یکی از خبرنگاران محترمی که طی دو سال اخیر با من در تماس بود همواره می پرسید آیا توافق هسته ای صورت خواهد گرفت یا نه؟ از همان آغاز بدون تردید در این باره پاسخ این جانب این بود که مطمئن باشید این توافق صورت خواهد گرفت. در این باره تردید نکنید زیرا آقای خامنه ای راه حلی دیگری جز قبول تسلیم ندارد. او سیاستی را پیش برده است که کشورهای عضو شورای امنیت سازمان ملل را علیه خود متحد کرده و نه تنها امریکا و اروپا بلکه روسیه و چین نیز با هم همراهی کرده و علیه سیاست های جمهوری اسلامی قطعنامه تصویب کرده اند. هر یک از این کشورها که به نوعی سود خود را در این سیاست دیدند، آن قدر ایران را تضعیف خواهند کرد که نظام ولایت فقیه مجبور به مذاکره شود. وی در این اواخر که کار مذاکره ابهام پیدا کرده بود با تردید به گفته های این جانب می گفت شما می گوئید توافق می شود اما الان بار چندم است که رسیدن به توافق به عقب افتاده است و خامنه ای هر بار یک خط فرمز رو می کند. به او باز می گفتم ولی توافق صورت خواهد گرفت و بالاخره وی در همان روز توافق به من زنگ زد…
من از یک سو همواره پرونده هسته ای را دنبال کرده و با وجود سانسور شدید در این مورد به اطلاعاتی لازم از واقعیت آن چه سیاست هسته ای ایران بود رسیده بودم و می دانستم آغاز این سیاست (سیاست بحران ساز هسته ای) که در سال های جنگ ایران و عراق صورت گرفته بود ربطی به تولید انرژی نداشته بلکه در پی اهداف نظامی ـ امنیتی بوده است. هر چند این اهداف به ناچار در پی علنی شدن تاسیسات هسته ای ایران در سال 2003 کنار گذاشته شده بود اما برخی انتخاب هایی که صورت گرفته بود هم چون به راه اندازی غنی سازی و ساخت راکتور آب سنگین،باقی مانده بود و چهره سازی از آن ها برای هدف تولید انرژی و استفاده صلح آمیز از انرژی هسته ای بسیار مشکل بود.
از سوی دیگر تجربه های قبلی یعنی بحران گروگانگیری و سیاست ادامه جنگ ایران و عراق به من آموخته بود که نظام جمهوری اسلامی تسلیم قدرت های خارجی شدن را بر تسلیم مردم و واقعیت ها شدن ترجیح می دهد. از این رو با اینکه حتی طرفداران آقای روحانی در شبکه های اجتماعی شک زیادی در باره موفقیت توافق داشتند و در نگرانی به سر می بردند برای من در این باره جای تردیدی نبود.
در این توافق آقای خامنه ای مجبور شد هر آن چه از فعالیت های جدی هسته ای بود را تعطیل کرده و تنها دکوری از فعالیت ها را برای توجیه در داخل کشور نگاه دارد. البته آقای خامنه ای توان انجام سریع توافق را نداشت و ترجیح داد جام زهر را به صورت قطره ای بنوشد. بارها نیز گفته بودم که او توافقی را می خواهد که امکان گشایش در روابط با کشورهای خارجی و یا گشایش سیاسی در درون ایران را ندهد. او فرد ضعیفی است که فکر و نگرانی اش حفظ تعادل قوا در درون حاکمیت است و هر بار با یکی علیه دیگری بدون اینکه دیگری را کاملا حذف کند، بازی می کند. او با این که می خواست تن به توافق بدهد اما هرگز خواستار کنار زدن نیروهای بحران ساز در درون رژیم نیست و هر بار بتواند از آنها پشتیبانی می کند. از طرفی چون خود مسلط بر مافیای مالی ـ نظامی نیست در وضعیت سختی قرار دارد. رفتار اخیر او بیانگر وضعیت سختی است که خود را در آن قرار داده است.
اکنون حدود دو هفته از توافق هسته ای می گذرد و متن توافق وین منتشر شده و به سرعت بی مانندی نیز در شورای امنیت سازمان ملل بدون رای مخالف و ممتنع 15 کشور عضو شورای امنیت سازمان ملل و موافقت دولت ایران به تصویب رسید.در این بین عده ای به مذاکره کنندگان ایران تبریک گفته اند، افرادی نیز قیاس مع الفارقی کردند و آقای ظریف را با مصدق و امیرکبیر همسنگ خواندند، و برخی حتی آقای خامنه ای را حافظ امنیت و استقلال ایران نامیدند.
در این مقاله کوتاه سعی دارم نشان دهم چرا توافق صورت گرفته حافظ حقوق مردم نیست بلکه دغدغه اصلی مذاکره کنندگان همان اوجب واجبات یعنی حفظ نظام با محوریت ولایت فقیه بوده است.
در حال نوشتن این متن بودم که خبری منتشر شد دایر بر اینکه “حسابدار ۹۴ ساله اردوگاه کار اجباری آشویتس، به جرم مشارکت در کشتار حدود ۳۰۰ هزار نفر در جریان هولوکاست به ۴ سال زندان محکوم شد. گرونینگ از سپتامبر ۱۹۴۲ تا اکتبر ۱۹۴۴ در «گردان حفاظتی» (Schutzstaffel) ارتش نازی ، خدمت میکرد. طبق کیفرخواست ۸۵ صفحهای علیه گرونینگ، وی «رد و نشان قتلعام جمعی» یهودیانی که به اردوگاه مرگ فرستاده شدند را پیش از رسیدن گروههای بعدی زندانیان پاک میکرد. او در آن زمان در اردوگاه مرگ آشویتس به عنوان حسابدار کار میکرد و مسئولیت داشت پولهای یهودیان زندانی را از آنها گرفته و به برلین ارسال کند.” با خود فکر کردم ملتی که بخواهد زنده بماند، نمی تواند از تقصیر و گناه فردی حتی 94 ساله که 60 سال پیش به طور غیر مستقیم در کشتار دست داشته است ،بگذرد و ساکت بماند و به دنبال احقاق حق تا آنجا که بتواند پیگیر است. اما توافق هسته ای نشان داد که در ایران “مخالفینی” وجود دارند که رژیمی را که با سو ءاستفاده و فریب سیاستی فاجعه بار را پیش برده و مسبب بلایای بسیاری برای میهن ماست با بهانه و توجیه “اکنون وقت گفتن حقیقت نیست” یا “نبش قبر نباید کرد” و یا “مصلحت ایجاب می کند که از فرصت استفاده کنیم و به آینده بنگریم” و یا “هر جا جلوی ضرر گرفته شود بهتر است” نه تنها بر گناهان سنگین اش چشم می پوشند بلکه به او تبریک هم می گویند.
قربانیان رژیم هیتلری بسیار راحت می توانستند همین گونه استدلال ها را در مورد پیرمرد 94 ساله فوق الذکر صورت دهند و بگویند نباید در محاکمه او اصرار کرد چرا که وی پیر است و اندی دیگر می میرد. اما مسئله، انتقام از یک پیرمرد 94 ساله نیست بلکه دفاع از حق قربانبان است. دفاع از حقیقتی است که چشم پوشی در باره آن باعث تکرار گذشته های تاریک خواهد شد و نسل آینده را از دلایل بروز و ایجاد و ادامه بحران های خانمانسوز باز می دارد. این گونه است که روشنفکران غرب توانستند در حد خود حداقل به آنچه به کشورشان مربوط می شود، از حقوق شهروندی و حقوق ملی خود دفاع کنند. اما در ایران کار گروه بزرگی از “روشنفکران” دفاع از حق و حقوق ملی نیست بلکه بند بازی در روابط قدرتی است که از دید آنها ممکن است راه به وضیعتی بهتر بگشاید. و این”وضعیت بهتر” نیز وجودش کاملا مبهم است. بگذریم که آینده برپایه گذشته معیوب و به شناخت نیامده ای که ملتی از آن درس تجربی نگیرد نمی تواند درخشان و بهتر باشد.
این جانب به جرائت می گویم و حاضرم در هر جا و با هر کس در این باره به بحث بنشینم که مذاکره کنندگان برای نیاز آقای خامنه ای و “حیثیت” او مذاکره کرده اند و الا در توافقی که بدست آمده است و من بدون تردید از آن به عنوان “ترکمانچای هسته ای” نام می برم از حقوق ملی مردم ایران خبری نیست. من بدون تردید می توانم بگویم که راه حل دیگری وجود داشت و دروغ است که گفته شود تنها راه حل یا تشدید تحریم ها و بالاخره جنگ بود و یا توافقی که به دست آمده است. چطور می توان حاضر شد که تمامی واقعیتی که اکنون در توافق رسمی مبرهن است را نادیده گرفت. هر کس توافق 150 صفحه ای را بخواند و اندکی انصاف داشته باشد،خون گریه خواهد کرد که چرا این همه هزینه شد و اقتصاد ایران را نحیف گرداندند و توان مقاومت کشور را ستاندند و چرا چنین قراردادی بسته می شود؟
حال تنها به 5 مورد مهم آن بسنده می کنم :
1ـ مسئله اصلی محوری بحران هسته ای غنی سازی اورانیوم بود که ایران عملا آن را کنار گذاشته است و در بهترین صورت با محاسبه ای که این جانب کرده ام طبق توافق وین تنها در 20 سال آینده است که شاید بتواند سوخت یکسال تنها نیروگاه هسته ای ایران یعنی نیروگاه بوشهر را فراهم کند و دیروز خواندم که خود آقای علی اکبرصالحی به این امر اقرار کرده است ولی البته گفته است 15 سال دیگر این امر صورت خواهد پذیرفت.اما سئوال اصلی این است که این 5000 سانتریفوژ آن هم از نسل اول به چه کار می آیند؟ از آنجا که ایران پذیرفته است که هرگز ـ و نه برای مدت 10 یا 30 یا 100 ساله بلکه هرگزـ بمب اتمی نسازد و از آن جا که این سانتریفوژهای 50 سال پیش، کمترین دستاوردی برای تهیه سوخت ندارد، تنها یک موضوع باقی می ماند که رژیم در توافق به خاطر آن، این گزینه را انتخاب کرده است و آن عدد بزرگ 5000 خواسته خامنه ای بوده است مبنی بر این که باید غنی سازی ادامه یابد. اگر واقعا ایران به دنبال تولید سوخت بود ـ هر چند که این امر از نظر اقتصادی با شرایط اقتصادی ایران فاجعه است و حتی اورانیوم لازم برای این کار را نداریم ـ حداقل باید درخواست می کرد برروی 200 یا 300 سانتریفوژ نسل بالا مانند IR8 در مدت 10 سال کار می کردند و نه 5000 سانتریفوژ به درد نخور.
2ـ در مورد راکتور آب سنگین اراک در توافق آمده است که ایران به ساختوساز رآکتور ناتمام موجود بر مبنای طرح اولیه ادامه نخواهد داد و قلبر اکتور را خارج کرده و تمام کانالهای آن با بتن به گونهای پر میشوند که برای کاربرد هستهای غیرقابل استفاده باشد و آژانس بتواند غیرقابل استفاده بودن آن را راستی آزمایی کند. اما از آنجا که ایران خواسته بود حتما استفاده از “آب سنگین” ادامه پیدا کند با این که بازسازی رآکتور آبسنگین اراک توسط چین صورت خواهد گرفت و سوخت آن از اورانیوم غنی شده خواهد بود باز هم عنوان آب سنگین را تنها به خاطر حفظ ظاهر ملحوظ کرده اند. یادآوری می شود که در راکتورهای آب سنگین تنها از اورانیوم طبیعی استفاده می شود و نه اورانیوم غنی شده. بیشترین تعداد این نوع راکتورها در کانادا وجود دارد. از زمانی که سوخت این راکتورها اورانیوم غنی شده باشد دیگر لزومی به استفاده از آب سنگین نیست. به خصوص این که تاسیسات آب سنگین هزینه بالایی دارد. باز هم یادآوری می کنم که طرح تغییر راکتور اراک در سال 2011 که هنوز کار ساخت آن پیشرفت چندانی نداشت از سوی آژانس به ایران پیشنهاد شده بود اما ایران این پیشنهاد را به خاطر حفظ خطوط قرمز رد کرد و اکنون با خرجی مضاعف شبیه همان پیشنهاد را به اجرا می گذارد و اجرایش را هم به چینی ها سپرده اند.
3ـ ظاهرسازی را در مورد دیگری نیز برای آقای خامنه ای فراهم کرده اند.این توافق چند مرحله دارد که مرحله اول آن را “جمع بندی” ،مرحله دوم را “پذیرش” و مرحله سوم را “اجرا” نام گذاشته اند. جمع بندی همان روز 24 تیر یعنی روز اعلان توافق وین بود. اما هر آنچه ایران باید انجام دهد را آغاز مرحله پذیرش نامیده اند و از زمانی که غرب تحریم ها را معلق می کند، اجرا خوانده اند. واضح است که علت چنین بازی مسخره ای با کلمات که توهین به شعور هر ملتی است، این است که آقای خامنه ای خواسته بود تحریم ها از زمان اجرای توافق برداشته شود!!
4ـ جالب است بدانیم که در بند 27 قطعنامه مصوب سازمان ملل، سازمان ملل به همه کشورهای جهان اطمینان میدهد که این سخت گیری ها و تحمیل ها و تضییقاتی که در مورد ایران وضع شده، تنها ویژه ایران است و برای سایر کشورها سابقه نمیشود و با هیچ کشور دیگری این رفتار نخواهد شد و جزء قوانین بین المللی نخواهد شد. بدین ترتیب در درجه اول به اسرائیل اطمینان خاطر داده شده است که با برنامه هسته ای آن کشور و عدم پاینبدی اش به عدم اشاعه سلاح های هسته ای، رفتاری مشابه نخواهد شد و قطعنامه هرگز در مورد آن بکار نخواهد رفت. بند 27 به صراحت می گوید : «شورای امنیت تصمیم میگیرد که تمام مفاد برجام تنها برای اجرای آن بین گروه پنج به علاوه یک و ایران است و نباید به عنوان ایجاد سابقه برای هیچ یک از دولتها یا برای اصول حقوق بینالملل یا حقوق و تعهدات وفق معاهده منع گسترش سلاحهای هستهای و سایر اسناد مربوطه و همچنین اصول و رویههای شناخته شدهی بینالمللی قلمداد شود».
5ـ در مورد بازدید از سایت پارچین و رسیدگی به فعالیت های احتمالا نظامی ایران نیز با آژانس قرارداد محرمانه ای بسته اند که اندی طول نکشید که حدودی از محتوی آن افشا شد. معلوم شد که بر خلاف خواسته آقای خامنه ای ایران پذیرفته است که بازدید از سایت پارچین و مصاحبه با متخصصین ایرانی انجام گیرد. تنها بخاطر خواسته خامنه ای بود که این قسمت را محرمانه کرده بودند و الا بر همه آشکار است که آژانس در دست امریکاست و امریکا کلیه اطلاعات آژانس را در اختیار دارد.
در این فرصت کوتاه نمی توان تمام بندهای توافق را بررسی کرد اما توافق وین و قطعنامه سارمان ملل تحمیل های سختی را بر وطن ما ایران روا داشته اند که مذاکره کنندگان سعی کرده اند آن ها را تا بتوانند به نوعی بپوشانند تا به “حیثیت” ولی فقیه صدمه ای نخورد. البته رژیم توانسته است در ازای این توافق این دستاورد را برای خود داشته باشد که جمهوری اسلامی به عنوان یک بازیگر منطقه باز شناخته شود و قدرت های خارجی دیگر به دنبال تغییر رژیم نباشند.
بدین ترتیب در اصل بازنده اصلی این توافق کسانی هستند که به دنبال کمک گرفتن از قدرت های خارجی بودند زیرا آن ها را بیشتر ایزوله خواهد کرد. گروه هایی که بنام “اپوزیسیون” تنها امیدشان برای به قدرت رسیدن دخالت نظامی قدرت های خارجی بود و نه تکیه بر عمل خود مردم و اراده مستقیم خود آن ها. این درسی است که متاسفانه برخی از گروه های سیاسی ایرانی نمی خواهند به آن تن دهند که نمی توان هم با قدرت های خارجی همراهی کرد و هم طرفدار دمکراسی در ایران بود. نه امریکا، نه عربستان و نه فرانسه هیچ کدام دلواپس کمترین حقوق مردم ایران نیستند. آنها تنها و تنها و به هر قیمت به دنبال منافع خود می باشند. در حال حاضر منافع آنان ایجاب می کند که به دنیال تغییر نظام ولایت فقیه نباشند. اما هر ایرانی و نیز خود نظام ولایت فقیه می داند که توازن قوا هر آن ممکن است به هم بخورد. ولی زمانی که ملتی اراده کند در نظامی مردم سالار و حقوقمند زیست کند تعادل قوا را به سود اراده خود بر هم می زند.
از این رو اکنون بر نیروهای مستقل، مستقل از رژیم جمهوری اسلامی و مستقل از قدرت های خارجی است که افکار عمومی را در این باره روشن کنند که اجازه ندهند رژیمی که به خاطر سیاست های فاجعه بار هسته ای اش هزینه های نجومی به ایران تحمیل کرده است خود را موجه جلوه دهد و نه تنها رژیم بخواهد ایرانیان گذشته را به فراموشی بسپارند بلکه خواستار تمجید و تبریک نیز بشود. توهین به شعور مردم ایران است که گمان رود رژیم جمهوری اسلامی به خاطر دفاع از حقوق مردم ایران وارد مذاکرات و بالاخره قبول توافق شد. توهین به شعور مردم ایران است که تنها آقای احمدی نژاد را مسبب وضعیت امروز بدانیم. توهین به شعور مردم ایران است که گمان کنیم با بر گذشته صلوات فرستادن، آینده ای پر امید می توانیم بسازیم.
این توافق جلوی ضرر را نمی گیرد زیرا از سوئی سیاست غلط هسته ای با ادامه غنی سازی با 5000 سانتریفیوژ 50 سال پیش و یا خرید دو راکتور هسته ای دیگر از روسیه غلط تر و هم چنان پرهرینه ادامه خواهد یافت و مهم تر اینکه وقتی جلوی ضرر گرفته می شود که عوامل به وجود آورنده ضررها شناسائی و کنار گذاشته شوند چیزی که این توافق و سیاست های حاشیه ای اش در بر ندارد. عامل به وجود آورنده این ضررها ساختار نظام ولایت فقیه است و این ساختار به پیدا کردن راه حل پایدار و مناسب برای وطن تن در نمی دهد.