیم قرن پیش پیدا کرد. بنابراین، رقابت های سیاسی ناگزیر باید در چارچوب شرایط روز و صف آرائی های جدید ومتفاوتی شکل گیرد.

روند آشتی ملی، تنها راهی است که هم می تواند در این زمان، شرایط مورد نیاز برای علاج اختلافات گذشته را فراهم کند؛ هم مشارکت ضروری برای جلوگیری از بحران های مخرب را جلب کند، هم بسیج ملی را برای بهبود اوضاع اقتصادی و زندگی روزمره پدید آورد، هم در جوی فارغ از بی ثباتی و خشونت  جامعه مدنی را جان ببخشد و سرانجام با این‌همه، از مقام و منزلت ایران و ایرانی، در جایگاهی متناسب با تاریخ و فرهنگ و تمدنش، حفاظت کند.