اولین بار این مهندس بازرگان بود که تعابیری همچون «یک شهر و صد کلانتر»، «چاقوی بی دسته» و «دولت در دولت» را بکار برد. منظور او بیشتر معطوف به دو دسته بود: کمیته های محلی که هر کار میخواستند بی اعتنا به دولت و قانون می کردند (همان کمیته های انقلاب که بعدا در شهربانی ادغام شدند و نیروی انتظامی را تشکیل دادند) و روحانیونی که هر یک در گوشه ای بساط حکمرانی راه انداخته بودند و مصادره میکردند و بازداشت و توقیف و حبس و تعزیر راه انداخته بودند. البته در راس اکثر کمیته ها نیز یک روحانی قرار داشت. دولت در دولت پس بیشتر معطوف به روحانیون و عده ای از جوانان انقلابی و بعضی لمپنهای محلات بود.
با تدوین قانون اساسی در مجلس خبرگان با کنار نهادن پیش نویس مصوب شورای انقلاب و افزودن اصل ولایت فقیه به آن و تغییر بنیادی آن پیش نویس که به تعبیر مهندس سحابی یک انقلاب(ارتجاعی) در حکومتداری ایجاد میکرد به تدریج ماجرای دولت در دولت رسمیت قانونی یافت و به دو دسته دولت قانونی و بیت رهبری منفک شد.
رهبر کاریزماتیک هم بالای سر هر دو هر چه میخواست میگفت و میکرد و اصلا فهمی از قانون نداشت هرچند میگفت باید همه چیز به قانون برگردد ولی این مانع از آن نمیشد که اشغال سفارت آمریکا را تایید کند و آن را انقلابی بزرگتر از انقلاب اول بنامد و یا حکم ارتداد و فتوای مرگ خبرنگار رادیو و یا سلمان رشدی را صادر کند و سیاست داخلی و خارجی دولت رسمی را هر از چندی دچار بحرانهای پایان ناپذیر سازد.
در دوران آقای خامنه ای اما این دوگانگی در سیاست بیش از پیش به دوگانگی در ساختار و نهادها منجر شد. او به موازات هر نهاد رسمی در دولت نهادی مشابه در بیت راه انداخت به علاوه اینکه نماینده ولی فقیه در ادارات و سازمانها را نیز نظمی آهنین و گستره ای هر چه بیشتر بخشید.
این دوران همچنین همزمان شد با برکشیدن نظامیان به اجزا و اضلاع هر چه بیشتری از قدرت. و این شد مصداق آن مفهومی که تحت عنوان دولت در دولت یا دولت موازی نامیده میشد.
دولت موازی اما همان سپاه بود که حزب نامرئی رهبر است. رهبری با اختیاراتی نامحدود بدون کوچکترین مسئولیتی که برعهده گیرد. همه مسئولیتها بر دوش دولت رسمی بود و بیشتر قدرت در دست رهبر و حزب نامرئی اش. این حزب نامرئی روز به روز قدرت بیشتری یافت و از عرصه هنر و سینما تا اطلاعات و ضد اطلاعات، اقتصاد و اجتماع تا قوه قضائیه و سازمان زندانها و مهمتر از همه سیاست منطقه ای کشور را زیر یوغ خود گرفت. در همه عرصه ها هم شکست خورد(که جای بحث دقیقش اینجا نیست)، بدون اینکه مسئولیتی بپذیرد و یا اصلا معلوم شود چه مقدار از بودجه و درآمد نفتی این کشور را صرف سیاستهای داخلی و خارجی اش کرده است.
شصت در صد اقتصاد و هشتاد در صد قدرت سیاسی کشور
بهزاد نبوی اما در گفتگویی اعلام کرد اختیارات دولت بر طبق قانون اساسی حدود ۱۰ الی۲۰ درصد کل اختیارات اداره کشور است. وی افزود: در کشور ما چهارنهاد هست که ۶۰ درصد ثروت ملی را در اختیار دارند؛ ستاد اجرایی فرمان امام، قرارگاه خاتم، آستان قدس و بنیاد مستضعفان، هیچیک از اینها ارتباطی با دولت و مجلس ندارند.
غلبه میدان (سپاه و بیت) بر سیاست خارجی و داخلی کشور
محمد جواد ظریف نیز در گفتگویی تصریح کرد:
«سیاست میدان هم باید تابع استراتژی کشور باشد. نبوده اینطور. یعنی سیاست میدان تعیین کرده که سیاست کشور چه باشد…
وقتی میدان بخواهد تصمیم بگیرد، یعنی اهداف میدانی بخواهد حاکم شود بر استراتژی کشور این می شود که می تواند با ما بازی کند…
او می گوید چون میدان اصل است اگر ۲ درصد هما امن تر از ماهان باشد باید از هما استفاده کنیم. حالا اگر این موضوع می خواهد ۲۰۰ درصد به دیپلماسی ضربه وارد کند، باشد. حتی وزیر راه خبر نداشت چه برسد به رئیس جمهور…
این حاکمیت دو گانه نیست. این حاکمیت میدان است. میدان است که تصمیم می گیرد.»
به نظر میرسد این دو مستند ما را از دادن تصویر دیگری از نقش مخرب و قدرت مطلقه بدون مسئولیت و پاسخگویی دولت پنهان بی نیاز میکند. اما شاید اشاره به دو مستند دیگر هم بد نباشد. یکی خاطرات روزنوشت هاشمی رفسنجانی است که به خوبی نشان میدهد از جنگ گرفته تا انتخابات و تا حتی اعزام بیمار به خارج از کشور از طریق چند نفر معدود اداره میشده است و دیگری متن استعفای آخرین نخست وزیر جمهوری اسلامی.
مسلوب الاختیاری دولت
متن استعفای میرحسین موسوی در سال 67 حائز اهمیت بسیاری است و بدون هیچ توضیح اضافی نشانگر ابعاد دیگری از دولت پنهان در آن دوره است:
بسمه تعالی
مقام محترم ریاست جمهوری
برای آنکه دشمنان اسلام و کشور نتوانند سوء استفاده نمایند، اینجانب در استعفانامه خود که برای رسانه ها نیز ارسال گردیده است، دلایل را ذکر نکردم. با این نیت که ذکر آنها انشاالله در آینده برای کشورمان و دولتهای بعدی مفید باشد، بصورت خیلی خلاصه به بیان آنها می پردازم :
۱ ـ مسلوب الاختیار شدن دولت در سیاست خارجی. امروز امور أفغانستان و عراق و لبنان در دست جنابعالی است. نامه هائی به عنوان کشورهای مختلف نوشته میشود بی آنکه دولت از آنها خبری داشته باشد. (اینجانب به عنوان نخست وزیر از این نامه ها جز در موارد استثنائی و آنهم بطور اتفاقی بیخبرم).
نخست وزیر ژاپن برای ریاست محترم مجلس و ریاست محترم مجلس برای نخست وزیر ژاپن نامه مینویسد و اینجانب در یک مراسم عمومی و مردمی از این ماجرا و متن نامه با خبر میشود.
آقای لاریجانی در جایی میگیود از پنج کانال با آمریکا تماس گرفته میشود و بنده بعنوان رئیس هیئت وزیران از این کانالها اطلاعی ندارم.
همه جا صحبت از سیاستهای خارجی دولت جمهوری اسلامی است. بدون آنکه دولت از این سیاستها که در همه جای کشور و جهان بیان میشود، خبر داشته باشد.
۲ ـ عملیات برون مرزی که بدون اطلاع و دستور دولت صورت میگیرد. شما بهتر میدانید که تاکنون فاجعه آفرینی و اثر نامطلوب آنها برای کشور چقدر بوده است. بعد از آنکه هواپیمایی ربوده میشود، از آن باخبر میشویم. وقتی مسلسلی در یکی از خیابانهای لبنان گشوده میشود و صدای آن در همه جا میپیچد، متوجه قضیه میشویم. پس از کشف مواد منفجره از حجاج ما در جده، اینجانب از این امر آگاه میشوم. متاسفانه و علیرغم همه ضرر و زیانی که این حرکت متوجه کشور کرده است، هنوز نظیر این عملیات میتواند هر لحظه و هر ساعت بنام دولت صورت گیرد.
۳ ـ تجزیه سازمان برنامه و بودجه از نخست وزیری که به دلایل سیاسی صورت گرفت، از همان اول ضایعه آفرین بوده و ادامه آن در شرایط نوسازی کشور فاجعه بار خواهد بود. متاسفانه این مشکل و مشکل وزرای مشاور، علیرغم طرح در شورای تشخیص مصلحت، به تاخیر افکنده شده و حل نگردیده است هر چند که بهرحال حق شورای تشخیص مصلحت است و اینجانب انتظاری در این خصوص ندارم.
۴ ـ تجزیه اقتدار مشروع و قانونی دولت و مسئولیت دولت و وزرا توسط شوراهای گوناگون.
۵ ـ عدم قدرت اینجانب به پاسخگویی در مقابل اعضا هیات دولت و نمایندگان محترم مجلس در مورد کارهائی که بدون اطلاع دولت، ولی بنام دولت، صورت میگیرد.
۶ ـ در خاتمه لازم میدانم بار دیگر یادآور شوم که این استعفا، العیاذ بالله، بمعنای قهر اینجانب از نظام و دولت جمهوری اسلامی و مسئولین انقلابی آن نیست که اگر هم بود، با توجه به عظمت انقلاب و ناچیزی اینجانب، یقینا نمیتوانست هیچ تاثیری در روند رشد و توسعه انقلاب اسلامی داشته باشد. این استعفا دلیل ناتوانی اینجانب برای کار بدلیل همین ناتوانی است و درست بدلیل همین ناتوانی است که اینجانب مسئولیت را از خود ساقط می بینم.
میرحسین موسوی
انتخابات 1400 آخرین نمود از دولت پنهان
هر چند بسیاری از اقشار مردم بنا به دلایل گوناگونی که جای بحثش در اینجا نیست از قبل تصمیم گرفته بودند که در این انتخابات شرکت نکنند اما نمایشی و فرمایشی شدن هر چه بیشتر و مهندسی حداکثری آن یکی دیگر از نمادهای آشکار و مفتضح حکمرانی دولت پنهان در این دوره است.
دورخیز رهبرج.ا در ضرورت جهادی و حزب اللهی و جوان بودن این دولت (که البته بعدا به معتقد به جوانان تغییر یافت!) اولین گامهای مهندسی بود. انتشار فایل ظریف که احتمالا از سوی اطلاعات سپاه صورت گرفت هم قدم بعدی.
رهبر ج.ا به عنوان راهبر و پشتیبان اصلی دولت در سایه یا همان حزب نامرئی پادگانی شخصا بخش مهمی از این مهندسی را پیش برد. وی دست به کار شد و به طور مستقیم به حذف حسن خمینی و ظریف و تاجزاده (و احیانا برخی دیگر از کسانی که در پشت صحنه از او مستقیما استمزاج کرده اند)، پرداخت.
شورای نگهبان با حذف افراد مختلفی و به خصوص علی لاریجانی عنصر گوش به فرمان رهبر گام بلند بعدی را برداشت.
رهبر نظام به این هم اکتفا نکرد و حتی چارچوب مناظره ها را هم مهندسی کرد.
این نحوه انتخابات رجعتی به همان رویه دهه شصت با طرح یک نامزد اصلی و دو سه نفر هم در کنار اوبود که گاه حتی رسما میگفتند خودشان هم به ان نامزد اصلی رای میدهند! البته نه به آن آشکاری و افتضاحی ولی با حداکثر تلاش برای برگزاری یک انتخابات تضمین شده در دوران انتقال احتمالی رهبری ج.ا.
اعتماد به نفس ظاهری دولت پنهان از کجا میآید؟
به نظر می رسد بعد از سرکوب اعتراضات مردمی حضرات تصور می کنند آتش را خاموش و خفه کرده اند. هر چند انها از آتش زیر خاکستر که هر آن احتمال شعله ور شدنش میرود غافلند ولی فعلا مهم ترین عامل اعتماد به نفس شان همین مسئله است.
عبور از قله فشارهای اقتصادی البته با فشار به زندگی مردم در رنج و زحمت عامل دیگری است که فکر میکنند با بده و بستان هایی در مذاکرات وین می توانند از این ستون به آن ستون فرج است چهل ساله را ادامه بدهند. باز غافل از اینکه مشکل و بحران اصلی اقتصادی ریشه در داخل دارد. بعلاوه اینکه وضع مردم و به خصوص طبقه متوسط همینکه اندکی بهبود یابد آنها انگیزه بیشتری برای تغییر طلبیخواهند یافت نه اینکه انگیزه شان کاهش یابد. طبقات کم در امد نیز دیگر به مسکن های مقطعی در زمانه فاصله های روز افزون طبقاتی قانع نیستند.
و اما سومین عامل نزدیکی امنیتی و اطلاعاتی به روسیه و چین است. حضرات البته در حوزه اقتصادی نیز فکر میکنند نزدیکی ادعایی و پر سرو صدا به چین نیز چاره ساز است. در حوزه اقتصاد البته خود میدانند که روابط چین و ایران مرتبا کاهش یافته است و روسیه نیز رقیب اقتصادی ایران در نفت و گاز است و رقیب نمیتواند رفیق راهبردی باشد.
اما در حوزه امنیتی فکر میکنند میتوانند از تجارب چینی ها در کنترل عمومی و تجارب روسها در سرکوب و مهندسی سیاست بهره بگیرند.
اما در این حوزه نیز مثل همه عوامل یاد شده در بالا با نخستین گرمای شور و شوق و اعتراضات و مطالبات اقشار مختلف سرما و یخبندانی که آنها تصور میکنند بر جامعه حاکم کرده اند از بین خواهد رفت و باز بذرهای امید جوانه خواهند زد.
دولت پنهان در حال عیان شدن است
با پیروز احتمالی رئیسی در انتخابات پیش رو بار دیگر میرود دولت پنهان که یک بار در دوره احمدی نژاد عیان شده بود، آشکار شود. با این تفاوت که این بار حواس مردم و فعالان سیاسی شش دانگ تر است و به خوبی در باره رفتار آنها روشنگری خواهند کرد. شبکه های اجماعی و فضای مجازی هر روز دامن گسترتر در ایران نیز به شدت به این فرایند کمک خواهد کرد.
ریزش جریان ولایی روز افزون تر خواهد شد
سرکوب خونین اعتراضات آبان 98 باعث ریزش زیادی از بدنه جریان ولایی شد. آنها دیدند نه تنها فساد روزافزون مثل قانقاریا دارد ساختار نظام را میپوساند و فساد سیستمیک به فساد اتوماتیک تبدیل شده و هر مقامی در هر پستی قرار میگیرد احتمال فساد اتوماتیکش میرود، از بالاترین مقامات تا اعضای شورای یک شهرک و روستا؛ بلکه از آن سوی میدان به سینه مستضعفین سابق نیز شلیک میشود. صدای هر گلوله پرده ای را از برابر چشم این افراد کنار میزد.
حال با روی کار آمدن دولت پنهان در سیمای رئیسی یک بار دیگر این پرده ها در حال فرویختن است. جابه جایی این عنصری که سودای رهبری هم دارد او را از ریاست یک قوه مطالبه گر به ریاست یک قوه پاسخگو تبدیل خواهد کرد و این البته اتفاق مهم و حتی مثبتی است. چرا که دیگر حضرات نمی توانند پشت دولت توسری خور رسمی پنهان شوند و دولت رسمی به قول پروانه سلحشوری به کتک خور نظام تبدیل شود. در نتیجه با یکدستی قدرت حضرات باید پاسخگوتر باشند و مشکلات زندگی مردم را حل کنند. این شاید به نفع مردم تیره بخت هم باشد که حضرات به جای چوب لای چرخ دولت رسمی گذاشتن و طلبکار بودن بابت مشکلات کشور که عمدتا برخاسته از سیاستهای رهبر نظام است، مجبور باشند روی زمین راه بروند و اگر میخواهند مشکلات مردم سربرنیاورد در سیاست خارجی و داخلی شان از گزافه گویی دست بردارند. و البته این آینده پر پارادوکسیکالی را فراروی شان قرار میدهد که در جای دیگری باید به بحث در باره آن پرداخت.
آیا با آشکار شدن دولت پنهان حکومت یکدست خواهد ماند؟
تجربه تاریخی نشان داده که جنین نخواهد بود. اختلاف منافع به خصوص وقتی با کاهش منابع مواجه باشد و همینطور رقابتهای باندی و فردی و حسادتها و اختلافات شخصی به علاوه تغییر نسبی نگاه سیاسی و مدیریتی برخی در برخورد با مشلات سهمگین کشور باعث رخنه مجدد اختلاف و تقسیم به دوی تاریخی در نظام ج.ا خواهد شد. این ریزش از سوی حکومت به صف منتقدان و حتی مخالفان همچنان ادامه خواهد داشت.
منتقدان و مخالفان اما؛ باید راه مستقل خود را بدون پر بها دادن به این اختلافات و البته با بهره گیری هوشمندانه از آنها ادامه دهند.
راهکارهای جزئی تر فرایند تغییر و نحوه برخورد با جنبشهای اجتماعی و نیزصف بندی های درون قدرت و فضای بین المللی همان جایی است که راه های اصلاح طلبی و سرنگونی خواهی و تحول طلبی از هم تفکیک می شود. در این باره سخن بسیار گفته شده اما پرونده هر سه رویکرد همچنان باز است.