کیانوش عیاری کارگردان خوزستانی خونگرم و صریح اللهجه در باره انتخابات اخیر ریاست جمهوری گفته است: «دلخورم اما باز به روحانی رای میدهم. این دولت نتوانست فیلم «خانه پدری» را از محاق توقیف خارج کند. متاسفم که به هر حال بسیار امیدوار شده بودم که در دولت تدبیر و امید این فیلم امکان اکران خواهد داشت و حالا که این اتفاق نیفتاده از این بابت رنجیده خاطر هستم. اما به رغم این گلایه ها در انتخابات شرکت می کنم و به روحانی رای می دهم. برخی چیزها اجتناب ناپذیر است. با توجه به نقدی هم که به ایشان دارم اگر به او رای ندهم پس چه کسی را برای ریاست جمهوری در دوره دوازدهم انتخاب کنم؟»
من و مای تحول خواه مسالمت جو نیز اینک احساسی همچون کیانوش عیاری داریم. چرا که در مرحله اول نامزدی در انتخابات نداریم و قبل از رای من کو باید ابتدا این مطالبه را مطرح کنیم که پس نامزد من کو!؟ (این تعبیر زیبا را از خانم وسمقی وام گرفته ام). حسن روحانی برای امثال من نامزد درجه سوم است. اولویت اول نامزدی ملی و تحول خواه است که فعلا راهی به این عرصه ندارد. در درجه دوم هم اصلاح طلبانی همچون موسوی و کروبی و خاتمی. برای اصلاح طلبان «جریان اصلی» نیز روحانی نامزد درجه دوم است.
جدا از این مسئله بنیادی؛ اما نکات راهبردی زیادی نیز مطرح است. همچون این بحث اساسی که «نمیتوان همه چیز را به تغییر حکومت موکول کرد» و یا «منطق جهت» و «حداقل خواهی» در وضعیت تراژیک کنونی ما!» و یا مباحثی همچون «سیاست زندگی و سیاست رهایی» و «تجربه مهم و تاریخی مطالبه محوری» که در «شرکت یا عدم شرکت» ما در انتخابات موثرند.
از این مسئله بنیادی که بگذریم ما نیز همچون کیانوش عیاری از روحانی دلخوریم که به وعده های خودش هم در سیاست داخلی وفادار نمانده و بسیار کمتر از حد توقع و امکانات میسر در این حوزه مایه گذاشته است (وضعیت وزارت اطلاعاتش مهم ترین نماد این سستی است)، و یا در سیاست خارجی علیرغم موفقیت بزرگش در حل معضل هسته ای اما در دیگر پرونده ها و به خصوص سیاست منطقه ای (که در دست بیت و سپاه قدس است)، مقاومت کافی نکرده و یا مشکل را به نحو مقتضی با افکار عمومی در میان نگذاشته است. در حوزه اقتصاد نیز علیرغم برخی سیرهای مثبت اما عزمی جدی و برنامه ای روشن در مبارزه با فساد ندیده ایم و در رابطه با حل معضلات اقشار کم در آمد نیز بنا به عللی که مستقلا قابل بررسی است سستی های موردی و مشکلاتی ساختاری وجود داشته است.
با این دلخوری ها اما چرا باز در انتخابات شرکت می کنیم و استمرار دولت روحانی را می پذیریم؟ غمگنانه اما بر اساس مسئولیتی ملی (و ترجیح منافع ملی و درازمدت بر منافع شخصی/جناحی و کوتاه مدت) و به تعبیر عیاری: «برخی چیزها اجتناب ناپذیر است»!
این «اجتناب» جدا از برخی مباحث اولیه و اساسی راهبردی که در بالا آمد از این عوامل نشات می گیرد:
+ تفاوت معنا داری بین نامزدها و رویکردها و سیاست های شان وجود دارد. یک سیاست توسعه گراست و دیگری اقتدارگرا و امنیتی. یکی میخواهد با جهان و منطقه تنش زدایی کند و چرخش قدرت لاقلدر درون ساخت قدرت را می پذیرد و فضای بازتری را در سیاست داخلی تحمل میکند و دیگری با انقلابی نمایی به تنش زایی در جهان و منطقه می پردازد و در داخل نیز فضای بسته و امنیتی برای فعالان سیاسی و مدنی در پی دارد. معیار معناداری تفاوت این دو سیاست در «حداقل رفاه نسبی برای مردم» و «حداقل فضای تنفسی برای فعالان سیاسی و مدنی» است. سیاستهای متفاوت نامزدها در دو قطب مختلف رفاه و فضای متفاوت و متضادی را برای جامعه به ارمغان خواهد آورد.
+«منطق زندگی» برای بخش مهمی از ناراضیان سیاسی و اقتصادی مهم است. در نگاه مطالبه محور باید به این منطق علیرغم برخی نقدها احترام گذاشت و همراهی کرد. ضمن اینکه تجربه تاریخی نیز نشان داده که نمیتوان همه خواسته ها را به تغییرات اساسی در ساختار قدرت گره زد. در عرصه استراتژی ملاک موفقیت است نه حقانیت (آنگونه که در عرصه اندیشه ملاک است). باز مقایسه دستاوردها و موفقیت های هم سیاسی و هم اجتماعی؛ از منظر راهبردی هم که نگاه کنیم، رویکرد مطالبه محور و منطق و «سیاست زندگی» دستاوردهای بیشتری از دیگر رویکردهای مبتنی بر منطق و «سیاست رهایی» داشته است. رویکردهایی که معمولا و همیشه انتخابات را تحریم میکند.
+وجود متحدی ولو نسبی و موقت و ناپایدار درون قدرت برای همه انواع استراتژی ها می تواند فضای مناسب تری برای فعالیت فراهم کند. تجربه متفاوت دوران خاتمی و روحانی با دوران احمدی نژاد این تجربه گرانبار و پرهزینه را در اختیار همگان قرار می دهد.
+ این بار اما انتخابات دارای ضمیمه های مهم تر از متن هم هست: ورود رئیسی که سوابقی سیاه و به تعبیر آیت الله منتظری جنایتکارانه دارد. هرچند این ورود یک «قمار بزرگ» است و شاید در ساخت قدرت نیز موافقان و مخالفانی داشته است؛ اما اهداف بس خطرناکی را برای مردم و میهن ما در سر دارد. چفیه به گردن هایی که ابراهیم رئیسی را جلو انداخته اند می خواهند اگر شد وی را به ریاست جمهوری برسانند و قدرت مهم دولت را نیز قبضه کنند و احیانا در انتقال رهبری دوم به سوم در جمهوری اسلامی رئیس جمهوری در دست رقیبشان نباشد که خود می تواند یکی از مدعیان رهبری باشد. علاوه بر این می خواهند مهمترین نامزد رهبری بعدی را از پستوهای پشت صحنه بیرون بکشند و بشویند و اطو کنند و با لباس و کسوت و هیبت جدیدی به جامعه معرفی کنند. این تطهیر و تحریف یک جنایتکار نقشه و حیله ای بس خطرناک برای میهن ماست.
+ نقشه شوم دومی که در صورت به قدرت رساندن فردی از جناح امنیتی نظامی (حتی اگر چنین فردی قالیباف باشد) می تواند در پیش باشد تغییر نظام ریاستی به پارلمانی و حذف مهمترین و موثرترین انتخابات کشور(هم به لحاظ سیاسی و اجرایی و هم به لحاظ اجتماعی و استراتژیک) یعنی انتخابات مستقیم ریاست جمهوری اسلامی است.
ابتذال رقابت های انتخاباتی دوره دوازدهم
تبلیغات انتخاباتی نامزدها و به خصوص دو مناظره تاکنون نشان داده که جریان مدعی «اصول گرایی»! در دو چهره روحانی و نظامی اش شدیدا به دنبال کسب قدرت و تک دوره ای کردن دولتِ به تعبیر آنها غربگرای روحانی «با هر روش ممکن» است. این یک ابتذال و افتضاح و علامت یک شکست تاریخی بزرگ برای این جریان است که اولا بعد از چهار دهه جامعه ای چنین فقیر و بدبخت به جا گذاشته است و ثانیا دست از همه اصول و ارزشهایش شسته و با تحریف و تزویر، خود و عقایدش را به شدت می پوشاند و سخن از آزادی و حقوق شهروندی! و مبارزه با فساد! می زند و شعارهای سیاست خارجی اش را پنهان می کند و بدتر و ویرانگرتر از همه با بی قیدی و بی مسئولیتی تمام در برابر چشمان میلونها بیننده به رای خریدن با وعده های آشکار و مستقیم پرداختن پول می پردازد! رهبر بنیانگذار باید سر از قبر درآورد و محصول افکار و سیاست هایش را بعد از چهار دهه ببیند که به چه ابتذالی رسیده است.
با کمال تاسف عرصه رقابتها در این انتخابات جنگ چهره هاست تا برنامه ها. درست است که سیاست های نامزدها با یکدیگر متفاوت و زاویه دار و گاه متضاد است، اما در عرصه رقابتهای انتخاباتی هیچیک «برنامه» خاصی ارائه نمی دهند. رئیسی فریبکار تنها شعارهایی کلی مطرح می کند. قالیباف به طرح هایی ذهنی و غیرقابل اجرا می پردازد و وعده های سرخرمن می دهد بدون اینکه مشخص کند منبع این هزینه ها کدام است. و روحانی نیز فقط حرف از استمرار می زند بدون اینکه هیچ طرح و برنامه جدیدی ارائه دهد.
چرا روحانی در دو مناظره برخورد محافظه کارانه داشت؟
برخورد منفعلانه و تدافعی روحانی در دو مناظره اخیر بسیار قابل تامل است. حسام الدین آشنا مشاور امنیتی روحانی در رابطه با این رویکرد گفته است روحانی نمیخواهد در مناظره ها «به جامعه شوک وارد کند». آیا ذکر این جمله به طور زیرکانه بیانگر هشداری نیست که از بالا به روحانی داده شده است؟ چرا که بخش مهمی از طیفی که به روحانی رای میدهند ناراضیان سیاسی هستند که پیشینه اعتراضات پس از انتخابات 88 را در پرونده خویش دارند و حال روحانی نباید آنها را تحریک کند. ما در مناظره ها شاهدیم که طرف مقابل (به خصوص قالیباف) بی مهابا حمله میکند و روحانی و جهانگیری فقط دفاع میکنند. چرا آنها به نقاط ضعف اساسی مدیریت دوازده ساله قالیباف در شهرداری تهران نمی پردازند؟ قالیباف با شارلاتانیزمی که قبلا فقط در احمدی نژاد دیده بودیم سعی در عوامفریبی دارد و اینکه خود را نماینده محرومین و دولت را نماینده اشراف معرفی کند. در حالی که فسادهای مالی و اجرایی او در شهرداری و فرار او از نظارت شورای شهر و مجلس و تشکر بی سابقه او از مجلس برای عدم نظارت بر کارش اظهر من الشمس است. نگارنده هنوز دلیلی بر احتراز روحانی از ورود به این حوزه ها نیافته است. ایا در مناظره سوم این رویکرد تغییر خواهد کرد؟
عدم نقد روشن و صریح روحانی در رابطه با ابراهیم رئیسی نیز بسیار قابل تامل است. در ابتدا چنین گمان می شد که وی منتظر شروع حمله از سوی رئیسی است. اما وقتی در مناظره دوم رئیسی نیز شمشیر را علیه دولت از رو بست دیگر محافظه کاری و برخورد تدافعی چه معنایی دارد؟ رئیسی سوابق سیاه تری هم نسبت به قالیباف دارد. اگر اشاره به دهه شصت برای روحانی میسر نباشد (که در این مورد هم چنین نیست و با توجه به برخی اقوال در رابطه با مخالفت خامنه ای با بخشی از این اعدامها دستاویز مناسبی برای اشارتی ولو تلویحی به این ماجرا حداقل در این حد تقلیل -و حتی تحریف یافته!- که به او گفته اند کلاه بیاورد ولی سرآورده است!؛ کاملا میسر است)، اما چرا اشاره ای به نهاد معظم اقتصادی آستان قدس و فرار بزرگ مالیاتی اش و یا فسادهای این نهاد و نیز نحوه مدیریت رئیسی بر آن و یا سوء استفاده وی از این نهاد مذهبی برای منافع شخصی سیاسی و انتخاباتی نمی شود؟ تنها گمانه زنی که به ذهن نگارنده می رسد هراسِ از هم اکنون روحانی و جهانگیری از مهمترین نامزد رهبری بعدی است!
رئیسی و قالیباف به نفع یکدیگر کنار می کشند؟
رئیسی و قالیباف ظاهرا هر دو، چه خودشان و چه نیروهای پشت سرشان؛ با عزمی جدی وارد انتخابات شده اند و بعید است به نفع هم کنار بروند. نیروهای امنیتی- نظامی و جریان غالب بیت قدرت پشت رئیسی اند. سپاه و بسیج و کمیته امداد و حتی اعزام طلاب به روستاها (همچون ماه های مذهبی)، سازمان رای هدایت شده و سازماندهی شده او هستند. پشت سر قالیباف نیز برخی باندهای مافیایی قدرت و ثروت و بعضی از دوستان قدیمی سپاهی اش هستند که در ریاست جمهوری او منافع روشنی دارند. اما قالیباف به جز در تهران (که سه دوره است امکانات شهری مردم ستمدیده اش را به گروگان جاه طلبی خویش درآورده)، سازمان رای آنچنانی در شهرهای دیگر ندارد.
پروژه چفیه به گردن ها برای رئیسی – که اینک مهم ترین افراد پیرامونش در دولت ویرانگر احمدی نژاد نیز حضور داشتند ( و پس از فاصله گیری او از رهبر نظام به او پشت کردند)- بزرگتر از پروژه جاه طلبانه قالیباف است. حل اختلاف بین ستادهای این دو نیز معضلی برای جریان راست و راست افراطی خواهد بود. اما به نظر نمی رسد به جز بر اثر مداخلاتی از بیرون، هیچکدام حاضر به کنار کشیدن به نفع دیگری باشد، ولو نظر سنجی ها برتری محسوس یکی بر دیگری را نشان دهد. شاید راه کم هزینه تر این باشد که هر دو تا آخر ادامه دهند و اگر انتخابات به دور دوم رسید ( که همه تلاش شان در همین مسیر است)، از یکدیگر حمایت کنند.
سبد رای این دو نیز تا حد زیادی از یکدیگر جداست. رئیسی بیشتر آراء حزب اللهی های پیرو رهبر را دارد. علاوه بر آن با ریاکاری و مستضف نمایی سعی می کند آرائی نیز از اقشار کم در آمد بدست آورد. در اینجا البته قالیباف نیز همین تلاش را دارد. ولی شاید آراء مذهبی های سنتی از اقشار کم درآمد نصیب رئیسی شود و قالیباف در پی آن باشد که بخش مهمتری از آراء ناراضیان اقتصادی که از دولت روحانی ناامید شده اما چندان نیز دل در گرو مذهب یا نظام ندارند را تصاحب کند. بدین ترتیب درست است که مقداری از آراء یکدیگر را جذب خواهند کرد اما در کل هر دو رقیب سبد رای اقتصادی روحانی هستند که بخش اصلی آراء ناراضیان اقتصادی در شهرهای کوچک و روستاها را در دور قبلی تصاحب کرده بود. بر این مبنا کنار کشیدن قالیباف بیشتر به نفع روحانی خواهد بود تا رئیسی. شاید بخش غالبی از سبد رای رئیسی در صورت کنار کشیدن او به سمت قالیباف برود. اما تصور حالت عکس چندان روشن و آسان نیست.
ضرورت استراتژیک تغییر شهردار کلان شهرها
انتخابات شوراها خود موضوع مستقلی است. در این باره باید دید «شوراها شورآفرین یا یاس آور!؟» هستند. به ویژه با توجه به اینکه «شورای چهارم حریف مافیای قدرت و ثروت نشد». در این عرصه نیز تاکنون این تجربه به ارمغان آمده که نامزدها باید پاک دست و شجاع باشند تا تسلیم تطمیع و تهدید شهردارها – و شهرداری ها یعنی نهادی که چرخه مالی بسیار بالایی در شهرهای بزرگ دارند- نشوند. در باره دلایل مشارکت جدی در انتخابات شوراها مستقلا بحث کرده ام و نیازی به تکرار نیست، اما در اینجا باید تاکید کنیم که «وظیفه جامعه مدنی به خصوص در شهرهای بزرگ و در راس شان تهران این است که تغییر شهردار از طریق شورا را در راس اهداف این مرحله خود قرار دهند تا جریان امنیتی – نظامی تندررو را از یک امکان بزرگ مالی محروم کنند».
+++
حال با تصویری که در بالا از انتخابات ریاست جمهوری ترسیم شد؛ آیا تحول خواهان در یک وضعیت تراژیک گیر نیفتاده اند که تنها بر اساس اجتناب ناپذیری مبتنی بر مسئولیت ملی و میهنی و خطراتی که زیست روزمره مردم در سختی و رنج مان را تهدید می کند و فرصت های حداقلی بسیار اندکی که سیاست های دولت روحانی می تواند برای فعالان سیاسی و مدنی به ارمغان بیاورد خواهان استمرار دولت وی باشند و ضمن درک منطق و احترام به رای کسانی که تمایلی برای شرکت ندارند؛ اما منطق خود را درست تر و موثرتر بدانند؟
نمی دانم چرا در وانفسای این تنگنا بی اختیار یاد تصنیف فریاد شجریان می افتم:
خانه ام آتش گرفتست
آتشی جانسوز
هر طرف می سوزد این آتش
پرده ها و فرش ها را
تارشان با پود
من به هر سو می دوم گریان
در لهیب آتش پر دود
وز میان خنده هایم تلخ
و خروش گریه ام ناشاد
از درون خسته سوزان
می کنم فریاد ، ای فریاد
خانه ام آتش گرفتست
آتشی بی رحم
همچنان می سوزد این آتش
نقش هایی را که من
بستم به خون دل
بر سر و چشم در و دیوار
در شب رسوای بی ساحل
در پناه این مشبک شب
من بهر سو می دوم گریان
از این بیداد می کنم فریاد ، ای فریاد!