جبهه جمهوریخواهی (چرا و چگونه؟)

65df4gdfg مهران مصطفویسئوال – آیا برای اینکه تحولات آینده ایران به نتیجه مشخصی برسد طیف گسترده جمهوری خواهان نیاز به ثقل مشترکی به صورت یک جبهه فراگیر دارند یا وضعیت کنونی هم می‌تواند نتیجه را تأمین ‌کند و «نرسیدن به نتیجه مطلوب» را در جایی غیر از نداشتن جبهه و ثقل مشترک باید جستجو کرد؟

اصل را بر این می گذارم که منظورشما از “رسیدن به نتیجه مطلوب تحولات” باز شدن راه برای استقرار مردمسالاری و حاکمیت ملی در ایران است  تحولی که اینجانب نیز خواهان آن است و نه ادامه وضعیت و یا دخالت قدرتهای خارجی و یا کودتا در ایران. چنین تحول مثبتی زمانی صورت می گیرد که ایرانیان در اکثریت خود، به این فکر جمعی یعنی لزوم مردمسالاری و حقوقمداری رسیده باشند. با اینکه بارقه های امید برای این امر وجود دارند اما تاکنون نشانه های شفاف از تشکیل چنین فکر جمعی در بین ایرانیان هنوز دیده نمی شود. اغلب حرکت های مردم در داخل کشور تاکنون بیشتر حالت اعتراضی به دیکتاتوری فاسد حاکم داشته و بخش ایجابی در حرکتها هنوز بخوبی مشهود نیست.  مردم ایران در اکثریت خود به چنین نتیجه ای نرسیده اند که راه حل بحران همه جانبه ایران در ایستادن برای تغییر نظام حاکم از طریق جنبش عمومی برای استقرار دولتی حقوقمدار و دمکراتیک است. علاوه بر این، هنوز ترسهای زیادی در بین بخشهای مختلف جامعه هست که رفع نشده اند و تغییر رژیم نیازمند رفع این ترسها نیز هست.

اگر به تجربه های اخیر در کشورهایی مانند الجزایر و یا سودان بنگریم می بینیم که مردم می توانند در اکثریت خود فکر جمعی هم پیدا کنند اما وضعیت تغییر جدی هم نکند. زیرا در آن کشورها کادرهای سیاسی دمکرات وجود ندارد. اما در ایران براحتی می توان گفت که کادرهای سیاسی دمکرات ـ بر خلاف اول انقلاب 57 ـ وجود دارند و اگر جامعه حرکت کند نگرانی برای مدیریت ایران وجود ندارد.

گیر اصلی ما در ایران این است که آیا ایرانیان آماده هستند به این رژیم نه بگویند و بسوی دمکراسی حرکت کنند؟ ما در انتخابات مجلس و ریاست جمهوری  گذشته دیدیم که هنوز بخشی از جامعه این آمادگی را ندارد. در نتیجه گمان من این نیست که عدم جنبش همگانی حول حقوقمداری در بین ایرانیان نتیجه نبود جبهه ای از طیف گسترده جمهوریخواهان است. تلاش برای بوجود آمدن جنبش همگانی با یک فکر جمعی شفاف همچنان مهم اولیه است و راه حلهای خود را دارد. البته این دلیل نمی شود که بدنبال ایجاد چنین جبهه ای نبود و برای آن تلاش نکرد که  در موقع لازم در خدمت جنبش مردم باشد.

سئوال -اگر وجود یک جبهه فراگیر را ضروری می‌دانید نقش تشکلها به صورت حقوقی، و افراد به شکل حقیقی را در این همگرایی جبهه‌ای چگونه می بینید؟

در شرایط فعلی هم تشکلها و هم افراد حقیقی می توانند و باید در این راه عمل کنند. تجربه نشان داده است که هم حضور و وجود سازمانها و تشکلات مهم است زیرا دمکراسی بدون سازمانهای سیاسی بی معنی است و هم حضور اشخاص حقیقی که در این سازمانها نیستند زیرا برخی از این افراد می توانند نقشی مهمتر از برخی از سازمانها را بعهده گیرند. جبهه ای بدون سازمانها و یا بدون اشخاص وزن و اعتبار لازم را نخواهد داشت البته نه هر سازمان و  شخصی. در سوالهای بعدی کادر این نزدیکی را مشخص تر خواهم کرد و بدان خواهم پرداخت. مهم نیست که همه در جبهه دور هم جمع شوند بلکه مهم این است که سازمانها و گروه هایی که در اصول اساسی و همچنین پایبندی در عمل سیاسی بهم نزدیک هستند به اینکار دست بزنند.

سئوال – موانع شکل گیری این جبهه فراگیر چیست؟ تجارب تاکنونی تلاش برای همگرایی جمهوری خواهان را چگونه ارزیابی می کنید؟

عوامل متعددی را بعنوان مانع می توان شمرد اما در این کوتاه چهار عامل اساسی مانع موفقیت همکاری پایدار را موارد زیر می دانم:

یک: نظریه “همه با هم”:  اینکه عده ای نظریه “همه با هم” را ترویج می کنند و همه با هم را عامل تقویت می دانند و گمان می کنند باید نیروها را بر هم افزود تا آلترناتیوی قابل ارائه بتوان ایجاد کرد. این نظریه اول متوجه نیست که چنین امری ممکن نیست و بر فرض امکان جمع صفرها چیزی به غیر از صفر نمی تواند باشد. توضیح اینکه برای اینکه همه بتوانند با هم باشند باید از هویت فکری خود عبور کنند و چنین عبوری هر گروه را خالی از محتوی می کند. همکاری اساسی و پایدار تا بتواند شفافیت در اصول داشته باشد چنانچه جامعه بتواند فورا متوجه شود که فکر و نظر چنین جمعی چیست هدف آن کدام است و چه توانایی هایی برای رسیدن به آن هدف دارد. هرگونه تلاش برای جمع کردن گروه ها و شخصیتهایی که با هم سازگار نیستند به شکست می انجامد و دلسردی بر دلسردی می افزاید. از دید من اصولی اساسی که باید بر سر آنها همکاری کرد عبارتند از:

الف ـ آزادی: برقراری آزادی را هدف مبارزات خود دانسته و همچنین پایبندی خود را به اعلامیه جهانی حقوق بشر وکلیه پیمانهای بین المللی وابسته به آن که در آنها  از جمله  آزادی عقیده، اندیشه، بیان، قلم و تصویر، آزادی دین و وجدان، آزادیهای مدنی، آزادی احزاب، سندیکاها، کانونها، انجمنها، آزادی تظاهرات و اعتصابات، آزادی پوشش، لغو هرگونه تبعیض جنسی و تأمین برابری حقوق زنان با مردان، عدم مداخله دولت در زندگی خصوصی و شخصی شهروندان را اعلام بداریم و برابری حقوقی همه شهروندان بدون در نظر گرفتن تفاوتهای نژادی، جنسیتی، قومی، زبانی، مذهبی و شیوه های زندگی فردی را به رسمیت بشناسیم. همه افراد جدا از جنسیت، قومیت، اصل و نسب، نژاد، زبان، زادگاه و منشاء و عقیده و ایمان، باورهای مذهبی و سیاسی از حقوق برابر برخوردارند و این عدم تبعیض را رعایت و تضمین  نماید.

اگر به تجربه های اخیر در کشورهایی مانند الجزایر و یا سودان بنگریم می بینیم که مردم می توانند در اکثریت خود فکر جمعی هم پیدا کنند اما وضعیت تغییر جدی هم نکند. زیرا در آن کشورها کادرهای سیاسی دمکرات وجود ندارد. اما در ایران براحتی می توان گفت که کادرهای سیاسی دمکرات ـ بر خلاف اول انقلاب 57 ـ وجود دارند و اگر جامعه حرکت کند نگرانی برای مدیریت ایران وجود ندارد.

ب ـ استقلال: سرنوشت ایران توسط مردم ایران و نمایندگان منتخب آنان تعیین میشود و هیچ دولت یا قدرت خارجی حق دخالت چه مستقیم و چه غیر مستقیم در حاکمیت مردم را ندارد. مخالف کمک گرفتن از قدرتهای خارجی برای پیشبرد اهداف سیاسی هستیم. جبهه باید مستقل از قدرتهای خارجی و مستقل از رژیم ایران باشد.

پ ـ دموکراسی و جمهوریت : خواهان دموکراسی به این معنی که کلیه قوای مملکت ناشی از اراده ملت و اراده ملت بالاترین قدرت در جامعه است که از طریق آرای آزاد مردم اعمال میشود، بوده و از شرایط اساسی تحقق حاکمیت ملت تدوین و تصویب یک قانون اساسی دموکراتیک است که در آن حقوق و آزادی های مردم منظور و ضمانتهای اجرائی آن مشخص شده باشد. خواهان اداره کشور تحت نظام جمهوری بوده زیرا جمهوری به مفهوم رد هرگونه نظام موروثی است که در آن مقامات کشور مسئول و پاسخگو  هستند و برای مدت محدود و معین از سوی مردم و یا نمایندگان آنها انتخاب و یا گزیده می شوند.

ت ـ جدایی نهاد دین و هرگونه ایدئولوژی از دولت (Staat ,État, State )

خواستار جدایی نهاد دین از دولت به مفهوم انتظام سه قوه مقننه، قضائیه و مجریه میباشیم. هیچ دین و عقیده ای در قانون اساسی رسمیت نمی یابد. هیچ کس به دلیل داشتن و یا نداشتن دین و یا مسلک یا اندیشه ای از امتیازی ویژه برخوردار یا محروم نمیگردد. ما با تاکید بر مخالفت خود با دین دولتی و دولت دینی، مخالفت خود را با هر گونه دین و عقیده ستیزی نیز اعلام میکنیم. این جدایی  برای همیشه در تاریخ ایران به معنی پایان دادن به سیستم پادشاهان اسلام پناه و روحانیت نماینده خداست.

ث ـ  ملت ایران شامل گروههای جمعیتی با مذاهب و اقوام و زبانها و گویشها و فرهنگهای مختلفی است که  با هم در ایجاد و غنای فرهنگ، تمدن و تاریخ مشترک سهیم بوده اند. از اینرو همانطور که دولت نمیتواند نماینده دین و یا عقیده ای خاص باشد، نهادهای دولتی نیز نباید در خدمت قوم و یا فرهنگ خاصی قرار گیرند. احترام به حقوق اقوام مختلف ایرانی، حمایت از تنوع فرهنگی، قومی و زبانی، واگذاری تصمیم گیری ها به نهادهای انتخابی محلی و استانی و تلاش برای رشد موزون مناطق مختلف کشور و تمرکز زدایی از جمله اهداف باشد و ضروری میدانیم در دموکراسی آینده فراهم آوردن امکانات لازم برای رشد هویتهای فرهنگی مختلف در برنامه کار مسئولین اجرائی باشد. زبان فارسی زبان رسمی و سراسری کشور است. فراگیری زبان اقوام مختلف ایرانی حق ایرانیان است و رعایت آن را ضروری میدانیم.

دو: هدف آزادی ایران و یا تسخیر قدرت: اگر هدف فرد و یا سازمانی در وارد شدن به همکاری تسخیر قدرت باشد خواهد کوشید که از بقیه جمع به عنوان وسیله استفاده کند و به اصطلاح همکاری تنها وسیله ای می شود برای رسیدن به قدرت و بعد حذف دیگران. میل به هژمونی سیاسی در همکاری ها کشنده است و بسیاری از تجربه های شکست خورده مانند شورای ملی مقاومت نتیجه تمایل شدید در هژمونی است. همکاری یعنی پروژه ای را با هم پیش بردن و احترام گذاشتن به نقش هر عضو جبهه، چه این نقش مهم و اساسی باشد چه کوچک. هدف همکاری نیز باید در عدم هژمونی و  براساس استقلال و آزادی ایران و استقرار جمهوریت باشد و مهمتر از همه اینکه جبهه باید در خدمت حرکت مردم و خواسته های آنان باشد.

سه: عدم حضور نحله های فکری مختلف در جبهه: تجربه های تاریخ معاصر ایران نشان داده است جبهه ای می تواند موفق شود که سه نحله فکری مذهبی، چپ و ملی ـ با باور به اصولی که در بالا ذکر شد ـ را با خود همراه داشته باشد. جبهه ای متشکل تنها از افرادی که باورهای مذهبی دارند، یا تنها خود را ملی می دانند و یا چپ موفق نخواهد بود. عدم وجود هر یک از این نحله ها نشان از ضعف جبهه و محروم کردن بخشی از جامعه است زیرا هر یک از این سه گرایش بخشی از جامعه را نمایندگی می کنند. اگر این سه طرز فکر بتوانند در اصول مشترک با یکدیگر همکاری کنند مسلما جبهه آسان تر می تواند بیانگر بخش مهمی از جامعه بشود.

چهار: وفای به عهد: متاسفانه بسیار پیش آمده است که احزاب و یا افراد تحت نفوذ فضای سیاسی نظر خود را تغییر می دهند. در موارد فراوانی شده است که در آغاز منشور و یا پلاتفرمی امضا می شود اما بعد از شروع بکار برخی خود را به عمل به آنها پایبند نمی دانند. اگر مکانیسم شفافی از قبل برای حل اینگونه موارد در نظر گرفته نشود باعث اختلاف و از هم پاشیدگی خواهد شد. بخصوص در جبهه ای که هم سازمانها و هم اشخاص حضور داشته باشند باید سازوکار مشخص و دمکراتیکی وجود داشته باشد که بتوان جمع را در شفافیت سازماندهی و مدیریت کند. 

سئوال – پیشنهاد شما برای عبور از این موانع (و اتحاد عمل و نه الزاما وحدت) جمهوری خواهان چیست؟

از دید من تا اتحاد فاصله جدی است اما اتحاد عمل ممکن است. برای اتحاد عمل نیز نیاز به دقیق بودن در بحث ها و شکافتن آنچه اغلب جزئیات نامیده می شود می باشد. برگزاری کنفرانسها و بحث های آزاد روش مناسب برای نوع این کارها هستند که البته مدیریت خود را می خواهد. اگر مدیریت صحیحی برای اینکار نباشد این بحث ها به گپ زدن در کافه ها تبدیل می شود حالت خستگی و ناامیدی دست می دهد. بحث های دقیق و سیستماتیک باید بطور مفصل صورت گیرد تا کاری مناسب و شایسته انجام شود.

گیر اصلی ما در ایران این است که آیا ایرانیان آماده هستند به این رژیم نه بگویند و بسوی دمکراسی حرکت کنند؟ ما در انتخابات مجلس و ریاست جمهوری  گذشته دیدیم که هنوز بخشی از جامعه این آمادگی را ندارد. در نتیجه گمان من این نیست که عدم جنبش همگانی حول حقوقمداری در بین ایرانیان نتیجه نبود جبهه ای از طیف گسترده جمهوریخواهان است. تلاش برای بوجود آمدن جنبش همگانی با یک فکر جمعی شفاف همچنان مهم اولیه است و راه حلهای خود را دارد. البته این دلیل نمی شود که بدنبال ایجاد چنین جبهه ای نبود و برای آن تلاش نکرد که  در موقع لازم در خدمت جنبش مردم باشد.

سئوال – اهداف، راهبرد، تاکتیک‌ها  و شعار (یا شعارهای) این مرحله را چه می دانید؟

با توجه به آنچه در بالا آمد هدف راهبردی جبهه جمهوریخواهی بر اساس اصول شمرده شده، باید استقرار جمهوری ایران باشد. و برای این راهبرد تلاش برای تشکیل شورای انتقال حاکمیت به ملت ایران در دوران گذار و تدوین قانونی برای دوران گذار از کارهای اساسی هستند که باید صورت پذیرند تا از قبل همه مسائل در دوران گذار برای مردم روشن باشد.

در اینجا یادآوری می کنم که اینکار را جمع ما انجام داده است و پیشنهادی مشخص برای بحث و نظر داریم. تاکنون اکثرا برای جمع کردن افراد برای دوران گذار کار شده است بدون مشخص کردن و پیشنهاد دادن قانونی شفاف برای دوران گذار و تعیین سیاستهای کاربردی این دوران.

شعارها را جامعه تعیین می کند و نمی توان برای جامعه شعارنویسی کرد. تلاش باید بر این باشد که مباحث اساسی مورد پسند مردم قرار بگیرد تا این مباحث در شعارهای مردم جای خود را پیدا کنند. استقلال، آزادی، جمهوریت و دمکراسی و رهایی دین از قدرت و دولت از دین مباحث اساسی ای هستند که باید برای جامعه مطرح کرد. اگر جامعه بسوی این اهداف حرکت کند خود شعارهای لازم را خواهد ساخت.

سئوال – نحوه ارتباط و تعامل جمهوریخواهان با دیگر نیروها و رویکردها در داخل و خارج از کشور می بایست چگونه باشد؟

جمهوریخواهان باید بنا براصل عمومیت دفاع از حقوق همه دفاع کنند و در این قسمت کوچکترین اهمالی نباید صورت پذیرد. اما دفاع از حقوق دیگران به معنی همکاری با دیگران نیست. از هرگونه همکاری که باعث بوجود آمدن ابهام گردد باید دوری جست. بعنوان مثال مرزها را باید با کسانی که خواهان بازگشت سلطنت پهلوی هستند، یا نیروهایی که از قدرتهای خارجی کمک می گیرند، یا گروههایی که باور به جدایی بنیاد دین از دولت نیستند و یا گروههای تجزیه طلب مشخص کرد تا ابهام بوجود نیاید. تنها در اینصورت است که می توان اعتماد جامعه را کسب کرد. زیرا هرگونه تداخل پیام جمهوریخواهان را خدشه دار خواهد کرد.

اما در آنچه مربوط به داخل و خارج می شود وجود رابطه اهمیت دارد. نیروهای جمهوریخواه هم در داخل و هم در خارج از کشورند. مسلم است که نیروهای داخل کشور زیر ضربه مستقیم رژیم قرار دارند اما فراهم کردن ارتباط با این نیروها و آنها را در تشکیل جبهه دخیل کردن نه تنها مطلوب بلکه لازم است. جبهه نمی تواند متعلق به خارج از کشور باشد همانطور که نمی تواند تنها متعلق به نیروهای داخل کشور باشد. مرز داخل و خارج تا آنجا که امکانات امنیتی و سازمانی اجازه می دهد باید برداشته شود.