رعیّت، حاکمان و کاهنان

-

gorge-sajan-jardagh جورج سجعان جرداقمحمد جواد اکبرین: جورج سجعان جرداق (۱۹۳۳ -۲۰۱۴) استاد ادبیات و فلسفه در دانشگاه لبنان بود؛ هر چند به شعر و تاریخ و نمایشنامه‌نویسی بیشتر شهرت داشت تا فلسفه او را در ایران و جامعه شیعه با کتاب پنج جلدى «امام على؛ صداى عدالت انسانى» مى‌شناسند و در لبنان با قصیده «امشب شب من است» که «ام‌کلثوم» آن را خوانده است.

زمستان سال ۲۰۰۷ در دفتر رادیوی لبنان در اشرفیه بیروت که پاتوق معمولش بود به دیدارش رفتم و در میانه گفتگو درباره تعریفش از عدالت و تبعیض پرسیدم؛ نه فقط به خاطر نوشتن کتاب «کاخ‌ها و کوخ‌ها» و یا گفتارهای رادیویی‌اش که پر بود از این دغدغه، بلکه از این جهت که مسئله عدل چندان برایش مهم بود که علیرغم دیانتِ مسیحی‌اش از دیوار دین و آئین عبور کرده بود و توجه «نهج‌البلاغه» به عدالت و رفع فقر و تبعیض، او را به نوشتن کتابی در این باب کشانده بود؛ هر چند جرداق از شیعیان گلایه داشت! مى‌گفت «شیعیان کتاب مرا اعتراف به حقانیت خود خواندند تا على را به اندازه نداشته‌هاى خود پایین بیاورند و نخواستند باور کنند که او از یک مذهب بزرگتر است حتى اگر آن مذهب بر مدار و محورِ نامش شکل گرفته باشد». در عین حال گفت برای تحقق عدالت و رفع تبعیض، هم ایده دارد هم چهره. ایده‌اش مالکیت مردم و آبادی زمین بود و چهره‌اش علی‌بن ابی‌طالب! جرداق در یادداشت پیش رو که در نیمه دهه ۱۹۵۰ منتشر شده از ایده و چهره‌ی آرمانی‌اش می‌گوید با این یادآوری که او در منطقه‌ای می‌زیست که کشاورزی درآمد محوری‌اش بود.

غرض‌ام از ترجمه این یادداشت کوتاه فقط یک نکته است؛ ۷ دهه پس از این یادداشت، آنچه جرداق نوشته صرف‌نظر از آنکه در روش تا چه اندازه عملی باشد و در نظر برخی حتی تصویری رمانتیک از عدالت به دست دهد، اما همین که هنوز هم راه «مبارزه علیه فقر و تبعیض» از رویارویی با حکمرانان و کاهنان می‌گذرد نشان می‌دهد نوشته‌های کهن لزوما کهنه نیست و ما گاهی از سر «تجدید عهد» به بازخوانی‌شان نیازمندیم تا مبادا «شهروندان مُحق» بی‌آنکه بدانند به تدریج به «رعیت مستحق» تبدیل شوند.

مالکیت مردم و آبادی زمین

رفع فقر دو پایه دارد؛ مالکیت مردم و آبادی زمین.

نخست: تعلق همه منابع ثروت به همه مردم به این معناست که به مقدار استحقاق میان افراد توزیع شود، البته پس از آنکه به همه امکان کار داده شود. هیچکس حق ندارد بدون توجه به مصالح عمومی و با تمرکز بر مصالح خود هر قدر را که خود مى‌خواهد از املاک و اموال مردم تصرف کند. البته این وظیفه دولت است که با دقت و عادلانه اجراى این سیاست را بر عهده بگیرد. ملت یک پیکر است و دولت باید بدون تبعیض و تساهل از همه اعضاى آن مراقبت کند. به همین علت هم با در نظر گرفتن نیازهای مردم سهمى از سود و درآمدشان را مى‌ستاند. در کم و بیشِ این مالیات، آن اندازه که حفاظت، امنیت، مصلحت، شرافت، عزت و معیشت مردم اقتضا می‌کند تعیین‌کننده است.

دوم: آبادى زمین، مایه و پایه رشد و معیشت است. از این‌رو کارگزاران و کارمندان باید به آبادی زمین، بیش از آنچه در جمع مالیات مى‌کوشند نظر کنند، زیرا بدون آبادی زمین و گشایش در کار مردم، مالیات نیز گرفتنی نیست و تنها حکمرانی از زمینِ ناآباد و مردمانی نادار مالیات مى‌ستاند که عقلش را از دست داده باشد و بخواهد مملکت و مردم را نابود و قدرتش را سست و بی‌اتکا کند.

غرض‌ام از ترجمه این یادداشت کوتاه فقط یک نکته است؛ ۷ دهه پس از این یادداشت، آنچه جرداق نوشته صرف‌نظر از آنکه در روش تا چه اندازه عملی باشد و در نظر برخی حتی تصویری رمانتیک از عدالت به دست دهد، اما همین که هنوز هم راه «مبارزه علیه فقر و تبعیض» از رویارویی با حکمرانان و کاهنان می‌گذرد نشان می‌دهد نوشته‌های کهن لزوما کهنه نیست و ما گاهی از سر «تجدید عهد» به بازخوانی‌شان نیازمندیم تا مبادا «شهروندان مُحق» بی‌آنکه بدانند به تدریج به «رعیت مستحق» تبدیل شوند.

زمین نیز نه به خودیِ خود آباد می‌شود و نه با جهل و کژفهمی حاکم راه به اصلاح می‌برد. علی‌بن‌ابی‌طالب می‌گوید اگر جامعه از حاکمیت و معیشت خود ناراضی باشد حاکم نمی‌تواند به زور از چنین مردمی خراج بستاند. زیرا بی‌تردید اصول اجتماعی و قوانین انسانى و مقیاس‌هاى اخلاقى، برآنند که دریافت و پرداخت مالیات در گشایش و گشودگی است نه در بستگی و تنگدستى.

حکمرانان، پیش از اخذ مالیات باید در تحسین معیشت بکوشند. پسر ابی‌طالب به مأموران خراج مى‌گوید: هرگز به پای خراج، سراغ لباس تابستانى و زمستانى مردم و رزقى که مى‌خورند و چهارپایى که بر آن سوار و مشغول به کارند نروید و هرگز به خاطر دِرهمی، کسی را تازیانه نزنید و ایستاده نگاهش مدارید و از اثاث معیشت‌‌اش چیزی نفروشید، زیرا روش ما در أخذ خراج «مدارا» است که اگر کار مردم به صلاح نرسد کاری به اصلاح نمی‌رسد.

مردم اما چگونه می‌توانند در آبادی زمین بکوشند و از مواهبش بهره ببرند و از منابعش استخراج کنند و در امنیت به سر برند؟ برخی از پیشینیان مى‌پنداشتند که راه آبادى زمین استخدام اجباریِ بردگان است. مزد اندکی اگر به آنان پرداخت می‌شد از سر شفقت بود نه وظیفه! زیرا بهره از آنِ مالکان و اشراف بود. در این منظر، قدر انسان و مقدار کار از میان رفته بود. این منظر بدَوی اما قانون‌های نوشته و نانوشته داشت. حاکمان و کاهنان از حرمتِ نداشته‌ی مردم و زحمتکشان بهره‌ها بردند و یکی با نام مملکت و دیگری از راه عبادت و عبودیت به کمک هم شتافتند و خون مردم را مکیدند. کاهنان به مردم مى‌آموختند زمینی را که در آن کشت و کوشش مى‌کنند متعلق به آنان نیست، بلکه از آنِ خدایان معابد است و این خدایان، آنها را به حکمرانان بخشیده‌اند و حکمرانان نیز به هر که بخواهند مى‌بخشند!

رعیت اندک اندک باور کرد که نه تنها بخشی از محصول زمینی را که در آن کشت و کار می‌کند باید به خدایان ببخشد و نه تنها حاکم که نظرکرده‌ی خدایان است حق دارد آنچه می‌خواهد از محصول بردارد، بلکه به وقت ضرورت باید زمین و کار خود را ترک گوید و براى ارباب کار کند.

رعیت سرانجام درنیافت که مالکیت چیست و اندازه‌اش تا کجاست. زیرا تاریخ رعیتِ عربی، تاریخِ غصب و تبعیض بود نه حق و عدالت.