یک – ضرورت سیاست سنجیده
شرایط پیچیده افغانستان نیازمند سیاستی حساب شده در ایران است. با توجه به خطری که این شرایط برای ایران بوجود آورده ضروری است تمامی نیروهای موجود در ساختار سیاسی ایران بکار گرفته شوند. نیروی کارشناسی دانشگاهی در کنار دیپلماتهای وزارتخارجه و همچنین نیروهای قوای مسلح در کنار سیاستمداران باتجربه داخل و خارج حکومت باید بسیج شوند تا برای این مشکل راهحلی عملی پیدا کنند.
در تعیین خط مشیهای سیاسی ایران، همان اندازه که بیارادگی خطرناک است شتابزدگی نیز میتواند کشور را با بحران روبرو کند. همان اندازه که سیاستمداران باید وادار به حسابگری شوند باید از جناحبندی و فرقهگرایی پرهیز نمایند. همان اندازه که قشریگری و عوامزدگی سیاسی گمراه کننده است انحصارگرایی نیروهای میدانی در تعیین خطمشی اشتباه است.
به اضافه، ضروری است که از عنصر ایدئولوژیکی صرف (چه مذهبی، چه ضد استکباری و چه ناسیونالیستی) پرهیز شود و منافع ملی بر اساس سود و زیان زندگی اکثریت مردم ایران لحاظ گردد.
هنگامیکه چنین سیاستی شکل بگیرد (هر چند در شرایط کنونی به نظر دست نیافتنی باشد) از پختگی و پیچیدگی چند محوری لازم برخوردار خواهد بود و برش کافی خواهد داشت. موارد زیر حوزههایی هستند که چنین سیاستی میتواند در آنها شکل بگیرد و ترکیب شود.
دو – ضرورت تعامل سیاسی با طالبان
طالبان را نمیتوان از صحنه سیاسی افغانستان حذف کرد بلکه باید نوعی تعامل با آنها را بر مبنای واقعیتهای موجود سامان داد.
نکته مهم تجربه ۳۰ سال اخیر افغانستان این است که در شرایط پیشرو طالبان قابل حذف نیستند. آنها با ترکیبی پشتون و سنی نیرویی سازمان یافته و قوی در معادلات افغانستان هستند و هر چند که یک اقلیت جمعیتی و عقیدتی محسوب میشوند اما در مقایسه با دیگر نیروهای اجتماعی از قدرت و برش موثر برخوردارند. تجربه نظامی و سیاسی آنها در ۳۰ سال گذشته را نمیتوان نادیده گرفت. با عقب نشینی آمریکا، دولت و نیروهای ساخته و پرداخته خارجی به سادگی در برابر طالبان فرو ریختند و قدرت را واگذار کردند. در شرایط فعلی، اقبال اینکه مقاومت سازمان یافته نظامی در برابر طالبان موثر باشد اندک است.
نیروهای مسلح آمریکا، با عنوان قدرتمندترین ارتش جهان، و متحدینشان، علیرغم حدود ۷۵۰۰ کشته و دو هزار میلیارد دلار خرج نتوانستند طالبان را به زانو درآورند و از صحنه نظامی و سیاسی خارج کنند. طالبان به مثابه یک قدرت چریکی کوهنشین و گسترده واقعیتی عریان در صحنه سیاسی هستند و واقعبینی حکم به تعامل و معامله با آنها میکند.
حکومت طالبان تاکنون تلاشی برای به چالش کشیدن ایران نشان نداده است. برعکس، قبول روابط با ایران (حتی قبل از رسیدن به قدرت) نشانی از روش احتمالا سازشکار آنها در قبال با ایران است. امکان همکاری و همجواری مسالمتآمیز با آنها را نباید نادیده گرفت و برخوردهای اولیه آنها با شعیان و از جمله اجازه برگزاری مراسم شیعه نشانی از این مواضع آنها است.
البته، حکومت مطلوب ایران در افغانستان، حکومتی ائتلافی است که در آن اقلیتهای قومی و مذهبی به رسمیت شناخته شوند و زمینه ثبات سیاسی را فراهم آورند. تلاش برای تشویق این ترکیب حکومتی باید ادامه پیدا کند و در کنار تعامل سیاسی با طالبان قرار گیرد. چنین برخوردی زمینه همکاری میان دو کشور را فراهم میآورد. تعامل حساب شده و مشخص با حکومت طالبان اجتناب ناپذیر است.
سه – ضرورت شناسایی و مهار عناصر تکفیری، ارتجاعی و تندرو
ساختار فکری و ایدئولوژیکی طالبان عمیقا ارتجاعی و عقبمانده است و تاثیرگذاری آن بر حوزه ایران میتواند خطرهای جدی در بر داشته باشد. از جمله میدانیم در قبال زنان موضعی قرون وسطایی دارند و قصد دارند حتی آنها را از داشتن سواد منع کنند. اندیشه طالبان اساسا و اصولا ضد مدرن است و فکر جهادی و وفاداری فرقهای را برتر از اندیشه کارشناسی و علمی میداند.
بخشی از طالبان خود را وارث سنت “امارات اسلامی جهانی” میشناسد و قصد دارد امیرالموئمنین خود را بر جهان اسلام و فراتر از آن حاکم کند. این عناصر خود را در برابر ایران میبینند و تعریف میکنند. قابل توجه است که در اولین سازماندهی دولت طالبان هیچ یک از عناصر نزدیک به ایران در سطح وزیر دیده نشدند. تنها دو نفر از نزدیکان به ایران (صدر ابراهیم و قیوم ذاکر) در مقام معاونت وزارتهای دفاع و داخله حضور داشتند. این احتمال را که طالبان پس از تحکیم اولیه خود، و گذار به مرحله استقرار، سیاست تهاجمی در قبال ایران خواهند گرفت باید جدی گرفته شود.
همچنین این احتمال را نباید نادیده گرفت که طالبان در برقراری امنیت داخلی و ثبات درازمدت افغانستان ناتوان خواهند بود. اختلافات درونی آنها در قبال اصول اعتقادی و قواعد حکمرانی جدی و سابقهدار است. به اضافه اینکه پایگاهی اقلیتی در جامعه افغانستان دارند. علیرغم برتری بر دیگر فرقههای سیاسی، طالبان نماینده صرفا بخشی از مردم این کشور هستند. ناتوانی در حل اختلافات درونی و گسترش شکافهای اجتماعی در سطوح مختلف میتواند بحران، ناآرامی و بیثباتی را تبدیل به یک واقعیت مستمر کند.
عنصر خطرناک دیگری که باید صحنه کنونی مدنظر داشت حضور نیروهای اسلامی فرا-طالبانی است که ماهیت ایدئولوژیکی تندروتر و تهاجمیتری دارند. گروه اول القاعده است که ریشه عمیق در جنگ ضد شوروی و جنگهای عراق و سوریه و یمن دارد. علیرغم ارتباطاتی که جمهوری اسلامی احتمالا با این گروه داشته توسعه این گروه در افغانستان میتواند به یک خطر جدی برای ایران تبدیل شود. گروه دوم داعش است، که بر اساس تجربه حکومت اسلامی در سوریه، اکنون در افغانستان حضور پیدا کرده است. سوم، داعش خراسان است که طالبان را جریانی سازشکار میداند و تاریخچهای خونبار دارد و خود را رسما دشمن ایران میشناسد. گروه چهارم جیش العدل، فرقه شبه نظامی سیستان و بلوچستان، است که با برخی جریانهای طالبانی در افغانستان رابطه دارد و میتواند زیر سایه حکومت اسلامی افغانستان فعالیت کند.
احتمال رشد این گروههای افراطی در حکومت طالبان شرایط تهدیدآمیزی برای ایران است و، با توجه به آن، ضروری است مرزهای همزیستی و تضاد با طالبان به دقت لحاظ شود و سیاستهای چند خطی و موازی برای مدیریت و مهار تهدیدها اتخاذ گردد. سیاست فعال در جهت پیشبرد مذاکرات و گفتگوی انتقادی با تمام عناصر سیاسی حاضر در صحنه و در عین حال حفظ و تقویت الترناتیوهای نظامی در کنار برنامههای اقتصادی و فرهنگی میتواند برای مهار و منزوی ساختن عناصر تندرو مورد نظر قرار بگیرد.
چهار – ضرورت حمایت از اقلیتها در افغانستان
پشتونها حدود ۴۰ درصد جمعیت افغانستان را تشکیل میدهند، پیرو مذهب سنی حنفی هستند و بخصوص در مناطق جنوبی پایگاه اجتماعی دارند. علیرغم این ماهیت اقلیتی، پشتونها اکثریت مطلق مسندهای حکومت را در دست دارند و به نظر نمیرسد که این حاکمیت اقلیتی را تغییر بدهند. در دولت اول طالبان، نیروهای طالبانی مستقر در مناطق مرزی ایران کمتر دیده میشوند.
این در حالی است که اقوام و اقلیتهای دیگر قومی و مذهبی حضور عمده اجتماعی دارند. از جمله اقلیتهای تاجیک، هزاره و ازبک هستند. تخمین زده میشود که تاجیکها حدود ۳۰ درصد و هزارهها حدود ۲۰ درصد جمعیت را تشکیل میدهند و شیعیان حدود ۱۰ درصد جمعیتند.
در این میان، برخی گروهها و سازمانهای سیاسی نزدیک به ایران دیده میشوند. از جمله، “جمعیت اسلامی” میان تاجیکها، حزب کوچک “حرکت اسلامی” میان شیعیان و صدر ابراهیم، که از نزدیکان به سپاه پاسداران معرفی شده است. (وی نتوانست در انتخابات کابینه نقشی داشته باشد.)
توجه به گروههای سیاسی نزدیک به ایران و همچنین اقوام اقلیتی میتواند برای سیاست ایران جنبه حیاتی و استراتژیک پیدا کند. این پشتیبانی میتواند ویژگی سیاسی و یا اقتصادی و یا فرهنگی به خود بگیرد. همزمان، ایران باید از طالبان بخواهد که سلامت و بقای این اقلیتها، از جمله شیعیان و فارسیزبانان، را تضمین کند. ایران بدینوسیله میتواند به برقراری نوعی موازنه میان طالبان و دیگر اقلیتها کمک کند و به هنگام تنش نقش میانجی را میان آنها ایفا نماید.
تجربه ایران در بسیج جریانهای تودهای در لبنان، عراق و یمن میتواند در این حوزه مورد استفاده قرار بگیرد و به سازماندهی نیروهای مقتدر سیاسی و عملیاتی در افغانستان بیانجامد.
پنج – ضرورت رسیدگی به محرومیت مردم سنی در ایران
سیستان و بلوچستان یکی از عقبماندهترین استانهای کشور است، با حدود ۲.۷ میلیون نفر اکثرا سنی که با فقر و تبعیض دست و پنجه نرم میکنند. این شرایط زمینه شکلگیری و فعالیت گروههای افراطی را در منطقه فراهم آورده است.
طی چند دهه اخیر تعدادی گروههای سنی یا بلوچی با اندیشه و روشهای جنگی فعال بودهاند، از جمله گروههای فرقان، جندالله، انصار و جیشالعدل که جملگی ماهیت تکفیری دارند. برخی از این گروهها با دیگر گروههای سنی منطقه، پاکستان و افغانستان، در ارتباطند. از جمله گفته میشود که با به قدرت رسیدن مجدد طالبان، جیش العدل نیروهای مسلح خود را از طریق پاکستان راهی هرات و نیمروز کرده و احتمالا با کمک گروههای حقانی طالبان فعالیت داشته است.
در این میان جریانها و شخصیتهای میانهرو سنی، از جمله امام جمعه زاهدان مولوی عبدالحمید، دست پیش را گرفته و با تایید پایگاه با نفوذ طالبان موقعیت آنها را به رسمیت شناختهاند. چنین موضعگیری، شاید بتواند به فاصله گرفتن طالبان از نیروهای میانهرو سنی ایران جلوگیری کند.
با توجه به اینکه طی چند سال اخیر، گروههای تکفیری فعال در مرز شرقی ایران فعال بودهاند و حضور طالبان میتواند این نقش را پررنگتر کند، ایران باید در قبال این صحنه سیاسی هوشیار باشد و در درجه اول در جهت رفع فقر و تبعیض ساکنان فعالیت کند.
شش – ضرورت مدیریت بحران مهاجران افغانی
بدنبال تسلط طالبان اکنون رسیدگی به پرونده مهاجران افغانی در ایران ضروریتر شده است. گفته میشود حدود سه تا چهار میلیون میهمان افغانی در ایران زندگی میکنند که اکثر آنها بدون مدارک قانونی ضروری هستند. با جزر و مدهای اقتصادی و سیاسی تعداد این افراد و میزان جریان تغییر میکند ولی در وضع اساسی آنها تغییر جدی ایجاد نمیشود.
این گروه اجتماعی با شرایط نامطلوبی روبرو هستند. از نظر کار و حرفه، تحصیلات فرزندان و دسترسی به خدمات روزمره (مثلا شبکههای بانکی و پزشکی) با مشکلات جدی مواجهاند. علیرغم تاثیری که آنها در دینامیزم اقتصادی ایران دارند نقش آنها رسما تایید نمیشود.
به قدرت رسیدن مجدد طالبان، موجب افزایش جمعیت مهاجر شده و در برخی موارد حتی نظامیان و مرزبانان افغانی را شامل شده است. واکنش اولیه مقامات ایرانی در جهت مهار این جماعت، پیشنهاد ساختن اردوهای مرزی و برنامه برای تنظیم رفت و آمد آنها، بوده است.
اما تاثیر احتمالی تسلط طالبان بر وضع مهاجران، بخصوص شیعیان و هزارهها، نیاز به برنامه و مدیریت بلند مدت دارد. جلوگیری از احتمال افزایش مهاجران به اضافه سازماندهی مسکن مهاجرین قبلی و وارد کردن رسمی آنها به سیکلهای تولیدی اقتصادی ضروری مینماید.
اکنون طرح مجدد و مطالعه دقیق پرونده مهاجران افغان در سایه به قدرت رسیدن طالبان بیش از پیش ضروری بنظر میرسد.
هفت – ضرورت مدیریت نگرانی افکار عمومی در ایران
بخش مهمی از مردم و گروههای سیاسی در ایران بشدت نگران اوضاع افغانستان هستند و چارهای برای آن میجویند. به قدرت رسید طالبان شوک بزرگی برای مردم ایران بود و بحث میان اقشار مختلف را دامن زد. خطر ناآرامی در مرزهای شرقی کشور و ظهور ارتجاع قرون وسطایی مذهبی زمینههای اصلی این نگرانی بوده است. خوشبختانه بحث و گفتگو در مورد اوضاع افغانستان در سطوح مختلف اجتماعی صورت گرفته و جریان دارد.
با اینکه بخش قابل توجهی از این مباحث پلمیکی و غیرکارشناسانه است و شامل جدلهای جناحی و تصویه حسابهای فرقهای میشود (که در جای خود قابل توجه و ارزیابی است) اما میزان مطالعات و تبادل نظرهای فنی و دقیق را نیز باید مد نظر داشت.
مهمترین مسلهای که نیروهای سیاسی ایران لحاظ کرده و مورد توجه قرار دادهاند تعیین مرزهای تضاد و همراهی با طالبان و دیگر جریانهای افغانی است که این امر دربرگیرنده چند موضوع مشخص میشود: دخالت نظامی؛ ویژگیهای رابطه با طالبان؛ اعلام مواضع در برابر اندیشه ارتجاعی طالبانی و پشتیبانی از دیگر جریانهای اجتماعی افغان.
در حوزه جدلهای جناحی، یکی از استدلالهای مکرر اصلاحطلبان درمورد ضرورت حمایت از جبهه مقاومت (از جمله پنجشیر) در برابر طالبان بوده است. موضوع دیگر، تاکید آنها بر ضرورت موضعگیری سیاسی و فرهنگی در برابر طالبان است تا فاصله فکر جمهوری اسلامی با امارات اسلامی مشخص شود. اصلاحطلبان مکررا اصولگرایان را به نزدیکی فکری و سیاسی با طالبان متهم میکنند و تاکید دارند که سیاست خارجی باید از حوزه میدانی سپاه خارج شود و به وزارتخارجه برود. اصلاحطلبان در قبال خطر تاثیر طالبان در صحفه فرهنگی و سیاسی هشدار میدهند.
به نوبه خود، اصولگرایان استدلالهای خودشان را دارند. از جمله، شکست آمریکا در افغانستان را به فال نیک میگیرند و آنرا زمینه رشد در برابر قدرتهای بینالمللی میدانند. در عین حال، آنها نحوه عقبنشینی آمریکا را توطئهای برای کشیدن ایران به باتلاق جنگ افغانستان توصیف میکنند و خواهان ملاحظهکاری و تعیین خط قرمزهای ایران در بازی افغانستان هستند.
هشت – ضرورت هماهنگی منطقهای در برابر هرجومرج
شرایط جدید افغانستان فرصتها و تهدیدهای جدیدی را برای تمام کشورهای هممرز و منطقه بوجود آورده است. این کشورها در برخورد با افغانستان اهداف و ابزارهای متفاونی دارند اما بنظر میرسد که همگی – شاید بجز پاکستان – نگران هرجومرج احتمالی و قدرت گرفت جریانهای افراطی مذهبی هستند. طبیعتا، همگی این کشورها آرامش و ثبات را برای پیشبرد توسعه اقتصادی ضروری میدانند. شرایط جدید، همکاری و هماهنگی منطقه را طلب میکند ولی هنوز دانسته نیست که کشورهای درگیر تا چه حد علاقه و توان برنامههای مشترک را داشته باشند.
پاکستان برنده اصلی تحول اخیر افغانستان محسوب میشود. از دهه ۱۹۹۰ طالبان با حمایت اسلامآباد فعال شدند و سازمان اطلاعات پاکستان توانسته راهبرد موفقی را در قبال حفظ و پیشبرد آنها ایفا کند و در بقدرت رسیدن آنها پیروز باشد. اما کشورهای همسایه (یعنی ایران و هند و تاجیکستان) حاضر نیستند افغانستان به حوزه عملیاتی پاکستان تبدیل شود و با استمرار این نفوذ مبارزه خواهند کرد. در همین حال، یکی از اولین اهداف پاکستان سرکوب جریانهای رادیکال بلوچ در افغانستان خواهد بود.
چین با تهدید و فرصتهایی در افغانستان روبرو است و به همین خاطر به سرعت وارد مذاکره با طالبان شد و قول کمک مالی داد تا از بروز خلاء سیاسی در کابل جلوگیری کند. چین اولا علاقمند نیست اوضاع افغانستان بر امنیت درونی چین، بخصوص در منطقه سینکیانگ و میان مسلمانان، تاثیر بگذارد. ظاهرا چین امیدوار است بتواند با همکاری پاکستان جریانهای رادیکال را کنترل و مانع از گسترش آنها شود. ثانیا، پیشبرد “طرح کمربند و جاده” ابریشم از طریق افغانستان را حائز اهمیت میداند و خواهان ثبات برای آن است.
روسیه نیز نگران توسعه رادیکالیسم اسلامی از طریق افغانستان است. احتمال سرازیر شدن درگیریهای داخلی افغانستان و سرکشیدن جریانهای افراطیتر به آسیای مرکزی، ازبکستان و تاجیکستان، از نگرانیهای عمده مسکو است. گروههای فعال در افغانستان (همچون القاعده، دولت اسلامی و جنبش اسلامی ازبکستان) از جمله خطرهای بالقوه برای مسکو محسوب میشوند. روسیه در ضمن بدنبال اهداف اقتصادی است و فرصت آنرا از دست نخواهد داد. روسیه تا قبل از بقدرت رسیدن طالبان مذاکراتی را با آنها جریان داده بود و مانند دیگر کشورهای منطقه بدنبال یک دولت فراگیر در کابل است.
کشورهای دورتر از مرز افغانستان، یعنی قطر، ترکیه و عربستان از قبل ارتباطاتی با طالبان داشتهاند و اکنون بدنبال فرصت برای توسعه نفوذ خود خواهند بود ولی میزان نفوذ احتمالی آنها در شرایط جدید مشخص نیست.
هند بزرگترین بازنده معادله محسوب میشود چرا که برنامه خود را در تقویب رژیم قبلی کابل در رقابت با پاکستان تدوین کرده بود.
نه – مدیریت خطر بهرهبرداری آمریکا و اسرائیل از تضادهای موجود
بنظر میرسد که ارزیابی مقامات عالیرتبه جمهوری اسلامی این بوده است که که خروج امریکا شرایط را به نفع ایران تغییر میدهد و به معنی رفع تهدید فوری نظامی ابرقدرت آمریکا در مرزهای شرقی کشور است و پس باید از آن استقبال کرد. چنین هدفی همچنین با اندیشه “ضد-استکباری” نظام همخوانی دارد. آیتالله خامنهای آنرا نشانی از ضعف تفسیر میکند و میگوید: “ارتش آمریکا… وارد کشور همسایهی ما افغانستان شدند برای اینکه حکومت طالبان را سرنگون کنند. بیست سال در این کشور ماندند و کشتار کردند و جنایت کردند و اشغال کردند… بعد از بیست سال، حکومت را دادند به طالبان و خارج شدند”.
سپاه پاسداران که عملا سیاست میدانی افغانستان را در دست دارد از این عقب نشینی استقبال کرده و فرماندهان سپاه آنرا نشانی از فروپاشی استراتژی آمریکا در منطقه دانستهاند.
اما خروج آمریکا و ناتو نوعی خلأ قدرت در افغانستان ایجاد کرده که از طریق آن آمریکا میتواند تنش میان ایران و افغانستان را دامن بزند و طالبان را تشویق کند که علیه ایران فعال شوند. دادن امتیاز به طالبان (به لحاظ مالی و سیاسی) برای اقدام علیه ایران میتواند چنین روندی را تقویت کند.
یکی از اهداف استراتژیک آمریکا در منطقه مهار خطر افراطگرایی و رشد اسلامیون افراطی بوده است و با همین هدف وارد مذاکره با طلبان شده و خواهد شد. اما برای آمریکا وسوسه انگیز است که این سناریو را همراه با سناریوی بیثباتی در نقاط حساس ایران، همچون سیستان و بلوچستان، دنبال کند. چنین برنامهای میتواند در انتقال بحران تروریسم به روسیه، چین و ایران موثر باشد و هزینه مبارزه با تروریسم و افراطیگری اسلامی را به دوش این کشورها بگذارد.
اسرائیل نیز که استراتژی تشدید تضادهای قومی و اتنیکی در ایران را تشویق میکند قاعدتا برای تشدید تضادها در حوزه افغانی-ایرانی تلاش خواهد کرد و از این منظر به آمریکا کمک خواهد نمود.
ده – ضرورت توجه به روابط اقتصادی
همجواری و سوابق مشترک دینی، فرهنگی و تاریخی زمینه همکاریهای اقتصادی ایران و افغانستان را فراهم میکند. طی چند دهه اخیر هیچ کشوری به اندازه ایران نتوانسته در بازار افغانستان حضور پیدا کند. با اینکه حجم مبادلات، دولتی و غیر دولتی، بسیار بزرگ نیست ولی برای هر دو کشور قابل توجه است. در سال ۱۳۹۵ حجم دادوستد حدود ۲.۵ میلیارد دلار تخمین زده میشد که تا سال ۱۴۰۰ به حدود ۳ میلیارد افزایش یافت.
بیشترین این رقم را صادرات مواد مصرفی تشکیل میدهد ولی همزمان شامل پروژههای بزرگی همچون راهآهن خواف-هرات میشود (که میتواند نهایتا به مزارشریف، تاجیکستان و چین) برسد.
در عین حال مشکلات همکاری اقتصادی کم نیستند و روابط اقتصادی تحت تاثیر عوامل سیاسی و نظامی قرار دارد. در دوران قبل از طالبان، آمریکا از حضور ایران در پروژههای بزرگ افغان جلوگیری میکرد و عربستان نیز در تشدید تحریمها موثر بود. عدم دسترسی ایران به سیستم جهانی بانکی مشکل را سختر میکند و در کنار ساختار و زیربنای ساده و غیرمدرن اقتصادی افغانستان پیچیدگی خاص خود را میآفریند.
با غالب شدن حکومت طالبان افق روابط اقتصادی متشنج و مبهم شده است. تیرهترین افق ادامه جنگ داخلی و درگیری طالبان با مخالفین خود است که امکان توسعه اقتصادی را از میان میبرد. اگر حکومت جدید بتواند نوعی ثبات و امنیت را برقرار کند روابط اقتصادی میان دو کشور هم توسعه خواهد یافت.
اما برخی ناظران معتقدند که روابط تجاری علیرغم بحران احتمالی کاهش پیدا نخواهد کرد. از جمله میگویند افغانستان بخاطر شرایط ژئوپولتیک به اجبار نیازمند ایران به عنوان یک شریک اقتصادی است. در چنین وضعی، ایران میتواند در تامین برق و گاز افغانستان نقش ایفا کند و در پروژههای بزرگ آن کشور سهم بیشتری داشته باشد.
احتمال توسعه روابط اقتصادی افغانستان با پاکستان و ترکیه باید در معادلات آینده لحاظ شد. همچنین اینکه عناصر نزدیک به ایران در حکومت کابل دست بازتری پیدا کنند و در ثبیت اوضاع نقش داشته باشند تعیین کننده خواهد بود.
یکی از پروژههای بزرگ و بلندمدت که میتواند به توسعه اقتصادی منطقهای کمک کند و همکاری بینالمللی را تقویت نماید “طرح کمربند و جاده” ابریشم چین است. این پروژه برای توسعه تجارت چین با آسیا و اروپا با ارزشی بیش از یک تریلیون دلار طراحی شده. اگر ایران بتواند به شکلی فعال وارد این پروژه شود و راه حملونقل کالا از طریق افغانستان و ایران را هموار نماید کریدور سودمندی را برای خود باز خواهد کرد.
ایران سال گذشته “برنامه همکاری ۲۵ ساله” خود را با چین را امضا کرد و در سال ۲۰۱۹ چین را به عنوان بزرگترین شریک اقتصادی همراه داشت.
چین از اولین کشورهایی بود که بسرعت روابط خود را با دولت جدید طالبان شکل داد و از قول کمک مالی به آنها دریغ نکرد. طالبان ظاهرا چین را یک متحد استراتژیک میدانند و از توسعه روابط با آنها استقبال خواهند کرد.
شکل گیری خط ترانزیت چین-افغانستان-ایران و یا چین-پاکستان-افغانستان-ایران و یا چین-تاجیکستان-افغانستان-ایران قابل بررسی است. اما موفقیت این طرحها نیازمند ثبات و آرامش در افغانستان، از نظر سیاسی و فرهنگی و اقتصادی میباشد. تشویق “طرح کمربند و جاده” به آرام سازی افغانستان کمک و منافع ایران را تامین خواهد کرد.