پیشگفتار
پیش از ورود به مقصد و مقصود این مقاله، توجه به این نکته ضروری است که هنگام نگارش تحلیل حاضر، هرچند پیروزی آقای بایدن در انتخابات ریاست جمهوری آمریکا تثبیت شده بود، اما خبر ملاقات پنهانی بنیامین نتانیاهو نخست وزیر اسرائیل و محمد بن سلمان ولیعهد عربستان سعودی، هنوز منتشر نشده بود و ترور محسن فخریزاده، رئیس سازمان پژوهش و نوآوری وزارت دفاع ایران، نیز پیش نیامده بود که در این نوشته به آنها اشاره شود.
اگرچه این هر دو اتفاق از اهمیت ویژه ای در محاسبات مربوط به مسایل خاورمیانه برخوردارند، اما گمان نمی رود که در منطقی بودن پیشنهاد و ضرورت اقدام برای «تشنج زدایی» میان ایران و عربستان سعودی که هدف اصلی این تحلیل است، تاثیری پدید آورده باشد.
و اما بعد؛ یکی از نتایج مطرح نشده شکست پرزیدنت ترامپ، احتمال کاهش تنش در روابط ایران و عربستان سعودی است که بی شک می تواند اثرات مثبت، به ویژه در کاهش تنش و خشونت های فرقه ای و درگیری های نیابتی در منطقه داشته باشد. چنین تحولی، تنها با رسیدن به یک توافق معقول و منطقی میان جناح حکومتگر در ایران، با نیروهای نزدیک به محمد بن سلمان، ولیعهد عربستان می تواند میسر شود.
تردیدی نیست که برقراری روابط سیاسی میان اسرائیل، و دو کشور ساحل جنوبی خلیج فارس، صرفا به منظور مقابله با قدرت ایران، و برای جلوگیری از افزایش نفوذ جمهوری اسلامی در سرتاسر منطقه صورت گرفته است و هرچند کویت، قطر و عمان به این حرکت استراتژیک نپیوسته اند اما جای پایی برای اسراییل در خلیج فارس و بیخ گوش ایران فراهم کرده است که نمی توان از تاثیر آن غافل بود.
موقعیت عربستان سعودی و ایران در آستانه روی کارآمدن دولت جدید در آمریکا
الف) عربستان سعودی
با شکست ترامپ در انتخابات آمریکا، رهبران کنونی عربستان و اسرائیل ، هر دو، مهمترین و پر قدرت ترین مهره پشتیبانی خود را در صحنه بین المللی از دست داده اند. نخست وزیر اسرائیل، ازیکسو باشرایط بسیار دشواری در داخل کشور خود روبرو است، و از سوی دیگر پشتیبان اصلی خود در عرصه سیاسی جهان یعنی پرزیدنت ترامپ را از دست می دهد. اتهامات رشوه گیری آقای نتانیاهو که مدتهاست پای او را در دادگاه به بند کشیده است و متزلزل بودن دولت ائتلافی او، می توانند به زودی او را از مسند فرمانروایی ده ساله اش به زیر کشند. در آمریکا نیز رئیس جمهوری که بی پروا به یاری او بشتابد نیز جایش را به کسی خواهد سپرد که چندان علاقه ای به او ندارد.
ولیعهد بلندپرواز و بی تجربه عربستان سعودی نیز پشتیبان بی چون و چرای خود را که در دشوارترین شرایط رسوایی آور قتل جمال خاشقجی، روزنامه نگار سعودی، تنها عامل تثبیت موقعیت او به عنوان ولیعهد عربستان بود و بارها او را از گزند فشار ها و اتهامات گوناگون در امان نگهداشته است، به زودی از دست خواهد داد.
سناریوی پیش رو برای ولیعهد عربستان با روی کار آمدن آقای بایدن در آمریکا و انتقاداتی که در جریان فعالیت های انتخاباتی اش از حکومت سعودی و شخص محمد بنسلمان به عمل آورد، نیز چندان خوشبینانه نیست.
اگرچه، با توجه به اهمیت موقعیت مهم و استراتژیک دیرینه میان آمریکا و عربستان، انتظار نمی رود که فشارهای بایدن در عمل به همان شدت شعارهای انتخاباتی و اظهارات پیشین او باشد، اما اظهارات قبلی او، به ویژه تاکید او در تاریخ دوم اکتبر ۲۰۲۰ که بر آن است تا ارزیابی دوباره ای در روابط با عربستان سعودی انجام دهد، و مهمتر اینکه از ادامه جنگ عربستان علیه یمن دیگر حمایت نخواهد کرد و نخواهد گذاشت تا ارزش های معنوی کشورش با فروش اسلحه یا خرید نفت، نادیده گرفته شده و خدشه دار شود، بی گمان نگرانی گسترده و عمیقی در میان حاکمان عربستان پدید آورده است.
بایدن ضمنا در همان سخنرانی، که در دومین سالگرد قتل جمال قاشقجی انجام شد، گزارش تحقیقی سازمان «سیا» را عملا تایید کرد که شخص ولیعهد عربستان را مسئول انجام این قتل وحشیانه دانسته بود.
پیش بینی اینکه دولت جدید آمریکا مواضع سخت تری را در برابر محمد بن سلمان در پیش خواهد گرفت و او را در زمینه های متفاوت (مانند ادامه جنگ بی حاصل و فاجعه بار یمن و فشار بی رویه علیه منتقدین داخلی و خفه کردن هر صدای مخالفی، حتی در میان اعضای خانواده سلطنتی) زیر فشار قرار خواهد داد، دشوار نیست.
روی کار آمدن آقای بایدن در حالی است که عربستان سعودی، هم اینک با چندین بحران بی سابقه مالی و سیاسی روبرو است. افزایش مشکلات اقتصادی برخاسته از شیوع جهانی ویروس کرونا، سقوط بهای نفت در بازارهای جهانی، ادامه جنگ پرهزینه بی حاصل در یمن، و نیز پیامدهای نگران کننده «انقلاب فرکینگ» که ایالات متحده را از نفت عربستان کاملا بی نیاز می سازد، آینده پر دردسری را بر سر راه حاکمان سعودی قرار داده است؛ به گونه ای که موقعیت حاکمان کنونی سعودی به ویژه ولیعهد آن کشور، در پنج سال گذشته هرگز با چنین شرایط حساسی دست به گریبان نبوده است.
به این ترتیب،سناریوی در پیش برای ولیعهد عربستان با توجه به اظهارات بایدن در چریان فعالیت های انتخاباتی او بی شباهت به نوع بیاناتی نبود که در انتخابات ریاست جمهوری سال ۱۹۷۶ از سوی جیمی کارتر در ارتباط با مقوله نقض حقوق بشر در ایران مطرح گردید که به باور بسیاری از صاحب نظران منجر به تضعیف و نهایتا اضمحلال نظام شاهنشاهی در ایران شد.
ب) ایران
شکست ترامپ و پیروزی بایدن در انتخابات آمریکا، آنهم در چهل و یکمین سالگرد اشغال سفارت آمریکا در تهران، و جنگ قدرت در میان مدعیان داخلی، شرایط حساسی را پیش آورده است. هرچند که تشدید بی سابقه تحریم های آمریکا علیه ایران در پی خروج آن کشور از برجام، صدمات بی سابقه و غیرقابل انکاری را بر اقتصاد ایران و زندگی روزمره مردم عادی وارد ساخته است، اما هیچ یک از این دشواری ها، حتی شیوع وسیع و مرگبار ویروس کرونا، جناح حاکم را به عقب نشینی و تسلیم در مقابل خواسته های دولت ترامپ وادار نکرد و تنها حاصل تشدید تحریم ها و فشارهای اقتصادی ناشی از آن بر جامعه، ایجاد ضعف در میان مردم و نیروهایی شده است که در عمل، تنها آنان هستند که می توانند جناح حکومتگر (که اقلیت کوچکی بیش نیست) رابه چالش بکشند و مجبور به تسلیم در برابر اراده ملی نمایند.
اثرات ناشی از عدم حضور اقتصاد ایران در بازارهای کشورهای غربی، اتکای ایران به کشورهای چین و روسیه برای تامین نیازمندی های اقتصادی و امنیتی را افزایش داده است. اتکایی که عواقب دراز مدت و احتمالا شوم و نامیمون و نگران کننده آنها، دیر یا زود دامن ملت ایران را خواهند گرفت.
این شرایط حساس هنگامی پیش آمده است که به سبب ورشکستگی و بی اعتباری کامل دولت «تدبیر و امید» گمان می رود که «دولت سیزدهم» در چند ماه آینده در اختیار اصولگرایانی همسو با آرمانهای بیت رهبری و عوامل آنان، قرار خواهد گرفت و جامعه آسیب دیده و بلا زده ایران احتمالا با شرایط اجتماعی سخت تری روبرو خواهد شد.
اگر چه اینک انتظار این است که دولت بایدن آمریکا را دوباره به برجام بازگرداند ولی روشن نیست که بازگشت آمریکا به برجام و مشارکت نزدیکش با اروپا الزاما حاصل مثبتی برای ایران داشته باشد. شاید برخلاف آنچه که تصور می شود، انعطاف دولت بایدن در برابر مسائلی که بتواند به صورت قابل ملاحظه ای فشار تحریم های سال های اخیر را کاهش دهد، به مراتب کمتر از آنچه باشد که امروز تصور می شود.
به احتمال بسیار، احیای دوباره برجام بر پایه توافق پیشین، زمینه ساز شرایطی خواهد بود که اعضای ۱+۵ بتوانند با درج بندهای جدیدی (احتمالا شامل مسائل کلیدی مانند برنامه موشکی و یا سیاست های منطقه ای ایران) به توافقی تازه و دوام پذیر دست یابند.
روشن است چنین شرایطی، حاکمان جمهوری اسلامی را که همواره تاکید کرده اند که در هیچ شرایطی زیر بار مذاکره برای تغییر توافقنامه برجام نخواهند رفت در موقعیت سخت و پیچیده ای قرار خواهد داد.
مساله دیگری که بی شک مواضع اعلام شده ایران را به چالش می کشد این است که آلمان و فرانسه (همراه با اتحادیه اروپا) با اتخاذ و اعلام مواضع جدید، امروز علنا خواستار رسیدن به یک توافق قابل قبول به ویژه در ارتباط با مقوله موشک های ایران و میزان برد آنها در هر گفتگوی بعدی هستند.
از آنجا که پروسه مذاکرات برای رسیدن به هر نوع توافقی با آمریکا و اتحادیه اروپا، بسیار زمان بر خواهد بود، انتظار نمی رود که دولت آقای بایدن، که در داخل کشور با گرفتاری هایی که از دولت پرزیدنت ترامپ به ارث می برد بتواند در این مرحله (مثلا در ۱۰۰ روز اول) به جز امکانات محدود برای فروش نفت و یا آزاد سازی بخشی از ذخائر ارزی ایران برای خرید دارو و مواد غذائی، بتواند در دیگری را برای ایران بگشاید.
ادامه تنشهای موجود یا رویارویی با چالشهای جدید؟
بی گمان، حذف پرزیدنت ترامپ از صحنه سیاست آمریکا، رهبران اسرائیل و عربستان را با اوضاع و احوال کاملا جدید و نگران کننده ای روبرو خواهد ساخت. همزمان، برای ایرانِ «آمریکا ستیز»، حذف پرزیدنت ترامپ، به بازگشت هماهنگی سیاسی و نظامی آمریکا با متحدین سنتی اش در اروپا و دیگر نقاط جهان خواهد انجامید، و زمینه مانور جمهوری اسلامی در عرصه بین المللی را محدودتر خواهد ساخت.
در چنین شرایط تازه ای، اگر جمهوری اسلامی بخواهد همانند چهار دهه گذشته، از مواضع سختگیرانه خود عقب نشینی نکند، شرایط را برای خود و برای ملت ایران به مراتب تنگ تر و آسیب پذیرتر، حتی از زمان پرزیدنت ترامپ خواهد کرد.
در شرایطی که عربستان در باتلاق جنگ فرسایشی یمن گرفتار شده است؛ جنگی که پیروزی در آن با توجه به اینکه زندگی مردم آن کشور امروز به بزرگترین فاجعه انسانی در جهان تبدیل شده، معنی و مفهومی ندارد، و نیز در شرایطی که ایران در بدترین شرایط اقتصادی توام با فقر اجتماعی در تاریخ معاصر کشور، همزمان ناچار به دست و پا زدن در معضلی دیگر ناشی از عواقب مرگبار ویروس کرونا است، آینده و ثبات داخلی هر دو کشور و منافع منطقه ای آنها به دلایل کاملا مختلف، در گرو سرو کله زدن با دولت جدید آمریکا است که هردو با بی اعتمادی نگران عواقب آنند؛ در چنین اوضاعی، کاستن از تنش های موجود میان دو کشور هر دو را در موقعیت بهتری برای پایان بخشیدن به درگیری های بی حاصل با یکدیگر و چانه زنی های پیش رو با آمریکا قرار خواهد داد.
در سالهای اخیر، به ویژه در ۵ سال اخیر که ملک سلمان زمام امور در کشورش را به دست گرفته است، مقامات سعودی بارها و بارها پیشنهادات دستگاه سیاست خارجی ایران به منظور نشست و مذاکره پیرامون مسائل فیمابین را رد کرده اند. بی شک یکی از دلایل مواضع سرسخت و تغییر ناپذیر عربستان در این ایام، اتکاء کاذب مقامات آن کشور به پشتیبانی کامل دولت ترامپ در قبال ایران بوده است که عملا در پی درگیری های متفاوت در آب های خلیج فارس در تابستان ۲۰۱۹ که نهایتا به حمله موشکی به تاسیسات نفتی عربستان منجر شد، رویائی بودن آن با توجه به عدم کوچکترین واکنش از سوی آمریکا به اثبات رسیده است.
امروز اولویت اول برای عربستان سعودی، پایان بخشیدن به جنگ یمن و سپس پایان دادن به اختلافاتی است که در ۳ سال گذشته باعث ایجاد شکاف در میان اعضای شورای همکاری خلیج فارس (GCC) شده؛ وضعیتی که علاوه بر ایران، ترکیه را نیز در حمایت از قطر وارد یک درگیری فرسایشی دیگری کرده که صرفا به تضعیف موقعیت منطقه ای عربستان انجامیده است. روشن است که حل این دو معضل که ایران می تواند نقش بسیار موثری را در هر دو آنها و به ویژه با اعمال نفوذ بر حوثی ها در جنگ یمن ایفا کند، باعث تقویت موقعیت محمد بن سلمان در ارتباط با مشکلات اقتصادی در داخل و رویارویی های در پیش با دولت بایدن خواهد بود.
نتیجه
امروز فارغ از سالها تبلیغات مغرضانه و عوامفریبانه برخی رهبران پیشین و یا سکوهای افراطی در جمهوری اسلامی علیه خاندان آل سعود، برای هر تحلیلگر واقع بینی، این واقعیت آشکار شده که تلاش در تضعیف موقعیت سلطنت در عربستان سعودی، به صورتی که منجر به سقوط یا بی ثباتی داخلی در آن کشور شود، عملا در جهت مخالف با منافع دراز مدت ملی ایران خواهد بود. این فرضیه بر این باور استوار نیست که خاندان سعود، مستقیم یا غیرمستقیم و موذیانه اقداماتی علیه منافع ایران (اقداماتی که تاریخچه آن حتی به در دوران قبل از حکومت اسلامی هم باز می گردد) نکرده یا نمی کند! مساله اساسی اینجاست که هر گزینه دیگری در آن سرزمین از قبیل یک جمهوری اسلامی متشکل از نیروهای افراطی و دو آتشه «سلفی» ضد شیعه و یا حکومتی نظامی تحت فرماندهی افسرانی رادیکال چون سرهنگ معمر قذافی، با تکیه به ثروت سرشار نفت در آن کشور، به مراتب برای ایران بدتر و پرهزینه تر خواهد بود.
به این ترتیب، با توجه به پنج عامل ذیل، منافع ملی ایران و واقعیت غیرقابل تغییر جغرافیائی، که هر دو کشور را محکوم به همسایگی با یکدیگر نموده حکم می کند تا تلاشی جدی از سوی تهران بسوی عادی سازی روابط با ریاض آغاز و پیگیری شود:
یک: موقعیت درگیر عربستان در شورای «غیر متحد و از هم پاشیده» همکاری خلیج فارس.
دو: نیاز عربستان برای رهائی از یک جنگ فاجعه بار در یمن و اثرات منفی آن در درون کشور.
سه: عواقب بسیار سخت ناشی از سقوط بی سابقه قیمت نفت خام در اوضاع و احوال اقتصادی.
چهار: درگیری تنگاتنگ آن کشور با عواقب شیوع ویروس کرونا
پنج: و سرانجام رودروئی اجتناب ناپذیر عربستان با یک دولت جدید و منتقد در واشنگتن که با آن احساس راحتی نمی کند و مهمتر اینکه اصلا به آن اعتماد ندارد.
مطمئنا، هر اقدام مبتکرانه ایران در قبال عربستان برای گفتگو با وعده کمک به سعودی ها به منظور پیدا کردن راه حلی برای “خروج محترمانه عربستان از جنگ یمن”، با توجه به برخوردهای پیش بینی شده از سوی دولت آینده آمریکا، برخلاف گذشته نزدیک، به احتمال زیاد در این زمان برای جلب پاسخ مثبت از ریاض کافی خواهد بود.
آغاز چنین پروسه ای در آینده نزدیک، این امکان را مهیا می سازد تا در پی برگزاری انتخابات ریاست جمهوری ایران که برای ژوئن ۲۰۲۱ برنامه ریزی شده است، با روی کارآمدن یک فرد «اصولگرا و نزدیک به خامنه ای»، روابط دیپلماتیک میان دو کشور نیز دوباره برقرار شود.
در پایان، توجه به این نکته مهم است که برقراری روابط دیپلماتیک به معنای آغاز روابط گرم و برادرانه میان تهران و ریاض نیست و صرفا به منزله بازگشت به وضعیتی است که در آن تنش بین دو کشور (و به تبع آن در منطقه) همراه با یک تغییر اساسی در «زبان و برخورد حساب شده»، بدون الزاما حل و فصل هیچ یک از مسائل اصلی بین آنها، جانشین وضعیت خطرناک و خارج از محاسبه کنونی گردد. به هر صورت، برقراری مجدد روابط با عربستان سعودی، این امکان را برای ایران مهیا می سازد تا بتواند عدم رسیدن به یک راه حل قابل قبول با بایدن را در آینده به نوعی دیگر نیز جبران کرده باشد.