از همان نخستین روزها که اجتماعات دینی، به ویژه در قم به عنوان کانون شیوع ویروس کرونا در ایران مورد توجه مردم و رسانهها قرار گرفت کلیسای عمومی مسیحیان انجیلی (اوانژلیستها) در شهر مولوز فرانسه نیز چنین وضعیتی داشت؛ اپیدمی از شرق فرانسه و از برگزاری یک اجتماع دینی در هفته سوم ماه فوریه آغاز شده بود. صدها تن از مومنان مسیحی حاضر در این مراسم مبتلا شدند و دستکم ۱۷ تن از آنها جان خود را از دست دادند. گفته میشود حدود ۲۰۰۰ شرکت کننده در مراسم فصلی این آئین، ویروس را به چهار گوشه این کشور و حتی جزیره گوادلوپ منتقل کردند.
در کره جنوبی نیز کلیسای مسیحی شینچیونجی نقطه آغاز اپیدمی شناخته شد. این کلیسا بیش از ۲۶۶ هزار نفر پیرو دارد. پیروانش تن به آزمایش ندادند و یک پیرو ۶۱ساله نیز پس از امتناع از آزمایش، به کلیسایی در جنوب شهر دائگو رفت که چهارمین شهر بزرگ کره جنوبی است و ۲ونیم میلیون نفر جمعیت دارد. اندکی بعد رسانهها مبدا شیوع ویروس کرونا را کلیسای دائگو دانستند و مقامات سئول، دستور تعطیلی کلیساها را دادند. سرانجام لی منهی، رهبر ۸۸ ساله کلیسای شینچیونجی از نقش این کلیسا در ابتلای بیش از نیمی از مبتلایان در کره جنوبی عذرخواهی کرد؛ هرچند شهرداری سئول، پایتخت کره جنوبی، او را بهدلیل امتناع از همکاری در مهار بیماری به «قتل عمد» متهم کرد و پرونده تعقیب او را گشود.
در ایران اما ماجرا به یک کلیسا یا فرقهای در اقلیت محدود نمیشد. نماینده رسمی رهبر جمهوری اسلامی اعلام کرد که حرم را «دارالشفا» میداند: «باید اینجا باز باشد و باید مردم با قوت بیایند». شورای تامین استان قم اگرچه تعطیلی حرم را تصویب نکرد اما دستور داد تا جلوی برگزاری نماز جماعت در حرم گرفته و نردههایی نیز میان زائران و ضریح حائل شود. اما همان پنجم اسفند ۹۸ که این دستور صادر شد محمد سعیدی، نماینده رهبری و تولیت حرم، نماز جماعت را در حرم برگزار کرد و در ارگان رسمی حرم اعلام شد که مردم «حضور پرشور» داشتند و «خواستار برداشته شدن حائلهای اطراف ضریح مطهر شدند». نماینده رهبری گفت: دشمن میخواهد قم را ناامن نشان دهد ولی این آرزو را به گور خواهد برد.
حالا دیگر خبری از این جنجالها نیست؛ از رُم تا قم همه اجتماعات دینی تعطیل است و برای نخستین بار یک ویروس توانسته مرز میان واتیکان و کعبه را بردارد و امام هشتم در مشهد همانقدر شفا دهد که سنتپیتر در رُم! از آن غوغا تا این خاموشی چه میتوان آموخت؟
فرض کنید خانواده متشخص و برخورداری را که دچار این تصورند که آنچه خوبان همه دارند آنها یکجا دارند و مثلا فرزندشان در یادگیری و یادسپاری و یادآوری، سرآمد دیگران است و قرار است میراث اقتصادی و اجتماعی خانواده در برتری او تداوم یابد. اینکه چه عوامل روانی و کدام شرایط اقتصادی، سیاسی و اجتماعی، این خانواده را به چنین تصویر و تلقینی رسانده موضوع این تمثیل نیست؛ مهم این است که سرانجام روز آزمون مدرسه فرا میرسد و فرض کنید فرزندشان در آزمون مردود بشود. نخستین واکنش آن فرزند و خانوادهاش چه میتواند باشد؟
طبیعی است که معلم و مدرسه را در ندادن نمره قبولی مقصر بدانند و مدرسه را بدخواهِ خود بپندارند و از حسودان و رقیبان بنالند. احساس ناکامی و افسردگی در درون، و خشم و پرخاش و خشونت با بیرون، پیامدهای طبیعی چنین وضعیتی است. روانشناسان میگویند تنها راه نجات این خانواده، رسیدن به تصویری واقعی از تواناییاش و اعتراف به این تصویر است؛ پارانویا و سوء ظن به دیگران، و عالم و آدم را متهم دانستن، گرهی از کار فروبستهی این خانواده نمیگشاید حتی اگر با استفاده از جایگاه و قدرت و ثروتش مدیر مدرسه را اخراج و یا حتی بنای مدرسه را ویران کند! زیرا آزمونی دیگر در راه است و واقعیت، تابع متغیری از اوهام این خانواده و توهمش از خود نیست. تنها شناخت واقعی از حوزه و دامنهی توانایی و تاثیرش میتواند به او کمک کند تا هم خود در این پارانویا و پریشانی نماند و هم دیگران را نیازارد.
در میان ویدئوهایی که از اعتراض به بستن اماکن مذهبی در ایران منتشر شده صحنههایی هست از واعظان و مداحانی که بر عاملان بستن حرم نفرین میفرستند و این تصمیم را نشانه «مظلومیت اهلبیت» میخوانند و میگریند. کم نیستند اخباری از نقاط مختلف جهان که معتقدان به مذاهب مختلف، با نسخههایی از طب خرافی، داروهایی غریب را تجویز میکنند و بر شفابخشی آن غیرت میورزند و منکرانش را لعن میکنند؛ در ایران حتی تبلیغ علاج کرونا با «طب اسلامی» به تلویزیون رسمی کشور راه مییابد و با اینکه در گذشته حتی از میان مسئولان نظام نیز قربانی گرفته باز هم تبلیغ و ترویج میشود.
چرا چنین اتفاقی میافتد؟ این بخش از خانواده دینداران مگر چه تصویری از خداوند و چه تصوری از متون دینی و دامنهی توانایی و گرهگشایی دین دارند؟
به عنوان نمونه، در سال ۱۳۳۷ مجلهای در میان جامعه شیعی ایران متولد شد با نام «مکتب اسلام» که اکنون ۶ دهه از عمرش میگذرد و هنوز پابرجاست؛ این مجله البته در دو دهه آغازین عمرش تا پیروزی انقلاب ۵۷ نقشی پررنگ در تعلیم و تربیت دینداران داشت و اکنون نشریهای منزوی و کم مشتری است. بر صدر لوگوی مجله جملهای نشسته بود که هنوز نیز برنخاسته: «الاسلام یعلو و لایعلی علیه» سخنی منسوب به پیامبر اسلام که: اسلام برتری و سروری میکند و چیزی برتر و سرتر از آن نمینشیند. در گوشهای دیگر از جهان اسلام ۹۰ سال است که جریان فراگیر اخوانالمسلمین در جامعه اهل سنت نیز شعاری را بر پرچمهایش مینویسد که اسلام را حلال مشکلات و کلید قفلگشای همه نیازها میداند: «الاسلام هو الحل». اگر در گوش طائفه و خانوادهای از دینداران عمری خوانده باشند که آنچه خوبان همه دارند ما یکجا داریم و علاوه بر کلیدهای بهشت (مفاتیحُ الجنان) کلیدهای این جهان را هم به دست ما سپردهاند اما ناگهان آزمونی مانند کرونا از راه برسد و نازپروردههای این خانواده را از حرم بیرون کنند همان اتفاقی رخ میدهد که روانشناسان درباره مبتلایان به پارانویا هشدار میدادند. پژمردگی در درون یا خشم در بیرون یا هر دو.
دیری است که دستگاه تبیینی و تبلیغی دین در تبیین هویت و غایت خود و نیز در دامن و دامنهی حضور و تاثیرش دچار جهل و اختلال معرفتی و مبتلا به نوعی پارانویا است و به جای آنکه خود را بستری کند و در محضر عقل به درمان بپردازد الاهیات متناسب با این جاهلیت و اختلال را تولید میکند که آن را «الاهیات جاهلیت» مینامم. معروف است که «دوران جاهلیت» را دورانی میخوانند که پیامبران هنوز ظهور نکرده بودند و انسان در بدویّت میزیست؛ برای دوران جاهلیت نیز ویژگیهایی را میآورند که ذکرشان خارج از این مجال است، اینقدر بس که آنچه طائفهای از دینداران درباره دوران جاهلیت میگویند خود در روزگار ما همانها را باز آفریدهاند با این تفاوت که الاهیات جاهلیت را نیز متناسب با جهل و اختلال معرفتیشان تولید کردهاند.
پارانویای برتری و سروری دین، مدیر مدرسه را به توطئه و حسادت و رقابت متهم میکند که چرا به فرزند ما نمره قبولی نداده است؛ این سخن که «قم دارالشفاست و دشمن میخواهد اینجا را ناامن نشان دهد ولی این آرزو را به گور خواهد برد» محصول همین پارانویا است.
در پی این اتهام، دستگاه دین به میزان قدرتش جلوی واقعیت میایستد و راهحلهای دیگران برای کاستن از رنجهای بشر را تحمل نمیکند، نه راه میرود و نه راه میدهد، به میزان ناکامیاش دست به خشونت میزند تا تضعیفکنندگانِ تصویری که از دین ساخته را از سر راه بردارد. در این فرایند، پیروانش یا افسرده و به تدریج بیاعتقاد میشوند و یا تبدیل میشوند به ابزاری برای آزار دیگران، و هر جا حضور دارند آرامش و امنیت را از دیگران سلب میکنند.
کرونا اما آزمونی از جنس دیگر بود. نه کسی بود که بتوان تخطئه و تکفیرش کرد یا بتوان با دستبند و پابند از شرّش خلاص شد و نه از جنس مقولاتی بود که بتوان به عالم غیب ارجاعش داد؛ کرونا نه آزمونی از «عالم غیب» که مدرسهای در «عالم شهادت» بود و هر چه بود و هر چه هست قابل رؤیت و اندازهگیری است و صدای آمار ابتلاها و مرگهایش از صدای هر مأذنه و مناره و ناقوسی بلندتر است.
نوبت به تسلیم در برابر واقعیت رسیده بود و لازم نبود تا ۴۰ سال طول بکشد تا معلوم شود دین نه تنها «برتر و سرتر» نیست بلکه نیاز به برتری و سروری عقل و اخلاق دارد تا پایش را از گلیمش درازتر نکند؛ برای کرونا ۴۰ روز کافی بود تا هم علوم تجربی را و هم الاهیات را در سرتاسر زمین به تواضع دعوت کند.
در این میان، روحانیان قم نیز اگرچه همانند روحانیان رُم سرانجام حرم را بستند و نمازهای جمعه را نیز مانند آئینهای یکشنبه تعطیل کردند اما تسلیمشان در برابر واقعیت بیرحمِ کرونا را نباید با تجدیدنظرشان در الهیات جاهلیت اشتباه گرفت. رُم، روزگاری است که دریافته باید حساب زمین را از آسمان جدا کند اما قم نه! دستگاه تبلیغی دین در ایران از سر اجبار در برابر کرونا تسلیم شده اما چنان با قدرت آمیخته که هنوز معتقد است میتوان با کتاب و سنت بر ایران و جهان حکم راند. خلاصی قم هنگامی قابل باور است که کاخهای قدرت را نیز همانند بیمارستانها به اهلش بسپارد و با کتاب و مکتبش به مسجد و موعظه برگردد. اما تا وقتی در همه سنگرهای پیشاکرونا ایستاده و بر رنج انسان و ایران میافزاید میتوان فهمید که این سکوت و عقبنشینی، ناشی از پیامدهای فوری و مرگبار کرونا و تسلیمی از سر اجبار است.
قدرت دینی و پارانویای طائفهای از دینداران همان اژدهای داستان مولوی است. خفتگی و تواضعش در برابر کرونا را نباید به حساب شعور و آگاهیاش گذاشت؛ تنها «از غم بیآلتی افسرده است» و زمستان کرونا که برود و «آفتاب بغداد» دوباره گرمش کند باز بازار الاهیات جاهلیت را میگشاید و مشتری میطلبد؛ هر چند انبوهی از مشتریان دیگر بر آن شوق و ذوق و اطمینان نیستند و به این بازار با چشم تردید مینگرند. پس از کرونا، اقتصاد جهانی و اعتقاد جهانی هر دو روزگار سختی در پیش دارند.