مدتهاست که رهبر ج.ا بی پرده از سیاست «نگاه به شرق» دفاع میکنند. این سیاست از کجا نشأت میگیرد، چه تبعاتی دارد و به کدام سمت میرود؟
حافظه تاریخی مردم ایران از روسیه
مردم ایران همانند انگلیس، حافظه تاریخی خوبی نسبت به روسیه، به خاطر نفوذها و دخالتهایش و برخی حوادث تلخ تاریخی (مثل اعدام مشروطه خواهان در تبریز، به توپ بستن مجلس و…)، ندارند. نسبت به شوروی نیز همین نقطه چین ادامه داشته است؛ به خصوص به خاطر حافظه تاریخی منفی که نسبت به حزب توده و عملکردش در نهضت ملی شدن نفت و نیز وابستگی بخشی از سران آن به شوروی داشته اند. این حافظه را بخشی از چپ مستقل و ملی ایران نیز تایید و تشدید کرده است.
با الهام از همین تجارب است که نیروی های ملی، به خصوص با تاسی از دکتر مصدق، به تبلیغ سیاست «موازنه منفی» پرداختند. این نگاه در دوران انقلاب به شعار «نه شرقی، نه غربی» تبدیل شد که از منظر سنت گرایان مذهبی با رگههایی پر رنگ از نگاه ضد الحادی و ضد تمدن و تجدد غربی نیز همراه بود. در شعارهای طویل و خسته کننده! نماز جمعه ها در دوران جنگ نیز علاوه بر مرگ بر «صدام یزید کافر»؛ آمریکا و شوروی و انگلیس و منافقین و… نیز بی نصیب نمی ماندند. در برخی سنت گرایان متعصب تر(مانند احمدی نژاد جوان)، حتی اشغال سفارت شوروی واجبتر و مهم تر از اشغال سفارت آمریکا بود. از سوی برخی نیروهای میانه روی مذهبی نیز شورویها، ملحد ولی آمریکاییها و اروپاییها اهل کتاب خوانده میشدند که غیرمستقیم میخواست نوعی نگاه سیاسی متمایل به غرب را موجه سازی کند.
در این مقدمه کوتاه نمیتوان یک واقعیت مهم تاریخی دیگر را ناگفته گذاشت و آن اطمینان بخشی آقای خمینی در نوفل لو شاتو (توسط دکتر یزدی) به آمریکایی ها بود که روابط اقتصادی با غرب کما فی السابق ادامه خواهد یافت، در حکومت بعدی چپها هیچ جایگاهی نخواهند یافت و ایران به سمت شوروی نخواهد رفت.
حال در این بستر چه شد که حاکمان کنونی ایران جرات یافتند صریحا از نگاه به شرق سخن بگویند؟
روند و چرایی شکل گیری «نگاه به شرق» در ج.ا
به نظر میرسد همه چیز از اشغال سفارت آمریکا شروع شد که خود بحث مستقلی دارد. ج.ا از این پس و به تدریج وارد یک سیاست ضدآمریکایی فزاینده شد که نقطه چین اش علیرغم فراز و فرودهایی همچنان ادامه دارد. این روند هم خود بحث مستقلی لازم دارد.
در این بین موضوع جنگ و تلاش غرب برای مهار دوجانبه که گاه به کمک به ایران (ماجرای مک فارلین) و گاه کمک به صدام میانجامید، پیش آمد.
در این نقطه چین تلاشهای مکرری از سوی نیروهای میانه رو در ایران برای حل مشکلات بین ج.ا و آمریکا صورت گرفت که همواره در آخرین دقایق با مداخله تندروها برهم خورده است.
در ادامه این چالش مستمر بود که ماجرای هسته ای هم اضافه شد. مسئله هسته ای اما با تحریم هایی مواجه شد که علاوه بر سیاست، اقتصاد ج.ا را هم درگیر کرد. در همین بستر بود که ج.ا روز به روز منزوی تر و تنهاتر و گام به گام به شرق (چین و روسیه) نزدیک تر شد. مسائل اقتصادی ج.ا را به چین و مسائل سیاسی و نظامی و امنیتی به روسه نزدیک میکرد، و کشورهایی چون کوبا، کره شمالی و ونزوئلا.
پشت این ضرورتهای اقتصادی، سیاسی، نظامی و امنیتی اما یک آبشخور مهم فرهنگی نیز کار میکرد؛ نگاه ضدغربی و ضد تمدن و تجدد قوی ای که در نگاه حکومت ولایی وجود دارد.
بدین ترتیب میتوان چنین جمعبندی کرد که سیاستی که خود را در ضدیت با آمریکا و اسرائیل و در یک کلمه «دشمن» نشان میدهد، از دو آبشخور و ضرورت مهم فرهنگی از یکسو و سیاسی و اقتصادی از سوی دیگر، نشأت میگیرد. نیروهای دیگر درون حکومت که نگاه متفاوتی به جهان دارند (همچون خاتمی، هاشمی، روحانی و امثال آنها) نیز به تدریج ناموفق، بی اثر و حذف شده اند.
این روند باعث شده ج.ا روز به روز خود را ببیشتر به روسیه چین نزدیک کند و آنها را متحد استراتژیک خود بنامد. اما آیا از طرف دیگر هم همین دید وجود دارد؟ آنها به ایران چگونه نگاه میکنند؟
نگاه چینیها و روسها به ج.ا
واقعیت این است که ایران با توجه به وسعت و جمعیتش یک «بازار بزرگ» است. اما از نظر سیاسی یک موجود دوسویه است. از یک طرف نقشی سیاسی در منطقه دارد و از سوی دیگر دشمنان بزرگ و مهمی، همچون اسرائیل و عربستان و بسیاری از کشورهای عربی خلیج فارس دارد.
در عرصه اقتصاد، لازمه رعایت این واقعیت دو گانه سیاسی «فایده بری بدون هزینه» از سوی شرق است یعنی ارتباط اقتصادی تا جایی که دشمنان منطقه ای ایران را تحریک نکند. مجموع بازار و حجم روابط اقتصادی با آنها بسیار بزرگتر از بازار و روابط با ج.ا است.
در این رابطه یک مسئله مهم دیگر نیز موثر است: تحریم های بین المللی، تحریم های یکجانبه آمریکا (به عنوان بزرگترین اقتصادی جهان) و نیز عدم عضویت ایران در اف ای تی اف. این کشورها در روابط اقتصادی شان با ج.ا اگر نگوییم به طور کامل ولی تا سرحد ممکن این تحریمها را رعایت کرده اند (به عبارتی دیگر با جامعه جهانی تا سرحد ممکن همراهی کرده و حتی در شورای امنیت بارها علیه ج.ا رای داده اند و یا حداکثر ممتنع داده و در برخی موارد مخالفت غیرموثر نموده اند).
ج.ا اما به همین مقدار هم راضی است و موافق است نفتی بفروشد و یا درآمد حاصل از آن را مثلا در چین ذخیره کند و به اجبار کالاهای چینی را با هر کیفیتی در ازای طلبش بگیرد و بازار مصرف و صنعتش را چینی کند تا بالاخره چرخ اقتصادش بچرخد.
به لحاظ سیاسی اما مسئله پیچیده تر است. چینی ها، به علت فاصله جغرافیایی با ایران و نقش غیرفعالتری که در سیاست منطقه دارند، همیشه سعی کرده اند با فاصله از ج.ا حرکت کنند تا خود را نه از جامعه جهانی جدا کنند و نه باعث رنجش اسرائیل، عربستان و کشورهای خلیج فارس شوند که روابط مستجکم اقتصادی با همه شان دارند.
روسیه اما به علت نزدیکی جغرافیایی و نقش آفرینی بیشترش در سیاست و منطقه برخورد پیچیده تری با ج.ا داشته است.
به طور خلاصه می توان گفت روسیه (مشخصا پوتین) به دنبال استفاده حداکثری از شرایط ج.ا و وضعیت فکری و سیاسی و اقتصادی اش در جهت منافع خویش است. نمونه سوریه و استفاده از پیاده نظام ج.ا و نیابتی ها و نیروهایی که میتواند با شعارهای مذهبی تهییج کند، در جهت سیاست و منافع خود یک مثال مهم است. در روایت ظریف این امر برجسته تر از روایت رسمی ج.ا است. نتیجه اما یکی است؛ حفظ بشار اسد به عنوان یک حکومت دنباله روی روسها در منطقه بهعلاوه منافع اقتصادی و سوق الجیشی دیگر.
وجه دیگری از پیچیدگی رفتار روسیه در سوریه را میتوان در نسبتی که با اسرائیلیها برقرار کرده و آنها را در زدن اهداف نظامی شان آزاد گذاشته، دید. روسها به سوری ها و ایرانی ها امکان و اجازه پدافند ضداسرائیلی نمیدهند. هر دو کشور نیز با سرشکستگی باید این وضع را تحمل کنند.
روسها در عرصه سیاست، در برخورد با ایران، سعی دارند روابط و منافع خود را به طور کامل در رابطه با جامعه جهانی، اسرائیل و کشورهای عربی رعایت کنند. آنها گاه در نمایش دادن این که به رابطه با این کشورها بسیار بیشتر از ج.ا بها می دهند ابایی ندارند. این امر را می توان از نحوه مواجهه پوتین با روسای این کشورها با مثلا برخورد تحقیر آمیز با مقامات ایرانی (رئیسی، قالیباف و …) مشاهده کرد. روحیه متکبرانه سفیر روسیه در ایران نیز نشانه های دیگری از تلقی روسها از ج.ا به عنوان یک حکومت حاشیه ای در پازل بزرگ سیاست خارجی شان است.
نگاه کنونی ج.ا به چین و روسیه
ج.ا جدا از پز دادن ها و اظهار ارادات های یک طرفه و به رخ کشیدن قراردادهای طویل المدتی که اصلا معلوم نیست به جز شعار چقدرش عملی است؛ چه انتظاری از روسها دارد؟ ج.ا برای اینکه خود را در جهان تنها نبیند به کشورهای ضدغربی دیگر نیز نزدیک میشود و عکس یادگاری میگیرد.
ج.ا همچنین فکر میکند میتواند روی حق وتوی روسیه در شورای امنیت سازمان ملل حساب کند. این امر تاکنون چندان موثر نبوده و اگر در مسئله هسته ای به واقعیت بپیوندد نیز ناشی از پیچیدگی و رندی روسهاست چون میدانند به خاطر بند ماشه در برجام عملا در برخورد تنبیهی غربیها علیه ج.ا ممانعتی ایجاد نمیکند و در این باره هزینه خاصی نمی پردازد!
ج.ا همچنین می داند نزدیکی سیاسی، اقتصادی و نظامی به چین و روسیه با مانع حقوق بشری و افکار عمومی این کشورها و مسائل دست و پاگیر! این چنینی مواجه نیست.
ج.ا اما یک توهم دیگر هم دارد و آن حرکت جهان به یک حالت دو قطبی جدید و جنگ سردی تازه است که تصور میکند با جا گیری در یک قطب میتواند از مواهب اقتصادی و سیاسی و امنیتی اش بهره مند شود.
آیا جهان دو قطبی و جنگ سرد جدیدی در پیش است؟
تصور و تصویر آقای خامنه ای از مناسبات جدید جهان به خصوص پس از جنگ روسیه علیه اوکراین خیال باطلی بیش نیست. چون به لحاظ اقتصادی چین و روسیه نیز بخشهایی از نظام سرمایه داری جهانی را تشکیل میدهند و با بازارهای همین جهان شدیدا مرتبط و ادغام اند. از نظر ایدئولوژیکی نیز دکترین خاصی ندارند که مثل اندیشه چپ با شعار «کارگران جهان متحد شوید» از روشنفکران و افکار عمومی دلربایی میکرد. به نظر نمیرسد شعار «دیکتاتورهای جهان متحد شوید!» جاذبه ای داشته باشد و به بلوک سیاست و قدرتی مبدل شود. هرچند جریان راست جهانی در حال قدرت گیری است و جریان دموکراسی خواهی در سالیان اخیر لطماتی دیده است اما اولا این حالت قابل تغییر است و ثانیا این تغییرات به بلوک بندی سیاسی و اقتصادی و ائتلاف و اتحادیه های خاصی نمی انجامد و تصورات آقای خامنه ای و شعارهایی که میدهد نقش بر آب است.
یک نشانه مهم این واقعیت این است که پس از تجاوز روسیه به اوکراین و تحریمهای مترتب بر آن برای اقتصاد روسیه، روسها به سادگی با فروش زیر قیمت نفت، گاز، روغن پایه و فولاد بخش مهمی از بازار ایران را تصاحب کردند. این عمل پراگماتیستی درست عکس شعارهای جگرخراش امثال حسین شریعتمداری است که قبلا در هنگام اشغال کریمه توسط روسیه و تحریم غربی ها جلز و ولز می کرد که ایران نباید به غربی ها به جای روسیه گاز بفروشد و کسانی که این باور داشتند را به بی غیرتی متهم میکرد!
نمونه دیگر قاطعیت روسها در برتری منافع خود بر هر امر دیگر و به اصطلاح بی اصولی و «هدف وسیله را توجیه میکند»، را میتوان در گروگان گیری مذاکرات برجام به خاطر منافع خویش دانست. وقفه ای که آنها ایجاد کردند فرصتی طلایی برای افراطیون آمریکایی و ایرانی ایجاد کرد تا توافقات صورت گرفته را متزلزل و تقریبا خنثی کنند. در روایت ظریف اما این روایت پررنگ تر است چرا که او معتقد است روسها بارها در مسیر توافق برجام سنگ اندازی میکردند.
روسها اما نکته و سیاست بالاتر دیگری را به صراحت به زبان آورده اند:«برای روسیه خطر یک ایران غرب گرا خیلی بیشتر از یک ایران اتمی است». این کد واژه نشان از نگاه و سیاست اصلی ای است که روسها در ایران دنبال میکنند؛ تقویت و تشدید تنش مستمر بین ج.ا و غرب تا جایی که البته به جنگ و بی ثباتی در منطقه نکشد. بنابراین یک ایران ضعیف (بدون بمب اتم) و همیشه در فشار اقتصادی و سیاسی که آنها را محتاج چین و روسیه کند بهتر از هر امر دیگری است.
ج.ا پرهیاهو اما ضعیف و بی خطر شاید آرزوی بسیاری از تندروهای اسرائیلی و آمریکایی(به خصوص نیروهای نزدیک به صنایع نظامی)، هم باشد. آنها به دشمنی پرمدعا اما ضعیف در منطقه برای حفظ وحدت خویش و نیز فروش تسلیحاتشان نیازمندند و شاید اصلا حذفش را به نفع خویش نمیبینند.
نفوذ و نفوذیهای روسیه در نظام اطلاعاتی و امنیتی ج.ا
در باره رابطه روسیه و ج.ا جدا از آبشخورهای فرهنگی و سیاسی و ضدغربی و دیگر نکاتی که تا اینجا ذکر شد نمیتوان یک نکته مهم را نادیده گرفت و آن ارتباط آشکار و پنهان امنیتی، اطلاعاتی و نظامی بین دو کشور است. بسیاری از نیروهای نظامی ج.ا در روسیه دوره می بینند. ج.ا سعی میکند از دانش و تجربه موشکی روسها بیاموزد و تبادل داشته باشد. اما رابطه مهمتر نفوذ و نفوذی های اطلاعاتی روسهاست.
بنده قبلا در یک سلسله مقالات با استناد به مطالب منتشره در رسانه های مرتبط با سپاه و نیروهای امنیتی اش این رابطه را نشان داده ام. نفوذ و نفوذی هایی که میتوانند سخنرانی ها و سیاستهای آقای خامنه ای را به خاطر برخی اشتراکات فرهنگی-سیاسی ضد غربی تحت تاثیر قرار دهند. این سلسله مقالات با عکس العمل منفی سفیر روسیه در تهران مواجه شد. اما در دوران انتشار همین مقالات یکی از سرداران سپاه که از جنبش سبز به بعد خرجش را از حکومت جدا کرده است، توئیت زد که شخصا «دوره قتلهای بی رد پا» را در روسیه دیده است.
همینجا باید ذکر کرد که حذف فیزیکی هاشمی رفسنجانی که بارها از سوی اعضای خانواده و نزدیکانش به طور صریح مطرح شده نیز به احتمال بسیار زیاد از سیاست روسها نشات گرفته است که خطر چرخیدن به غرب را از اتمی شدن ج.ا مهمتر میدانند. هاشمی میتوانست در انتخاب رهبر بعدی ج.ا در مجلس خبرگان نقش آفرینی کند و حذف او این خطر را منتفی کرد.
دنبال روی و باج دهی و یا وابستگی ج.ا به روسیه؟
ماحصل همه نکات ذکر شده را میتوان چنین جمعبندی کرد که رابطه ج.ا با چین و روسیه عمدتا یک طرفه و براساس دکترین ضد غربی و ضد آمریکایی از یکسو و نیازهای سیاسی و اقتصادی از سوی دیگر است. آنها اما هیچ احساس ائتلاف و اتحادی با ج.ا ندارند. چین به ج.ا به چشم یک «بازار» نگاه میکند و روسیه به عنوان یک «کارت بازی» سیاسی که میتواند مستقیما در منطقه مصرف کند و یا در سطح جهانی روی آن مانور دهد و امتیاز بگیرد. ج.ا اما برای حفظ همان خواستهای حداقلی اش، مجبور به باج دهیهای بزرگ است.
ج.ا مجبور است برخلاف شعارهای اسلام گرایانه اش از سرکوب مسلمانان در هر دو کشور روسیه و چین چشم پوشی کند، خیانت روسها در سوریه را تحمل کند، رابطه راهبردی آنها با اسرائیل را نادیده بگیرد و مراقب عواطف و دل نازکی روسها و چینیها در رسانه هایش تا آنجا باشد که معاون وزیر بهداشتش را به خاطر اندک نقدی به چینیها به توبه وادارد و یا حتی کتابهای درسی اش را به خاطر روسها بازنویسی کند تا حافظه منفی مردم روی روسها را کاهش دهد و یا در تجاوز روسیه به اوکراین سراسیمه با پوتین تماس بگیرد و اظهار همراهی کند و یا رهبر نظام اوکراین را مقصر جنگ بداند و برخی رسانه های سپاه تا مدتها مثل رسانه های روسیه از بکار بردن کلمه جنگ پرهیز کند و از عبارت عملیات ویژه استفاده کند!
اینها همه آیا علامت وابستگی ج.ا به روسیه و مستعمره شدن است؟
اگر این پرسش به این معنا باشد که هیئت حاکمه ایران دست نشانده روسیه است و روسها میتوانند هر فرمانی به ج.ا بدهند و ج.ا مطیع آنهاست، به نظر نمیرسد چنین باشد. یک مثال کوچکش در رای گیری سازمان ملل علیه تجاوز روسیه به اوکراین است که ج.ا برخلاف سوریه، بلاروس و اریتره، رای ممتنع داد و یا روسیه نمیتواند از سیاستهای ضد اسرائیلی ج.ا در منطقه جلوگیری کند و سیاستی را در این رابطه (و نظایر آن) به ج.ا دیکته کند.
تا بدین لحظه ج.ا بنا به دلایل فرهنگی و سیاسی و امنیتی از روسیه «دنباله روی» دارد. این رابطه ای عمدتا «یک طرفه» است و ج.ا مجبور به «باج دهی» است (امتداد این وضعیت میتواند به وابستگی هم بیانجامد). از قدیم گفته اند:«عشق یک سره، مایه دردسره». دردسر این عشق یک طرفه در آینده بیشتر هویدا خواهد شد. شاید اولین قدم هم در همین پرونده هسته ای باشد.
نگاه به شرق ج.ا برخاسته از یک سیاست ماجراجویانه ضدغربی است. سیاستی که هیچ تایید دموکراتیکی از مردم ایران ندارد و زندگی مردم را به گروگان اقلیت حاکم در آورده است. هم سیاست ضد غربی و هم سیاست نگاه به شرق حاکمان ج.ا ضد منافع ملی ماست و ملت ایران را از یک رابطه متعادل و بهره مندی از روابط اقتصادی، سیاسی، علمی و تکنولوژیک با جهانیان که میتواند اقتصاد شکوفایی برای ملت ایران در پی داشته باشد، محروم کرده است.
دولت دموکراتیک و رابطه متوازن و مبتنی بر منافع ملی با همه کشورها
در یک حکومت ملی و دموکراتیک باید رابطه متوازنی با همه جهان با اتکاء به منافع ملی داشت. روسیه و چین نیز بخشی از جهان هستند همانطور که آمریکا و اروپا و کشورهای منطقه. یک دولت ملی باید با همسایگانش از جمله و به خصوص با همسایه بزرگی همچون روسیه نیز رابطه مبتنی بر منافع متقابل داشته باشد. اگر جنبشهای اجتماعی و سیاسی در ایران بتوانند توازن قوای سیاسی را در ایران تغییر دهند سخنگویان سیاسی این جنبش های گسترده باید سیاست بدیلی ارائه دهند که در آن احترام متقابل و رابطه مبتنی بر منافع ملی با همه کشورها از جمله روسیه (و چین) نیز تایید و تاکید شود. این امر شاید بتواند تا حدی هراس این کشورها را از روی کار آمدن یک حکومت مستقل و ملی در ایران کاهش دهد و گذار از ج.ا را کم هزینه تر سازد.