شاید شاهِ ایران تنها کسی بود که طی نیمقرن اخیر (هر چند دیر) اعتراف کرد که صدای اعتراض مردم را شنید! تا پیش از آن نه تنها منکر بحران و اعتراض بود بلکه چنانکه خود در کتاب «مأموریت برای وطنم» نوشت اعتراض را به افراد اندکی نسبت میداد و آن را نشانه وجود آزادی میدانست:«گاھی از دھان یکی از افراد ملت صدائی بلند میشود که میگوید در ایران آزادی وجود ندارد. ولی همین عبارت که بدون ترس از مجازاتِ آزادانه اظهار شده خوددلیل قاطعی بر وجود آزادی است».
در دهه اخیر وقتی اعتراضات در لیبی بالا گرفت قذافی در سخنرانیِ معروفِ «بیت بیت! زَنکه زَنکه» تهدید کرد خانه به خانهی کشور را از «موشهای مخالف» پاکسازی میکند! در تونس و مصر، بنعلی و مبارک بیآنکه به شنیدنِ صدای مردم اعتراف کنند در سکوت مجبور به کنارهگیری شدند، همان روزها بشار أسد در مصاحبه با والاستریتژورنال گفت «این وضعیت به سوریه نمیرسد زیرا در پنج دهه حکومتِ حزب بعث، رابطه محکمی میان مردم و حکومت وجود داشته و هیچ نارضایتی عمومی وجود ندارد»! (۳۱ ژانویه ۲۰۱۱) آن روزها سوریه بیش از دوهزار زندانی سیاسی داشت و تنها دو ماه بعد از این مصاحبه، مردم «درعا» به خیابان ریختند و اعتراضها شهر به شهر رفت تا نوبت به “بازى با برگ تروریسم” رسید.
در بحرین، حکومتِ آلخلیفه، رهبر مخالفان (شیخ عیسی قاسم) را حصر خانگی کرد و پس از قتل و حبس پارهای از معترضان اعلام کرد که ایران پشت تمام این اعتراضهاست؛ یعنی تکرار همان اتهامِ کهنه و تاریخیِ «توطئهی دشمن» که در موارد مشابه مطرح میشود. در اعتراضات سال ۸۸ ایران نیز آیتالله خامنهای نخست میلیونها معترض را به «خون و خشونت» تهدید کرد و گفت رهبران اعتراضات «چه بخواهند چه نخواهند مسئول خونها و خشونتهایند»؛ (نمازجمعهی ۲۹خرداد۸۸) سپس معترضان را «فتنهگر» خواند و بعد از پیروزی نامزدِ مورد حمایت اصلاحطلبان در سال ۹۲، اتهام «نفوذ» هم به فتنه اضافه شد! سرانجام در اعتراضات دیماه ۹۶ رهبر جمهوری اسلامی نزدیک به ۴۰روز پس از اعتراضات گفت: «در همه زمینهها، پیشرفت اتفاق افتاده اما در زمینه عدالت باید کار کنیم و باید از مردم و خدا عذرخواهی کنیم». (۲۹بهمن ۹۶) رسانهها و تحلیلگران این جمله را به معنای پذیرش بحران و اعلام اعتذار از سوی رهبری تفسیر کردند اما سخنرانیهای مختلف او نشان میدهد مطلقا منظورش چنین چیزی نبوده است:
یک: انکار مردم
پیش از هر چیز، رهبر جمهوری اسلامی در همین سخنرانی ۲۹ بهمنماه منظورش از مردم را توضیح داد و گفت: «مردم چه کسانی هستند؟ مردم همان کسانی هستند که حماسهی بیستودوّم بهمن را به وجود میآورند؛ مردم اینها هستند. اگر میخواهید حرف مردم را بفهمید، گوش کنید ببینید اینها چه میگویند. مردم آن کسانی هستند که بعد از آنکه یک تعدادی اغتشاشگر وارد میدان میشوند، اگر هم اعتراضی داشتند، به مجرّدی که میبینند شعار اغتشاشگر را، خودشان را کنار میکشند. بعد در روز نهم دی میآیند در میدان شعار خودشان را میدهند. مردم اینها هستند؛ اشتباهی نگیرند مردم را». همین کافی بود تا نشان دهد او برای سایر اصناف مردم نه تنها ارزشی قائل نیست بلکه حتی وجودشان را انکار میکند.
دو: قرائتِ «شتُر»ی از اعتراضات
دو ماه پس از اعتراضات دی ماه (۱۷اسفند ۹۶) آن را به «اتاق فکر دشمن» نسبت داد و با اشاره به مثلِ «شتر در خواب بیند پنبه دانه» آن را نتیجهی «غلط زیادی دشمن» خواند و گفت:
«در همین چند ماه قبل از این، به قول خودشان در اتاق فکر-یعنی گروههای فکری ویژه- دُور هم نشستند، بحث کردند، تلاش کردند، برای جمهوری اسلامی برنامهریزی کردند، زمان هم معیّن کردند، دیماه، بهمنماه، اسفندماه -یعنی همین ایّامی که من و شما در آن هستیم- که در دیماه این کار را میکنیم، در بهمن این کار را میکنیم، در اسفند هم این کار را میکنیم، تا آخر سال هم بساط جمهوری اسلامی را جمع میکنیم. خب، شتر در خواب بیند پنبهدانه! در دیماه دیدید ملّت ایران چهجور جواب دادند؛ در بهمنماه دیدید ملّت ایران چهجور جواب دادند! در اسفندماه هم که الان هستیم، ملّت ایران آماده است؛ ملّت ایران هر متجاوزی، هر متعرّضی و هر غلطزیادیکنی را به جای خود مینشاند». او در همین سخنرانی گفت که به این «فعالیتهای دشمن» افتخار میکند: «این مایهی افتخار ما است. اگر علیه ما فعّالیّت نمیکردند، ما احساس نمیکردیم که تا این حد مورد لطف الهی قرار داریم».
سه: «نتیجهی حقیر»
در حوالی اعتراضات دیماه ۹۶ وقتی اعتراض به حجاب اجباری فراگیر شد و در شهرهای مختلف کشور از طریق «چهارشنبههای سفید» و سپس «دختران خیابان انقلاب» خود را نشان داد این حرکت را تحقیر کرد: «مثلاً فرض کنید چهار دختر فریب بخورند و در خیابان حجابشان را بردارند. اینهمه خرج، اینهمه زحمت، اینهمه فکر، پشت سر این کار است، دارند تلاش میکنند، [امّا] تلاششان عقیم است؛ نتیجهاش این است که چهار نفر -حالا چهار دختر در گوشه کناری- فریب بخورند…و این روسری را از سرشان بردارند یعنی مثلاً ما چه شدیم! نتیجهی همهی آن تلاش، خلاصه میشود در این نتیجهی کوچکِ حقیر». (۱۷ اسفند۹۶)
چهار: از «عکس سوخته» تا «پرچم سوخته»
وقتی هنوز عاشورای ۸۸ نرسیده بود و آیتالله خامنهای بهانهای به اسم «عاشورا و امام حسین» نداشت تا فرزندان بسیجیاش را تحریک کند گفت: «بیایند توی دانشگاه، به عکس امام اهانت بکنند…یک چنین اهانتی، یک چنین کار بزرگی انجام بدهند…یک چنین گناه بزرگی انجام بگیرد؛ به امام اهانت بشود، به عکس امام اهانت بشود. این، کار کمی نیست؛ کار کوچکی نیست» (۲۲ آذرماه۸۸) تا نوبت به نمایشنامهی عاشورا رسید؛ هم عاشورا بود، هم هفتمین روز درگذشت آیتالله منتظری بود، هم داغ شهدای جنبش سبز تازه بود. چارهای نداشتند جز اینکه بازی را بر هم بزنند. تجربهاش را هم داشتند؛ در عاشورای سال ۷۶، وقتی نگران انتخاب خاتمی شدند در یکی از خیابانهای تهران یک کارناوال رقص و شادی با امنیت کامل به راه افتاد و همان شب فیلمشان به عنوان «طرفداران خاتمی» پخش و توزیع شد. طبیعی بود مردمی که خانوادههایشان هر روز از تجاوز کلامیِ گشت ارشاد در عذابند نمیتوانستند باور کنند که تهران ناگهان عصر عاشورا «تهرانجلِس» بشود! و خاتمی انتخاب شد. بنابر این آیتالله خامنهای به خرج کردن «امام حسین» اکتفا نکرد و نیاز به هیجان بیشتر داشت. در ۲۷ مردادماه ۸۹ گفت: از هفتسال قبل «آن زن سیاهپوستِ مشاور رئیسجمهور آمریکا صریحاً گفت ما از هر اغتشاشی و شورشی در تهران حمایت میکنیم». دو ماه بعد (۲۷ مهرماه۸۹) ادعا کرد معترضان «پایگاه بسیج را گلولهباران کردند»! تصویری به بزرگیِ اینکه گویی یک جریان مسلح در وسط تهران پایگاهی را گلولهباران کرده باشد آنقدر متوهمانه بود که حتی رسانههای سپاه هم بعد از سخنرانی رهبری به استعداد ایشان در تولید خبر پی بردند و از قول ایشان آن را منتشر کردند تا دو سال بعد که رهبری رسما اعتراضات را «میکروبهای سیاسی و اجتماعی» خواند (۱۹ مهرماه ۹۱) ورژن اعتراضات ۸۸ هر سال آپدیت شد و از «گلولهباران پایگاه بسیج» در سخنرانی بعدی به «لخت کردن بسیجی» رسید و به تعبیر خودش «حاشیهها»یی مثل رد شدن ماشین نیروی انتظامی از روی مردم و کشتار دهها معترض و گواهی حداقل پنجاهوشش خانواده که سکوت را شکسته و مصاحبه کردهاند و چهار نفری که در کهریزک زیر شکنجه جان دادهاند و پزشک کهریزک که اتفاقی یک روز مُرد… اینها دیگر چندان مهم نبود. این بار در اعتراضات دیماه ۹۶ نوبت به برجسته کردن آتش زدن پرچم ایران رسید. گویی تحریک از طریق نمادهای مذهبی دیگر کارساز نبود و باید به نمادهای ملی چنگ میزد. بنابر این گفت که معترضان «از یک طرف شعار جانم فدای ایران سر دادند و از طرف دیگر پرچم ایران را آتش زدند».(۱۹ دی۹۶)
پنج: طلبکاری به جای پاسخگویی
برخی از مسئولان نظام از جمله فرمانده سپاه اعتراضات دیماه را به تلاشهای جریان احمدینژاد نسبت دادند؛ جریانی که ماههاست تندترین اعتراضات را به قوه قضاییه و حتی رهبری مطرح کرده است و به عبارت دیگر از دولت «نزدیک» به رهبری و جریان «بابصیرت» به یکی از مخالفان حاکمیت تبدیل شده است. یک روز قبل از شروع اعتراضات دیماه، رهبر جمهوری اسلامی با انتقاد تند از این جریان (بدون نام بردن از احمدینژاد) گفت آنها «حق ندارند نقش اپوزیسیون را بازی کنند» و افزود: «بندهای که امکانات دراختیارم هست نمیتوانم مدعی باشم،من باید پاسخگو باشم که با این امکانات چه کردهام. بهجای اینکه پاسخگویی کنم، نقش مدعی را علیه این و آن بازی کنم» (۶ دی۹۶)
شاید بتوان این سخنرانی آیتالله خامنهای را مهمترین سخنرانیِ او در سه دهه رهبریش دانست! چون حاصل کارنامهی خود را روایت میکرد. او گفت: «نمیشود که انسان یک دهه همهکاره کشور باشد، بعد یک دهه بعدی تبدیل شود به مخالفخوان کشور». و مخاطب حق داشت با خود بیندیشد: نمیشود که انسان یک دهه نظرش به نظر دولتی نزدیک باشد و منتقدانِ آن دولت را نادان بخواند و بعد از سالها وقتی پیشبینی همان منتقدان محقق شد به روی خودش نیاورَد! نمیشود که انسان سه دهه والیِ مطلق یک کشور و سیاستگذار اصلی نظام باشد ولی برای هزینهی طبیعیِ اجرای همان سیاستها از دولتها طلبکار باشد. نمیشود که کسی طیّ نزدیک به ۳۰سال رهبریاش حتی یکبار در برابر پرسشهای مطبوعاتی و خبرنگاران حاضر نشود و هرگز دربارهی چگونگیِ هزینههای بیت و دفتر و خدَم و حشَماش به مردم توضیح ندهد اما در همین سخنرانی دعوت به پاسخگویی کند و ملامت کند کسی را که «بهجای پاسخگویی، نقش مدعی را علیه این و آن بازی میکند».
او گفت: «متأسفانه در داخل هم گروهی با ناامید کردن مردم، متهم کردن، دروغهای شاخدارِ دشمنساز را در ذهن مردم جا انداختن، درست همان کار دشمن را ادامه میدهند». منتقدان این سخنرانی حق داشتند بپرسند: چه کسی در این سالها بیشترین نقش را در «ناامید کردن مردم» داشت؟ چه کسی تکتک انتخابهای مردم را با دخالت مطلقهاش کماثر کرد؟ چه کسی شور و نشاط جامعهی جوان ایرانی را با فهمی مُندرس از اسلام و انسان به اضطراب و افسردگی کشاند؟ چه کسی با «دروغهای شاخدارِ دشمنساز» اعتراضات میلیونیِ مردم در سال۸۸ را فتنه خواند و فاجعه کهریزک و کشتنِ فرزندان مردم را «مسائلی در حاشیه و گوشه و کنار» توصیف کرد؟ در واقع او بر سر «خود» فریاد میکشید و تمام انتقادهایش، حدیثِ نفس بود؛ حتی اگر به جای خودشکَنی، مُشت بر آینه مینواخت و قابی را میشکست که او را بینقاب نشان میداد.
شش: پاک کردن صورت مسئله
حالا دیگر تنها مخالفان نظام و اصلاحطلبان نیستند که نسبت به وجود خفقان در کشور معترضاند. از طیفی از اصولگرایان تا جریان احمدینژاد در مصاحبههای مختلف و با عبارات مختلف نسبت به این وضعیت اعتراض کرده و میکنند اما رهبری در آخرین سخنرانی نوروزیاش در مشهد درست مانند شاه ایران در دهه ۵۰، فقدان آزادی در کشور را انکار کرده و حتی صورت مسئله را پاک میکند:
«از آزادی موجود استفاده میکنند و به دروغ میگویند آزادی وجود ندارد؛ رادیوهای بیگانه و تبلیغات بیگانه هم سخن آنها را بازتاب میدهند. واقع قضیّه این نیست؛ امروز در کشور ما آزادی فکر هست، آزادی بیان هست، آزادی انتخاب هست؛ هیچکس بهخاطر اینکه فکرش و نظرش مخالف نظرِ حکومت است، مورد فشار و تهدید و تعقیب قرار نمیگیرد. هرکس ادّعا کند که من مورد فشار قرار گرفتهام چون عقیدهام در فلان مسئله برخلاف عقیدهی حکومت بوده، هرکس اینجور ادّعایی بکند، دروغ گفته؛ چنین چیزی نیست. افراد متعدّد در رسانههای مختلف، افکارِ گوناگونِ ضدّ حکومت را -که عقیدهشان است- ابراز میکنند و کسی هم با اینها کاری ندارد؛ بنا هم نیست که کسی متعرّض اینها بشود. آزادی بیان هم هست؛ میتوانند بگویند».(۱ فروردین۹۷)
هفت: مفسرانِ صائب
نکاتی که گذشت نشان میدهد که مفسران صائب و راهیافته به سخنان رهبری تحلیلگرانی نیستند که با اکتفا به یک عذرخواهی تزئینی نتیجه میگیرند که او صدای اعتراض مردم را شنیده است بلکه تنها نزدیکان نظامی و عقیدتیِ رهبری هستند که در دو بیانیه در راستای منویات واقعی او سخن گفتهاند و نشان دادهاند که قرار نیست صدای مردم شنیده شود.
فرمانده سپاه در بیانیهای که پس از اعتراضات دیماه منتشر کرد نوشت: «هزاران هزار جوان مؤمن انقلابی… برآنند تا به اشارت ولیّ و مقتدایشان همچون صاعقهای ویرانگر، طومار ننگین خنّاسان منافق را درهم بپیچند…با بصیرتی عمّارگونه و حضوری به موقع و لحظه نیاز در میادین [علیه] گستاخی معاندان و خفاشان شبپرست علیه اسلام و ولایت…» چنانکه همزمان جامعه مدرسین حوزه علمیه قم در بیانیهای اعلام کرد که «با آرمانهای نظام اسلامی و ولایت مطلقه فقیه تجدید پیمان میکند» و از ملت هم قدردانی کرد که «جولان چندروزه جمعی از مزدوران و اغتشاشگران را پایان دادند».
نتیجه:
در مواجهه با اعتراضات، بحران اصلی کشور «ناشنوایی» است! مشکل اصلی نظام، خلاصه شدنش در رهبری است و مشکل اصلی رهبری، گوش ناشنوای او و توهّمی است که با بالا رفتن سن و ابتلا به اصحابِ متملّق، هر ارادهای برای پذیرش بحران را به ناکامی میکشاند. تا چنین مانعی برطرف نشود نه تحلیلهای خوشبینانه راه به جایی میبرد و نه تلاشهای مُشفقانه.