چهارم دسامبر امسال، همزمان با انتشار این یادداشت، ۴۳سال از مرگ “هانا آرنت” فیلسوف نامدار آلمانی میگذرد. به گمانم نگاه حساس او به «پیامدهای عمل سیاسی» میتواند در نگاه ما به اما و اگرهای «بازگشت سلطنت» در ایران تاثیرگذار باشد.
در ۲۷ ماه میِ ۱۹۶۷ هنگامی که شاه برای دیداری رسمی و ۹روزه به آلمان سفر کرد، دانشجویان آلمانی در شهرهای مختلف، علیه آنچه همدستی او با امپریالیسم میخواندند تظاهرات کردند. به باور آنها «شاه نه تنها مردم ایران را در اختناق و استبداد نگه داشته، بلکه به عنوان “بازوی نیرومند امپریالیسم در خاورمیانه” در سرکوب جنبشهای رهاییبخش نقش مستقیم دارد». سه روز بعد در مونیخ، تظاهرات گستردهای علیه او صورت گرفت که به خشونت کشیده شد. کمتر از یک هفته بعد هنگام ورود شاه به اُپرای برلین، خیابانهای اطراف اُپرا تا ساعتها میدان درگیری جوانان و دانشجویان آلمانی با پلیس بود. همان شب یکی از تظاهرکنندگان از پشت سر هدف گلوله قرار گرفت و کشته شد و این ماجرا به خشم عمومی دامن زد. بنابر نظرخواهی که هفتهنامه “اشپیگل” در ژانویه ۱۹۸۸ انجام داد، ۶۵درصد افرادی که در سال ۱۹۶۷ دانشجو بودند، گفتهاند که دیدار شاه از آلمان در توجه آنها به سیاست و کشیده شدن آنها به دیدگاههای چپ تعیینکننده بوده است.
سه سال بعد از آن سفر، هانا آرنت در مصاحبهای که موضوع «پیامدهای عمل سیاسی» در آن بسیار پررنگ است به آن واقعه اشاره میکند. او که در تابستان ۱۹۷۰ به پرسشهای آدلبرت رایف، روزنامهنگار و فرهنگشناس آلمانی پاسخ میدهد علیرغم تاکید بر انسداد اصلاح و تغییر در سیاستهای استبدادی شاه در ایران، نسبت به مسئولیت مخالفان در برابر «نتایج عمل سیاسی»شان نیز هشدار میدهد و میگوید:
«مشکل چپ نو این است که دغدغهای بیش از پیامدهای تظاهراتاش ندارد. آنها بهسادگی از زیر تمام چیزهایی در میروند که واقعی و نیازمند مسئولیت مستقیم هستند. این در مورد نظریهها و نیز کنشهای آنها صادق است •[مثلا] هنگامی که دانشجویان آمریکایی علیه جنگ ویتنام تظاهرات میکنند، آنها علیه سیاست منافع آنی کشورشان و به خودشان اعتراض میکنند. اما زمانی که دانشجویان آلمانی همین کار را میکنند، این تا حد زیادی با حضور شاه ایران مرتبط است؛ کمترین احتمالی در میان نیست که آنان شخصاً مسئولیتی بپذیرند. علاقهی پرشور به مسائل بینالمللی که مستلزم هیچ مخاطره و هیچ مسئولیتپذیری نیست و اغلب پوششی بوده است برای پنهانکردن منافع ملّى •در سیاست، ایدهآلیسم معمولاً چیزی بیش از یک عذر و بهانه برای بازشناسینکردن واقعیتهای ناخوشایند نیست. ایدهآلیسم میتواند در کل، شکلی از فرار از واقعیت باشد».
او در بخش دیگری از این گفتگو میگوید: «آنقدر بلاهت در روزگار ما زیاد است که انتخاب بزرگترین آنها سخت است. اما اگر بخواهیم جدی حرف بزنیم، بلشویسمستیزی بهعنوان یک نظریه، بهعنوان یک مکتب، ابداع کمونیستهای سابق است. منظورم فقط هر بلشویک یا کمونیست سابق نیست، منظورم کسانی است که “اعتقاد داشتند” اما روزی توهمهایشان به دست شخص آقای استالین درهمشکست؛ یعنی، کسانی که واقعاً انقلابی یا فعال سیاسی نبودند بلکه، همانطور که خودشان میگفتند، خدایی را گم کرده بودند و بعد هم در جستوجوی خدایی نو بودند و هم نقطهی مقابل آن، یک شیطان نو! آنها صرفاً الگو را وارونه کردند. اشتباه است اگر بگوییم ذهنیت این آدمها تغییر کرد؛ آنان بهجای جستوجوی باورها واقعیتها را ندیدند، بررسی نکردند و تلاش نکردند اوضاع را عوض کنند».
آرنت در این گفتگو اگرچه به مسائل و شرایط آلمان در آن روزگار نظر دارد اما به نقض غرض جنبش دانشجویی علیه استبداد نیز اشاره میکند؛ گویی اگرچه نماند تا انقلاب ۱۹۷۹ ایران را ببیند اما میتوانست پیشبینی کند که قیام علیه شاه مستبد اگر با اندیشیدن در پیامدهای عمل سیاسی همراه نباشد میتواند به نقض غرض بینجامد و کار به جایی برسد که به خود نهاد دانشگاه، لطمهای جبرانناپذیر وارد کند؛ اتفاقی که انقلاب فرهنگی سال ۵۹ آغاز آن بود.
آنچه من از سخن آرنت میفهمم این است که چه در آلمان و ایرانِ آن روز و چه امروز، سکهی نجات از یک حکومت استبدادی یک روی ندارد. روی دیگر این نجات، افتادن به دام کسانی است که وضعیت را دشوارتر و مشکل را عمیقتر میکنند. وضعیتی که میتوان آن را «نجاتِ منفی» نامید. نجات منفی تعبیری پاردوکسیکال و هولناک است. گویی با طناب دار، افتادهای را از چاه بیرون میکشند.
به عنوان نمونه، کدامیک از مواضع کلان آیتالله خمینی در روزهای پیش از پیروزی انقلاب، خلاف چشماندازی بود که آزادیخواهانِ آن روز برای آینده ایران ترسیم میکردند؟ حتی قرار بود جمهوریتِ «جمهوری» اسلامی مثل فرانسه و دیگر کشورهای دموکراتیک دنیا باشد. اما اوضاع در این ۴۰سال چنان پیش رفت که نه تنها جمهوریت نماند بلکه بخشی از نسل جدید در شبکههای اجتماعی، بازگشت سلطنت را علاج این انسداد میدانند و آزادی و اقتصادِ ویران خود را در این بازگشت جستجو میکنند.
شعارهای این بازگشت، سخنانی از جنس گفتگوی اخیر رضا پهلوی با تلویزیون ایراناینترنشنال است. آن گفتگو را ببینید؛ برای تک تک آن سخنان زیبا میتوان نظائری تاریخی در نوفللوشاتو یافت؛ همانجا که آیتالله خمینی مردم خسته از استبداد را وعدههای شیرین میداد.
به عبارت دیگر جمهوری اسلامی کارنامهای تباه از استبداد دینی دارد اما خاندان پهلوی بی آنکه پاسخگوی کارنامهی استبدادی آخرین شاه ایران باشد شبیه همان وعدههای زیبای آیتالله خمینی در فرانسه را این بار از زبان رضا پهلوی در آمریکا تکرار میکند.
اگر زندانیان و مخالفان در این ۴۰سال شاهدان عینیِ کارنامهی ولایتاند، مخالفان و زندانیان دهههای ۴۰ و ۵۰ نیز شاهدان کارنامهی سلطنتاند. روانشناسان اما میگویند همانگونه که تشنه، در بیابانِ بیآب، سراب را آب میپندارد عشق و نفرت هم گرفتار سراباند. عاشق و متنفر، هر دو چنان بیتابند که ممکن است در طلب آنچه میخواهند یا نمیخواهند گرفتار نقض غرض شوند و به تعبیر هانا آرنت «تنها الگو را وارونه کنند بیآنکه وضعیت و ذهنیتشان تغییر کند».
- گفتگوی آدلبرت رایف (Adelbert Reif 1936 -2013) با هانا آرنت Adelbert Reif (Hg.): Gespräche mit Hannah Arendt , Piper, München 1976. ترجمه: مجتبی گلمحمدی. رادیو زمانه
- سفر آخرین شاه ایران، نقطه عطفی در تاریخ آلمان – علی امینی نجفی. بیبیسی فارسی
- گفتگوی ایراناینترنشنال با رضا پهلوی. بخش نخست از برنامه میدان