«خشونت» در دامان تقدس و بی رحمی، فریب و محافظه کاری شکل می گیرد!

d65g4dfg4 رضا علیجانیاسیرکشی هزاران زندانی زن و مرد مجاهد و صدها زندانی چپ در جای جای سرزمین پهناور ایران در تابستان سیاه 67، که در قطعات بهشت زهرا و خاوران و بسیاری از نقاط شناخته شده و ناشناس در سراسر ایران آرمیده اند؛ فاجعه ای ملی را رقم زد. فاجعه ای که نقطه اوج خشونت های پس از انقلاب در مواجهه جریان های سیاسی ای بود که قبل از انقلاب همسو می نمودند. اگر انقلاب ایران نتیجه «شراکت نافرجام دو نوع رادیکالیسم» بود، اعدام های 67 نماد برهم زدن خشونت بار این شراکت است.

آن چه در ادای دین کوچکم در باره این فاجعه بزرگ گفته ام

در این باره بسیار گفته و نوشته ام. از داخل کشور که برای اولین بار در مطبوعات سخن از این فاجعه به میان آمد و میزگردهای رادیو فرانسه در این باره تا فضای امن تر خارج از کشوری که اینک بدان پرتاب شده ام. در مدتی که مسئولیتی در سایت ملی- مذهبی داشتم نیز پرونده ویژه ای در این باره تدارک دیدیم. در زیر لینک این گفتارها را خواهم آورد.

در این مجموعه تلاش کرده ام  به طور مستند نشان دهم اسیر کشی 67 ربطی به دروغ پردازی های فریبنده ای که می خواست آن را عکس العمل عملیات فروغ جاویدان مجاهدین جلوه دهد، نداشت و از ماه ها قبل برنامه ریزی شده بود. کشتار صدها زندانی چپ خود نشانی از این دروغ و دغل دارد.

تاکید داشته ام یاد این فاجعه با تلاش های سخت و جانکاه خانواده ها و بازماندگان فکری و سیاسی قربانیان در طول دهه هایی سخت و غمگین و پر فشار؛ زنده مانده و تداوم یافته است. نوار صوتی آیت الله منتظری که به همت و شجاعت فرزند خلفش منتشر شد نیز در استمرار همین مقاومت هاست که توانست بسط اجتماعی و یادآوری مجدد و گسترده ای از این فاجعه آن هم در اعماق جامعه و از جمله لایه های درونی بدنه و راس قدرت داشته باشد و بسیاری را به سخن گفتن و یا عکس العمل وادارد. حرکتی از «انکار» به سمت «توجیه».

همچنین تلاش کرده ام بحث اسیرکشی دسته جمعی آن تابستان سیاه را به عنوان «نقطه اوج» خشونت های بعد از انقلاب، و نه تنها نقطه آن؛ به تحلیل بنشینم. خشونت هایی که دو طرف ماجرا درگیر آن بوده اند. اما به طور تحلیلی تاکید داشته ام که این هم فریبکاری بزرگی است که بازی خشونت بین حکومت و منتقدان و مخالفانش را «مساوی» در آورد و یا بدتر از آن خشونت حکومت را با تحریف تاریخ، «عکس العمل» خشونت مخالفان دانست!

تلاش دیگرم در رابطه با نحوه برخوردی است که می توان با این پرونده سیاه داشت: برخوردی برای کشف حقیقت و دادخواهی و «حفظ حافظه برای جلوگیری از تکرار فاجعه» و یا بهره گیری از آن برای تسویه حسابهای کنونی سیاسی و یا بدتر از آن بسترسازی خواسته و ناخواسته جهت استمرار چرخه معیوب و ضدملی و ضد انسانی خشونت. ذیل همین نکته بحث «ببخش و فراموش کن» را نقد کرده و گفته ام تا حقیقت روشن نشده و یا  نشانه ای از طلب بخشایش وجود ندارد اصلا این بحث، موضوعی انحرافی است که خواسته و ناخواسته می تواند در جهت سیاست فراموشی و تکرار فاجعه  به کار گرفته شود.

و نیز از کسانی که نقشی و یا اطلاعی از کم و کیف فاجعه دارند و اینک در صف اصلاح طلبی و اعتدالی قرار گرفته اند با تحلیل و به اصرار خواسته ام که بهتر است هر چه زودتر و بدون هر گونه ملاحظه کاری (که نتایجی وارونه خواهد داشت) در مسیر پویش کشف حقیقت و دادخواهی مشارکت کنند.

این همه کوچکترین ادای دین به همه کسانی است که سالها چشم در چشم شان زندگی کرده ام و هنوز برق نگاه و گرمای عاطفه خاطرات شان چشمانم را نمناک می کند؛ انجام وظیفه ای خرد و کوچک، بی مزد و منت و شایسته نقد و نصیحت.

کالبد شکافی خشونت های بعد از انقلاب

در مجموعه کارهایم تلاش کرده ام  به طور مستند نشان دهم اسیر کشی 67 ربطی به دروغ پردازی های فریبنده ای که می خواست آن را عکس العمل عملیات فروغ جاویدان مجاهدین جلوه دهد، نداشت و از ماه ها قبل برنامه ریزی شده بود. کشتار صدها زندانی چپ خود نشانی از این دروغ و دغل دارد.

در این نوشتار اما در راستای بحث خشونت های پس از انقلاب، که نقطه اوجش توسط مسئول و «متهم درجه یک» این خشونت ها یعنی «قدرت مستقر» در تابستان 67 صورت گرفت و همه خشونت های متهمین درجه های بعد یعنی مخالفان و منتقدان را تحت الشعاع قرار داد؛ در حد فهم خویش به کالبد شکافی عوامل شکل گیری این خشونت ها و در راس آن اسیرکشی 67 می پردازم.

چرا هنوز یک دهه از انقلابی که یکی از عناصر فرهنگ اعتراضی اش مخالفت با زندانی سیاسی و شکنجه و اعدام مخالفان و یکی از تابوهای تابلو شده سیاهش زندان «اوین» بود؛ انقلابی که به نام خدا و به نام معنویت و با مشارکت روحانیتی که نشانه ای از اخلاق و دیانت و تقوا توصیف می شد؛ نگدشته بود

که چنین فاجعه بزرگی رخ نمایاند و ناگهان جان هزاران نفر بی جرم و بی جنایت ستانده شد و ظاهرا آب از آب هم تکان نخورد. تقریبا همه لایه های قدرت پذیرایش شدند و یا آن چنان مهم نبود که صدایی بلند کنند و سکوتی بشکنند و یا در جامعه تلاطمی ایجاد نکرد…

تقدس رهبر خشونت

یکی از دلایل این پذیرش و سکوت، تقدسی بود که پیرامون رهبر فتوا دهنده کشتار تنیده شده بود. مگر می شود که او اشتباه کند و یا دست به چنین جنایتی پلید بزند؟ (تعبیر جنایت را همان هنگام وجدان بیدار درون قدرت سیاه بکار برد؛ حسینعلی منتظری و گرنه زندانیان خد در سکنجه گاه ها و خانواده های شان در سروکاری که با این تبهکاران داشتند از قبل اعماق جنایت را با پوست و گوشت شان لمس کرده بودند).

هر خشونتی که پذیرفته می شود نیاز به عاملی دارد که آن را موجه کند و یا  فرمانده قسی القلبی که نفس ها را در سینه ها حبس کند. و رهبر مقدس واجد هر دو ویژگی برای دو لایه مختلف اجتماعی بود.

گفتار توجیه کننده خشونت: انقلابی چپ – فقاهتی راست

هر خشونت و کشتاری نیازمند گفتاری توجیه کننده نیز هست. خشونت های پس از انقلاب نسب از دو گفتار توجیه کننده داشت: انقلابی چپ و فقاهتی راست.

در ادبیات انقلابی و چپ خشونت مامای انقلاب است. خشونت، دشمنان خلق (و طبقه کارگر) را سرجای خود می نشاند و منهزم می کند. این ادبیات وقتی در بستر یک انقلاب قرار گیرد میدان بازتری برای مانور پیدا می کند. از این جهت است که بسیاری (و البته نه همه) روشنفکران و فعالان سیاسی شریک در انقلاب نه تنها مشکل چندانی با خشونت های ابتدای انقلاب علیه بازماندگان  «رژیم ضد خلقی» و «پایگاه امپریالیسم  جهانخوار» نداشتند، بلکه مشوق تشدید آن نیز بودند. غافل از اینکه خشونت به اصطلاح از آدم های بد شروع می کند و به حوزه آدم های خوب دامن می گسترد. انقلاب فرزندان خود را می خورد.

در جامعه شناسی انقلابات یکی از عناصری که ثبات فرض می شود خشونت است. وقتی قدرت سیاسی مستقر راه هر گونه اصلاحی را می بندد طرف مقابل منتقد و مخالف به طور کاملا طبیعی به برانداختن آن که  معمولا و عموما بدون بکارگیری مقداری کم و زیاد از  خشونت میسر نیست، می اندیشد. مقصر اصلی خشونت در اینجا شخص و سیستمی است که راه اصلاح را می بندد. حال فرد انقلابی که به خشونت عادت کرده در ادامه نیز اگر موانع سیاسی و فرهنگی و اخلاقی و منشی ای وجود نداشته باشد به روش و ابزار خویش معتاد می شود و همان راهی را که قبلا آزموده و بدان خو گرفته را برای مسیر پیش رو نیز بکار می بندد. تازه نباید از این  وقعیت غافل بود که انقلاب ایران یکی از انقلاب های کمتر خشن تاریخ معاصر است!

از سوی دیگر نگاه فقاهتی قرار داشت (و دارد) که دو خصیصه مهم اش در این دوران نقش آفرینی سیاهی داشته است: نگاه جزمی و تنگ نظرانه نسبت به دگراندیشان (دینی و غیردینی) که نه تنها با آنها مخالف است بلکه از آن ها نفرت دارد و با ایشان با قساوت  برخورد میکند. بر این اساس است که در قدرت مستقر نوشتن قانون جرم سیاسی همیشه به مشکل برخورد می کند. در حقوق جدید جرم سیاسی که با نیت شرافتمندانه و دگرخواهانه صورت می گیرد مستحق تخفیف است ولی در نگاه فقاهتی مخالفت با حکومت حق نه تنها مستحق تخفیف نیست بلکه نیازمند تشدید مجازات و عقوبت است.

ویژگی دیگر رویکرد فقهی به عرصه حقوق و از جمله حقوق سیاسی عقب ماندگی تاریخی آن است. این رویکرد می خواهد  بستر فرهنگی زمان های  بسیار قدیم و مجازات های آن دوران را در زمانه ما تکرار و بازتولید کند. لایحه قصاص نشانی از این ویژگی است. در ترکیب و معجون سیاه نفرت از دیگری و مجازات های عقب مانده کهن نتیجه میشود آنچه در ایران که یک دهه به صورت اوینی بزرگ در آمده بود اتفاق افتاد و تابستان سیاه نقطه اوج آن بود.

اسیرکشی 67 نسب از هر دو فرهنگ می برد. چرا که هم توسط حکومتی برآمده از یک انقلاب صورت می گرفت و هم متکی بر فقاهتی عقب مانده و جزمی و دگرستیز و کم تحمل بود.

فتوای کشتار این چنین شکل گرفت و توسط رهبری تقدس یافته، حداقل در کوتاه مدت؛ کم هزینه تر از آن که طراحانش فکر می کردند به وقوع پیوست.

گونه شناسی مباشران و ساکتان هر خلاف بزرگ و جنایت آشکار

تلاش دیگرم در رابطه با نحوه برخوردی است که می توان با این پرونده سیاه داشت: برخوردی برای کشف حقیقت و دادخواهی و «حفظ حافظه برای جلوگیری از تکرار فاجعه» و یا بهره گیری از آن برای تسویه حسابهای کنونی سیاسی و یا بدتر از آن بسترسازی خواسته و ناخواسته جهت استمرار چرخه معیوب و ضدملی و ضد انسانی خشونت.

اما برای شکل گیری یک جنایت عناصر و ابزارهای دیگری نیز نیاز هست؛ بدنه قدرتی همراه  یا ساکت و جامعه ای که  جنایت در آن تلاطمی ایجاد نمی کند.

همه ما کم و بیش در اداره و محل کارمان و یا فعالیت مدنی و سیاسی و جمعی مان شاهد تخلفات بزرگ و غیرقابل چشم پوشی ای بوده ایم که گاه از تحقق آنها و تحمل شان شگفت زده شده ایم! در حوزه های کوچکتر نیز وقتی خطای فاحشی در درون یک سیستم و مجموعه (اعم از یک حزب سیاسی، یک نهاد مردم نهاد، یک بستر کار جمعی مانند یک نشریه و یا یک گروه کوهنورد یا یک صندوق مالی خانوادگی و دوستانه و نظایر آن ها) اتفاق می افتد مثلا سوء استفاده مالی بزرگی رخ می دهد و یا در انتخابات هیئت مدیره ای تخلف و تقلبی صورت می گیرد و …؛ حتی در این مقیاس ها نیز اگر کالبد شکافی کنیم عناصری لازم است تا یک تخلف و خلاف آشکار و موثر که می تواند آن جمع و نهاد را حتی دچار فروپاشی کند، اتفاق بیتفد.

گونه شناسی عناصر درون بدنه قدرت و بدنه اجتماعی، در رابطه با این تخلفات مهم و این که چگونه آنها ذهن و رفتار و وجدان خویش را با این نوع تخلفات تطبیق می دهند هم بسیار اساسی است. در این فاجعه ملی نیز تحلیل رفتار کسانی که در نزدیک ترین فاصله به صحنه بودند تا کسانی که سنگ قدرت را در بدنه اجرایی آن تا دور دست ها شاید هم بی مزد و منت به سینه می زدند، خود می تواند راهگشا و آموزنده باشد.

بخشی از اینها مدهوش تقدس رهبر بودند. او که اشتباه نمی کند. فقیه هم هست و طبق فرامین خدا حکم می دهد. مخالفین هم که کم اشتباه نبوده اند. پاسدار شکنجه کرده و به کشور دشمن پناه برده و حالا هم در شراکت با او به مرزهای سرزمینی حمله ور شده اند. زندانیان هم که همگی یا حکم اعدام داشته و هنوز اجرا نشده و یا در حال آماده شدن برای همکاری با این مهاجمان بوده اند! حکومت و روحانیت و رهبر مقدس نیز که اهل دروغ نیستند. هر کس بود نیز همین برخورد را می کرد…. این ها آدم های ساده تر و عمدتا فریب خورده صحنه اند که چندان هم دنبال دردسر برای ذهن و زبان و رفتارشان نمی گردند.

برخی از صاحبان قدرت که به صحنه نزدیک تر بودند و می دانستند در زندان ها «زیاده روی هایی»هم شده اما در کل حق با رهبر مقدس است و گروهک های متحد صدام و پایگاه دشمن (آمریکا) اگر حقی از ایشان ضایع شده باشد نیز در مجموع مستحق این مجازات ها هستند…. این ها آدم های مصلحت سنجی اند که در مجموع به عاملان جنایت اعتماد دارند و فکر نمی کنند افرادی با این سوابق و وزن و اعتبار دست به تخلف مهم و غیر قابل چشم پوشی بزنند. اشتباهات کوچک و یا برخی زیاده روی ها البته ممکن  ولی قابل چشم پوشی است. در این باره زیاد نباید سخت گرفت…. اینها افراد ساده و شاید ساده لوح اما کمی مطلع تر و البته مصلحت سنج تر صحنه اند.

 یکی از وظایف مهم جامعه سیاسی و جامعه مدنی کالبد شکافی این خشونت ها در همه عرصه ها و از جمله عرصه سیاسی (و در نقطه اوجش؛ اعدام های تابستان سیاه 67) و تبدیل آن به یک خودآگاهی ملی و جمعی و جستجوی راهکارهایی برای مبارزه با آن و پیشگیری از تداوم و تکرار آن است.

برخی که اطلاعات بیشتری داشته اند نیز مصلحت می دانسته اند که «سکوت کنند». در مقابل رهبر مقدس که نمی شود ایستاد. زورمان نمی رسد. سنبه پر زور است. طرف مقابل هم کاملا بی تقصیر نیست… اینها آدم های ضعیف النفس صحنه اند.

برخی البته اطلاعات و آگاهی شان بیشتر از اینهاست و می دانند تخلفات مهم و موثری هم اتفاق افتاده است. ولی در کل قطب نما  و بادسنجشان نشان می دهد که نباید خطر کرد. این نیز بگذرد… این ها افراد فرصت طلب و مصلحت سنج و بعضا ترسوی صحنه اند.

برخی اما دقیق تر از همه مطلع اند و حتی ممکن است گوشه ای از تخلف و جنایت را نیز ولو به اکراه و اجبار برعهده داشته اند. اینک اندک وجدان دردی هم دارند. اما  هم جرئت سرپیچی نداشته اند و هم در این میان «چیزی» هم به  آن ها می رسد. عقل و نفع و مصلحت حکم می کند علیرغم این که در پشت صحنه و آرام و پنهانی می توان «نق»ی هم زد اما در عمل و در علن با جریان خلاف و جنایت همسو بود! اینها فرصت طلبهای بی اصول این نمایش سیاه اند.

برخی نیز عاملان و مباشران خلاف و جنایت اند. در هنگام ارتکاب ذهن شان توجیه بوده است. یا تحت مغناطیس رهبر مقدس و یا تحت فشار خشمی و نفرتی که خود به دلیلی از دلایل داشته اند. بعدا – که می تواند کوتاه یا طولانی باشد- به خوبی می فهمند که  تقدس رهبر دروغین( حداقل در این رابطه) دروغین بوده است و خود نیز دست در چه خلاف و جنایتی داشته اند. اما یا غرور یا  ترس از بازخواست و مجازات و یا نفعی که همچنان در آن سهیم اند و …؛ مانع می شود که سخن به اشتباه بگشایند. این ها آگاهان خائن و فرصت طلبان سودجو و جاه طلب ماجرایند.

و بالاخره دسته ای هستند که پست ترین افراد روزگار خویش اند. آنها برای آتش دروغ و فریب توجیه کننده خلاف بررگ و جنایت آشکار هیزم فراهم می کنند. ماکیاولیست های اخلاقی که میداندار جعل و فریب و دروغ و دغل اند تا جاده را هموار کنند و دیگران را برای مستحق و محکوم دانستن مظلومان و قربانیان حادثه بفریبند. معمولا به این ها چیز یا چیزکی در این میان می رسد. گاه دانستن این چیزک برای آیندگان بسیار شگفت آور خواهد بود و پستی و حقارت آن ها را بیشتر نمایان خواهد کرد. این ها معمولا هم شخصیت نرمالی ندارند و از عقده های روحی و روانی رنج می برند و همیشه شبح دشمنی در درون و بالای سر خود دارند که آن ها را تهدید می کند. دشمن پروران واقعی و خیالی اند. این ها انسان های پستی اند که نه تنها به دشمن بلکه به دوست نیز رحم نمی کنند وقتی مانع خلاف و جنایت و امیال شخصی ولو حقیر آن ها و توهمات و تصورات مالیخولیایی شان باشند.

بر این سلک و نوع افرادی که صحنه یک خلاف بزرگ و یک جنایت آشکار را می سازند و تکمیل و تسهیل می کنند باز می توان افزود.

وقتی یهود کشی و هلوکاست یهودیان در آلمان رخ می دهد می توان این کالبد شکافی را بکار برد. وقتی اسیرکشی 67 صورت می گرد نیز می توان چنین کرد. وقتی در انتخابات 88 تقلبی بزرگ انجام می شود نیز باز این کالبد شکافی کارساز است. وقتی در انتخابات یک سندیکای کارگری یا یک نهاد مردم نهاد تخلف و تقلب صورت می گیرد و یا وقتی در یک حزب سیاسی یا یک جمع روشنفکری و یا یک کار جمعی ولو در حد کمک به کودکان کار و یا جمع آوری زباله از کوهستان  و ده ها نمونه کوچک و بزرگ دیگر و حتی یک اداره و شورا(ی شهر) در یک نقطه دورافتاده، وقتی یک «خلاف آشکار و بزرگ» و موثر در سرنوشت آن شهر یا نهاد و یا آن کار جمعی به وقوع می پیوندد؛ باز می توان این تحلیل راهگشا را بکار بست.

رخدادها تک عاملی و خطی نیستند

نیازی به تکرار نیست که اگر نباید بازی را مساوی در آورد و با هر نوع توجیه گری خشونت باید قاطعانه مواجه شد اما  از طرفی نباید صحنه را سیاه – سفید و اهورایی – اهریمنی کرد.  در این نقطه پای متهمین درجه های بعدی و پایین تر نیز به میان می آید و هریک از جریان های سیاسی باید به سهم و نقش خویش در شکل گیری روند خشونت های بعد از انقلاب ورود کنند و به کالبد شکافی اش بپردازند. از ریشه های فکری و نظری اش گرفته تا ابعاد سیاسی و تشکیلاتی و نیز لایه های پیچیده تر شخصیتی و منشی و روانی آن.

شکل گیری یک خلاف بزرگ و یک جنایت عظیم، تک عاملی و در مسیری خطی و خلق الساعه نیست. از جمله می تواند طی یک روند پر کنش و واکنش و در کشاکش حوادثی که ویژگی های شخصی و شخصیتی دست اندرکاران متقابلش در آن موثر باشند، شکل بگیرد. بنابر این  عوامل متعدد و پیچیده ای در آن موثر خواهد بود. اما نمی توان نقش و سهم این عوامل را پس از رخداد آن خلاف بزرگ یا جنایت آشکار یک کاسه و همطراز کرد. نقش متهمان یکی نیست. در نظام های حقوقی نیز متهمان را به درجات مختلف تقسیم می کنند. رخدادهای کوچک و بزرگ از جمله  خشونت های  پس از انقلاب نیز چنین است. هر چند این خشونت ها فقط از یک جریان و یک سمت ماجرا سر نزده است اما در واقعه نگری بی طرفانه و منصفانه اولا نمی توان بازی را مساوی در آورد و ثانیا تناسب بین جرم و مجازات را نمی توان نادیده گرفت.

بر اساس همین پیچیدگی هاست که معمولا در این نوع اتفاقات هر یک از طرفین ماجرا تلاش می کند به  بخشی از واقعیت که طرف مقابل ضعف و تقصیر داشته است استناد کند و نقش خویش را حاشیه ای و کوچکتر و یا حتی رندانه «عکس العملی» نشان دهد و به خصوص متهم درجه یک تلاش وافری دارد که با اغراق در نقش طرف دیگر و  اگر اهل دروغگویی هم باشد، با دروغ و دغل و فریب و با قصه سازی در رابطه با نقش طرف دیگر مسئله تناسب جرم و مجازات را تحت الشعاع قرار داده و عمل خویش را طبیعی و عادی و حتی به شکل وقیحانه تری با تخفیف و با رحم و عطوفت جلوه دهد!!

جدا از قساوتی که در قدرت مستقر وجود داشته و دارد استعداد دروغ سازی و بهتان زدن نیز با توجیهاتی شرعی وجود داشته و دارد. رهبر مقدس حتی از قبل از انقلاب با برخی استنادات فقهی نشان داده است که می توان از حربه دروغ برای خراب کردن حریف بهره گرفت. گوش دادن به این سخنان وی ( https://www.youtube.com/watch?v=_HSkwy23lus

) ما را بی نیاز از هر توضیحی می کند.

حال فاجعه ملی تابستان 67 بر چنین پایه هایی شکل گرفت. و در بستری سیاسی که رهبر نظام در حال مرگ بود و قدرت طلبان بی اصول پیرامون و مورد اعتماد وی می بایست چند طرح را به سرعت و توسط وی به پیش برند که بردند: پایان جنگ، برکناری آیت الله منتظری از قائم مقامی رهبری، تغییر قانون اساسی، و نسل کشی زندانیان سیاسی که می توانستند آینده قدرت مستقر فاقد رهبرمقدس را در حد توان خود دچار اختلال کنند.

خشونتی که مخالفان قدرت مستقر داشتند

قبلا بارها گفته و نوشته ام و نیازی به تکرار نیست که اگر نباید بازی را مساوی در آورد و با هر نوع توجیه گری خشونت باید قاطعانه مواجه شد اما از طرفی نباید صحنه را سیاه – سفید و اهورایی – اهریمنی کرد. هر چند در فضای «سوگ» وقتی که ظلم به اوج شدت خود می رسد و مظلومیت به منتهای استیصالش؛ ورود به این عرصه سخت و دشوار است اما پس از پشت سرگذاشتن فضا و دوره عاطفی این سوگ می بایست وارد مرحله تحلیل و تعلیل شد تا بتوان «انباشت تجربه» ای داشت برای جلوگیری از تکرار پرهزینه و غمبار و پرملال آن. دقیقا در این نقطه است که  پای متهمین درجه های بعدی و پایین تر نیز به میان می آید و هریک از جریان های سیاسی باید به سهم و نقش خویش در شکل گیری روند خشونت های بعد از انقلاب ورود کنند و به کالبد شکافی اش بپردازند. از ریشه های فکری و نظری اش گرفته تا ابعاد سیاسی و تشکیلاتی و نیز لایه های پیچیده تر شخصیتی و منشی و روانی آن.

در این رابطه است که گروه های مخالف قدرت مستقر چه در برخی مناطق کشور و چه در مرکز و سطح کلان و ملی این سرزمین نیز می بایست مورد تحلیل و نقد موشکافانه و البته منصفانه قرار گیرند. هیچ کس نباید پشت جنایت بزرگ پنهان شود و یا در فضای سوگ مانع تحلیل و تعلیل گردد.

جامعه ما به شدت مستعد خشونت است

جامعه کنونی ما علیرغم آنکه نگاه و فرهنگ  خشونت ستیز و فعالیت مدنی و مسالمت آمیز در آن به طور وسیع  تبلیغ می شود؛ اما تلخکامانه باید گفت به شدت مستحق خشونت است.

نکته دیگر آن که جامعه کنونی ما علیرغم آنکه نگاه و فرهنگ  خشونت ستیز و فعالیت مدنی و مسالمت آمیز در آن به طور وسیع  تبلیغ می شود؛ اما تلخکامانه باید گفت به شدت مستحق خشونت است. مروری ساده  بر آسیب های اجتماعی گوناگون در جامعه ما که همگی بهره ای هم از خشونت (عمدتا فیزیکی و حداقل کلامی) در آن ها مشاهده می شود و نیز دقت بر آسیب های روانی که جامعه ما به طور وسیع از آن رنج می برد؛ از شدت عصبانیت گرفته تا فقدان شادی و ناچیزی امید به آینده ( بنا به آمارهای متعدد بین المللی)؛ همگی نشان از نوعی فروپاشی اجتماعی و بیماری ریشه دار و عمیق روحی و روانی جامعه ما دارد که گاه با کزکردگی و گوشه گیری و افسردگی عکس العمل نشان می هد و گاه با پرخاش و عصبانیت و خشم و نفرت. این وضعیت بستری بسیار مناسب برای خشونت بوده و هست. آسیبی که قدرت مستقر و حوادث پیچیده پس از انقلاب بر روح و روان جامعه ایران وارد کرده بسیار بیشتر از آسیب های مهلک اقتصادی و سیاسی دیگری است که در سطح داخلی و بین المللی ما را دچار عوارض ساخته است. جبران خسارت های اقتصادی شاید زمان کمتری ببرد تا درمان آسیب های روانی و روحی که  حتی در یک بستر فرضی مناسب سیاسی شاید نیاز به زمانی بیش از یک نسل داشته باشد.

جامعه مدنی خشنت ستیزی را باید به یک خودآگاهی جمعی تبدیل کند

یکی از وظایف مهم جامعه سیاسی و جامعه مدنی گسترده و متنوع ما کالبد شکافی این خشونت ها در همه عرصه ها و از جمله عرصه سیاسی (و در نقطه اوجش؛ اعدام های تابستان سیاه 67) و تبدیل آن به یک خودآگاهی ملی و جمعی و جستجوی راهکارهایی برای مبارزه با آن و پیشگیری از تداوم و تکرار آن است.

هر جریان سیاسی  هر جریان فکری و هر نهاد مدنی  باید به سهم خویش هم در فرایند نقد شرکت کند و هم در مسیر سخت و ناهموار درمان. خروج از یکجانبه نگری و خودحق پنداری و فاصله گیری از امیدهای واهی برای تحقق رویایی یک اتوپیا در آینده ای مبهم در این سرزمین کهن و درد کشیده و رنج افزوده و بیمار یک وظیفه ملی است. یک روز تاخیر نیز در این مسیر مجاز نیست. و البته بذرها و جوانه های امید  بسیاری نیز قابل مشاهده و باروری است که خود حکایت دیگری است. یکی از رمزهای ماندگاری این سرزمین و مردم  کهن و دیرپایش همین خودیابی ها و بازسازی ها علیرغم همه زخم ها و دردها و تهاجم ها و جنایت هاست.


++لینک بخش عمده ای از مطالبم در باره فاجعه ملی (اسیرکشی تابستان 67):

+جزوه « اعدام‌های 67؛ دادخواهی و وجدان معذب جمعی» حاوی 8 مقاله و مصاحبه از داخل تا خارج از کشور

http://goo.gl/r4k97A

+مصاحبه با سایت مادران پارک لاله ایران (گفت و گو پیرامون دادخواهی)

http://www.mpliran.net/2012/09/7.html

+گفتگو با بی بی سی در باره « سکوت اصلاح طلبان و روشنفکران در باره اعدام های 67»

http://www.bbc.com/persian/iran/2016/08/160810_montazeri

+سخنرانی در مراسم بزرگداشت در آخن آلمان (تابستان 67: سوگ؛ نماد ملی؛ تجربه ملی)

http://goo.gl/cScKsi

+مصاحبه با نشریه آرش (اعدام های 67 در زندان اوین)

http://goo.gl/8CR3XH

+مصاحبه با تلویزیون اندیشه (کشتار67؛ یادآوری، هنر و سیاست)

https://vimeo.com/182345864

+مصاحبه با  بی بی سی صبحگاهی (هشدار ۲۸ سال پیش آیت‌الله منتظری به مسئولان نظام)

http://www.bbc.com/persian/iran/2016/08/160810_montazeri

+سخنان ویدئویی در باره فاجعه ملی کشتار 67

https://www.youtube.com/watch?time_continue=3&v=jW1vC714TW0

+ مصاحبه با برنامه افق تلویزیون صدای آمریکا (رئیس زندان پیش من اعتراف کرد)

https://www.youtube.com/watch?time_continue=3&v=znJljIdfDq8

+مصاحبه با تلویزیون درِّ تی وی (از موضع دادخواهی، تمامی پرونده های دهه ۶۰ باید بازخوانی شود)

https://www.youtube.com/watch?time_continue=3&v=UbBm8PIJ6ZU

+ میزگرد بررسی علل و عوامل کشتار67 و شرایط اجتماعی و سیاسی آن دوران( در دو قسمت)

http://goo.gl/tW8Jsb

http://goo.gl/BaqVk1

+نشست «اعتراض آیت الله منتظری به کشتار ۶۷» − گزارش کمیته برگزار کننده

https://www.radiozamaneh.com/313135

+ «نگاه حذفی» یکی از ریشه های فاجعه ملی تابستان 67

http://goo.gl/b5RPSJ

+ بازی خشونت بین حکومت و مخالفان را نمی‌توان مساوی “درآورد”

http://goo.gl/L6Cief

+ گلایه ای از گلوی دوست! (پاسخ رضا علیجانی به نقد جعفر بهکیش)

http://goo.gl/41bnN2

+++بخش ویژه سایت ملی- مذهبی حاوی 17 مقاله از نویسندگانی با نظرگاه های مختلف (اعدام های 67؛ چه باید کرد؟)

melimazhabi.com