بحران زیستی- اقتصادی جهانی که بحران کووید 19 ایجاد کرده در مرحله کنونی دو پرسش مهم را در برابر تک تک ساکنان این کره خاکی قرار داده است:
- -این بحران تا کی طول می کشد، این ویروس تا کی جان جهانیان را خواهد گرفت و کی این ویروس با کشف واکسن آن مهار خواهد شد؟
- -در نسبت و انتخاب خطیری که اینک بین لزوم حفظ جان آدمیان و حیاتی بودن چرخه اقتصاد جوامع برقرار شده چه باید کرد و چه می توان کرد؟
همه حکومت های جهان اینک در برابر این دو پرسش هولناک قرار گرفته اند و هر یک بنا به ماهیت و ساختار قدرت و ویژگی قدرتمندانشان بدان پاسخی خاص می دهند.
آنچه در این مدت گذشت نشان داد که حکومتها و قدرتمندان مختلف برخوردهای گوناگونی با این پدیده مهم داشتهاند. برخوردی حاکی از تیزهوشی و یا کندذهنی؛ از منظری انسانی و یا از زاویه ای پرقساوت و بی اعتنا به جان آدمیان و ارجح دانستن اموری دیگر(مثل اقتصاد، نظرگاه های سیاسی و مذهبی و احیانا ماجراجوییها و بلندپروازیهای شخصی و فکری و…) بر حیات مردمان کشورشان ؛ از منظری متکی بر نظرات کارشناسان و یا مبتنی بر تعصبات و کوته فکریهای شخصی و…ِ .
اینک اما کم و بیش و دیر یا زود همه رهبران و حاکمان کشورهای مختلف به خطیر بودن صورت مسئله پی برده اند. برای همه آنها دو پرسش بالا مطرح است. پرواضح است که پاسخ به پرسش دوم ارتباط زیادی به پاسخ به پرسش اول دارد.
کووید19 تا کی با ماست؟
به لحاظ علمی ظاهرا کووید19 دیگر هیچگاه جهان ما را ترک نخواهد کرد و به جزئی از «موجودات» در جهان ما تبدیل شده است. همانگونه که مثلا ویروس منجر به فلج اطفال در جهان ما وجود دارد و هر فردی باید با تزریق(یا خوردن) واکسن آن خود را در برابر آن مصون کند. بنابر این کووید19 با همین ترکیب ژنتیکش دیگر به بخشی از چرخه سیاره ما تبدیل شده و پرسش دقیقتر این خواهد بود که ما کی می توانیم با کشف واکسناش به همزیستی با آن برسیم؟
پاسخ ها بسیار مختلف است. برخی از عبور از مرحله آزمایش روی حیوانات و ورود به آزمایش روی نمونه های انسانی سخن می گویند. هر چه هست جدا از رقابت اقتصادی که روی این امر وجود دارد اما برخی نیز نوع دوستانه اهتمام فراوانی برای تسهیل در این موفقیت دارند. گفته می شود بین دوازده تا هیجده ماه متوسط زمانی است که این واکسن بتواند همگانی شود.
حال پرسش مهیب این است که در این یکسال و بلکه بیشتر این ویروس با جوامع انسانی مختلف و کلا با بشرخاکی چه خواهد کرد؟ آیا مهار نسبی آن در بعضی از جوامع پایدار خواهد ماند و در امتداد پرسش دوم اگر چرخه کار و فعالیت اقتصادی آدمیان دوباره به سمت عادی شدن برود این وضعیت همچنان ثابت خواهد بود و یا ویروس باز تاخت و تاز خواهد کرد و آدمیان را دوباره به خانه ها عقب خواهد راند و چرخ اقتصاد را دوباره کند و حتی متوقف خواهد کرد؟ در این صورت توان تاب آوری اقتصادهای گوناگون و حتی به صورت کلی توان تحمل کل اقتصاد جهان(علیرغم همه اختلافات و فاصله های کهکشانی که با هم دارند) تا چه اندازه خواهد بود؟
تا همینجا اقتصاد بسیاری از کشورها ضربات سنگینی را متحمل شده است. میزان اثرگذاری این ضربه برای کشورهای گوناگون یک اندازه نیست. اگر فاصله زمانی کشف واکسن خیلی طولانی نباشد شاید بسیاری از این اقتصادها قدرت بازیابی خود علیرغم ضربات شدیدی که خورده اند را بیابند. اما آیا اقتصادهای ضعیف تر که شاخص های کلان و خردشان (که زندگی روزمره مردمانشان را به شدت متاثر می کند)، از هم اکنون آژیرهای خطر را به صدا درآورده نیز همین میزان تاب آوری را دارند و یا می توانند بعد از این ضربه هولناک که آنها را به کما می برد دوباره احیا شوند و یا در حالت ابربحرانی شان دچار تبعات و زلزله های سیاسی خواهند شد؟
به نظر می رسد پاسخ به این پرسش ها از یکسو موکول به زمان کشف واکسن و از سوی دیگر معطوف به میزان توان و تاب آوری اقتصادی هر یک از کشورهاست. بگذریم از این که نحوه مدیریت کنترل زیستی ویروس و نیز مدیریت منابع اقتصادی در طول دوره بحران نیز در این فرایند و پاسخ به این پرسش های سهمگین بسیار موثر است.
بدین ترتیب این پرسش ها سهمگین تر خواهند شد اگر با مهارنسبی فرضی ویروس چرخ اقتصاد دوباره به کار بیفتد اما ویروس دوباره تهاجم آغاز کند و انسانها را مجددا مجبور به خانه نشینی کند.
جان یا نان؟ ثروت برای انسان یا انسان برای ثروت؟
انتخاب بین «جان یا نان» بیشتر سئوالی معطوف به فقراست، انسان های کم درآمد. اغنیا می توانند مدت بیشتری به طور داوطلبانه در قرنطینه بمانند. فقرا اما شاید چند روز هم برایشان دشوار باشد. مخصوصا در کشورهایی که حکومت هایش کمک چندانی نمی کنند و یا نمی توانند بکنند. بدین ترتیب این که فرد کم درآمد و فقیر در یک کشور فقیر زندگی می کند و یا در کشوری ثروتمند، باز خود وضعیتی متفاوت بدنبال دارد. فرد فقیر در یک کشور فقیر بدبختی مضاعفی دارد.
پرسش «ثروت برای انسان یا انسان برای ثروت» اما برای دولتهاست. در اینجاست که تفاوت بین رهبر دولتی که می گوید وقتی ما در باره مرگ و میر صحبت می کنیم در باره اعداد حرف نمی زنیم بلکه در باره آدمهاست که سخن می گوییم، با رهبرانی که خود را قرنطینه می کنند اما خبرهولناک را از مردمان پنهان می دارند و یا رهبرانی که پای توطئه دیگر کشورها را به میان می کشند ویا آنانی که مرتب سعی در عادی سازی دارند تا مردم را برای رفتن سرکار و چرخاندن چرخهای سرمایه و ثروت استحمار کنند، آشکار می شود. تفاوت بین آنها که که می گویند تا حال مردم برای حفظ کشور جان داده و فدا شده اند حال باید کشور برای مردمانش هزینه کند حتی اگر فدا شود با رهبرانی که در خلوت و جلوت مصونیت گله ای را برای کشورشان تجویز می کنند و با خونسردی تمام با اعتقاد به انتخاب طبیعی تصمیم به مرگ سالمندان و ضعیفان به عنوان امری ناگزیر و حتی طبیعی می گیرند و به طریقی مردم را برای سودآوری سرمایه هاشان و یا صندوق آرای شان فریب می دهند و یا حتی تحریک به سرکشی در برابر قرنطینه می کنند.
اما شرایطی را متصور شویم که حتی انسان دوست ترین رهبران و چند کشوری که با رهبری ای که به شکل خیره کننده ای اکثرشان زن هستند کشورشان را به سلامت از تندپیچ های خطر عبور داده و اینک باید چرخ اقتصادشان را هم بچرخانند، دوباره با هجوم تازه ای از ویروس و اجبار به خانه نشینی مجدد مواجه شوند.
من پاسخی برای این وضعیت هولناک که قطعا انتخاب های تازه ای را بدنبال خواهد داشت و تصور روشنی از آن وضعیت ندارم. برای من این پرسش که «کرونا ما را به کجا می برد» و دو گانه های «جهان قبل و بعد از کرونا» تنها در این وضعیت معنا می دهد. در غیر این صورت این پرسش ها وصورت بندی ها به نظر اغراق آمیز می رسد.
جهان ناعادلانه ما که سود سرمایه بالاترین انگیزش اقتصادی برای دولتهاست و در جهانی که جان آدمی ارزش والایی ندارد و آدمیان جملگی به جز اندکی نگاه مالکانه و تجاوزگرانه به محیط زیست دارند، فاصله شگرفی با این سخنان فرزانه وار و حکیمانه دارد که ویروس کرونا که مشت محکمی به صورت بشریت بوده و کمی تا قسمتی او را گیج کرده پس از خروج از این حالت گیجی و اینکه بتواند این رقابت نفس گیر را مدیریت کند، وارد عصر و دنیای جدیدی خواهد شد. از این وضعیت درس های بزرگ خواهد گرفت. در نظریه های مدیریتی و اقتصاد سیاسی اش تغییرات عمده ایجاد خواهد کرد. در رابطه اش با طبیعت تجدید نظر اساسی می کند و از تعدی و تجاوز به طبیعت و دیگر حیات مندان آن دست برمی دارد. از مدتی که در قرنطینه بوده درسهای فلسفی و اخلاقی تازه ای میگیرد و رابطه انسان با انسان وارد مرحله تازه ای می شود! بسیار بعید است این نوع رویا پردازیها و فلسفه بافیهایی که در این مدت رواج یافته جامه عمل بپوشد.
به شدت بدبینم که اگر بحران کرونا مدت بسیار طولانی چرخهای اقتصاد را نخواباند و آدمیان را خانه نشین نکند (مدتی که بیشتر و بسیار نیرومندتر از قوی ترین اقتصادهای بشری باشد)ِ؛ بتواند به چنان تغییرات فلسفی و سیاسی و اقتصادی و روانشناختی و اخلاقی و معنوی بینجامد. به گمانم حداکثر تاثیرش این خواهد بود که دولتها اندکی بر بودجه های بهداشتی شان خواهند افزود. توجه بیشتری به تدارک برای وضعیت های بحرانی (این بار نه صرفا برای جنگها و یا فرضا منازعات هسته ای بلکه برای وضعیت های پاندمیک) خواهند کرد و قلیل تصمیماتی در همین حد و در همین حوزه ها نه بیشتر از آن! غلبه نظام سرمایه داری و سود محوری و انگیزش های زیستی فردگرایانه و اقتصاد محور و نظم ناعادلانه جهانی و نگاه مالکانه به محیط زیست آنچنان مستحکم است که فعلا بیدش با بادهای کووید19 در حدی که تاکنون وزیده چندان نخواهد لرزید! این بدبینی البته بدان معنا نیست که جلوه های بسیار زیبای زندگی برخی آدمیان را در این مدت نادیده بینگارد. از پزشکان و پرستاران و کادرهای درمانی که بعضا فداکاریهای خارق العاده داشتد تا زن سالخورده ای که داوطلبانه دستگاه تنفس مصنوعی اش را به جوانانی بخشید که به اندازه او عمر نکرده اند تا کمک های زیبا و بی شائبه آدمیان به هم نوعان شان و گاه دولتهایی معدود به یکدیگر که سیاهی خودخواهی ها و ناسیونالیسم کور بعضی دیگر از آدمیان و یا دولتهایی ولو به ظاهر متحد را تحت الشعاع قرار می داد.
با همه اینها همچنان معتقدم تا اطلاع ثانوی و به خصوص در وضعیت سیاه هجوم مجدد ویروس، انسان گرگ انسان خواهد بود و حکومتها گرد خود خندق خواهند کند که کسی برای نجات جان و رهایی تن از آلودگی به ویروس کشنده و یا حتی برای لقمه ای نان و سرپناهی حقیر پا به سرزمین بلازده شان نگذارد….
حاکمان ایران: فقدان نگاه ملی، برهوت نگاه انسانی
وضعیت حاکمان ایران در میانه تابلوی بزرگتری که در بالا تصویر شد البته بدتر و سیاه تر است.
پنهان کردن اولیه در عین قرنطینه کردن خود، ترجیح بی تردید راهپیمایی و انتخابات بر جان آدمیان، قرنطینه نکردن یک شهر با فرضیاتی ضدعقلی و ضد امنیت ملی و تسهیل جهش ویروس در جای جای کشور و جان جان مردم، رقابت چندش آور حاکمان با یکدیگر و سودخواری های پرقساوت و کثیف حتی در دورانی که هر ثانیه اش برای جان مردمان اهمیتی حیاتی داشت، چنبره زدن بر ثروت ها و سرمایه های کشور وهزینه نکردن آن برای مردمان به قصد حفظ آن برای جیره خواران و یا آینده ماجراجویی های بلاهت آمیز و ضدملی، دلقک بازی های مهوع و بلاهت آمیز در نمایش اسباب بازی های کودکانه و نمایش آن در برابر انظارحیرت زده ایرانیان و جهانیان و… و بالاخره عجله در عادی سازی و فریب مردمان برای این که به سرکار بروند تا مالیات بپردازند و بنزین بخرند و خودشان خرج شان را در بیاورند تا نیازمند کمک دولت نباشند. دولتی که بزدلانه جرات کاستن از بودجه های سرسام آور مفت خواران به اصطلاح فرهنگی را ندارد و حکومت ولایی که شصت درصد سرمایه و ثروت کشور(بنا به گفته بهزاد نبوی در گفتکو با سایت الف) را زیر سیطره خود دارد و در این وانفسای خطرجانی- مالی برای مردم نم پس نمی دهد و دچار زوال عقل شده و بحران جهانی را توطئه جن و انس علیه خود می بیند و بعدتر هم مردمان را توصیه به کمک به یکدیگر می کند و شماره حساب برای گردآوری کمک ها اعلام می کند! گویی نه حکومت و نه دولت خودشان هیچ نقشی در این میانه برای تامین مخارج خانه نشینی فقرا و مردمان کم درآمد ندارند. با تحلیلهای متلون اما از موضع بالا و فقیه اندر سفیه همیشگی و یا با لبخندهای چندش آور در زمانه زجرو مرگ کرونایی و فقر و فاقه شش دهک مردمان کشور چنان تصویری از وضعیت داده میشود که گویی تب خالی است و این هم خواهد گذشت…
ریشه این بی اعتنایی ( هم به جان و هم به نان مردمان) چیست؟ به نظر می رسد فقدان دو نظرگاه متداول در جوامع و مردمان و رهبران بعضی کشورهای دیگر در نگاه حاکمان ایران در این مدت بدطوری بیرون زده و زشت تر از همیشه در چشم می زند: فقدان نگاه ملی و نبود نگاه انسانی.
فقدان نگاه ملی
برای حاکمان ایران و مشخصا بخش ولایی حکومت همانگونه که یک بار بر زبان یکی از مسئولان اطلاعات سپاه آمد سوریه مهم تر از خوزستان است. برای آقای خامنه ای کشور ایران در خدمت محور مقاومت است و برعکس آن اصلا گزارهای بیمعناست. همه چیزایران فدای بلندپروازی ذهنی و ماجراجویی های منطقه ای و جهانی رهبر ام القرای جهان اسلام (و بعدا هلال شیعی). آقای خامنه ای در یک فضای خیالی و آخرالزمانی منجر به غلبه بر دشمن (آمریکا در جهان و اسرائیل در منطقه) زندگی می کند. در خیالات او جامعه ایران نیز در همین سمت پیش می رود. یکسال رونق اقتصادی است و سال دیگر جهش تولید. گویی او در خواب بسر می برد. ورشکستگی اقتصاد کشور طبق همه آمارهای اقتصادی از منابع داخلی و بین المللی را نمی بیند. اقتصاد کشور در ذهن او در سال گذشته رونق گرفته و امسال باید علاوه بر آن در ادامه جهش نیز بیابد!
فقدان نگاه انسانی
در منظر حاکم ولایی ایران انسان فدای عقیده است و نه عقیده برای انسان. مردم برای او اندک قلیلی از افرادی هستند که در بسیج و مدافعان حرم و لشکر بصیرت و سینه زنان و مداحان او خلاصه می شوند که وقتی نیرو کم می آورند می توانند به ضرب پول و شور و نوحه از بعضی اقشار مشابه شیعی از کشورهای منطقه تامین و جبران کنند.
برای دولت تکنوکرات نیز از زاویه ای دیگر وضع به همین منوال است. دولت اعتدالی- کارگزارانی و به خصوص رئیس دولتی با سوابق طولانی امنیتی انسانها چرخ دنده رشد اقتصادی به نفع اقشار برخوردارند. رشد اقتصادی بالاتر از توسعه اقتصادی است. بازار بی مهار (که عقب مانده تر و وحشی تر از همه بازارهای سرمایه داری عمل میکند) بالاترین شاخص و تعیین کننده فعالیتهاست. این تازه در فرضیات است. در عالم عمل رانت گستری و اقتصاد غارت (که در ماجرای سودخوارانه کیت های کره ای مرز جدیدی را در نوردید و از فساد به غارت و از غارت به قساوت رسید)، است که جهت ده برنامه هاست. بر اساس این نگاه ولنگار و عقب مانده به اقتصاد بازار و در بحبوحه این فساد و غارت و قساوت است که رئیس دولت بعد از مقاومت های اولیه ارتجاعی- امنیتی در قم، خود مانع اصلی قرنطینه سازی است که حتی از سوی وزارت بهداشت توصیه می شود و در هر سخنرانی مرز جدیدی از وقاحت و دروغ را در می نوردد و سعی رذیلانه ای برای عادی سازی وضعیت و استحمار و هل دادن مردمان به سوی مراکز کسب و کار و کارگاه ها دارد. از نظر او اگر یکی دو میلیون نفر هم بمیرند چندان مهم نیست. چرخ اقتصاد باید بچرخد تا سی میلیون گرسنه به خیابان نیایند و حیات حکومت را تهدید نکنند. در نگاه یک عنصر امنیتی بیش از همه بخش های حکومت «حفظ نظام اوجب واجبات است» و سرلوحه هر نوع تصمیم گیری است.
چنین فردی در زندگی و شخصیت فردی اش هم نشان داده که مصلحت های شخصی و آینده سیاسی اش بالاتر و مهم تر از همه مصلحت های دیگر است، مصلحت جناح سیاسی و جریانات موتلف اش چه برسد به مصلحت مردم دست و پا بسته زیر فشار زندگی و بازداشت و شلاق و چماق و گلوله از سوی انواع و اقسام نهادهای سرکوب. او برای چرخاندن چرخ اقتصادش اصلا به این فکر نیست که می توان سیاست خارجی و داخلی ویرانگر را تغییر داد (همان کسی که در وعده های انتخاباتی اش روزی می گفت تا کنون اقتصاد برای سیاست سوبسید داده است از این پس باید سیاست برای اقتصاد سوبسید بدهد!)، می توان از هزینه های نهادهای بی خاصیت مفتخواران کاست، می توان نهادهای گردن کلفت اقتصادی متعلق به مردم را به آنان برگرداند و یا حداقل بدهی های معوقه مالیاتی شان را وصول کرد، می توان فشار آورد و رقم های بزرگتری از صندوق توسعه ملی(ذخیره ارزی) را برای این روزهای سخت هزینه کرد، می توان از این فرصت برای اصلاح روابط با آمریکا و آزادسازی های سرمایه های مردم از چنگال تحریم های ظالمانه بهره گرفت و دهها راه دیگر. تنها راه در فقدان نگاه ملی و برهوت نگاه انسانی به کار و کارگاه کشاندن مردم و توقع داشتن جبران کسری بودجه از جیب آنها و به خود محول کردنشان برای تامین حداقل های زیستی حتی برای یکی دو ماه است.
وای به روزی و وضعیتی که ویروس به صورت انبوه به جان مردمان برگردد و وضعیت سیاه تر و هولناک تری که در بالا تصور شد محقق شود.
کسی از جمله جملگی اقتصاددان های کشور از وضعیت ذخایر ارزی حکومت خبر دقیقی ندارد. میزان تاب آوری اقتصادی حکومت که اینک علاوه بر همه فشارهای اقتصادی قبلی با وضعیت کرونایی موجود دخلش کمتر و خرجش بیشتر شده نیز چندان روشن نیست. اما یک هشدار را بسیاری از اندیشمندان و جامعه شناسان و اقتصاددان های داخل و خارج از کشور متذکر شده اند که دولت ایران به سمت یک فروپاشی اقتصادی پیش می رود. این وضعیت پیامدهای سیاسی متعددی خواهد داشت که شورش و اعتراض فقرا تنها یکی از آنهاست.
تاثیرات درون ساختاری و نیز بازتاب این وضعیت خطیر (که معدود حاکمان ایران بیش از هر کس دیگری از میزان خطرناکی آن مطلع اند)، بر سیاستهای داخلی و خارجی حکومت و اینکه این رویکردها همچنان بر پاشنه سابق خواهند چرخید و یا طبق مصلحت نظام تغییر خواهند کرد و تاثیر تداوم یا تغییر این سیاستها بر زندگی مردمان و از جمله اعتراضات اجتماعی که وضعیت کرونایی شدیدا آبستن آن است خود بحث مستقلی است.