انعطاف ناپذیری، یکی از خواص حکومتهای انقلابی در سالهای نخستینِ آنهاست و روش ایران نیز از این قاعده مستثنا نبوده است. به داوریِ یکی از اساتید سیاست بینالملل که به تازگی سخنرانی جامعی در ارتباط با سیاست خارجی ایران در لندن داشت، گرچه با گذشت زمان، ما شاهد قدری انعطاف در برخی زمینههای مربوط به سیاست داخلی بویژه در رابطه با مسائل اقتصادی و فرهنگی بودهایم، ولی خطوط کلی سیاست خارجی ایران تغییر نکرده است و مسئولان حکومت اسلامی، امروز همچنان وارث شعارهائی از قبیل «مرگ بر آمریکا و مرگ بر اسرائیل» هستند که نه میتوانند آنها را دور بریزند و نه قادرند کوچکترین استفادهای برای تحریک افکار عمومی و کسب حمایت از سوی مردم و یا پیشبرد مقاصدشان از آنها به عمل آورند.
این در زمانی است که مسئولان دو حکومت انقلابیِ دیگر قرن بیستم ـ کوبا و چین ـ که بازماندگانش به هرتقدیر کماکان موفق به حفظ قدرت در کشورهایشان بودهاند، بقاء حکومتهایشان را در پایان دادن به انزوا از جامعه بین المللی و پیوستن به «دهکده جهانی» تشخیص دادهاند و تامین منافع و بخصوص بهبود اوضاع اقتصادیشان را در بازسازی روابطشان با بازارهای بینالمللی و آمریکا پایهگذاری نمودهاند. در این میان، میتوان به کشور ویتنام نیز اشاره کرد که بعد از دو دهه جنگ چریکی با آمریکا که به مرگ بیش از یک میلیون شهروند آن کشور و بیش از ۶۰ هزار سرباز آمریکائی انجامید، نهایتا توانست به نوعی با آمریکا کنار آید و از آن طریق، موجبات بازسازی و رونق اقتصادی کشورش را هموار کند.
در مثالی دیگر، با آغاز اولین ملاقات رو در رو، میان دشمنان دیرپائی چون مائوتسه تونگ و ریچارد نیکسون در پی سفر تاریخی رئیس جمهور آمریکا در سال ۱۹۷۲ به چین کمونیست، نه تنها معادلات دیپلماتیک ـ استراتژیک آن زمان بطور چشمگیری تغییر یافت، بلکه شرایطی را امکان پذیر کرد تا کشوری فقیر و عقب افتاده با پایان دادن به انزوای بین المللی خود، در فاصلهای کمتر از ۳۰سال به دومین اقتصاد بزرگ جهان تبدیل شود.
نباید از یاد برد که ابعاد دشمنی میان آمریکا و چین کمونیست به مراتب از آنچه که میان ایران و آمریکا در ۳۹ سال پیش گذشته، پیچیدهتر و عمیقتر بوده است؛ افزون بر اینکه آن دو کشور به مدت سه سال در شبه قاره کره (۱۹۵۰ تا ۱۹۵۳)، درگیر جنگ مهلکی بودند که بیش از ۵۰هزار آمریکائی و ۱۸۰هزار چینی کشته به جای گذاشت. در این فاصله، آمریکا برای مدتی بیش از ۲۰ سال توانست از طریق قدرت و اعمال نفوذش در جامعه بین المللی، نه تنها چین کمونیست را در انزوای جهانی قرار دهد بلکه توانسته بود برای بیش از ۲۰سال مانع از آن شود که دولت چین بتواند صاحب کرسیاش به عنوان یکی از اعضای دائمی در شورای امنیت سازمان ملل باشد و تا زمانی که میتوانست از آراء اکثریت نمایندگان کشورهای جهان در مجمع عمومی سازمان ملل برخوردار باشد، دولت فراری ژنرال چیان کایچک در جزیره کوچک تایوان را در پی پیروزی انقلاب چین در سال ۱۹۴۹، تحت عنوان دولت «چین ملی» و «نماینده واقعی مردم چین» به رسمیت شناخت.
در ارتباط با ایران در پی پیروزی انقلاب اسلامی، عکس العمل دولت آمریکا کاملا بر عکس تجربه نافرجام ۳۰سال قبلش با فاتحان انقلاب چین بود زیرا که دولت آمریکا ساعاتی بعد از پیروزی انقلاب، در زمره اولین کشورهای جهان بود که «دولت موقت انقلاب اسلامی ایران» را به ریاست مهندس مهدی بازرگان به رسمیت شناخت. ولی این بار مسئولان پشت پرده و تمامیت خواه در جمهوری اسلامی با به دست گرفتن اهرمهای اصلی قدرت و کنار زدن تمام رقبای سیاسی با تکیه بر تندروی و انتقامجوئی، مشوق شعارهائی چون «مرگ بر آمریکا» و «مرگ بر اسرائیل» بودند که کار مملکت را نهایتا به گروگانگیری و قانون شکنی و برادر کشی کشاند که هنوز بعد از گذشت ۳۹ سال، مردم ایران، کماکان تاوان صدمات ناشی از اشتباهات و تخلفات آنان را میپردازند.
تجربیات ۳۹سال گذشته باعث شده تا بسیاری از انقلابیون سال ۵۷ عملکرد پیشین خود را با دیدی انتقادی مد نظر قرار دهند و بیشتر آنان با واقع بینی به این نتیجه رسیدهاند که باید به دنبال حل مشکلات عدیده و انباشته شده مملکت با ممانعت از تکرار اشتباهات گذشتهشان باشند، اما این برداشت متاسفانه در میان اقلیت کوچک و تمامیت خواهی در هیات حاکمه که علیرغم از دست دادن محبوبیت و مشروعیت عمومی خود همچنان اهرمهای اصلی قدرت را در انحصار خود دارند ، به هیچ وجه مشاهده نمیشود.
تردیدی نیست که ظهور افرادی چون ترامپ در آمریکا و محمد بن سلمان در عربستان و تشدید حملات لفظی شدید و تهدیدات خصمانه آنها علیه ایران و تداوم حضور افرادی چون نتانیاهو در صحنه سیاسی اسرائیل و اساسا به جریان افتادن یک دسته بندی وسیع در منطقه برای مقابله با منافع دراز مدت ایران (نه فقط جمهوری اسلامی!)، عکس العمل بی چون و چرائی به رفتار نامعقول، غیر دیپلماتیک و تحریک آمیز دستهجاتی است که برای حفظ منافع و موقعیت خود در درون کشور، با شعارها و موضعگیریهای بیمصرف، فقط در دشمن تراشی و منزوی نمودن هرچه بیشتر مملکت در عرصه بین المللی کامروا بودهاند.
زمانی هم که دولت روحانی، بعد از ۸ سال سیاست های مخرب احمدی نژاد (که با وجود درآمدی بیش از ۶۰۰ میلیارد دلار از فروش نفت، مملکت را با فساد و نادانی و ناتوانی به آستانه ورشکستکی اقتصادی کشاند) توانست با عقد قرارداد برجام قدمهای اولیهای را برای پایان دادن به انزوای بین المللی ایران بردارد و زمینه را برای رسیدن به توافق بیشتر به منظور تلاش برای بازسازی اقتصاد ایران هموار سازد، باز هم همین افراد با تحریکات و کارشکنیهای هدفمند خود (مانند ایجاد تبلیغاتی از قبیل ترسیم نام اسرائیل بر روی موشکها)، از هیچ اقدامی برای جلوگیری از اقدامات دستگاه سیاست خارجی کشور برای رفع تنشها به منظور جلب سرمایه و تکنولوژی مورد نیاز مملکت دریغ نکردند و برعکس با تکیه بر لزوم پیاده کردن مقوله مضحک «اقتصاد مقاومتی»، انگار از همان اول خواستار وضعیتی بودند که آقای ترامپ نوید آن را داده و با خروج یکجانبه آمریکا از برجام، پیاده کردن «شدیدترین تحریمات اقتصادی در تاریخ» علیه ایران را دنبال میکند.
علاوه برخطر تشدید فشارهای اقتصادی بیشتر از سوی آمریکا، امروز ایران با این خطر نیز مواجه است که برای اولین بار درگیر یک جنگ تمام عیار با اسرائیل در خاک سوریه گردد. این در زمانی است که هم آمریکا و هم کشورهای عربی منطقه مانند عربستان سعودی ـ همه و همه ـ بی شک اسرائیل را در همه زمینهها حمایت خواهند کرد. گرچه باید امیدوار بود که طرفین به هرحال سعی کنند تا در حد امکان خط قرمزهایی را احتمالا با وساطت روسیه رعایت نمایند ولی نمیتوان مطمئن بود که بعد از ۳۹ سال شعار «مرگ بر اسرائیل»، سرانجام یک تبانی بینالمللی برای ضربه زدن به ایران و فراهم آوردن موجبات خروجش از سوریه، کار را به جنگ نکشاند.
حراست از منافع ملی ایران در اوضاع و احوال بحرانی امروز ایجاب میکند که دستگاه دیپلماسی ایران روش دیگری را در قبال آمریکا و اسرائیل بکار گیرد. این بدان معنی نیست که ایران از توقعات مشروعش در ارتباط با این کشورها صرفنظر کند و یا کوتاه بیاید؛ ولی میتواند لحنش را تغییر دهد و شعارهای «مرگ بر این و مرگ بر آن» را کنار بگذارد.
نباید فراموش نمود که تمام مشوقان عوامفریب شعار مرگ بر آمریکا و مرگ بر اسرائیل همانهائی هستند که در طول جنگ ۸ ساله با عراق از خریدن میلیونها دلار اسلحه از اسرائیل و دعوت نمایندگان عالیرتبه آمریکائی به تهران در ماجرای معروف «ایران گیت» درنگی نداشتهاند.
ضمن اینکه هر دولتی در ایران باید از حق مردم مظلوم فلسطین در مقابل فشارهای غیرقابل قبول اسرائیل دفاع و ایستادگی نماید (همانطور که رژیم پیشین این ماموریت را در گذشته بطور پیگیر انجام می داد)، مقامات جمهوری اسلامی باید این موضوع را دریافته باشند که حاصل حمایت آنها از حماس و دولت خودگردان فلسطین این بوده است که حماس از همان روزهای اول جنگ داخلی علیه اسد در سوریه بطور علنی علیه ایران موضع گرفت و محمود عباس که از او بعنوان یک چهره معقول در میان فلسطینی ها نام برده میشود، حمایت و پشتیبانی خود را نه از حکومت اسلامی ایران و مواضعش در قبال اسرائیل بلکه از سازمان مجاهدین خلق که به نوعی مورد حمایت همان نیروهای ضد فلسطینی است، اعلام نمود.
امروز با توجه به دشمنیهای علنی کشورهای عربی، به ویژه عربستان سعودی و امارات که با بودجههای سنگین، آمریکا و کشورهای غربی را علیه ایران تحریک و «لابی» میکنند و خواستار تضعیف اقتصادی و استراتژیکی هرچه بیشتر و حتی تجزیه ایران نیز هستند، ایجاد همسوئی و نزدیکی با تنها کشورهای غیر عرب منطقه ـ یعنی ترکیه و اسرائیل ـ باید قاعدتا از اولویت خاصی برخوردار باشد. در گذشته نظام پیشین به لحاظ نزدیکیاش با اسرائیل مورد نکوهش قرار میگرفت و متهم بود که با روابط «دو فاکتوی» ایران و اسرائیل (برخلاف ترکیه که اسرائیل را از ابتدای تاسیس در سال ۱۹۴۸ به رسمیت شناخت) به نوعی به جهان عرب بیاعتنایی میکند که به لحاظ حفاظت از حق و حقوق پایمال شده مردم فلسطین با اسرائیل در ستیز بودند. ولی امروز، ماجرا صورت دیگری دارد و اسرائیل نه تنها در ستیز با هیچ دولت عربی نیست، بلکه از روابط نزدیک علنی و غیر علنی با عمدهترین آنها از قبیل مصر و اردن و عربستان سعودی و امارات برخوردار است.
متاسفانه حاصل سیاستهای غیر قابل توجیه حکومت اسلامی ایران در گذشته این بوده که «طبیعیترین متحد منطقهای ایران، یعنی اسرائیل» را وادار سازد تا با «طبیعیترین دشمنانش در منطقه، یعنی اعراب» علیه مصالح ایران و ایرانی قدم به پیش گذارد. بدیهی است که ادامه چنین روندی نمیتواند به «مصلحت دراز مدت ایران» در منطقه و جهان باشد، بخصوص اینکه حل مشکلات ایران با آمریکا و غرب نیز به نوعی در گرو ایجاد نوعی روابط معقول با اسرائیل است.
مهرداد خوانساری
دیر مرکز ایرانی مطالعات سیاسی – لندن
Dr. Mehrdad Khonsari
www.icps.uk