جمهوری اسلامی به خاطر وضعیت حقوقی و حقیقی مبتنی بر قانون اساسی متعارضش هم مشکلات «ساختار»ی دارد و هم معضلات «سیاست»ی. این دو البته به شدت به هم مرتبط اند.
سیر فزاینده استبداد رای رهبر جمهوری اسلامی اینک ساختار را هر چه متصلب تر و سیاست ها را هر چه مضرتر و ویرانگرتر کرده است. در این میان او به صورت شتابانی نهادهای نیمه انتخابی را نیز بی اثر و از مدار تصمیم گیری و سیاست گذاری خارج کرده است.
نتیجه عملی این روند و سیاست های برخاسته از آن و تصمیمات عمدتا متکی بر اراده مستبدانه شخص رهبر هم درعرصه خارجی و هم در عرصه داخلی عیان شده است. رهبر دلخوش کرده به عمق استراتژیک اینک مواجه شده است با تظاهرات اعتراضی در کشورهای لبنان عراق که به خصوص در عراق بخش مهمی اش مداخلات و سیاستهای ایران در آن کشور را نشانه گرفته است. همچنین این سیاستها باعث انزوای بی سابقه ایران در منطقه گردیده است. این انزوا فقط بین دولتها نیست که گفته شود آنها ارتجاعی و یا وابسته اند بلکه اینک در میان ملتها نیز فاصله گیری و حتی عصبانیت و نفرت از رفتار حکومت ایران تا بدنه شیعی منطقه دامن گسترده است.
در باره این سیاستها از جمله در باره سیاست خارجی جمهوری اسلامی در رابطه با آمریکا تاکنون مطالب زیادی منتشر شده است. صاحب این قلم نیز در این باره از جمله در نشریه میهن چندین مقاله داشته ام و ضمن اشاره به نطم ناعادلانه جهان و یا رفتار دولت نامتعارف ترامپ اما مشکل اصلی را در داخل کشور و سیاستهای ولایی حاکم بر کشور دانسته ام. چرا که مسئله ایران و آمریکا به این یا آن دولت در آمریکا و نیز این و آن دولت در ایران برنمی گردد بلکه بخش اصلی و عمده اش به سیاستهای بخش ولایی و مسلط قدرت در ایران مرتبط است.
در هر حال محصول نهایی سیاستهای داخلی و خارجی حکومت ایران به وضعیت کنونی مملکت و ابربحران های متعدد آن و جان به لب رسیدن مردم به خصوص اقشار کم درآمد و به ویژه جوانان این سرزمین انجامیده است.
در این وضعیت مهم ترین پرسش این است که با این وصف و به خصوص با این وسعت اعتراضات و با عطف توجه به کشتاری که حکومت در اعتراضات اخیر بدان دست یازیده است کشور و مردم ما داریم به سوی چه سرنوشتی می رویم؟ آیا راه نجاتی هم هست؟
سه راه در پیش روی حکومت غارتگر و خونریز ولایی
اینک و در پس اعتراضات گسترده و خونین آبان ماه حکومت متمرکز و متصلب ولایی در یک نقطه مهم تصمیم گیری اساسی قرار دارد. اما در برابر این حکومت سه راه بیشتر قرار ندارد:
راه اول این است که سیاست داخلی و خارجی اش را به همین شکل موجود ادامه دهد. با این تصور که آمریکا مثل ایران خواهان منازعه نظامی نیست بنابراین باید با کج دار و مریز و با همین حالت انقباضی و انبساطی یعنی گاه شاخ و شانه کشیدن از طریق گروه های نیابتی و یا ضربات محدود نظامی بدون تلفات انسانی در خلیج فارس و پیرامون قدرت نمایی کرد و یا قدم های غیرموثر و مهمی در دوری از تعهدات برجام برداشت و گاه نیزسخن از مذاکره در صورت لغو تحریم ها و حتی امکان ملاقات سران دو کشور را به میان آورد و در همه حال چشم بر حملات اسرائیل در سوریه و عراق بر نیروهای خویش و حواریون بست. همچنین با این تصور که اعتراضات داخلی هم قابل سرکوب و مهار از طریق مشت آهنین است.
این رویکرد یعنی ادامه خط مشی گذشته با دو مشکل اساسی مواجه است: یکی معضل اقتصادی یعنی این سیاست تا جایی امکان تداوم دارد که منابع درآمدی دولت و حکومت بتواند خرج روزمره اداره مملکت در این نظام رانتی و فسادپرور و پر خرج و برج در داخل و در منطقه پیرامون را بدهد. در حالی که قرائن بسیاری از جمله آمار و ارقام محدود موجود نیز وضعیت بسیار منفی و گاه وخیمی را حکایت می کند.
و دوم؛ اعتراضات مردمی که هر آن می تواند همچون آتشی از زیر خاکستر سرکوب و خشونت سربرون آورد. بسان زلزله ای که مرتب درجه ریشترش بالاتر می رود. نادیده نباید انگاشت که مذهب در جامعه کنونی ما دو کارکرد متضاد دارد: هم قداره ای است در دست حکومت سرکوبگر و هم پناهگاهی است برای آه مظلومان. بدنه مذهبی جامعه از جمله بدنه حامی حکومت و حتی بخشی از نیروی سرکوب به شدت از سرکوب و کشتار فقیران عاصی و معترض مسئله دار و زخم خورده است و حکومت نمی تواند آنان را به سادگی توجیه کند. از قدیم هم گفته اند که آه مظلوم وخون بیگناه بی تقاص نمی ماند. برخی لایه های درونی خود حکومت نیز از این امر بیمناک اند.
راه دوم تغییر در سیاست خارجی و نشان دادن نرمش قهرمانانه در این عرصه برای ایجاد گشایش در اقتصاد و فرار از دو معضلی است که در بالا یاد کردیم. این راه نیز با دشواری های خاص خودش مواجه است. هر دو طرف ایران و آمریکا (به خصوص شخص ترامپ) به نوعی خواهان مذاکره اند. اما این بار نرخ معامله از سوی آمریکا بالاست. در مسئله هسته ای و شاید در رابطه با بعضی سیاستهای منطقه ای مثل یمن بعید است مشکلی پیش بیاید اما در رابطه با سیاستهای ایران در رابطه با حزب الله لبنان و موضوع اسرائیل و شاید مسئله موشکهای دوربرد ایران حل مشکلات به سادگی میسر نیست. به عبارت دیگر تا حاکمان ایران نخواهند سیاست خارجی خود را از بنیاد تغییر بدهند و صرفا بخواهند تغییرات تاکتیکی موردی(مثل برجام) داشته باشند و نپذیرند که به نوعی از سیاست شیعی گری فرهنگی- اقتصادی (و نه سیاسی- نظامی) اکتفا کنند مشکل روابط ایران و آمریکا حل و فصل نخواهد شد. این امر هم برای شخص ولی فقیه (و نه الزاما کل نظام ج.ا)، جز یک سرشکستگی آشکار نخواهد بود. البته ج.ا می تواند در سیاست خارجی اش از ج.ا خامنه ای به سمت ج.ا خاتمی و هاشمی و روحانی یعنی از مسیر تقابل به مسیر تعامل تغییر مسیر بدهد اما ولی فقیه حاکم تا سرحد ممکن می خواهد کمر رعیت خم شود اما گردن خان کج نگردد!
سومین راه پیش رو که بعیدترین و تقریبا غیرممکن ترین رویکرد در برابر حکومت ولایی است نرمش قهرمانانه در سیاست داخلی و آشتی با مردم خویش است. راهی که ولی فقیه خونریز اصلا بدان نمی اندیشد. مگر امواج اعتراضات مردمی او را وادار به اندکی تامل و اندیشیدن در این باره کند. بسیاری از نیروهایی ملی و تحول خواه در داخل و خارج هر چند ناامیدانه این بسته پیشنهادی ملی و کم هزینه و مسالمت آمیز را به حاکمان ضدملی پیشنهاد کرده اند. بدین معنا که حکومت صدای اعتراض مردمان را دیرنشده بشنود و به آزادی کلیه زندانیان سیاسی و عقیدتی دست زند احزاب و رسانه را آزاد کند و تن به انتخابات آزاد برای اعمال حاکمیت اراده ملت بدهد.
احتمال وقوع سه راه حل ترسیم شده در پیش روی «قدرت» به همان ترتیبی است که در بالا آمد. حال اگر سناریو و راه حل اول و دوم را محتمل تر بدانیم «مردمان» ایران زمین و فعالان مدنی و سیاسی چه راه یا راه هایی در پیش دارند؟
سه کنش اعتراضی از سوی مردم ناراضی در ایران
اگر از پایین و تنها به مردمان بنگریم و نه از بالا که شخصیت ها و نیروهای سیاسی و مدنی را در نظر می گیرد به وضوح می بینیم که اکثر قریب به اتفاق مردم ایران (به جز اندکی در حدود ده درصد) با حکومت مستقر مخالف و خواهان عبور از آن هستند.
حال اگر از منظر راهبردی و نقشه راه برای عبور و گذار از حکومت به این مردم بنگریم می بینیم لایه ها واقشار مختلف مردم تا کنون سه نوع کنش داشته اند:
رای اعتراضی
بخشی توان و مقدورات شان در این حد است که در انتخابات و پای صندوق رای اعتراضی بدهند. «نه بزرگ» در دوم خرداد 76 و واقعه خرداد 88 و جنبش سبز پس از آن برآمد مهم حاصل از تلاش این بخش از مردم بود. حکومت ولایی اما به تدریج سعی کرد با تقلب و یا تشدید نظارت استصوابی (وراه باز گذاشتن تنها برای نیروهای اعتدالی و افراد درجه دو و سه اصلاح طلب) و بالاخره با بی اثر کردن همین نهادهای نیمه انتخابی موجود راه را برای ایجاد تغییر و اعمال اراده اکثریت ملت از طریق رای اعتراضی ببندد.
مطالبه محوری صنفی و مدنی
کنش دیگر مردمان ناراضی تلاشهای مطالبه محور نسبتا متشکل تر و مدنی است که از سوی معلمان و کارگران و زنان و دانشجویان و بازنشستگان و قربانیان تبعیض مذهبی و اتنیکی و … صورت گرفته است. بخش مهمی از این مطالبه گران پا به عرصه خیابان و تجمع و راهیپیمایی اعتراضی هم گذارده اند. حکومت اما سعی کرده این نوع تلاشها را نیز با بازداشت و حبس افراد موثرتر آن مثلا در مورد معلمان و کارگران و … ناکار کند. اما به علت ریشه های صنفی و زیستی و معیشتی انضمامی این نوع تلاشها نمی تواند مانند برخی اعتراضات سیاسی طبقه متوسط فرهنگی و سخنگویانش، آنها را مهار و تحت کنترل در آورد.
اعتراض شورشی خیابانی
کنش سوم اعتراضات شورشی و خشمگینانه خیابانی است که توسط اقشار جان به لب رسیده به خصوص از سوی مردمان کم درآمد به همراه جوانان عاصی از بیکاری و فشارهای مختلف اجتماعی (باز عمدتا از اقشار کم درآمدتر) صورت می گیرد. این اعتراضات از دی ماه 96 و سپس آبان 98 مهر خود را به شرایط زده تا آنجا که کم سوترین دیدگان و سنگین ترین گوشها نیز دیگر نمی توانند آن را نادیده بگیرند و گذرا بدانند و یا به توطئه این یا آن جناح داخلی یا خارجی نسبت بدهند. قابل توجه این که در آبان ماه 98 علاوه بر اقشار کم در آمد لایه هایی از طبقه متوسط نیز حضور داشت (امثال جاویدیاد پویا بختیاری قابل ذکر است).
همچنین فعال شدن معترضان در تبریز و یا بلوچستان و بین هموطنان عربمان در خوزستان حکایت مهم غلبه اعتراضات طبقاتی بر مطالبات و شکافهای قومی و مذهبی و زبانی را در برابر دیدگان همگان قرار داد. برخی شعارها با مضمون همبستگی و وحدت بین ترک ها و کردها در آذربایجان غربی نیز همین نوید را می داد.
مردمان پس از سرکوب
حال مردمان چه راه های احتمالی را در پس شورش و خیزش سهمگین و سرکوب خونین آبان ماه در پیش خواهند گرفت؟
به نظر می رسد بعضی سرخورده و مایوس شده و به درون فرو می روند و یا دغدغه مهاجرت بیرونی و خروج از کشور را خواهند یافت.
بعضی که احتمالا اندک خواهند بود به این نتیجه خشمگینانه خواهند رسید که در برابر این قساوت و زورگویی آشکار باید متقابلا زبان زور و سلاح را بکار برد. همان تصویری که مهندس بازرگان در دادگاه سال 42 در انذار به حکومت وقت در برابرش قرار داد. بر این اساس ممکن است شاهد تک ترورهای سرخود و مستقلی در گوشه هایی از کشور به خصوص در مناطقی که سلاحی در دست مردم و طوایف و عشایر است باشیم.
و به نظر می رسد خیل انبوهی از مردمان، خودآگاه یا ناخودآگاه؛ در انتظار فرصت دیگری خواهند بود و شاید راه ها و ابتکارات جدیدتری که آنها را به مقصدشان که عبور از حکومت ستمگر است برسانند. ممکن است نارضایتی و خشم و نفرت عمومی از کور و کری حکومت و زورگویی و قداره کشی اش بار دیگر و این بار در محدوده جغرافیایی وسیع تر و با شمار بیشتری سر برآورد و یا اینکه در تجربه اندوزی عملی اش به ابزار جدیدتری به نام اعتصاب و اعتصاب عمومی بیندیشد و دست برد.
اعتصاب
اعتصاب هر چند در ظاهر خشونت کمتری دارد اما در عمل دارای خطر امنیتی بیشتری است. چرا که در اعتراض و شورش خیابانی احتمال سالم برگشتن به خانه و نیزشناسایی نشدن از سوی نهادهای امنیتی بسیار بالاست اما در اعتصاب بلافاصله بعد از شروع مسالمت آمیزش در زیر نگاه امنیتی حاکم قرار می گیرد. دست یازیدن به این ابزار و حقوق بدیهی مردمان نیز ارتباط نزدیکی با شرایط اقتصادی حکومت دارد. اگر حکومت نتواند حقوق کارمندان و کارگران انبوه کشور که به طور مستقیم و غیرمستقیم به دولت وابسته اند(دولت بزرگترین کارفرما در ایران است) را تامین کند و چند ماه به تعویق بیفتد به صورت خود به خودی این ابزار نیز بکار گرفته خواهد شد. بهره گیری از این ابزار نیز مثل اعتراض خیابانی ممکن است در ابتدا پراکنده و کم تعداد باشد اما به تدریج و در هر موج وسیع تر و پر شمارتر شود. اعتصاب مهم ترین و موثرترین ابزار علیه حکونت های خودکامه است و می تواند ماشین اداری آنها و در همین راستا دستگاه سرکوب شان را از کار بیندازد. تنها تصور کنیم که مثلا بخش وسیعی از سیستم حمل و نقل و ترابری شهری و کشوری و یا بخش تامین سوخت و انرژی کشور اعتصاب کنند. و یا به یاد بیاوریم آخرین و موثرترین بخش اعتصابی در دوران انقلاب یعنی اعتصاب کارگران شرکت نفت را. البته پر واضح است که برخورد حکومت ولایی با اعتصاب نیز همانند مواجه اش با اعتراض خیابانی سخت تر و خشن تر خواهد بود.
ترس به ضد خودش تبدیل نخواهد شد؟
استفاده از سلاح خشونت در ایران از سوی حکومتی صورت می گیرد که از یکسو خودش ترسیده و خطر همه گیر شدن اعتراض و بنیان افکن شدن آن را در افق می بیند و از سوی دیگر می خواهد جامعه را بترساند و ابزار اصلی امنیتی اش النصر بالرعب و درونی کردن ترس در جامعه است. تجربه تاریخی اما نشان داده که گاه وسعت و شدت استفاده از این سلاح کم کم آن را بی اثر می کند. معترضان به علت مواجهه مستمر با خشونت و حتی مرگ همراهان شان نسبت به این امر بی حس می شوند و به اصطلاح به سیم آخر می زنند. بالاتر از سیاهی رنگی نیست. جامعه مستاصل به خصوص حاشیه نشینان شهری که احساس می کنند از سوی حاکمان و طبقه متوسط نادیده گرفته میشوند وقتی چیزی برای از دست دادن ندارند و وقتی قدرت با لجبازی و قلدری نمی خواهد هیچ صدایی را بشنود دیگر ترسش می ریزد و مرتب و به تناوب به صحنه می اید. هر بار وسیع تر و سهمگین تر از قبل.
حاکمان لبنان و عراق بعد از مشاهده اعتراضات مردمی ولو به ظاهر هم که شده تغییراتی انجام می دهند ولی زورگویان ولایی در ایران حتی «وعده» خشک و خالی تغییر را نمی دهند که هیچ برای جامعه به قول میرحسین موسوی صدا کلفت می کنند و فرماندهان سفیه سپاه (به تعبیر کروبی) برای مردم خط و نشان می کشند. عکس العمل این قلدری همیشه ترس و خانه نشینی نیست بلکه به ریختن ترس و سربرآوردن شجاعت می انجامد. این درسی است که انتفاضه فلسطینی ها به تاریخ داد. حاکمان ایران هنوز از انتفاضه ایرانی این درس را نگرفته اند.
هر که ناموخت از گذشت روزگار نیز ناموزد هیچ آموزگار
یک راهبرد پیش رو: هم افزایی سه کنش اعتراضی ایرانیان
یک سناریوی احتمالی و شاید دقیق تر بتوان گفت یک راهبرد پیش روی برای مردمان و نیز برای فعالان سیاسی و مدنی تلاش برای هم افزایی این سه پویش و کنش مردمی و تلاش برای ظروف به هم مرتبطه ساختن این سه دسته از مردمان است. به این معنا که تلاش شود بخش مهمی از کسانی که فقط رای اعتراضی می دهند و حاضر به کنش دیگری نیستند به ظرف دوم متصل شوند و به مطالبه محوری متشکل تر صنفی و مدنی سوق پیدا کنند. بدین ترتیب پای آنها به خیابان هم باز خواهد شد و خواهند آموخت که تنها کنشی که در حد مقدورات و توانشان است دادن یک رای مخفی نیست.
همچنین متصل شدن دو ظرف بزرگ بعدی برای هر دو طرف سودمند خواهد بود. مطالبه محوران صنفی و مدنی وقتی با تجمعات عمدتا راکد و اعتراضات خیابانی کوتاه (به لحاظ مسافت و زمان) به نتیجه نرسند و صدایشان را قدرت به هیچ بگیرد اگر قدمی فراتر نهند و به اعتراضات وسیع تر و سراسری تر و طولانی مدت تری دست بزنند و اگر بتوانند حرکت شان را به نوعی اعتصاب تبدیل کنند هم خودشان موثرتر خواهند شد و هم حمایت بحش هایی از پویش و ظرفیت سوم را به خود جلب خواهند کرد(همانند اتفاقی که برای راهپیمایی های اعتراضی کارگران نیشکر هفت تپه در خوزستان افتاد). این اتحاد عمل؛ پویش سوم را هم مدنی تر و با خشم و خشونت کمتر خواهد کرد اما این «تجمیع نیرو» می تواند قدرت بیشتر و موثرتری برای عقب راندن و دیده شدن توسط حکومت بیابد. همچنین اگر این پویش ها بتوانند به اعتصاب وسیع و احیانا سراسری تبدیل شوند همه ظروف به هم مرتبط به لحاظ روانی و خط مشی ای گامی به جلو برخواهند داشت و به یک قدرت مردمی در برابر حکومت تبدیل خواهند شد.
این ارتباط دو جانبه همچنین باعث ریختن ترس بخشی از ظرفیت و پویش دوم برای مشارکت در پویشهای سوم فراهم خواهد کرد.
خلاصه این که مردمان ناراضی ومعترض ایران راهی جز تجمیع نیروهای شان ندارند. به هم پیوستن و هم افزایی بین طبقات کم درآمد و لایه های پایینی و میانی طبقه متوسط فرهنگی تنها راه توانمندشدن جامعه مدنی گسترده ایرانی در برابر قدرت زورگو و بی رحم مستقر است.
به نظر می رسد تنها راه ملی و با حداکثر مسالمت و خشونت پرهیز فراروی فعالان سیاسی و مدنی و جریانات سیاسی تغییر و تحول خواه ایرانی نیز همین راه باشد.
انتخاب با حکومت است!
اگر تجمیع نیروها بتواند به یک قدرت انضمامی تبدیل شود و با قدرت حاکم برابری کند می تواند راه حل مسالمت آمیز آزادی همه زندانیان عقیدتی و سیاسی و آزادی همه احزاب با همه عقاید و گرایشات و آزادی رسانه ها و بالاخره انتخابات آزاد برای اعمال و حاکمیت اراده ملی را در برابر قدرت قرار دهد. انتخاباتی که همه از جمله حاکمان (به جز آنهایی که دستشان به خون آلوده است و یا به دزدی و غارت اموال مردمان) در آن حق مساوی دارند. این کم هزینه ترین و ملی ترین راه برای مردم وسرزمین ایران است. این سناریوی ترجیحی و اولیه همه تغییر و تحول خواهان ایرانی است که با شرایط خطیر کنونی کشور، مسئولانه و بدور از جاه طلبی های فردی و جمعی برخورد می کنند و تلاش دارند جو جامعه به سمت دو قطبی های ویرانگر نرود. چرا که به خوبی می دانند از پس چنان شرایطی باز احتمال رسیدن به دموکراسی و توسعه پایدار چندان متصور نیست و چرخه خشم و خشونت به احتمال زیاد دوباره تکرار خواهد شد.
اما در هر حالت توپ بازی خشم و خشونت نیز در زمین قدرت مستقر است و مسئول اولیه و اصلی هر شرایطی که پیش آید اوست. خشمگینان صف مردم و یا جاه طلبان بی اصول و پرنسیب های ملی نقش های بعدی و دست چندم را خواهند داشت.
آینده مسیر و شکل و شمایل سیاست ورزی در ایران را حاکمان قدرت ولایی و استبداد دینی است که تعیین میکنند. آنها اگر نخواهند در برابر اکثریت ملت ایران تسلیم شوند و نرمش نشان دهند، تحول مسالمت آمیز پیش رو خواه، ناخواه به یک تحول انقلابی تبدیل خواهد شد. عموم مردمان خواهان رسیدن به مقصود با کمترین هزینه اند و معمولا این سرسختی و انعطاف ناپذیری حکومت هاست که هزینه های یک انقلاب و خشم و خشونت و تخریب های آن را بر یک جامعه تحمیل می کند. افراد و نیروهای مردم دوست و ایران خواه اما در هر حال و وضعیتی در صف مردمان خواهند ایستاد و نه دشمنان غارتگر و خونریز این زحمتکشان مستاصل کارد به استخوان رسیده.