به سئوال دو ماهنامه “میهن” درباره “ایران و جهان پس از انتخابات آمریکا” از دو منظر باید پرداخت؛ یکی از جایگاه شهروند جهانی پیرامون رفتارهای پسا انتخابات دولت آمریکا و دیگری مناسبات جمهوری اسلامی با آن از موضع ایرانی. در نوشته حاضر درنگ من تماماً بر دومی است. در مورد اولی خواننده علاقمند را به نوشتهای ارجاع میدهم که ٢۶ آبان ماه گذشته به قلم نگارنده با عنوان “جهانی شدن، منشاء تحولات در آمریکا!” مندرج تارنمای “اخبار روز” شد.
موضوع این مناسبات چیزی فراتر از گره سیاسی است!
تنش چهل ساله میان جمهوری اسلامی و آمریکا ایجاب میکند تا درنگ در رابطه با نوع مناسبات آنان، و در معنی درست بر سر نبود رابطه عادی بین این دو، و باز دقیقتر در ماهیت ماندگاری تخاصم میان آنان، بر چیستی درونی موضوع صورت گیرد. لازم است سئوال “مناسبات آمریکا با جمهوری اسلامی” را در وارونگی آن خواند و بغرنجی مسئله را در این جست که چرا حکومت طی همه عمر خود منجمد در ستیز دایمی با آمریکاست؟ مگر استقلال سیاسی معنی تشنج دایمی با آمریکا را میدهد و آنهم در این دنیای جهانی شده که استقلال بار دیگری دارد؟ مثلاً ویتنام دارای مناسبات سیاسی و اقتصادی با آمریکا حکومتی است غیرمستقل، جمهوری اسلامی اما صاحب مدال انحصاری شوالیهگری استقلال؟!
طی چهار دهه و اندی که پشت سر داریم آمریکا تناوب قدرت و تغییر رفتارهای دولتی در هر چهار یا حداکثر هشت سال را داشته که بنا به فاکتهای ملموس، شامل رویکرد نسبت به جمهوری اسلامی هم شده است. ناشی از همین چرخشها، هم مقاطعی وجود داشته که واشنگتن سیاست خصمانه علیه “بیت” را پیش برده و هم برهههای متعددی شکل گرفته که آکنده از فرصتهایی جهت حصول توافق بین دو کشور بود. در “ام القراء” ما اما چی؟ عملکرد صلبیت، افتخار به “ثبات قدم” و شعار”یکی از یکی بدتر” در مورد رهبری آمریکا راهنمای عمل آقایان، و نتیجه اینها فرصت سوزیهای مکرر در مکرر.
حتی اگر با حاشای همه واقعیتهای تاریخی از سوی جمهوری اسلامی مواجه شویم و آمریکا را بخاطر پرونده واقعاً سیاهی هم که در کلیت هفتاد سال گذشته در جای جای جهان داشته طی این چهل سال پای ثابت توطئه برای براندازی حکومت اسلامی فرض کنیم که میدانیم چنین نیست، این حکومت باز باید توضیح دهد چرا حتی یک ابتکار به نیت تغییر فضا در کارنامه خود ندارد؟ اینکه آمریکا همیشه “شیطان” بوده ولی جمهوری اسلامی همواره قربانی، برای هیچکس جز خودشان پذیرفتنی نیست.
موضوع اینست که بر ایران حکومتی حکم میراند با شناسنامه آمریکا ستیز و دارای تعمد ویژه برای آنکه در میان پایگاه درون کشوری و پیروان منطقهایاش در ضد آمریکایی بودن چهره کند و جا بیفتد. دشمنی با آمریکا در جمهوری اسلامی فقط به سیاست محدود نیست بلکه خصلت ایدئولوژیک دارد و نیز کاسبکاری از آن. تهی از پراگماتیسم هم نیست و گهگاه “نرمش قهرمانانه” سرش میشود اما بنا به تجربه فقط بر اثر فشار و از سر اضطرار بمنظور دفع موقتی خطر و تکرار دیگربار “دشمن محوری”. در کله آن خبری از عقل متعارف موثر نبوده و نیست و ستیز با کلیت آمریکا در سیاست گذاریهای کلان، تصمیمی است ثابت در انحصار ولی فقیهی که از ٣٢ سال پیش “ولایت” بر “امت” دارد!
مروری بر فرصتها و تهدیدها در تاریخ مناسبات طرفین!
تاریخ در رابطه با سیاستهای آمریکا برای جمهوری اسلامی چیزی شده منجمد جاودانه! رهبری آن از آمریکا یک هیولاوش در ذهن دارد و هیچوقت نخواسته است واشنگنن را همانی ببیند که به سیاست روزش شناساست. آخرین بازتاب این نیز درفرمایش جناب خامنهای که در رابطه با انتخابات حساس اخیر آمریکا به صراحت گفت: ترامپ و بایدن برای ما یک چیزند! این را نمیتوان و نباید به ژست سیاسی صرف فروکاهید، بلکه انگارهای “اصولی” است که در رفتار عملی انعکاس دارد!
– در دو سال نخست بعد انقلاب در شرایطی که کارتر به تحول سیاسی بنیادی در ایران تن داده بود و می خواست با حکومت اسلامی همچون حلقه مهمی از “کمربند سبز” علیه شوروی رابطه متعارف داشته باشد، از این حکومت واکنش اشغال سفارت، گروگانگیری دیپلماتها و “مرگ بر آمریکا”ی روزانه پاسخ گرفت. این در حالی بود که آمریکا پذیرفته بود ایران دیگر باز گشتنی به برج بانی سابق در منطقه نیست و از کشور زیر سیطره پهلوی که همزمان پایگاه سیاسی استراتژیک و بازار چرب برای آمریکا بود حداکثر بتوان دومی را آنهم نه در مختصات دیروزین بازسازی کرد. هر اقدام خصمانه هم که کارتر به آن توسل جست، اساساً یا جنبه دفاعی برای مهار خمینی داشت و یا نوعی جواب به تحریکات رژیم او بود. جمهوری اسلامی کمک فراموش ناشدنی کرد تا ریگان جای کارتر بنشیند!
– با اینهمه، این یکی پرزیدنت هم که نمادی از سرسختی آمریکا بود، پای استراتژی تخاصم مستمر نرفت. در دوره وی اگر جنایت موشک زدن به هواپیمای مسافربری ایر باس ٣٠٠ در آسمان خلیج فارس رخ داد، معامله تسلیحاتی “ایران گیت” به عاملیت مک فارلین هم انجام گرفت! ریگان دنبال سیاست “رژیم چنج” نبود و طی دوره ریاستش که به هشت سال جنگ ایران – عراق گذشت، حداکثر مشی کیسنجری فرسایش همزمان دو طرف جنگ را پیش برد. جایگزین وی بوش نیز نه تنها از اتخاذ سیاست تند علیه جمهوری اسلامی خودداری کرد که با عمل به روال قبلی حتی در جریان جنگ اول آمریکا علیه عراق بر سر ماجرای کویت، تاکتیک هماهنگی غیر رسمی با جمهوری اسلامی را برگزید.
– البته در بازه زمانی دهساله نخست قطع رابطه دو کشور پس از انقلاب، که در آن فریاد “مرگ بر آمریکا” و آمریکا ستیزی هرگز فروکش نکرد، رشته تحریمهایی از سوی دولتهای آمریکا اعمال شدند که آنها را طبعاً باید خصومت متقابل با جمهوری اسلامی تعبیر کرد. اما غیر واقعی است هرگاه که این تحریمها را در کادر نقشه براندازی یا زمینهچینی برای راه انداختن جنگ ارزیابی کرد. آن تحریمها با تمام ظالمانه بودنشان در اغلب موارد قابلیت رفع و مورد معامله قرار گرفتن جهت توافق را داشتند هرگاه در جمهوری اسلامی اراده و انگیزه برای رسیدن به چنین چیزهایی بروز مییافت.
– دوره هشت ساله بیل کلینتون مقطعی بود که آمریکا خیز برداشت تا در غیاب عامل شوروی از معادلات قدرت در جهان، تنشهای خاورمیانه را با برخورداری از ابتکار عمل انحصاری مهار کند و موقعیت تضمین شدهای جهت منافع خود فراهم آورد. عادی کردن مناسبات با جمهوری اسلامی هم در این نقشه میگنجید که فرصت مناسبی برای رسیدن طرفین به تفاهم بود. ولایت اما با دست زدن به ماجراجوییها و از جمله با برخاستن به مقابله علیه طرح صلح اسلو مبنی بر دو کشور – دو دولت اسرائیل و فلسطین، متمرکز شدن بر پروژه پنهانی هستهای، سرعت بخشیدن به صدور انقلاب در منطقه، انفجار مرکز یهودیان در آرژانتین و انجام “ترور در میکونوس” و مشابههای آن، تماماً ضد فرصت عمل کرد و چهرهای تنشآفرینتر از خود در منطقه و جهان عرضه داشت.
– در همین دوره حاوی فرصت و فرجه، انزوای این رژیم شناسا به آمریکا ستیزی، در نابود باد اسرائیل و تحریک شیوخ عرب به جایی رسید که ناگزیر شد موقتاً فتیله تحریکات در منطقه را پائین کشد تا از دامنه وضع انفجاری بکاهد و حدت بحران را تخفیف دهد. اما این نیز بس دیر هنگام، در شکل مذاکرات طولانی و فرساینده با اروپا به قصد دور زدن آمریکا که آخرش به دیوار نارضایتی شدید واشنگتن خورد و متوقف ماند. آینده به وضوح نشان داد که این تعدیل در موضع، نه به معنی چرخش برای رسیدن به سیاستی عقلایی، که خرید فرصت از طریق ایجاد شکاف میان اروپا و آمریکا بوده است.
– با آمدن جرج بوش که او نیز پرزیدنت شدن را قسماً مدیون جمهوری اسلامی بود، طرف حساب اینبار نئوکانها شدند! آنهم زمانی که بنیادگرایی سلفی با زدن برجهای دوقلو در نیویورک، رانندگان نشسته پشت فرمان ماشین جنگی آمریکا را به نهایت تحریک رسانده بودند. نئو کانها تا طالبان را ساقط کردند دست اندرکار تدارک حمله به عراق شدند و بعد سرنگونی صدام، تمرکز تبلیغاتی خود را بر خطر محور دیگر “شرارت” یعنی جمهوری اسلامی قرار دادند. تحریمهای بیشتر در دستور آمریکا و اروپا قرار گرفت و خاتمی بمنظور خنثی کردن برانگیختگی غرب از افشای برنامههای اتمی تا آن زمان مخفی، ماموریت یافت اجباراً به اعتراف راز هستهای رژیم برآید. او وجود تاسیسات اتمی را صلحآمیز جلوه داد و از تصمیم حکومت در محدود کردن دامنه برنامه اتمی سخن گفت که کمتر کسی باورش شد.
– بعد صدام و رهایی نیروی سنگین شیعه در عراق از زیر فشارهای او، جمهوری اسلامی فرصتی طلایی برای نفوذ و حضور در این کشور یافت تا بتواند با تامین عمق استراتژیک حاصله از آن در این کشور، رویای هلال شیعی ولایی خود را در آستانه برآورده شدن ببیند. بدینسان آمریکا ستیزی جمهوری اسلامی همراه با پرونده اتمیاش که اکنون دیگر غرق هیاهوی بالا رفتن آتش به اختیارها از دیوار سفارت عربستان در تهران و نیز “آنقدر قطعنامه صادر کنند که قطعنامهدانشان پاره شود” (احمدی نژاد) شده بود با به تحریک کشاندن اسرائیل و کشورهای عربی منطقه گره خورد. چنین بود که تحمل ناپذیری رفتارهای جمهوری اسلامی، نه فقط مسئله آمریکا که نقل مجلس همه اروپا و کل منطقه شد.
– اوباما کار خود را به هدف توافق با جمهوری اسلامی کلید زد و در آغاز دو نامه به زبان خوش با مضمون دعوت به مذاکره در جیب خامنهای گذاشت. پاسخ به او اما “دست چدنی زیر دستکش مخملی” بود! بعد این، مشی همزمان تحریمها و اجماع جهانی علیه ایران هستهای به اجراء درآمد تا جمهوری اسلامی طی چند سال وادار به عقب نشینی شده و حاضر به نشستن پشت میز مذاکره شود. فشار نتیجه داد و گفتگو ابتدا مخفیانه در عمان و سپس علنی در کادر ١+ ۵ به جریان افتاد. استراتژی اوباما روندی گام به گام بود: اول کنترل برنامه اتمی جمهوری اسلامی که نه فقط حمایت اروپا بلکه تایید روسیه و چین را هم داشت و در ادامه، مهار برنامههای منطقهای جمهوری اسلامی که البته اسرائیل و عربستان، به عکس بر تقدم این یکی پای میفشردند و به همین دلیل هم از دست اوباما عصبانی بودند.
– در طرف ایران نیز فاز نخست برنامه اوباما با مشی “رهبری” نظام همپوشانی داشت که در مباحث درون حکومتی سر اینکه از میان دو رویکرد کلان، یکی برنامه هستهای و دیگری پافشاری بر موضع “ایستادگی در برابر آمریکا” و سیاست منطقهای ترجیح و اولویت با کدامیک آنهاست، “آقا” بر دومی تاکید کرد و چنین تعیین خط فرمود که: اگر قرار بر امتیاز دهی است، فقط حول برنامه هستهای و نه سر سیاست محو اسرائیل و مقابله با آمریکا. در تثبیت همین سیاست هم بود که فتوا به حرام بودن سلاح هستهای داد تا همه را پیام دهد که خط قرمز چیست!
– برجام شکل گرفت اما برای آمریکا چونان ایستگاهی در مسیر رسیدن به برجامهای بعدی، برای جمهوری اسلامی ولی تنها همین محدودیت اتم در ازاء رفع تحریمها. برنامههای سه دههای حکومت در تقابل با آمریکا و متحدین استراتژیکی منطقهای آن کماکان ادامه یافت و تا دولتیها وعده پنهانی خود در سوئیس به جان کری مبنی بر برجامهای بعدی را رو نمودند، خامنهای به تندی علیه هرگونه دم زدن از برجام دو و سه تشر زد و سپاه هم موشک مرگ بر اسرائیل با رسم الخط عبری هوا کرد!
– ترامپ هم آمدنش را قسماً مدیون رفتارهای پسا برجامی جمهوری اسلامی شد؛ همانگونه که دو بوش پدر و پسر، و بدانگونه که راستگرایان افراطی تل آویو موفقیتشان در سیاستهای ضد فلسطینی را مرهون آن و سعودیها نیز طرحهای جاه طلبانه خویش را تنها در توجیه با ماجراجوییهای اینان. عایدی کارنامه چند دههای آمریکا ستیزی، نابودیخواهی اسرائیل و اعلام برائت از آل سعود برای جهان، منطقه و مردم ایران چه چیز مفید در برداشته تا موجب ذره همدلی ضد امپریالیستی با آن شود؟!
– ترامپ با هر پلیدی در خود اما بر سیاست جنگ با جمهوری اسلامی نبود. راست آنست که این آدم در عین حفظ فضای تشنج، از فرارویاندن تهدید به جنگ ابا داشت و وقتی هم با اصرار بولتون برای توسل به حمله مواجه شد، او را کنار نهاد و تن به جنگ نداد. “تحریم حداکثری” ترامپ، فتح مطلوب وی در پی نیاورد، با اینهمه هم کمر مردم را خم کرد و هم موجب استیصال جمهوری اسلامی شد.
نتیجه گیری منطقی از این روند چند دههای دشوار نیست هرگاه واقع بینی سیاسی در کار باشد!
خود نوع پرسش، به دو سیاست میرسد!
اگر صداقت سیاسی مبنا باشد و رفتن از سطح به عمق درکار آید خواهیم دید قبل از آتش زده شدن برجام توسط ترامپ شرور، جمهوری اسلامی پیشاپیش زیر آن هیزم چیده بود. ترامپ با مچ گیری رندانه از اوباما، برجام مکمل در معنی هم اتم و هم عقب نشینی از سیاست منطقهای جمهوری اسلامی را پیش کشید و با کشیدن کبریت به جان برجام، مشی “تحریم حداکثری” به اجراء گذاشت. نتیجه این کشاکش چهار ساله، که زورگوییهای ترامپ از یکسو و عدم کمترین ابتکارها از سوی نظام برای خلع سلاح کردن طرف بهانه جو از سوی دیگر بود، وضعیت داغان اقتصاد کشور و فلاکت مردم شد.
خطاست اگر پنداشته شود با آمدن دو ماه بعد بایدن به کاخ سفید، اوضاع گل و بلبل خواهد شد. نه برگشت به صفر در کار هست و نه که اصلاً ممکن و عملی است. سنگینی مخالفتها در درون آمریکا چنین اجازهای به بایدن نمیدهد، ضمن اینکه او نمیتواند انتظارات حداقل اسرائیل و شیوخ عرب را برنیاورد. بعلاوه خود همین تیم اوبامایی با توجه به برخورد جمهوری اسلامی در پسا برجام که به نوعی گذاشتن دست آنان در پوست گردو بود حاضر به احیاء برجام در همان قالب ٢٠١۵ نمیشود. مطلوب برای واشنگتن، حالا برجامی چند منظوره است که بخاطر تاثیر تحریمها بر روی جمهوری اسلامی و مستاصل شدن آن، شرایط قوی چانه زدن را هم دارد. حال آنکه جمهوری اسلامی در موضع ضعف هست و تنها سلاح کند آن استفاده از شکافهای جهانی و بازی میان قدرتهاست که محدودیتهای خود را دارد!
مسئله مورد مناقشه کنونی را باید در سیاستهای منطقهای جمهوری اسلامی و کاستن از برد موشکهای آن دید و انتخاب را نیز با “رهبری” نظام که یا باید با یاد کردن از امام حسن “نرمش قهرمانانه” بکند و جام زهر سربکشد یا همچنان بر مشی “عزت اسلامی” و “اقتصاد مقاومتی” بکوبد ایران ویرانتر شود و نظام هم بیشتر در باتلاق فرورود. بغرنجی موضوع، در تجدید نظر جمهوری اسلامی سر موضوع آمریکاستیزی، و بیشتر از آن در تمکین رسمی به واقعیت اسرائیل و عقب نشینی از فزونطلبی در منطقه است که نه یک چرخش سیاسی دولتی بلکه دستکم گره خورده با موقعیت “آقا”ست!
آمریکا چه جمهوری اسلامی باشد و چه نباشد، منافع ثابتی دارد که نقطه عزیمت برای آن در تنظیم رابطه با هر کشوری است. بایدن نیز پرزیدنتی که عهده دار ماموریت برای دفاع از مصالح کشورش است و مقدمتاً هم پاسدار منافع طبقه حاکمه آن. او نه فقط فرشته نیست که بخاطر آمریکا مستعد توسل به هر سیاستی از سازش تا کوبش است! این ما مردم ایران هستیم که نباید بگذاریم جمهوری اسلامی فرصت ناشی از مشی نرمش بایدن را بسوزاند و موجب از دست رفتن مجدد شانسی دیگر شود.
پس مسئله تنها به جنس پاسخ نیست، به نحوه پرسش هم است. بسته به اینکه از چیستی مناسبات جمهوری اسلامی با آمریکا بپرسیم یا مناسبات آمریکا با جمهوری اسلامی، دو سیاست جواب خواهیم گرفت!
با یک زمان نفرین ترامپ و زمانی دیگر چشم دوختن به بایدن، هیچ جا نتوان رسید مگر تور ولایت!