اعتراضات افقی، سرکوب عمودی

ds6fg45dfg44f - محمد جواد اکبرینایران در یک دهه، سه دوره اعتراضات پردامنه را تجربه کرده است. خردادماه ۸۸، دی‌ماه ۹۶ و آبان‌ماه ۹۸. وجه مشترک این سه اعتراض «افقی» بودنِ آن است. یعنی مردم بدون دستور و دعوتِ کسی از بالا، با تفاهم و همدردی مشترک برای مطالبات‌شان به خیابان آمدند. حتی در خردادماه ۸۸ هم اگرچه موسوی و کروبی محور اعتراضات دانسته می‌شوند اما هر دو در همراهی با مردم به آنها پیوسته‌اند و برای بیرون آمدن مردم از آنها دعوت نکرده‌اند. میرحسین موسوی در ابتدای بیانیه هفدهم تصریح کرده است که «علی‌رغم درخواست‌های فراوان»، او و همراهانش اطلاعیه دعوت صادر نکرده‌اند اما «با این وصف یک بار دیگر مردمی خداجوی به صحنه آمدند و نشان دادند که شبکه‌های وسیع اجتماعی و مدنی که در طول انتخابات و بعد از آن به صورت خودجوش شکل گرفته است، منتظر اطلاعیه و بیانیه نمی‌مانند. در حالی که مردم نه روزنامه همراه و مشوقی در کنار خود داشتند و نه از صدا و سیما، به عنوان رسانه‌ای ملی و بی‌طرف و منصف و عاقل بهره می‌بردند».

این وجه مشترک در هر سه اعتراض دیده می‌شود و تفاوتش تنها در دامنه اعتراضات و طیف‌های شرکت کننده و نوع مطالبات است. البته در هر سه دوره از مطالبات، شعارهای ضد استبدادی فراوان تکرار شده اما دامنه اعتراضات در دوره سوم و به گواهی خود حکومت تا ۲۸ استان و ۱۰۰ نقطه گسترش یافته است. این سه دوره اگرچه در «افقی» بودن مشترک است اما حکومت در همه دوره‌ها آن را «عمودی» توصیف کرده و گفته سری در بالا مردم را تحریک و به خیابان کشانده است.

در ۸۸ موسوی و کروبی را فریب خورده‌ی دشمنی خوانده که در پشت صحنه اعتراضات را هدایت می‌کند. در ۹۶ آن را به دشمن خارجی نسبت داد که از طریق تلگرام و یک کانال مشخص (آمدنیوز) سازماندهی شده است و حتی برخی از نقش «برادرزن صدام» در رأس اعتراضات سخن گفته‌اند. در ۹۸ هم دست خارجی با سازماندهی «اشرار» بالای سر اعتراضات بوده و رهبر جمهوری اسلامی در همان ساعات نخست اعتراضات این را اعلام کرد. سخنگوی قوه قضائیه در گزارش اعتراضات ۹۸ می‌گوید «کسانی که در ایام اغتشاشات اغتشاش کردند…». او حتی نمی‌گوید «آن کسانی که در ایام اعتراضات اغتشاش کردند» و در قاموس‌شان چیزی به نام اعتراضات اصلا وجود ندارد و هر چه هست اغتشاشات است. مدیر مسئول روزنامه جوان، ارگان سپاه می‌نویسد: «با قطع اینترنت اغتشاشات و تلفات ۷۰% کاهش یافت»، به این معنا که اگر اینترنت قطع نمی‌شد ۷۰% بیش از ۲۸ استان و ۱۰۰شهر بر دامنه اعتراضات اضافه می‌شد و لابد چند برابر «تلفات» کنونی کشته می‌شدند. گویی دشمن خارجی از طریق اینترنت مردم را هدایت می‌کرده و حکومت مجبور است در ادامه این وضعیت صدها کشته دیگر از فریب خوردگان دشمن را در کارنامه سرکوبش ثبت کند. خبرگزاری تسنیم سپاه نیز ادعا کرد که با یک مقام سابق خزانه‌داری آمریکا به نام «رابرتس» مصاحبه اختصاصی (!) کرده و او به تسنیم خبر داده که «واشنگتن قصد اجرای انقلاب رنگی دارد، مثل جنبش سبز در ایران… و این اغتشاشات هم توسط سازمان سیا سازماندهی شد». هنوز عرق این خبر مضحک خشک نشده بود که “جیسون رضائیان” هم به رابرتس و برادر زن صدام اضافه شد و نماینده ولی فقیه در سپاه از نقش او در اعتراضات سخن گفت.

همین حکومت که اعتراضات را عمودی و از «بالای مستقر در خارج» توصیف می‌کند اما هنگامی که نوبت به ارزیابی سرکوب می‌رسد ماجرا را افقی می‌خواند و می‌گوید حکومت هیچ دستوری برای سرکوب نداده و جانشین فرمانده سپاه می‌گوید نیروهایش «هیچ اسلحه‌ای» به خیابان نیاورده‌اند. این یعنی نه تنها کشتار هم کار همان دشمن خارجی بوده بلکه اگر فردا معلوم شد نظامیانش کسی را کشته‌اند اقدام شخصی و موردی و استثنائی بوده است چنانکه در قتل‌های زنجیره‌ای و موارد مشابه «نیروهای خودسر» مقصر بوده‌اند و ترورها از بالا و سیستماتیک نبوده‌اند. مروری بر آنچه در این سالها گذشته گواهی می‌دهد که اتفاقا بر عکس، اعتراضات، افقی و خودجوش بوده و سرکوب‌ها عمودی و از بالا و سیستماتیک انجام شده و خودسر یا موردی نبوده است.

همین حکومت که اعتراضات را عمودی و از «بالای مستقر در خارج» توصیف می‌کند اما هنگامی که نوبت به ارزیابی سرکوب می‌رسد ماجرا را افقی می‌خواند و می‌گوید حکومت هیچ دستوری برای سرکوب نداده و جانشین فرمانده سپاه می‌گوید نیروهایش «هیچ اسلحه‌ای» به خیابان نیاورده‌اند. این یعنی نه تنها کشتار هم کار همان دشمن خارجی بوده بلکه اگر فردا معلوم شد نظامیانش کسی را کشته‌اند اقدام شخصی و موردی و استثنائی بوده است چنانکه در قتل‌های زنجیره‌ای و موارد مشابه «نیروهای خودسر» مقصر بوده‌اند و ترورها از بالا و سیستماتیک نبوده‌اند. مروری بر آنچه در این سالها گذشته گواهی می‌دهد که اتفاقا بر عکس، اعتراضات، افقی و خودجوش بوده و سرکوب‌ها عمودی و از بالا و سیستماتیک انجام شده و خودسر یا موردی نبوده است.

در سال ۸۸ و در روزهای پایانی تیرماه خیلی از معترضان که در خیابان گم شده بودند در کهریزک پیدا شدند. برخی از آنها زیر شکنجه دوام نیاوردند و جان دادند. یکی از آنها محمد کامرانی‌فر بود که ۱۸تیر به کهریزک رفت و یک هفته بعد پیکر خونین و بی‌جانش در بیمارستان لقمانِ تهران بود!

۴سال پس از فاجعه کهریزک، قاضی مرتضوی متهم این جنایت در جریان دادگاهِ ۶خرداد۹۲ منکر شکنجه شد و گفت «مرحوم کامرانی گرمازده شده بود…اگر مرحوم در بهداری پاشویه می‌شد تب او کاهش پیدا می‌کرد و منجر به مرگ نمی‌شد».

مشکل اینجا بود که حتی پزشک کهریزک هم زنده نبود تا بر حقیقتِ ماجرا شهادت دهد! آبان‌ماه ۸۸ اعلام شد که پزشک کهریزک (رامین پوراندرجانی) در بهداریِ نیروی انتظامی تهران، در خواب سکته کرد.

دو ماه بعد از اظهارات مرتضوی در دادگاه، دانشجویان در دیدارِ ۶مرداد۹۲ با رهبری نسبت به پرونده کهریزک اعتراض کردند. آقای خامنه‌ای جواب داد: «البته در حاشیه و گوشه و کنارِ یک حادثه‌ی بزرگ ممکن است مسائلی روی داده باشد که گاه یک نفر مظلوم یا ظالم واقع شود». کشتن بچه‌های مردم از نظر او «حاشیه و گوشه و کنار» بود و بنابراین طبیعی بود که ۸سال طول بکشد تا مرتضوی بازداشت و به دوسال زندان محکوم شود. همین ۲ سال را هم نماند و چندی پیش، بعد از گذران دو سوم از محکومیتش آزاد شد. بارها به مرخصی رفت و حتی در کربلا دیده شد.

با این‌همه اما اگر محسن، فرزند آقای روح‌الامینی (از مدیران انقلابیِ نظام) در میان شهدای کهریزک نبود شک دارم که اصلا چنین پرونده‌ای گشوده می‌شد تا شامل امثال محمد کامرانی‌فر (فرزند یک کارمند عادی) شود. بعدها قاضی حیدری‌فر، دیگر متهمِ جنایت کهریزک در مصاحبه ۲۲مهر۹۶ با شرق گفت: «من به وظیفه خودم در دفاع از نظام و حریم ولایت عمل کرده‌ام/اگر می‌دانستم پسر آقای روح‌الامینی در آن جمع است او را به احترام پدرش آزاد می‌کردم/اما فرزندش زمان بازجویی، هویت خود را کتمان کرده بود».

مرتضوی هم در دفاعیاتش گفت: «اینجانب صرفا به دلیل ایفای وظایف قانونی و تکلیف الهی در مهار اغتشاشات و فتنه سال ۱۳۸۸ محکوم شدم. فوت مرحوم روح‌الامینی فرآیندی تدریجی و زمانبر بوده و بر اثر یک ضربه‌ی نوعا کشنده یا یک حادثه ناگهانی اتفاق نیفتاده است».

و اما “رامین پوراندرجانی” معروف به پزشک کهریزک؛ او شاهد شکنجه معترضان به انتخابات سال ۸۸ در کهریزک بود و قرار بود به دادگاه برود و بر آنچه آنجا گذشت گواهی دهد. اما به دادگاه نرسید.

مسئولان، علت مرگ این پزشک ۲۶ساله را نخست سکته در خواب و سپس مسمومیت اعلام کردند. جسد رامین پوراندرجانی، بدون اجازه کالبدشکافی به خانواده، به دست نیروی انتظامی دفن شد. پدرش‌ به رادیو فردا گفت: «زنگ زدند گفتند بیا جنازه‌اش را بگیر و ببر، من چه کار می‌توانستم بکنم… گفتند تصادف کرده. با نام تصادف ما را دعوت به تهران کردند. شب قبلش، من و رامین ۷ یا ۸ دقیقه با هم صحبت کرده بودیم، خیلی حالش خوب بود، خیلی… ما نتوانستیم حتی چهره رامین را پس از مرگ ببینیم».

۸ سال پس از مرگش وقتی خبرگزاری ایلنا از سردار «علی قلی فودازی» رییس وقت بازرسی پلیس تهران از علت مرگ او پرسید گفت: «آن پزشک وظیفه دچار جنون آنی شد و با خوردن قرص خودکشی کرد»! سردار در این مصاحبه همه چیز را انکار کرد و گفت «کسی در کهریزک مورد ضرب و شتم قرار نگرفت و چند نفری که در این جریان کشته شدند به علت سرماخوردگی و ابتلا به مننژیت درگذشته‌اند». حالا این سردار، بازنشسته شده و آسوده از هر محکمه و محاکمه‌ای، درباره کسانی که به اتهام مشارکت در این فاجعه بازداشت شدند گفته است: «من پرونده تمام این مسئولان را پیگیری کردم تا آزاد شوند».

در نمونه‌ای دیگر، صانع ژاله” دانشجوی دانشگاه هنر بود که در ادامه اعتراضات جنبش سبز (بهمن ۸۹) کشته شد. پیکرش را به خانواده‌اش تحویل ندادند و مجبورشان کردند مصاحبه کنند و بگویند پسر ما بسیجی بود و توسط معترضان کشته شد!

روزنامه کیهان هم برایش کارت جعلی بسیجی چاپ کرد و او را همکار نهادهای امنیتی نظام و بسیجی خواند. بعد از اینکه پدرش مجبور به مصاحبه شد برایش تشییع با شکوهی برگزار کردند و نایب‌رییس وقتِ مجلس او را فرزند بسیج و مخالف فتنه خواند. اما برادرش طاقت نیاورد؛ مصاحبه کرد و گفت: «همه ماجرا دروغ است، برادرم بسیجی نبود، خانواده‌ام تحت فشار بودند و جنازه را تحویل‌شان نمی‌دادند».

۹سال بعد از آن رسوایی، کیهان پروژه جدیدی را کلید زد. پس از انتشار خبر خودسوزی و مرگ سحر خدایاری (معروف به دختر آبی) که در اعتراض به تبعیض در رفتن زنان به استادیوم‌ها خودسوزی کرد، به سراغ پدرش رفت و او را «جانباز و فدایی انقلاب» خواند که در مصاحبه با کیهان گفته: «مطرح کنندگان حضور زنان در ورزشگاه‌ها را مقصر می‌دانم واقعا زنان چه نیازی به حضور در ورزشگاه دارند»!

در ساعت نخست انتشار خبر در حالی که شبکه‌های اجتماعی و رسانه‌های بین‌المللی ماجرای سحر را با جزئیات پخش کردند شورای عالی امنیت ملی اکثر روزنامه‌های داخل را از پرداختن به خبر ممنوع کرد و اجازه تشییع پیکرش را ندادند و او را پنهانی به خاک سپردند. ‏⁧

وقتی از رئیس قبلی قوه قضائیه (صادق لاریجانی) درباره فشار بر زندانیان سیاسی پرسیدند گفت: «ما اصلا زندانی سیاسی نداریم». (۱۵بهمن۹۷) جواد ظریف هم در پاسخ به شبکه تلویزیونی پی‌بی‌اس گفته بود: «ما افراد را به خاطر عقایدشان زندانی نمی‌کنیم» (۱۰اردیبهشت۹۴) یا پیش‌تر وقتی خبرنگاری از احمدی‌نژاد درباره تضییع حقوق همجنس‌گرایان در ایران پرسید گفته بود: «اصلا همجنس‌باز در ایران نداریم» (۲مهرماه۸۶) از این نمونه‌ها بسیار است؛ اما همه‌شان از الگوی رهبر جمهوری اسلامی پیروی می‌کنند؛ او در نخستین سخنرانی سال۹۷ در حرم امام رضا گفته بود: «هیچ کس بخاطر این‌که نظرش مخالف نظر حکومت است مورد تعقیب و فشار قرار نمی‌گیرد. هر کس چنین ادعایی کند دروغ گفته است و بنا هم نیست کسی متعرض اینها شود».

در اعتراضات آبان ۹۸ نیز خواهر شهید امیرحسین کبیری (که در گلشهر کرج کشته شد) به رسانه‌ها گفته است که وقتی به پاسگاه رفت تا از بازداشت برادرش خبر بگیرد به او گفتند آنجا کسی دستگیر نشده، همه یا زخمی‌اند یا کشته! بعد از تحویل پیکر هم امضا گرفته‌اند که اعلام شود مرگ بر اثر تصادف بوده، شبانه دفن شود و مراسمی برگزار نشود. این گواهی را اگر کنار نمونه‌هایی شبیه صانع ژاله و دفن شبانه هاله سحابی بگذاریم و یا با گواهی سایر خانواده‌های قربانیان در ۸۸ و ۹۶ و ۹۸ مقایسه کنیم به یک «مدل سراسری سرکوب» می‌رسیم که نشان از یک روش عمودی و سیستماتیک دارد.

در نمونه‌ای دیگر، هنگامی که اعلام شد جمعی از کارگران نیشکر هفت‌تپه به جرم اعتراض به ماهها حقوق عقب‌افتاده‌شان به ۶ تا ۱۸سال زندان و ۷۴ ضربه شلاق محکوم شدند شبکه‌های اجتماعی و رسانه‌ها پر شد از صدای اعتراض به این احکام. ناگهان «یک مقام آگاه» به خبرگزاری مهر گفت فقط یکی از بازداشتی‌ها کارگر بوده که او هم آزاد است. یعنی صورت مسئله کلا پاک شد و اصلا «کارگر بازداشتی» نداریم. فردای این خبر⁩ سخنگوی قوه قضائیه هم گفت: «متهمان جز دو سه نفرشان بقیه کارگر نبودند». یعنی در فاصله چند ساعت «فقط یکی‌شان کارگر است» شد «فقط دو سه نفرشان کارگرند». همزمان سپیده قلیان (دانشجویی که به اتهام همراهی با کارگران معترض به ۱۸سال زندان محکوم شد) از زندان نامه‌ای را به بیرون رساند که در آن نوشته بود: «بازجوها گفتند: کمک کن تا مستندی از فریب خوردنت ساخته شود تا ما هم کمک کنیم نزد خانواده‌ات برگردی… نپذیرفتم و اکنون ماههاست که زندانم/به من بگویید چگونه از قوه قضاییه شکایت کنم؟» در این نمونه، تمام تلاش نظام این بود که به مردم بگوید: نه کارگر بازداشتی داریم، نه اصلا کسی اعتراضی دارد و آنکس که اعتراض کرده هم فریب‌خورده‌ی دشمن است. اما این اولین بار نبود که نظام به جای حل مسئله، صورت مسئله را پاک می‌کرد. مثلا وقتی از رئیس قبلی قوه قضائیه (صادق لاریجانی) درباره فشار بر زندانیان سیاسی پرسیدند گفت: «ما اصلا زندانی سیاسی نداریم». (۱۵بهمن۹۷) جواد ظریف هم در پاسخ به شبکه تلویزیونی پی‌بی‌اس گفته بود: «ما افراد را به خاطر عقایدشان زندانی نمی‌کنیم» (۱۰اردیبهشت۹۴) یا پیش‌تر وقتی خبرنگاری از احمدی‌نژاد درباره تضییع حقوق همجنس‌گرایان در ایران پرسید گفته بود: «اصلا همجنس‌باز در ایران نداریم» (۲مهرماه۸۶) از این نمونه‌ها بسیار است؛ اما همه‌شان از الگوی رهبر جمهوری اسلامی پیروی می‌کنند؛ او در نخستین سخنرانی سال۹۷ در حرم امام رضا گفته بود: «هیچ کس بخاطر این‌که نظرش مخالف نظر حکومت است مورد تعقیب و فشار قرار نمی‌گیرد. هر کس چنین ادعایی کند دروغ گفته است و بنا هم نیست کسی متعرض اینها شود».

یکسال و نیم بعد از این سخنرانی ۱۶ نفر به اتهام نوشتن نامه مخالفت با رهبری بازداشت شدند. مشکل اما پاک کردن صورت چند مسئله نیست؛ مشکل اصلی، اکثریت مردم یک کشورند که چیزهایی برای «زندگی» می‌خواهند که حکومت‌شان نمی‌خواهد. مسئله‌ی اصلی «مردم ایران»اند و این را باید پاک کرد!

سرکوب عمودی تنها به اعتراضات دوره‌ای هم محدود نمی‌شود بلکه در خالی کردن کشور از سرمایه‌های انسانی‌اش هم قابل مشاهده است:

یکماه پیش از اعتراضات آبان ۹۸ (۱۷ مهرماه) رهبر جمهوری اسلامی از «دلّالی و انتقال نخبگانِ مستعد به خارج از کشور» انتقاد کرد و گفت «جوان نخبه را دلسرد می‌کنند»!

آمار رسمی می‌گوید اکثر دانش‌آموزان ایرانی مدال‌آور در المپیاد طی دو دهه گذشته از ایران مهاجرت کرده‌اند. ۶سال پیش وزیر وقت علوم هشدار داد که «میزان ضرر از بابت مهاجرت مغزها سالانه ۱۵۰ میلیارد دلار است». او گفته بود: «باید ببینیم نخبگانی که برای کسب دانش روز دنیا به خارج رفته‌اند اگر شرایط برای برگشت آنها فراهم نباشد کشور چه خسارتی را تحمل خواهد کرد.” (۱۷دی۹۲)

نمونه‌های زیادی از سرنوشت نخبگان در این کشور وجود دارد که روایت تلخش از عهده این مقاله خارج است. فقط سه نمونه را یادآوری می‌کنم:

۱)سال ۹۶ و با افزایش بحران آب و محیط زیست در ایران، دکتر کاوه مدنی (نایب‌رییس مجمع محیط زیست سازمان ملل و استاد امپریال کالج لندن) تصمیم گرفت به وطن برگردد. پس از بازگشت، معاون سازمان حفاظت از محیط زیست شد. اما ۶ماه هم دوام نیاورد؛ هنگامی که اطلاعات سپاه، نخبگان و فعالان محیط زیست را به اتهام جاسوسی بازداشت و شکنجه کرد (و یکی از اساتید محیط زیست نیز در زندان خودکشی شد) کاوه مدنی مجبور شد از ایران برود، آن هم با توصیه دولت! این همان پرونده‌ای است که وزارت اطلاعات رسما اتهام جاسوسی آنها را تکذیب کرد و کاوه مدنی می‌دید که در برابر گروگانگیران سپاه، حتی حرف وزارت اطلاعات هم اعتبار ندارد!

سرکوب عمودی تنها به اعتراضات دوره‌ای هم محدود نمی‌شود بلکه در خالی کردن کشور از سرمایه‌های انسانی‌اش هم قابل مشاهده است: نمونه‌های زیادی از سرنوشت نخبگان در این کشور وجود دارد که روایت تلخش از عهده این مقاله خارج است…کسانی همچون دکتر کاوه مدنی (نایب‌رییس مجمع محیط زیست سازمان ملل و استاد امپریال کالج لندن)، امید کوکبی (برگزیده المپیاد و دانشجوی دکترای فیزیک اتمی در دانشگاه تگزاس آمریکا) و در نمونه‌ای از سرنوشت نخبگانی که در ایران ماندند، دکتر فرهاد میثمی (پزشک، متفکر و فعال مدنی).

۲)امید کوکبی (برگزیده المپیاد و دانشجوی دکترای فیزیک اتمی در دانشگاه تگزاس آمریکا) که سال ۱۳۸۹ پس از سفر به ایران بازداشت شد اما هرگز سندی برای اتهام جاسوسی‌اش پیدا نشد و آنقدر در زندان ماند که دچار سرطان کلیه شد و مجبور شدند آزادش کنند.

۳)در نمونه‌ای از سرنوشت نخبگانی که در ایران ماندند، دکتر فرهاد میثمی (پزشک، متفکر و فعال مدنی) را در کتابخانه‌اش بازداشت کردند و دارد زندان ۶ساله‌ی خود را می‌گذراند. اتهامش اعتراض به حجاب اجباری است. چندی پیش دکتر میثمی و محمد حبیبی (معلم زندانی) تصمیم گرفتند با زندانبان “مقابله به مثل” کنند و اعلام کردند تا وقتی حقوق ما را رعایت نکنید ما هم قانون زندان را رعایت نمی‌کنیم. یعنی نه تنها در بیرون امنیت ندارند بلکه در زندان هم کمترین حقوق‌شان مراعات نمی‌شود.

وقتی سیاست‌های فرهنگی، سیاسی و امنیتیِ رهبری باعث اضطرار به مهاجرت و موج خروج نخبگان و دلسردی‌شان شده، وقتی به بهانه سپردن کارها به “فرزندان انقلابی”اش، شرط مدیریت بیش از آنکه دانایی و توانایی باشد تملق و چاپلوسیِ نظام است، در چنین شرایطی نباید دنبال مقصر «دلّالی و انتقال نخبگانِ مستعد به خارج» گشت! چون دلّال اصلیِ مهاجرت، شخص رهبری است و سرکوب عمودی از این جنس را هم شخص او هدایت و تقویت می‌کند.

وجه مشترک اعتراضات ۸۸ و ۹۶ و ۹۸ این است که حکومت هر بار گمان کرد یک دوره است که می‌گذرد، اما هرگز نگذشت! چون “یک دوره” نیست که بگذرد، “یک دوران” است که تازه آغاز می‌شود. حکومت همان تباهی که بود می‌ماند، اما آدم‌های این دوره دیگر بر آن تبار که بودند نیستند. بن‌بست، آرایش اجتماعی-سیاسی دیگری می‌آورد. به هم ریختن آرایش اصولگرا-اصلاح‌طلب و نیز پیرایش نیروهایی که تا پیش از این با پرچم‌های مشخصی شناخته می‌شدند از پیامدهای این بن‌بست است.