{این مقاله قبل از خیزش اعتراضی اخیر نوشته شده است.}
در آغاز بحث لازم است اشاره کنم که هم اکنون تعدادی از فعالین کارگری از جمله رضا شهابی، حسن سعیدی، شاهپور احسانی راد، غالب حسینی، خالد حسینی، مظفر صالح نیا و باباخانی، ریبوار عبدالهی و … در زندان و برخی دیگر به دادگاه احضار شده اند.
دستگیری فعالین کارگری سابقه دیرین در حکومت اسلامی دارد و تا کنون دهها تن از این فعالین در بخش صنعت، معدن، فولاد، برق فشار قوی و یا در حوزه کارخانه های بزرگ نساجی و چوب و غیره دستگیر و روانه زندان شده اند.
اهداف اصلی این دستگیری ها؛
مهار اعتصابات و اعتراضات و تقلا برای محدود کردن هر چه بیشتر آنها،
تضعیف محافل کارگری وتلاش هر چه بیشتر برای مقابله با ایجاد انجمن، سندیکا و یا شورا و مجامع عمومی کارگری،
ایجاد ترس و هراس در محیط کار در راستای عدم برپایی اعتصاب و اعتراض،
از میان برداشتن رهبران میدانی و واقعی که توان سازماندهی دارند.
موارد فوق باعث شده است که مبارزات کارگران پراکنده، محدود به یک شهر و منطقه و گه گاه با صورت بندی تدافعی و صرفا در موارد استثنایی کارگران موفق شده اند در مدار منطقه ای و سراسری و به صورت تهاجمی دست به اعتصاب و اعتراض بزنند. هر چند که بلافاصله باید اضافه کرد که سرکوب نتوانسته است امرمطالبه گری در میان کارگران را از میان بردارد بلکه به خاطر دلایلی، فرهنگ اعتراضی به وجود آمده است.
برای فهم بهتر نظام سرکوب در جنبش کارگری و افت و خیز مبارزات صنفی و اجتماعی نیروی کار شاید بهتر است که نگاهی کلان به موضوع داشته باشیم.
نکته اول، تلفیق نظریه ها؛
ساده انگاری است در پی آن باشیم که با تکیه به نظریه های کلاسیک نسبت به کارگران امروز ایران سخن بگوییم و مدعی شویم که شعار کارگران جهان متحد شوید و در پی دولت کارگری باشید، ثمر بخش است. چنین مواردی هم اکنون بیشتر به یک مزاح شبیه است چرا که وضعیت پیچیده اجتماعی و بحرانهای ساختاری در حوزه های اقتصادی و حاکمیت شبه سرمایه داری رانتی و تجاری و نفتی، چنان اوضاع نابسامانی رقم زده است که سطح درآمد، درجه رفاه و امنیت شغلی و قراردادهای موقت، عدم بیمه، عدم امنیت جانی، برای طبقه کارگر مشکلات فزاینده ای از جمله فقر و گرسنگی غیرقابل تصوری به وجود آورده است.
همچنین میلیونها بیکار و آوار شدن همه بحران ها روی نیروی کار و دهک های پایین جامعه، بیش از همیشه اوضاع را وخیم کرده است. به نظر میرسد که بخشی از وضعیت اسفناک نیروی کار ایران را به روشنی می توان در حاشیه های شهرها و در همان جمعیت انبوه بیست میلیونی فقیر به خوبی مشاهده کرد و تضاد طبقاتی خانمان برانداز و فقر استخوان سوز و اقتصادی ورشکسته با بحران های فزاینده ساختاری را دید و درک کرد.
به گمانم برای فهم درست نقش سرکوب در تضعیف جنبش کارگری ایران راهی نیست جز اینکه مختصات جنبش کارگری در حال حاضر را بدانیم. نظریه «ناجنبش ها»ی آقای آصف بیات که ایجاد فضاهای اجتماعی و مطالبات ناشی از روند واقعی و شکل گیری رهبران و فعالین در طبیعی ترین بسترهاست و همچنین نظریه «جامعه جنبشی» که با چند مولفه از جمله تسخیر خیابان و تکیه به رسانه ها از جمله شبکه های اجتماعی که توسط آقای سعید مدنی تدوین شده، بعلاوه نظریه «جنبش های چند گانه شهری» در بستر تحولات اجتماعی و فرهنگی که توسط استاد پرویز پیران طی سالهای گذشته تدوین شده است، می توانند بهتر به ما یاری رساند تا مختصات و سنخ شناسی جنبش کارگری و همه جنبش های اجتماعی کنونی را بشناسیم.
تلفیق بخشی هایی از سه نظریه فوق در یک ترکیب بندی نو، می تواند توصیف کننده موقعیت طبقه کارگر ایران باشد. چرا که تکیه به مبانی همین چند نظریه، مقدماتی فراهم می کند که ما شاید بتوانیم به لحاظ چهارچوب نظری قدری از آثار کلاسیک نسبت به جنبش کارگری فاصله بگیریم تا در یک نگاه کلان تر از جمله تاثیر و تاثر جنبش ها، تناقضات و گسست ها، سطح آگاهی و خودآگاهی طبقاتی، درجه خود سازمان یابی بطور انضمامی و اندام وار را در یک صورت بندی جدید تر بفهمیم.
نکته دوم؛ مختصات جنبش کارگری
الف – فقر مفرط طبقه کارگر ایران و به وجود آمدن اختلاف در مصرف در همه سطوح و مولفه های همچون فقر زنانه (دو میلیون زنان سرپرست خانوار و نیروی عظیمی از زنان خاموش و فقیر در کارگاه های زیر ده نفر که هم فاقد بیمه هستند و حتی مشمول قانون کار هم نمی شوند)، ترکیب اجتماعی تکان دهنده ای به میان می کشد. حال اگر سیاست های خصوصی سازی حکومت و ایجاد مراکز آزاد اقتصادی و تورم بی سابقه را هم در سرتاسر ایران به این موضوع اضافه کنیم آن هنگام خواهیم دید که طبقه کارگر ایران زیر منگنه فقر و گرسنگی دست و پا میزند و نتیجه اینکه هیچ چشم انداز روشنی از توسعه پایدار و بالطبع رشد اقتصادی، ایجاد کار و رفاه عمومی ندارند.
ب – عادی و طبیعی شدن موضوع کارگران پروژه ای(موقت)، قراردادهای موقت و وجود صدها شرکت پیمانکاری که کارگران را از زندگی ساقط و استثماری کشنده تر از همیشه را تحمیل کرده، تبعیض را به امری عادی مبدل کرده تا جائیکه حتی با فقیر شدن لایه های گوناگون طبقه متوسط و یا جابجایی طبقاتی و سترون شدن حاشیه ها و بحرانهای تو در توی، در این جا و آن جا مسئله بقاء و زنده ماندن را برای نیروی کار به بار آورده است.
در چنین وضعیتی است که کارگران راهی جز اعتراض نمی بینند. اعتراضات خودانگیخته اما آگاهانه است. اعتراضات گسترده در این جا و آن جا نشان میدهد که طبقه کارگر ایران بیدار است و به منافع خود و جامعه اشراف دارد و به زبانی دیگر خشم فرو خفته میلیونها کارگر هنگامی که با دو عنصر آگاهی طبقاتی و سازمان یابی مستقل آشکار می گردد صورت مسئله به شکل مبارزات صنفی و اجتماعی بی وقفه متجلی میشود. در چنین حالتی است که هم حاکمیت و هم جریاناتی که در پی کسب قدرت سیاسی بعد از گذار از جمهوری اسلامی هستند بیش از همه چیز به نظم اجتماعی می اندیشند نه بیشتر.
ج – حال بر اساس مختصات فوق یعنی فقر و بقاء؛ تمامی هزار و اندی اعتصاب و اعتراض کارگران در بخش های متعدد نفت و صنعت و معدن و فولاد و بخش خدمات و ساختمان و حتی برق فشار قوی را در سال هزار و سیصد نود و نه، و همچنین بیش از دو هزار اعتراض و اعتصاب در هزار و چهار صد را شاهد بودیم.
جالب اینکه اعتراضات از اهواز و شوش تا تهران و ایلام و آبادان و اصفهان و … بر بنیاد سازماندهی غیر متمرکز، بر اساس محافل و مجامع عمومی با مرجعیت رهبران میدانی و واقعی کارگران تحقق یافت. طوریکه اعتصاب کارگران پروژه ای نفت گاز و پتروشیمی در بیست و نهم خرداد هزار و چهارصد که دارای سازماندهی کاملا غیر متمرکز و پویا بود و توان نفوذ نیروهای سرکوب گر در آغاز و پایان آن اعتصاب به حداقل ممکن رسیده بود، همچنان ادامه یافته و خواسته هایی همچون بیست روز کار ده روز مرخصی ، از میان برداشتن شرکت های پیمانکاری و استخدام رسمی چنان دامن گستر شد که نشانه هایی از پیش روی جنبش کارگری را شاهد بودیم.
در اوایل شهریور امسال که کارگران نفت آغاز به اعتراض می کنند و به سرعت نزدیک به هفتاد تن از کارگران نفت دستگیر و برای آنان پرونده سازی می شود، روشن میشود که نیروهای امنیتی در غالب کارگران رسمی نفت با همیاری وزارت نفت با لباس کارگران در نخستین روز اعتراض وارد تجمع و در همان ساعات اولیه فعالین و رهبران حرکت را شناسایی و با یک حرکت سریع اعتراض را در نطفه خفه می کنند. این نشان میدهد که دستگاههای امنیتی برای مقابله با اعتصابات و اعتراضات کارگران، با استراتژی نفوذ و دستگیری رهبران کارگری و اخراج از محل کار قادرند روند را کنترل و مدیریت و در صورت لازم به شدت سرکوب کنند. نشانه های این سیاست را هم اکنون با زندانی کردن رضا شهابی، حسن سعیدی، شاهپور احسانی راد و دیگر فعالین کارگری به وضوح می بینیم.
سومین نکته؛ پیدایش فرهنگ اعتراض
اعترضات پیاپی و اعتصابات مداوم در هر مجتمع صنعتی به عنوان نمونه در بخش نساجی یا نفت یا در معادن مس و سنگ آهن و یا کارخانه های فولاد و در بخش های خدماتی و ساختمان باعث می گردد که فرهنگ اعتراضی به وجود آید. نمونه روشن همین فرهنگ اعتراضی را ما در همین دوره می توانیم در اعتراضات و اعتصابات پیاپی کارگران نیشکر هفت تپه و یا فولاد اهواز و رانندگان اتوبوس رانی تهران و… به روشنی ببینیم.
حال باید پرسید که براستی سرکوب های مداوم اعتراضات کارگری به فرهنگ اعتراضی صدماتی وارد می کند و یا همین سرکوب ها باعث می شود که فعالین کارگری تکثیر شوند و اعتراضات پیاپی بوقوع بپیوندند.
شناسائی و سرکوب رهبران میدانی باعث می شود که تعدادی از آنان را از محل کار اخراج و برای تعدادی دیگر پرونده سازی کنند و راهی زندان نمایند اما در عمل می بینیم نه تنها چنین رویه ای پاسخ نمی دهد بلکه تعداد بیشتری از کارگران به مطالبه گری می پیوندند.
همچنین نهاد مستقل و یا محافل کارگری را از میان برمی دارند اما نیروی کار تجربه کار جمعی را آموخته و به شکلی از اشکال دوباره به سازماندهی خود می پردازد؛ چه در شکل ایجاد شورا و سندیکا، چه در شکل دایر کردن مجمع عمومی و انجمن و …
به همین خاطر است که سرکوب دائمی جنبش کارگری باعث نشده که اعتراضات کم و کمتر شود حتی باعث افزایش کمّی اعتصاب و رادیکال شدن خواسته ها می گردد و سمت گیری های کلان جنبش کارگری شفاف تر می گردد و شعارهایی چون نان ،کار، آزادی و اداره شورایی به میان می آید و یا خواسته تشکل مستقل به یک مطالبه فراگیر و سراسری مبدل می شود.
به نظر میرسد که می توان بحث مورد نظر را از برشی دیگر هم مد نظر قرار داد بدین شکل که عوامل تقویت فرهنگ اعتراضی و یا تضعیف آن و نقش سرکوب در این باره را نادیده بگیریم و پرسشی کلان طرح کنیم که براستی جنبش کارگری از پارادیم دورانی در جامعه ما الهام می گیرد و یا خیر؟ اینکه بخش هایی از کارگران پی برده اند که با مشارکت جمعی قادرند مطالبه گری کنند و نیازمند سازماندهی هستند تا به حقوق های معوقه، درخواست بازگشت به کار کارگران اخراجی، مخالفت با زندانی کردن کارگران، مطالبه تشکل مستقل، برسند، به شدت متاثر از پارادیم روند جنبشی و در عین حال به عنوان بخشی از نیروی مخالف وضع موجود تاثیرگذار در بین دیگر اقشار همچون پرستاران، بازنشسته ها و کشاورزان هم هستند.
به گمان من با سرکوب کارگران و فعالین کارگری بدنبال آن هستند که توان عظیم جنبش کارگری را به محاق ببرند و بی اثر کنند تا جائی که دیگر از پارادیم روند جنبشی جامعه متاثر نشوند، از اعتراضات گسترده معلمان الهام نگیرند و بدنبال ایجاد رخدادهای خرد و کلان نباشند؛ وقتی از این منظر به جنبش کارگری و سرکوب آن نگاه کنیم خوشبینانه است که بگوییم سرکوب های مداوم بقاء جنبش کارگری را با خطر مواجه نمیکند.
اگر با تکیه به اندیشه نقادانه به موضوع ورود کنیم باید بپذیریم که سرکوب هم تاثیر گذار بوده است بدین نحو که معلمان در نهایت تشکلات مستقل خود را ایجاد کردند، بازنشسته ها هم به نظر میرسد نهادهای سراسری بوجود آورده اند اما براستی چرا کارگران ایران نتوانسته اند به همین دستاورد تاریخی برسند و در دوره استبداد نهاد مدنی خود را شکل دهند؟
برخی از پژوهش گران چپ و یا چپ دمکرات باید بتوانند به این پرسش اساسی پاسخ دهند که چرا سالها اعتصاب و اعتراض در نیشکر هفت تپه قادر نشد تمامی استان خوزستان را متاثر کند و مدل و الگویی برای مبارزات کارگران در آن استان باشد؛ آیا ترکیب قومیتی، تضاد منافع کارگران در آنجا با کشاورزان و مواردی از این دست باعث گردید که مبارزات و مطالبات کارگران نیشکر هفت تپه با وجود اینکه در سرتاسر ایران پژواک یافته اما در خود استان خوزستان بعنوان دژ جنبش کارگری به نظر نیاید و یا چرا رانندگان کامیون و رانندگان بخش مسافربری از سندیکای رانندگان تهران و حومه الگوبرداری نکرده و از تجارب آن به نحو احسن استفاده ننمودند. این بخش وقتی هم که چند انجمن سراسری ایجاد کرد و اعتصاب سراسری سال نود و هفت را سازماندهی نمود در یک سرکوب مغول وار نهادهای امنیتی از میان رفت و دیگر کمتر نشان و نشانه ای از آن سه انجمن رانندگان کامیون دیده شد. این که کارگران معادن پیاپی معترضند را همه می دانیم اما چرا فاقد تشکل هستند، پرسش هایی از این دست نیازمند کار جدی پژوهشی و میدانی است که متاسفانه کمتر با آن مواجه ایم.
چهارمین نکته؛ سه مولفه
سه مولفه پارادیم دورانی یعنی ظهور و رشد جنبش های اجتماعی، فرایند گسترده نافرمانی مدنی و نیروی اجتماعی سازمان یافته، بسترهای فرهنگی و اجتماعی برای ورود به دوران جدید در ایران را بیش از همه وقت آماده می کند. در این میان نظام سرکوب و تبعیض را با یک بحران بزرگ روبرو کرده و در حین حال نظام سرکوب و تبعیض تقلا می کند بعنوان مانع عمده تحولات فوق معادلات را به نفع بیت، سپاه و بازار تغییر دهد و جامعه ما هم اکنون در یک بزنگاه تاریخی است. نه تنها سپهر سیاسی و اجتماعی بلکه جنبش کارگری را هم می توان در این جدال تاریخی در نظر گرفت.
حاکمان شاید بتوانند روند را مهار و کند نمایند و منافع خود را در مهار این روند می بینند و در مقابل جامعه جز تقویت سه مولفه فوق هیچ بدیل و چشم انداز دیگری ندارد. سازماندهی همه اقشار تا مرحله توازن قوا و در همین جنگ و تقابل سرنوشت ساز است که می بینیم جنبش ها در ایران در این مرحله با شیوه عدم خشونت، خشونت دولتی را به چالش کشیده و تا حدی مهار کرده اند و با ایجاد نهادهای مستقل، حاکمیت را با یک سردرگمی روبرو کرده چون این رویه توانسته است نیروی اجتماعی مستقل عظیمی را سامان مند کند و در پیشروی آرام و آهسته در پی تسخیر بیشتر فضای اجتماعی در خیابان و محل کار و زندگی برآید.
بر اساس همین چهارچوب جنبش کارگری هر چه بیشتر بتواند با بدنه اجتماعی قوی تر و منسجم تر – همچون اعتصاب تاریخی در بیست و نهم خرداد هزار و چهار صد که بیش از پنجاه هزار کارگر پروژه ای نفت و گاز و پتروشیمی بیش از یک ماه اعتصاب کردند- گام بردارد، آن هنگام هم روند جنبشی بهتر تقویت می شود و هم همبستگی طبقاتی و اجتماعی اقشار گوناگون از جمله کارگران قوی تر می گردد تا در نهایت نظام سرکوب را زمین گیر و فروپاشی آن محقق گردد.
سخن پایانی؛
ترس عظیم حاکمیت از نیروی کار و بالطبع نیروی اجتماعی عظیم آن در سه حوزه آموزش، صنعت و انرژی و معدن است. نیروی کار در این سه حوزه رخداد ساز هستند. به همین علت حاکمیت در این سه بخش بیش از دیگر بخش ها سیاست سرکوب گسترده، سریع و بی وقفه را در دستور کار خود قرار داده است و در مقابل باید دید و منتظر ماند که فعالین در این سه حوزه چگونه همچنان اعتراضات و اعتصابات سراسری را سازماندهی خواهند کرد.