نظام حاکم و دولت پنهان علیرغم تمام فشارهای ناشی از بحران های عظیم داخلی و خارجی، و در پی پشت سرگذاشتن گسترده ترین جنبش مدرن و مدنی و سراسری پس از انقلاب در ایران، نه تنها در آستانه سقوط قرار ندارد بلکه با لجاجت بیشتر و بدون کوچکترین توجه به امیال عمومی، در پی تحمیل همه سیاست های بی اعتبار و منفور «سیاسی-اجتماعی-اقتصادی» خود می باشد. این مقاله نخست به “توصیفی از امروز” و سپس به “توصیه ای برای فردا” می پردازد.
توصیفی از امروز
اخبار مستند رسانههای داخل کشور از توطئه مسمومیت دختران دانش آموز در سراسر کشور خبر می دهند. حملات وحشیانه «ساچمه ای» از سوی نیروهای سرکوبگر باعث کوری و زخمی شدن صدها نفر از جوانان ما گردیده است. این در حالی است که رژیم با فرماندهی دولت پنهان، در نیمه دوم سال گذشته، قتل بیش از ۵۰۰ نفر و بازداشت حداقل ۲۰ هزار نفر از هموطنان جوان و آزادیخواه مان را بر کارنامه سیاه خود افزوده است.
این در شرایطی است که مملکت در عین حال با بحران های عظیم و بی سابقه سیاسی، اجتماعی و اقتصادی دست به گریبان است به گونه ای که همگان – حتی نزدیکان به مراکز قدرت – آشکارا می دانند که مسئولین کنونی اغلب فاقد هر نوع صلاحیت و توان برای رویارویی و پایان بخشیدن به این بحران ها می باشند.
پیامد ادامه چنین سیاستی که ناکارآمدی آن آشکارتر از همیشه است، و خودداری لجبازانه دولت پنهان از تغییرات اساسی، که با خواسته های به حق آزادی خواهانه جامعه هماهنگ باشد، کوچکترین امیدی برای بهبود اوضاع اقتصادی و زندگی روزمره مردم، و همچنین پایان یافتن فشارهای غیرمعقول و ناپذیرفتنی در برابر خواسته های طبیعی نسل جوان کشورمان باقی نگذاشته است.
در عین حال انگار تجربیات تلخ ۴۴ سال گذشته کافی نبوده که اکنون زمزمه هولناک تری به راه افتاده است؛ زمزمه ای که درگیری های جدی تری برای آینده مملکت به همراه خواهد داشت و آن، برنامهریزی ها و توطئه های حساب شده برای تداوم بخشیدن به حکومت ولایی و احتمالا موروثی ساختن نهاد ولایت فقیه، توسط اقلیتی کوچک، انحصار طلب و خودکامه است که توانسته اند به منظور ادامه سلطه خود در قدرت، با مرور زمان هر صدای معترضی را – چه خودی، چه غیرخودی – در طول ۴ دهه گذشته خاموش کنند و از صحنه سیاسی کشور کنار بزنند.
در عرصه بین المللی نیز، اگرچه سیاست خارجی نظام حاصلی جز انزوا و تحریم و بی آبرویی و بدنامی برای ملت ایران بههمراه نداشته است، ولی اقدامات خرابکارانه و غیر عرفی نظام از گروگانگیری و ترور و جنگ های نیابتی گرفته تا تهدید جدی در راستای دستیابی به سلاح های هسته ای و موشک های دوربرد، همه و همه به نوعی دنیای غرب و بسیاری از کشورهای منطقه را – برخلاف همه شعارهای ظاهرا تند و خشمگین شان، عملا وادار به نوعی تمکین با نظام نموده است، زیرا که در نهایت هیچ یک از کشورهای عمده غربی یا منتقد پر سرو صدای منطقه ای، فراتر از شعار دادن و تشویق مردم بی پناه ما به ایستادگی و مقاومت در برابر سرکوبگران، بهخصوص در پی تجربیات نافرجام شان در ممالکی چون عراق و افغانستان، هرگز بطور جدی آمادگی و اراده ایستادن به معنی واقعی در کنار آزادیخواهان ایران را تاکنون از خود نشان نداده اند.
با توجه آغاز جنگ اوکراین که منجر به ایجاد یک اتحاد نامقدس و افزایش همکاری های اقتصادی و نظامی میان ایران و روسیه گردیده است، نفوذ و دخالت روسیه در امور داخلی و بویژه مسائل امنیتی کشورمان هم به میزان زیادی افزایش پیدا کرده است – خطری که به باور برخی از کارشناسانی که این مسائل را از نزدیک دنبال می کنند، حتی زمینه دخالت مستقیم و احتمالا تعیین کننده روسیه در ارتباط با مساله جانشینی علی خامنه ای را هم فراهم آورده است.
در این وضعیت به نظر میرسد در صورتی که کشورهای غربی برابر با توصیه های سطحی و احساسی برخی از نیروهای سیاسی در تبعید، تصمیم به قطع رابطه با جمهوری اسلامی بگیرند و یا با اخراج نمایندگان جمهوری اسلامی از ممالک خود، سفارتخانه خود را نیز در تهران تعطیل کنند، شرایط برای نزدیکی و دخالت های هرچه بیشتر کشورهای غیر دموکراتیک و اقتدارگرا چون روسیه و چین در ایران همراه با مداخلات حساب شده آنها به منظور تداوم بخشیدن به منافعشان که تنها با ادامه حیات دولت پنهان گره خورده است، بیشتر و بیشتر خواهد شد.
قربانیان این وضعیت، یعنی مردم مستأصل و ستمدیده نیز دیگر نه امیدی به اصلاحات و یا وعده های واهی و فریبنده حاکمیت دارند و نه هرگز حاضرند که در برابر سرکوب و خشونت دولت پنهان سکوت کنند و تسلیم شوند!
این توصیف، مسئولیت ما در به مقصد رساندن هدف و مطالبه واحد همگی مان– یعنی تبدیل هرچه سریعتر حاکمیت ولایت به حاکمیت مردم و عبور از استبداد دینی – را سنگین تر می کند و نشان می دهد این مسئولیت تنها بر دوش و در گرو همت و تدبیر خود ماست و بس.
توصیه ای برای فردا
عبور از وضعیت پیچیده و تاریکی که توصیف شد تنها با داشتن ظرفیت و قدرت تحمل یکدیگر، همراه با برخوردهای واقع بینانه، مسئولانه و فارغ از شعارهای سطحی امکان پذیر است و می تواند سرنوشت دیگری را برای آینده ایرانی آباد و آزاد و مستقل رقم بزند.
حکومت استبدادی، با همه نیروهای سرکوبگری که در اختیار دارد، دیگر در موقعیتی نیست که بتواند دستاوردهای اعتراضات شجاعانه “زن، زندگی و آزادی” و فداکاری های بی مانند هزاران جوان حق طلب را نادیده بگیرد و عقربه زمان را به گذشته برگرداند؛ اما شکستن این بن بست به کوشش های همه جانبه و مبارزه ای خستگی ناپذیر نیاز دارد و در گرو همسویی و هم اندیشی صمیمانه میان افراد و نیروهایی است که یک راه حل کارساز و مسالمت آمیز را جستجو می کنند.
تجربه و مشاهدات ۴ دهه گذشته، مرا به این باور رسانده است که می توان از طریق توسل به مقوله آشتی ملی، و با دوری از هر نوع خشونت و انتقامجوئی، به تغییرات و تحولات دلخواه دست یافت، بدون آنکه هزینه های سنگین ناشی از هرج و مرج و بیثباتی بر مردم تحمیل شود یا خدای نخواسته کشور به ورطه هولناک جنگ داخلی بیفتد.
اما این آشتی ملی چگونه قابل تحقق است؟ در نخستین قدم، اینکه در گذشته چه بوده ایم و چه کرده ایم باید جایش را به این بدهد که امروز چه می کنیم، به چه نتایجی رسیده ایم و چه آینده ای را برای نسل های بعدی ایرانیان می خواهیم. در اینصورت است که می توانیم با صداقت کامل و به دور از هر حرکت یا اقدام فرصت طلبانه در کنار هم قرار بگیریم و شرایط ایجاد آن نیروی منسجم و معتبر لازم را فراهم آوریم.
تجربه نشان داده که حکومت اسلامی صرفا به زور تبلیغات و سر و صدا، هرچند وسیع و دامنه دار، عرصه قدرت را رها نخواهد نمود. تنها با بکار گرفتن استعداد های مختلف (که همه آنها در دسترس ما قرار دارد) می توانیم با بسیج مردم خسته و به تنگ آمده همراه با حمایت افکار عمومی در جهان آزاد، دولت پنهان را مجبور به عقب نشینی و تسلیم نمائیم.
جا دارد با در نظر گرفتن تمام تجربیات چهار دهه اخیر، متوجه این حقیقت غیرقابل انکار بشویم که تنها یک راه حل برای پایان بخشیدن به کابوس این سال های تیره در زندگی مردم و ملت ایران وجود دارد و آن ایجاد آن نیروی متعهد و متحد در صحنه سیاسی داخل کشور است که مرکب از چهره های معتبر، توانا و با ظرفیت و ملی باشد. اما چگونه میتوان زمینه های لازم را برای رسیدن به سرانجامی اخلاقی و انسانی و برابر با مصالح ملی، و تامین منافع همه ایرانیان فراهم آورد؟
تا زمانیکه نیروئی، هرچند در ابتدا کوچک، ولی منسجم و منطقی پدید نیاید که بتواند در داخل کشور با یک خواست واحد سیاسی (همان جابجائی حاکمیت ولائی با حاکمیت ملت) با دولت پنهان رقابت کند و آن را به چالش بکشد، شرایط لازم و در نهایت تعیین کننده برای پایان دادن به وضعیت موجود فراهم نخواهد آمد. هر حرکت سیاسی فردی یا جمعی، که از سامان دادن این نیرو در داخل کشور غفلت کند و تمام تخم مرغ های خود را در سبد دولت های خارجی یا مانورهای تبلیغاتی بگذارد نه تنها محکوم به شکست است بلکه با ایجاد امیدهای غیرواقعی، انرژی جنبش اعتراضی ملی را هدر خواهد داد.