نیاز زمانه به چپ دموکرات، ملی، توسعه گرا

d65g4dfg4 رضا علیجانیعدالت به مثابه یک «نیاز»

نیاز به عدالت (که در سراسر این نوشتار منظور عدالت اقتصادی است) هم در سطح جهان و هم منطقه پیرامون ما و هم در سطح داخلی به شدت احساس می شود.

شاید به عنوان دو نمونه مهم  نیاز به عدالت در سطح جهانی بتوان استقبال شدید و غیرمنتظره از کمپین برنی سندرز در آمریکا را نام برد و یا به نمونه جرمی کوربین در انگلستان اشاره کرد. طبق برخی آمارها و نظر سنجی ها نسل نو در آمریکا و در برخی کشورهای اروپایی نگاه تازه ای به مناسبات اجتماعی دارد. همان گونه که به جدال تاریخی اسرائیل و فلسطین.

در بخش مهمی از منطقه پیرامون ما پدیده بنیادگرایی و داعش فعال شده است. هر چند صبغه و سابقه های فرهنگی و دینی در برآمدن این پدیده  نقش مهمی دارد اما بسیاری از تحلیلگران تبعیض های مذهبی و (گاه به تبع آن) طبقاتی و فقر و عقب ماندگی اقتصادی را نیز یکی از علل رشد ناگهانی این پدیده مخرب می دانند که نیازمند عدالتی فوری و گسترده جهت رفاه مردم این مناطق و رشد آگاهی های سیاسی و مذهبی در آنان است.

در داخل کشور ما صورت مسئله بسیار روشن تر است. فاصله های طبقاتی آزار دهنده و بیکاری و فقر و آسیب های اجتماعی متعاقب آن و رانده شدن دهک های هر چه بیشتری به زیر خط فقر مطلق و نسبی و نیز رنجی که بخش مهمی از اقلیت های دینی و قومی و … از تبعضات مختلف می برند نیاز به عدالت و رفع تبعیض در همه ابعاد را مبرم تر از پیش کرده است.

خطر پوپولیسم هشداری است که امروزه در ایران بیش از هر وقت دیگر گوشزد می شود. دولت احمدی نژاد و شعارهای مزورانه دو تن از نامزدهای انتخابات اخیر ریاست جمهوری که برای شان چندان بی ثمر هم نبود یکی ازعلائم این بیماری بود.

در سطح جهانی نیز همین خطر مشاهده می شود. پیروزی ترامپ در آمریکا موجی بود که بر همین بستر نارضایتی ها شکل گرفت.

سکه بدلی پوپولیسم نیاز به سکه واقعی عدالت و رفع تبعیض را بیش از پیش گوشزد می کند.

عدالت به مثابه یک «حق»

جهان و منطقه و ایران «نیازمند» عدالت است. اما عدالت «حق» همه آدمیان از جمله ایرانیان است. «حق» عدالت امری خوداتکاست بدون توجه به هر گونه تبعات منفی ناعدالتی.

عدالت با بیان حقوق بشر

خطر پوپولیسم هشداری است که امروزه در ایران بیش از هر وقت دیگر گوشزد می شود. دولت احمدی نژاد و شعارهای مزورانه دو تن از نامزدهای انتخابات اخیر ریاست جمهوری که برای شان چندان بی ثمر هم نبود یکی ازعلائم این بیماری بود. سکه بدلی پوپولیسم نیاز به سکه واقعی عدالت و رفع تبعیض را بیش از پیش گوشزد می کند.

به زبان حقوق بشر هم بخواهیم بگوییم بزرگترین «حق» بشر، حق حیات است. برخورداری از امکانات زیستی؛ غذا و پوشاک و سرپناه و بهداشت و هر آنچه که اقتضای این حقوق است مانند شغل و امنیت و امید به آینده «حق» هر انسانی است. برهمین اساس است که در نظریه های توسعه نیز به تدریج مفاهیم جامع تر و کامل تری تحت عنوان توسعه همه جانبه و انسانی شکل گرفته است.

عدالت با بیان دموکراسی

اگر با بیان دموکراسی هم بخواهیم به این نیاز و حق بپردازیم باید بگوییم دموکراسی یعنی همگانی و مردمی کردن همه منابع  تولید اقتدار. در نگاه عدالت طلبان اما این تنها عرصه سیاست و دولت و پارلمان نیست که اقتدار تولید و توزیع می شود بلکه یکی از مهمترین عرصه های تولید اقتدار عرصه اقتصادی است. عرصه اقتصاد نیز باید دموکراتیزه و همگانی شود. «هر» انسانی ( با بیان لیبرال)، و یا «همه» انسانها ( با بیانی سوسیال)؛ «حق» دارند که از همه مواهب زندگی برخوردار باشند و همه عرصه های تولید اقتدار می بایست همگانی شود و بین انسانها توزیعی یکسان و بدون تبعیض داشته باشد.

«مبانی»، «مدل» و «مطالبه» عدالت

به نظر می رسد به ویژه پس از فروپاشی بلوک شرق و تغییر جهت آرمان خواهی روشنفکری در فضای جهانی از رویکرد عدالت به  آزادی و دموکراسی و حقوق بشر؛ اندیشه عدالت در سه حوزه مبانی، مدل و مطالبه دچار اختلال و بحران شده است. بنابراین اگر امروزه «نیاز»ی به بازگشت به عدالت احساس شود باید در هر سه حوزه یاد شده کار فکری و کارشناسی و استراتژیک صورت گیرد.

شاید در حوزه مبانی فکری عدالت اندوخته های زیادی وجود داشته باشد که می تواند با غنی سازی ای جدید همچنان قابل استفاده باشد. اندیشه عدالت تباری به درازنای تاریخ دارد و دوره به دوره با تجارب و افق های جدید بازسازی شده است. کتاب «تاریخ سوسیالیسم ها» (نوشته رنه سدی یو) شرحی از این سیر را تا قرن بیستم پی گرفته است که نیازمند تداوم و اصلاح و تکمیل است.

اما مهم ترین نقطه ضعف اندیشه عدالت در حوزه مدل است. مدل های گوناگون سوسیالیسم محقق در دوران ماقبل  فروپاشی بلوک شرق عمدتا اقتصادی دولتی را پی می گرفت. البته این تمرکز، همراه با تمرکز قدرت سیاسی و نوعی دیکتاتوری فراگیر حزبی و گاه شخصی بوده است. شکست الگوهای سوسیالیسم واقعا موجود اندیشه عدالت را نیز در حوزه مدل دچار بحران ساخته است. زان پس نیزبلوک و الگوی رقیب در میدانی یک جانبه تاخت و تاز شدیدی کرده و ساختار و قوانین بسیاری  را به نفع سودآوری حداکثر و بی مهار سرمایه تغییر داده است. البته وجود داشته است مدل هایی همچون دولت رفاه و یا رگه هایی از گرایش چپ و عدالتخواه در دولت های سرمایه داری که به منافع و رفاه اقشار فقیر در حوزه های اشتغال وبیکاری و بیمه و خدمات اجتماعی و بهداشتی و … توجه بیشتری داشته و قوانین و مدل هایی را نیز مطرح و یا حتی نهادینه کرده است. در سرمایه داری وحشی آمریکا نیز اوباما  سعی کرد اندکی از الگوهای مشابه اروپایی را پیش ببرد که با مقاومت سرسختانه راست آمریکا  سرعت موفقیتش بسیار کم بود.

در ایران ما نیز پس از کاهش قدرت و به حاشیه رفتن افکار و جریان های حامل نوعی چپ رمانتیک (اعم  از مذهبی و غیرمذهبی اش) و به دنبال شرایط جهانی پس از فروپاشی، اندیشه و مدل و الگوی رقیب قدرت بی بدیلی یافت و  تغییر دولت ها و دست به دست شدنش از محافظه کار به اصلاح طلب و بالعکس اما تغییر چندانی در سیاست های کلان اقتصادی بوجود نمی آورد. شاید تفاوت ها در میزان  سوبسیدی بود که عرصه اقتصاد باید به عرصه سیاست می پرداخت و نیز فساد و رانتخواری که  سطح و عمقش مقداری متفاوت بود.

امروزه در رویکرد آزادی خواهی و دموکراسی طلبی و حقوق بشرخواهی، هم مبانی فکری و سیاسی تا حد زیادی روشن است و هم مدل های شفافی وجود دارد (مانند جدایی دین  و دولت، دموکراسی پارلمانی و مقام های موقت و پاسخگو، استحکام جامعه مدنی، آزادی احزاب و مطبوعات و …). هم چنین مطالبه های مرحله ای و این زمانی روشنی تدوین شده و جا افتاده است که سر به ده ها می زند. مطالبات دقیق و عینی ای همچون حذف نظارت استصوابی، آزادی  مثلا انجمن صنفی روزنامه نگاران، اصلاح قوانین مرتبط با  جرائم سیاسی، تغییر قوانین مربوط به زنان و… .

اما در رابطه با مطالبه عدالت؛ شاید بتوان گفت تنها مبانی فکری و سیاسی ای تا حدی روشن و قابل بازیافت و انتشار حاضر آماده است. اما حوزه مدل در بحران شدید است و در عرصه مطالبات نیز به سختی بتوان چند مطالبه مورد اجماع روشنفکران و فعالان سیاسی را برشمرد. مطالبه آزادی و تقویت نهادهای صنفی و سندیکاهای شغلی و یا فرضا مشارکت کارگران و معلمان و … در تدوین قوانین مربوط به خودشان  و معدودی دیگر از مطالبات از این جمله اند. اما همین که وارد حوزه های پیچیده تری مثلا مفاد قانون کار و یا  فرضا تعیین حداقل دستمزد مزد- حقوق بگیران و نظایر آن می شویم نه تنها اجماع های شکل گرفته در حوزه آزادی و دموکراسی از بین می رود بلکه در بین خود عدالت طلبان نیز شفافیت و روشنی و وحدت نظری مشاهده نمی شود و یا حتی کمبود آگاهی شدیدی ظاهر می گردد.

بدین ترتیب اگر می بایست به نیاز و حق عدالت پاسخی درخور و استراتژیک داد، بسیار ضروری است در هر سه حوزه «مبانی، مدل و مطالبه» کارهای جدی و پیگیر صورت گرفته و به گفت و گو و مبادله گذاشته شده و در سطحی وسیع وارد چرخه آگاهی عمومی به خصوص از طریق شبکه های مجازی شود.

آسیب شناسی جریان چپ

پس از فروپاشی بلوک شرق و تغییر جهت آرمان خواهی روشنفکری در فضای جهانی از رویکرد عدالت به  آزادی و دموکراسی و حقوق بشر؛ اندیشه عدالت در سه حوزه «مبانی»، «مدل» و «مطالبه» دچار بحران شده است. اگر امروزه «نیاز»ی به بازگشت به عدالت احساس شود باید در هر سه حوزه یاد شده کار فکری و کارشناسی و استراتژیک صورت گیرد.

ما در ایران دو نوع چپ داشته ایم. یکی چپ دموکرات که گرایش سوسیال- دموکرات داشته است (مانند محمد نخشب و علی شریعتی و خلیل ملکی و مصطفی رحیمی و …) و دیگری چپ های صرفا سوسیالیست که خواهان عدالت بدون توجه به دموکراسی و آزادی بوده اند (مانند مجاهدین خلق در میان مذهبی ها و بسیاری از جریانات و متفکران چپ مارکسیست ایران).

چپ ایرانی در چند دهه اخیرعموما از آسیب هایی رنج می برده است. از جمله:

نقص در «مبانی» تحلیلی: بسیاری از چپ ها مبانی فکری و فلسفی و به خصوص مبانی انسان شناختی و نظریه اجتماعی شان به گونه ای بوده است که نقطه عزیمتی برای آزادی (و در نتیجه دموکراسی) فراهم نمی کرده است.

«بحران مدل»:  جریان چپ به جز مدل دولتی تحقق یافته در شوروی و بلوک شرق که در آزمون تاریخی سربلند بیرون نیامد مدل مشخصی به خصوص برای حکومت نفتی ایران نداشته است. در نتیجه جز سوسیالیسم واقعا موجود (در مدلهای شوروی یا چین و یا حتی کوبا و آلبانی)  و تئوری «راه رشد غیرسرمایه داری» چیزی فرا راه طرفدار چپ ظاهر نمی شده است. البته بوده اند جریانات آرمان خواه و رمانتیکی که منتقد همه  مدل های موجود بوده اند اما خود نیز علیرغم حفظ اصالت و صداقت شان در اعتراض به مدلهای کج و معوج حاضر، جز مقداری شعار افزوده ای نداشته اند. .

خطا در«تحلیل شرایط»: علاوه بر ضعف در مبانی، تحلیل غلط از شرایط اجتماعی  نتایج و خروجی ها و راهبردهای سیاسی نادرست را تشدید می کرده است. مثلا به جای عمده کردن بحث ارتجاع فکری و مذهبی (و به قول شریعتی استحمار) و انحصار و استبداد در تحلیل شرایط و به تعبیر قدیم «مرحله مبارزه»؛ به عمده کردن تضاد خلق- امپریالیسم و کار- سرمایه پرداخته می شد. همین خود عامل کج بینی شرایط اجتماعی می گردید. به خصوص آن که در تعیین مصادیق نیز به علت ضعف آگاهی از اعماق تاریخی و اقشار گوناگون اجتماعی در ایران نیز خطاهای بزرگتری صورت می گرفت. علم کردن چیزی به نام «خط امام» در ابتدای انقلاب که گویی ضد امپریالست و عدالت خواه است. یکی از خطاهای برآمده از نقص در مبانی و تحلیل نادرست شرایط به صورت توامان بود.

عدم شناخت مردم ایران و به خصوص نفوذ عمیق مذهب در آن و نیزعدم شناخت جریانات مختلف نواندیشی دینی (وعمده کردن تضادها و نفرت های ضد مذهبی علیه آنان و نگاه کردن به عنوان رقیب و هوو به ایشان) و عدم آگاهی از لایه های مختلف روحانیت نمونه های دیگری از آسیب در تحلیل شرایط بود.

«شوک فروپاشی»: فروپاشی بلوک شرق زلزله ای در میان چپ در جهان و ایران انداخت که در برخی به تواب شدن از جریان چپ و در بعضی به ارتدوکسی بیشتر و پناه بردن به درون و افراطی و جزمی شدن در عقاید و در بسیاری نیز به مغلوب و مرعوب اندیشه مقابل شدن و از دست دادن اعتماد به نفس و در نتیجه همه این عوامل؛ به «فراموشی عدالت» منجر گردید. آثار این شوک بزرگ هنوز از اعماق و سیمای چپ زدوده نشده است. هر چند بخش مهمی از چپ با هویت جمهوری خواهی به نوعی سوسیال دموکراسی رسیده است اما این رویکرد جدید به خوبی تبیین و تدوین نشده است.

«تشتت و انقطاع»: چپ ایرانی که اینک در خارج از کشورعمدتا با تابلوهای مختلف جمهوری خواهی فعالیت می کند دچار اختلافات و تشتت فراوانی است. همین امر یکی دیگر از آسیب های قابل تامل است. جریان های مختلف چپ برخلاف مجاهدین که با حفظ ساختاری بسته و پادگانی از فروپاشی خود جلوگیری کرده اما به  صورت یک فرقه بسته در آمده است؛ برخورد بازتر و دموکراتیک تری با گذشته خویش کرده است. هر چند هنوز جای یک جمعبندی فکری- سیاسی- استراتژیک واقع گرایانه و منصفانه ولی همچنان آرمانخواه، نسبت به عملکرد پس از انقلاب جریانهای اصلی چپ خالی به نظر می رسد. اما این جریان پرتلاش و هزینه پرداخته اینک به صورت طیفی متنوع و پر تشتت و بعضا با اختلافات فکری و شخصی کهنه شده ای تبدیل گردیده است.

در خارج از کشور نقیصه دیگری را نیز باید افزود و آن انقطاع نسبی با پویش ها و جریان های داخل کشور است. هر چند بخش قابل مهمی از جریان چپ خود را به روز کرده و همراه با فضای داخل حرکت می کند و گاه حتی در این رابطه دچارخودکم بینی می شود، اما شاید به علت سرکوب های دهه های گذشته و تحت فشار بودن چپ داخل و تشتت مشابه در میان آنان و نیز حفظ ارتدوکسی رمانتیک در بخشی از چپ داخل؛  نتوانسته است ارتباط موثر و اثرگذاری با داخل داشته باشد که موضوع قابل تامل و تحلیل مستقلی است.

«خطر پراگماتیسم افراطی و بی اصول»: و بالاخره می توان در بسیاری از لایه های چپ متاخرآسیب های غلبه نوعی «پراگماتیسم افراطی» و گاه حتی بدون اصول را دید. آسیب های ناشی از اغراق و افراط در پراگماتیسم منحصر به چپ نیست و در بسیاری از جریانات و افراد و فعالان سیاسی و مدنی قابل مشاهد است. این پدیده نیز مستقلا قابل بررسی است.

چپ مذهبی

در ایران دو نوع چپ داشته ایم. یکی چپ دموکرات که گرایش سوسیال- دموکرات داشته است (مانند محمد نخشب و علی شریعتی و خلیل ملکی و مصطفی رحیمی و …) و دیگری چپ های صرفا سوسیالیست که خواهان عدالت بدون توجه به دموکراسی و آزادی بوده اند (مانند مجاهدین خلق در میان مذهبی ها و بسیاری از جریانات و متفکران چپ مارکسیست ایران).

جریان چپ مذهبی طیف گسترده ای را شامل می شود از محمد نخشب و خداپرستان سوسیالیستش تا علی شریعتی و آیت الله طالقانی، از سازمان مجاهدین خلق تا جریان امت (دکتر پیمان). در اینجا هم می توان دو جریان چپ با و بی گرایش به دموکراسی و آزادی را تفکیک کرد. اما علی شریعتی مهم ترین میراث گذار اندیشه چپ مذهبی در ایران است.

علی شریعتی؛ بزرگترین میراث گذار چپ دموکرات مذهبی

علی شریعتی از دوران جوانی  و فعالیت در نهضت ملی شدن نفت و سپس نهضت مقاومت دارای گرایش چپ عدالتخواه بوده است. اما از همان هنگام گرایش آزادی خواهانه ای نیز داشته است. این گرایش از مبانی انسان شناسی اش که انسان را به آزادی و شرافت و آگاهی تعریف میکند که «نمی توان آنها را فدا کرد حتی در راه خدا»(م آ35 ص549)، آغاز می شود و تا اهداف سه گانه آرمانی معروفش یعنی آزادی و عدالت و عرفان(عشق) امتداد می یابد. او می گوید

چپ دموکرات(سوسیال دموکراسی): شریعتی در اندیشه اجتماعی اش جماعت گرا بود(سوسیالیسم دورکیهمی) و در اندیشه اقتصادی اش عدالتخواه و سوسیالیستی که به نفی مالکیت بر منابع بزرگ تولید معتقد بود. اما عدالتخواهی او همواره همراه با آزادی خواهی و دموکراسی طلبی بود. از دید او «سوسیالیسم و دموکراسی دو موهبتی است که ثمره پاک ترین خون ها و دستاورد عزیزترین شهیدان و مترقی ترین مکتب هایی است که اندیشه روشنفکران و آزادی خواهان و عدالت طلبان به بشریت ارزانی کرده است»(م آ 22 ص 13).

« فرار، فرار برای‌باز یافتن‌آنچه‌از عدالت‌عزیزتر است‌و آنچه‌از سیری‌والاتر: “آزاد” بودن‌. انسان‌در گرسنگی‌ناقص‌است‌؛ انسان‌در استثمار شدن‌ناقص‌است؛ انسان‌در محروم‌ از سواد بودن‌ناقص‌است؛ اما “انسان‌” است‌. اما انسانی‌که‌از “آزادی‌” محروم‌است‌، انسان‌نیست‌. آن‌که‌آزادی‌را از من‌می‌گیرد دیگر هیچ‌چیز ندارد که‌عزیزتر از آن‌به‌من‌ارمغان‌دهد.»(م آ25 ص359).

او هم چنین معتقد بود هر گونه تفکیک بین آزادی و عدالت و معنویت به قربانی کردن دو دیگر منجر می شود:«این‌سه‌دور از هم‌دروغ‌اند. تحقق‌هر یک‌بسته‌به‌بودن‌آن‌دو تای‌دیگر است.»(م آ1ص78).

شریعتی می گفت:«این‌بزرگترین‌فاجعه‌انسانی‌جهان‌ماست‌که‌هر یک‌از این‌سه‌بعد نقابی‌شده‌است‌تا در پس‌آن‌، آن‌دو تای‌دیگر را ذبح‌شرعی‌کنند و قتل‌مخفی‌. لیبرالیسم‌پوششی‌جذاب‌تا در پشت‌آن‌عدالت‌را خفه‌کنند. مارکسیسم‌درگاه‌هیجان‌انگیزی‌تا در‌آن‌انسان‌را به‌بند کشند و دین‌، ضریح‌مقدسی‌با پوشش‌سبز تا آزادی‌و عدل‌را با آن‌به‌خاک‌بسپارند.» (م‌آ1، ص‌)

او می گفت«شما اگر بخواهید به جایی پناه ببرید؛ روسیه و چین و آلبانی را برای ماندن و زیستن و کارکردن انتخاب می کنید یا آمریکا و آلمان و انگلیس را؟ پاسخ روشن است. چه اگر روشنفکر ضد سرمایه داری یا حتی مارکسیست هم باشد دموکراسی و آزادی و امنیت و حرمت انسانی و حقوق فردی را به قیمت تحمل سرمایه داری ترجیح می دهد و سوسیالیسم را به بهای استبداد پلیسی و اختناق فکری رژیمی که برایش اقتصاد بر انسان ترجیح دارد و با پول می توان ایدئولوژی اش را ابتیاع کرد نخواهد پذیرفت»(م آ5 ص 265)

شریعتی در برابر ایدئولوژی بسته و جهانی چپ استالینی ایدئولوژی باز و بومی سوسیال- دموکرات- معنوی خویش را می نهاد.

برخی آسیب های جریان چپ در ایران: نقص در «مبانی» تحلیلی؛«بحران مدل»؛ خطا در«تحلیل شرایط»؛ «شوک فروپاشی»؛ «تشتت و انقطاع»؛ «خطر پراگماتیسم افراطی و بی اصول».

«برش» طبقاتی به جای «تحلیل» تماما طبقاتی: میراث دیگر شریعتی برای چپ ایرانی بهره گیری فکری اش از «برش طبقاتی به جای تحلیل تماما طبقاتی» اندیشه کلاسیک چپ بود. هر چند استفاده از تعابیر جریان راست و چپ در تاریخ صدر اسلام و تحلیل طبقاتی اندیشه شیعه در بستر تاریخ برای روحانیون سنتی ثقیل بود و وی را متهم به چپ زدگی و خواندن روضه مارکسیستی برای امام حسین می کردند اما آنها متوجه نبودند که رویکرد و متدولوژی شریعتی فاصله ای فاحش با متدولوژی تحلیل طبقاتی چپ داشت. او به صراحت خود را «مارکس- وبری» می نامید ولی سطح آگاهی مخالفانش پایین تر از این بود که چنین  ظرایفی را درک کنند.

«نقد سوسیالیسم واقعا موجود»: این نقد یکی دیگر از میراث های شریعتی برای اندیشه چپ(دموکرات) در ایران است. شریعتی نقدهای فراوانی بر چپ محقق علاوه بر اندیشه مجرد چپ داشت. از جمله تمرکز شدید قدرت و ثروت در بلوک شرق و استبداد و اختناق شدید در همه حوزه ها از جمله حوزه فکر و علم و هنر و … تا جایی که از مفتشان ایدئولوژیک در بلوک شرق به عنوان «کشیشان مذهب بی خدایی» یاد می کرد!

نفی آزادی و اراده انسان، دولت- رهبر- حزب محوری، الینه شدن انسان در ماده و اقتصاد، تعمیم روح بورژوازی از یک طبقه به کل جامعه، اتصال سوسیالیسم به ماتریالیسم (به خصوص در حوزه اخلاقی) و بسیاری نقدهای بنیادی دیگر که اقتضا می کند  برخورد شریعتی با مارکسیسم را مستقلا مورد ارزیابی قرار داد. در این حوزه شریعتی یکی دو نسل جلوتر از روشنفکران هم دوره خویش بود.

او منتقد به قول خودش«اتوپیا و بهشت خیالی» چپ بود که  به «از هر کس مطابق استعدادش و به هرکس مطابق نیازش» می اندیشید. وی می گفت «چنین چیزی نه ممکن است تحقق پیدا کند و نه معقول است و نه حتی عادلانه»(م آ12- ص 98)

او نه تنها اتوپیای چپ بلکه الگوی واقعا موجودش را نیز مکررا نقد می کرد. مثلا می گفت «وقتی همه ثروتها در دست دولت باشد و دولت هم بدان صورت سلسله مراتبی تعیین شود واین به سلسله مراتب ثابت و بوروکراتیک  تبدیل گردد به صورت یک باند همیشه حاکم درخواهد آمد. در این نظام هیچ انسانی نمی تواند کاری بکند و هیچ وقت نیز نمی تواند خود را نجات دهد زیرا دیگر هیچ ثروت و امکانات مالی برای هیچ کس وجود ندارد و همه به صورت کارمند وابسته به تشکیلات وحشتناکی در می آیند که به پیشوا ختم می شود.»(م آ22 ص 740)

بازخوانی عدالت خواهانه اسلام و تشیع: شاید مهم ترین میراث شریعتی برای چپ ایرانی در پیوند قرار دادن اندیشه عدالت خواهی با مذهب مردم ایران بود.

شریعتی گفته بود اگر سقراط فلسفه را از آسمان به زمین آورده، محمد دین را چنین کرده است. وی معتقد بود توحید نه خدا یکی است و بیشتر نیست بلکه دارای ابعاد وسیعی است که وقتی معتقد می شوی خدا یکی است و همه آفریده های یک خدا هستند و در برابر او برابر و با یکدیگر برادر(وخواهر)ند؛ بدین ترتیب  توحید فلسفی و الهیاتی تبدیل به توحید اجتماعی و رفع همه فاصله ها و تبعیضات نژادی و جنسیتی و طبقاتی و وقومی و زبانی و .. می شود. به همین خاطر است که پیامبر گفته بود همه مردم مانند دانه های شانه با هم برابرند. بدین ترتیب او از توحید به عدالت و نفی همه تبعیضات می رسید.

وی نه تنها در عرصه نظری و ذهنی بلکه در عرصه عینی و تاریخی نیز چنین پیوندی را برقرار می کرد. وی تحلیلی طبقاتی و اقتصادی از جریان تشیع و حامیان علی در تاریخ داشت. وی جریان علی و شیعه را جریان چپ عدالتخواه در جامعه صدر اسلام و تاریخ پر فراز و نشیب آن می دانست. شریعتی تصویر تازه ای از شیعه به دست داد. تصویری که بین امامت و عدالت به عنوان دو اعتقاد کلاسیک سنتی شیعه پیوند برقرار می کرد. شیعه نه تنها در مباحث کلامی اش بلکه در درازنای تاریخ  عدالت گرا بوده است. وی اساسا نگاه تازه ای به تاریخ صدراسلام و پس از آن داد. عدالت علی و حکومت عدالت گرای او منبع الهام بسیاری از جنبشهای اعتراضی و عدالت خواه در تاریخ اسلام و در جای جای امپراطوری وسیع اسلامی بوده است. این امر را کتابهای مختلف آکادمی شوروی که روی تاریخ اسلام نیز کار کرده بودند تایید می کرد. کتاب اسلام در ایران پطروشفسکی و بسیاری کتب دیگر که در شوروی و یا در غرب در باره تاریخ اسلام و نهضت های اعتراضی در تمدن اسلامی تدوین شده بود به خوبی گرایش عدالتخواهانه و اعتراضی بسیاری از فرق شیعه را نشان می داد. شریعتی هوشمندانه در میان این جنبشها سربداران را یافت (همانگونه که قبلا شعوبیه را نشان کرده بود) که گرایش شیعی شان شبیه جامعه کنونی امروز ایران اثنی عشری(دوازده امامی) بود. پیوند بین ایده عدالت خواهی و عمق و روان تاریخی جامعه ایرانی و مذهب شیعه اش از بزرگترین میراث های شریعتی برای اندیشه چپ در ایران است.

میراث علی شریعتی برای چپ: «چپ دموکرات(سوسیال دموکراسی)»؛ «برش» طبقاتی به جای «تحلیل» تماما طبقاتیِ؛ نقد سوسیالیسم واقعا موجود؛ بازخوانی عدالت خواهانه اسلام و تشیع؛ تبیین مثلث زر و زور و تزویر و آرمان عدالت و آزادی و عشق(عرفان)ِ؛ نقد اندیشه و ساختار سنت و روحانیت و مخالفت با حکومت دینی؛ نقد استراتژی چپ ایرانی؛ هشیاری در صف بندی های استراتژیک و خودداری از چپ ستیزی؛ حوزه جنسیتی عدالت خواهی؛ نگاه به تولید و بورژوازی ملی.

تبیین مثلث زر و زور و تزویر و آرمان عدالت و آزادی و عشق(عرفان): شریعتی در تحلیل های تاریخی و اجتماعی اش به مثلث زر و زور و تزویر اشاره کرد (همانند آنچه در اندیشه گرامشی و سه گانه مشابهش می بینیم) و در همین امتداد سه گانه آرمانی آزادی و عدالت و عرفان. بدین ترتیب در هر دو تبیین هم اندیشه عدالت دیده می شد و هم نهادها و موانع تاریخی مقابل آن. این زاویه دید دقیق سه گانه آن قدر در آراء شریعتی تکرار شد که در بسیاری از مخاطبانش نهادینه گردید. آنها دیگر هم درتبیین آرمانها و چشم اندازهای پیش روی شان و هم در تحلیل های اجتماعی شان چند بعدی می اندیشیدند و ابعاد مختلف موانع سر راه را می دیدند و دچار ساده سازی و تقلیل نمی شدند. این نگاه و  متدلوژی به آنان کمک می کرد که در فضای مه آلود بعد از انقلاب جهت یابی درستی داشته باشند و درصف و سمت درست تاریخ بایستند.

نقد اندیشه و ساختار سنت و روحانیت و مخالفت با حکومت دینی: شریعتی در راستای نگاه اجتماعی- سیاسی اش مبتنی بر زر و زور و تزویر نقدی وسیع و از منظرهای مختلف، به خصوص از زاویه عدالت بر اندیشه سنتی و حوزوی داشت. دو اشکال عمده او به تفکر حوزوی یکی فرمالیست و جزمی بودن آن و عدم برخورد تاریخی با دین و دیگری همراهی و همدستی با ظلم و به خصوص ستم طبقاتی بود. او ردپای دفاع از منافع اربابان و فئودال ها  (همانند تجار و بازاریان) را در فقه متصلب حوزوی به خوبی نشان می داد.

بر اساس دو مولفه فکری و اجتماعی بود که شریعتی در نیمه اول دهه پنجاه به شناختی عمیق نسبت به روحانیت رسیده بود که چپ غیردموکرات و عمدتا غیر مذهبی ما در اواخر دهه پنجاه نیز هنوز به آن نرسیده بود. وی می گفت: «تمام منبرها به نفع توده‌ها و علیه سرمایه‌دارهاست، و تمام رساله‌های فقهی به نفع سرمایه‌دارها و برعلیه توده‌ها!»(م آ10ص49). اما بخش مهمی از چپ بعد از انقلاب متوجه این تناقض نشد و در اندیشه بخشی از قدرت که خط امام اش می نامید به دنبال عدالت خواهی و مبارزه علیه استثمار وسرمایه داری و امپریالیسم می گشت.

همچنین شریعتی در همان زمان متوجه کنش و ساختار روحانیت شده بود و چشم امید داشتن بدانان را نوعی «ساده لوحی» می دانست که اگر آبی نمی آورند  سبویمان را نشکنند باید سپاسگزارشان باشیم!(م آ 1 بخش دوم ص 100)  و باز بخش مهمی از چپ بعد از انقلاب چشم امیدی واهی به روحانیت برای اصلاح ساختار قدرت متمرکز سیاسی حامی ستم از جمله ستم طبقاتی داشت. شاید طالقانی که به مهدی بازرگان توصیه کرد نخست وزیری دولت موقت را نپذیرد «چون آنها وفا و صفا ندارند» و آیت الله زنجانی که توصیه تقریبا مشابهی به ابوالحسن بنی صدر داشت از معدود کسانی بودند که به این بصیرت تاریخی رسیده بودند.

شریعتی در همین امتداد یک هوشیاری بزرگ هم داشت که متاسفانه مورد غفلت قرار گرفت: مخالفت با حکومت مذهبی.

وی معتقد بود: «حکومت‌مذهبی‌رژیمی‌است‌که‌در آن‌به‌جای‌رجال‌سیاسی‌، رجال‌مذهبی‌ مقامات‌سیاسی‌و دولتی‌را اشغال‌می‌کنند. حکومت‌مذهبی‌یعنی‌حکومت‌روحانیون‌بر ملت‌.  آثار طبیعی‌چنین‌حکومتی‌یکی‌استبداد است‌. زیرا روحانی‌خود را جانشین‌خدا و مجری‌اوامر او در زمین‌می‌داند و در چنین‌صورتی‌مردم‌حق‌اظهارنظر و انتقاد و مخالفت‌با او را ندارند. یک‌زعیم‌روحانی‌خود را به‌خودی‌خود زعیم‌می‌داند به‌اعتبار این‌که‌روحانی‌است‌و عالم‌دین‌، نه‌به‌اعتبار رأی‌و نظر و تصویب‌جمهور مردم‌. بنابراین‌یک‌حاکم‌غیرمسئول‌است‌و این‌مادر استبداد و دیکتاتوری‌فردی‌است‌و چون‌خود را سایه‌و نماینده‌خدا می‌داند، بر جان‌و مال‌و ناموس‌همه‌مسلط‌است‌. و در هیچ‌گونه‌ستم‌و تجاوزی‌تردید به‌خود راه‌نمی‌دهد بلکه‌رضای‌خدا را در آن‌می‌پندارد. گذشته‌از آن‌برای‌مخالف‌،  حتی‌حق‌حیات‌نیز قائل‌نیست‌. آنها را مغضوب‌خدا، گمراه‌، نجس‌و دشمن‌راه‌دین‌و حق‌می‌شمارد و هرگونه‌ظلمی‌را نسبت‌به‌آنان‌عدل‌خدایی‌تلقی‌می‌کند.»( م‌آ 22، ص‌و 198). ازنظر وی «استبداد روحانی‌سنگین‌ترین‌و زیان‌آورترین‌انواع‌استبدادها در تاریخ‌بشر است‌.»( م‌آ 4، ص‌)

چپ ایرانی باید تولید اندیش شود و عدالت خواهی اش همراهی دائمی با توسعه همه جانبه و تولید اقتصادی داشته باشد. در غیر این صورت همچنان به صورت یک فرقه دگم اندیش و جزمی خواهد ماند که در وضعیتی عاری از توسعه بدنبال گرفتن حق کارگر از سرمایه دار است. اندیشه و جریان چپ بیشتر از هر شعار و  مطالبات رمانتیکی نیازمند مباحث کارشناسی بومی برای همسو کردن عدالت خواهی با اندیشه توسعه اقتصادی و تولید است.

نقد استراتژی چپ ایرانی: شریعتی راه و رویکرد بسیاری از چپ ها را در ایران نقد می کند که به جای شروع از سوسیالیسم و پیوند خوردن با توده های وسیع اجتماعی از ماتریالیسم شروع کردند و در مقابل اکثر مردم قرار گرفتند. برخلاف تجربه ای که چپ آمریکای لاتین داشته و در ارتباط با طرفداران الهیات رهائیبخش بوده است. وی ریشه طبقاتی این کژی را برخاستن اندیشه چپ از میان برخی اشراف قاجار و نیز طبقات مرفه در امتداد آن می دانست. وی منتقد بود که چرا از نخستین تالیفات چپ ایرانی «عرفان و اصول مادی»(تقی ارانی) است و تا سالهای سال حتی کاپیتال مارکس به فارسی ترجمه نشده بود. این جدا از نقدی بود که شریعتی روی مشی چریکی در ایران به طور عام داشت. وی پیروان این مشی را افرادی می دانست که سر بر زمین و پا در آسمان و دست در جیب حرکت می کنند و به جای اینکه  به جامعه فکر و آگاهی بدهند می خواهند به نیابت از مردم عمل کنند (دریغ ها و آرزوها- درج شده در م آ 25 و27). او انقلاب قبل از خودآگاهی را فاجعه می دانست که باعث می شود حتی امتیازات قبل از انقلاب مان را هم از دست بدهیم.

هشیاری در صف بندی های استراتژیک و خودداری از چپ ستیزی: میراث دیگر شریعتی گم نکردن شکافها و برهم نزدن صف بندی هاست. وی در اوج چپ ستیزی فضای مذهبی ایران بدنبال کودتای درون سازمان مجاهدین خلق تاکید کرد مارکسیسم و مارکسیست ها رقیب اند و سرمایه داری (که اسم مستعار حکومت وقت بود) دشمن است. برخلاف مرحوم مطهری که مارکسیسم و سرمایه داری را دو تیغه یک قیچی می دانست و بازرگان که مارکسیسم را شیطان اکبر می خواند. وی می گفت وقتی لبخندهای حسین زاده ساواک را دیدم از نوشتن ردیه و نقد بر آنها منصرف شدم.

حوزه جنسیتی عدالت خواهی: شریعتی در حوزه زنان نیز به شکل متفاوتی از بسیاری از نواندیشان دینی میراث مهمی در رابطه با آگاهی و حرکت اجتماعی و حق طلبی زنان برجای گذاشته است. بخش چپ جریان نواندیشی دینی در ایران برخلاف بخش دیگر آن که دچار کوررنگی جنسیتی شدید بوده است  کارنامه قابل دفاع تری دارد. از ابوذر ورداسبی و  دکتر پیمان گرفته تا یوسفی اشکوری که به خاطر دفاع از آزادی حجاب حکم ارتداد و اعدام دریافت کرد، توجه بیشتری به ناعدالتی جنسسیتی داشته اند. نواندیشی دینی ایرانی  از جریان مشابهش در جهان عرب و نیز شبه قاره هند عقب تر است. شریعتی اما ادبیاتی پربار در این رابطه دارد که نیازمند بحث مستقلی است.

نگاه به تولید و بورژوازی ملی: شریعتی علیرغم اینکه روشنفکری بود که علوم انسانی خوانده بود و تخصصی در اقتصاد نداشت اما برخی بصیرت ها و درک و دریافت های در این حوزه نیز اینک قابل توجه و تامل می رسد و نشان می دهد برخلاف چپ ساده ساز و فرمول اندیش و رمانتیک توجه و دقت در چنین عرصه هایی هم داشته است. به طور مثال وی به تولید فراوان و واردات کم و مناسبات و روابط خاص بین کارگر و  صاحب کارش در ژاپن اشاره می کند و نرخ بیکاری و نرخ تورم پایین ژاپن را با نرخ تورم و بیکاری انگلستان که خیلی بالاتر است مقایسه می کند.(م آ10 ص48)

همچنین توجه و دقت وی بر حضور «واحد»های «بورژوازی ملی» (دقیقا با همین تعبیر) در ایران که هنوز به صورت یک طبقه در نیامده است بسیار قابل توجه است(م آ20 ص281). پسوند «ملی» که وی بر بخشی از بورژوازی ایرانی می گذارد هنوز از سوی بسیاری از چپ های ایرانی پذیرفته نشده است.

بدین ترتیب  نگاه درون گرا و تولید محور به اقتصاد همراه و به موازات نگرش عدالتخواهانه و شدیدا ضد تبعیض وی  با دستاوردهایی که امثال مهندس سحابی دردهه هفتاد بدان رسیدند و از آن دفاع کردند همسو به نظر می رسد.

جمعبندی میراث شریعتی برای چپ ایرانی

در یک جمعبندی کوتاه می توان گفت شریعتی  در رابطه با اندیشه عدالت خواه و چپ ایرانی چنین میراثی برجا گذاشته است:

+«پیوند»: شریعتی اندیشه عدالتخواهی چپ را در پیوند با مذهب و تشیع و اقشار مختلف مردم مذهبی قرار داده است.

+«پالایش»: او با استفاده از برش طبقاتی نه تحلیل تماما طبقاتی، متدلوژی تحلیل اجتماعی چپ را مورد پالایش و اصلاح قرار داده  و توجه به اندیشه و فرهنگ  را به موازات اقتصاد قرار داده است.

+«ارتقاء»: وی اندیشه و آرمان عدالت را با توجه و تاکید بر آزادی و دموکراسی و عرفان و معنویت و عشق غنی سازی کرده و از یکسویه نگری ارتقاء داده است.

+«نقد»: وی با نقد مدلهای واقعا موجود مدعی عدالت و سوسیالیسم ما را با آسیب های این مدل که در زمان شریعتی از قدرت زیادی برخوردار و هنوز فرونپاشیده بود  به خصوص در رابطه با استبداد و اختناق سیاسی و فکری آشنا کرده بود.

+«اصلاح مسیر»: شریعتی با نقد رویکرد و استراتژی چپ ایرانی نگاه  آنها را به «جامعه» شناسی درست ایران (با توجه دادن به مذهب، روحانیت، اسلام و تشیع و نواندیشان دینی مستقل از حوزه و رفرمیستهای داخل حوزه) و نتایج مترتب بر آن اصلاح می کرد. وی بارها گفته بود هر روشنفکری که بخواهد در جامعه ایران فعالیت کند اگر مسلمان هم نباشد باید اسلامشناس باشد. چپ ایرانی بعدها هزینه سنگینی به خاطر این ناآشنایی هایش با خطاهای تحلیلی و راهبردی اش پرداخته است. این البته چیزی از ظلم و قساوت جریان انحصار طلب و تمامیت خواه پس از انقلاب و به خصوص در دهه شصت نمی کاهد.

و اینک بازگشت به عدالت: چپ دموکرات بومی و کارشناسی توسعه گرا

«مرحله» کنونی سیاست ورزی در ایران مرحله «دموکراتیک ملی» است. اما چپ های دموکرات(مذهبی و غیرمذهبی) در گفت گو و ارتباط با هم می توانند بخش و فراکسیون عدالت خواه جبهه وسیع و فراگیر دموکراسی خواهی ملی (ملی به هر دو معنای آن) را تشکیل دهند.

در صدر مقاله دلایل بازگشت به عدالت مطرح گردید. اینک چپ عدالتخواه ایرانی در آخرین تندپیچ تاریخ پر فراز و نشیب اش؛ و  در هویت چپ دموکرات، باید بیش از پیش هم بر هویت تاریخی خویش وقوف یابد و بدان رجعت کند و هم با نقد و پالایش شدید آن و دوری از رمانتیسیسم و آرمانخواهی های تخیلی به سمت یک چپ دموکرات ملی- بومی و کارشناسی پیش برود.

چپ کنونی اگر چه همچنان نیازمند مبانی فکری عدالتخواهی و بازبینی و بازسازی آن در راستای  نوعی سوسیال دموکراسی و برساختن یک چپ دموکرات است اما بیش از مبانی نیازمند مدل سازی اقتصادی است. این مدل به خصوص باید با شرایط بومی ایران یعنی  کشور و دولتی نفتی همخوانی داشته باشد. چپ ایرانی باید تولید اندیش شود و عدالت خواهی اش همراهی دائمی با توسعه همه جانبه و تولید اقتصادی داشته باشد. در غیر این صورت همچنان به صورت یک فرقه دگم اندیش و جزمی خواهد ماند که در وضعیتی عاری از توسعه بدنبال گرفتن حق کارگر از سرمایه دار است. در این حالت نه تنها اقبال چندانی نخواهد یافت بلکه در صورت قدرت گیری فرضی نیز بیشتر به توزیع فقر خواهد پرداخت تا بازپخش رفاه. در همین جاست که اندیشه و جریان چپ بیشتر از هر شعار و  مطالبات رمانتیکی نیازمند مباحث کارشناسی بومی برای همسو کردن عدالت خواهی با اندیشه توسعه اقتصادی و تولید است.

چپ توسعه گرای عدالتخواه بومی  در استراتراتژی سیاسی اش نیز باید همچنان «ملی» باشد.به دو معنا. معنای اولی ملی یعنی نگاه به درون داشته باشد. تجربه تاریخی و به خصوص دهه های اخیر نشان داده است که هر گونه مداخله از خارج در روند تغییرات تدریجی جوامعی همچون ما و منطقه ای که در آن زندگی میکنیم عدالتی به ارمغان نمی آورد همانطور که آزادی و دموکراسی به دنبال نخواهد داشت.

چپ دموکرات ایرانی به معنای دومی هم باید ملی باشد و آن در نظر گرفتن همه اقشار و اقوام  و لایه های مختلف اجتماعی ملت بزرگ ایران است. اندیشه چپ در سطح جهانی کارنامه بسیار پربارو پر رنگی در دفاع از اقلیتهای مختلف تحت فشار در جوامع غربی داشته است. همان گونه که در دفاع از حقوق زنان. چپ دموکرات ملی و کارشناسی ایرانی نیز باید اندیشه عالت را به رفع تبعیض در همه جا و از همه کس گسترش دهد. رفع تبعیض از اقلیت های تحت ستم قومی و مذهبی و زبانی و… در ایران باید همواره یکی از مصادیق مهم مفهوم مقدس عدالت باشد.

این همه اما؛ مستلزم نقد و آسیب شناسی تاریخ و تبار چپ ایرانی اعم از مذهبی و غیر مذهبی است.  دوستداران اندیشه چپ (از جمله علاقه مندان  شریعتی) نیز باید به میراث گذشته به سان خانه پدری/ مادری بنگرند که می توان به آن رجوع کرد ولی نمی توان در آن ماند. بین ما و  میراث چپ قبل از انقلاب یک انقلاب و یک حکومت (استبدادی) دینی فاصله است. فاصله ای که کم نیست. امروزه باید ایستاده بر دوش میراث گذاران پیشین اندیشه چپ به افق های جدیدتر و موانع و راه حل های نوین تری اندیشید. فروپاشی بلوک شرق نابودی یک الگوی بد و بد آموز بود که راه را برای عدالتخواهی دموکراتیک و توسعه گرا بازتر کرده است.

شاید بتوان بزرگ ترین نقیصه چپ در دوران کنونی که نیاز به تلاش دوچندانی برای حلش وجود دارد را مسئله مدل و مطالبه دانست. چپ دموکرات ملی و بومی ایرانی باید با گرایش کارشناسی تمام  بدنبال تبدیل مفاهیم به مصادیق و ارائه مدل های مشخص و نیز طراحی مطالبات معین و روشن عدالت خواهانه به مثابه خواسته های کوتاه – میان مدت و تبیین و شعارهای مطالبه محور با گرایش عدالت طلبانه باشد.

«مرحله» کنونی سیاست ورزی در ایران مرحله «دموکراتیک ملی» است. اما چپ های دموکرات(مذهبی و غیرمذهبی) در گفت گو و ارتباط با هم می توانند بخش و فراکسیون عدالت خواه جبهه وسیع و فراگیر دموکراسی خواهی ملی (ملی به هر دو معنای آن) را تشکیل دهند.