رئالیسم تدافعی یا تهاجمی؛ مسئله این است!

fa_7485 PEYMAN AREF پیمان عارف۱-کشور ودولت جغرافیایی که به نام ایران شناخته می‌شود از درازنای تاریخ همواره مهم‌ترین بازیگر خاورمیانه و در مقاطعی جهان بوده و نقش آن به عنوان قدرت هژمون خاورمیانه دستکم تا جنگ چالدران در تابستان ۱۵۱۴ میلادی غیرقابل انکار بوده است.

ظهور بازیگر رقیبی چون عثمانی از قرن چهاردهم و برآمدن آن در قرن پانزدهم میلادی و بویژه شکست در جنگ چالدران اگر چه موجب شد تا موقعیت منحصر بفرد ایران در خاورمیانه در قرن شانزدهم به چالش کشیده شود و این قرن در حالی پشت سر گذاشته شد که دولت صفوی در ایران به دلیل فقدان سلاح گرم از یک ضعف راهبردی در مقابل رقیب رنج می‌برد، اما با ورود به قرن ۱۷ و بر طرف شدن این ضعف استراتژیک و تغییر موازنه قوا از جنگ ارومیه در ۱۶۰۲ میلادی ایران بار دیگر موقعیت هژمونیک خود را در خاورمیانه احیا کرد و با جنگ بغداد و سپس عهدنامه قصر شیرین در ۱۷ می ۱۶۳۹ به تثبیت آن پرداخت. تثبیتی که علیرغم سقوط دردناک اصفهان در ۱۷۲۲ با برآمدن نادر و فتح دهلی کم و بیش تا ژانویه ۱۸۰۴که سقوط گنجه توسط سیسیانوف، علیرغم جانفشانی‌های بی‌دریغ سپاهیان ایران و جواد خان گنجه‌ای آخرین حاکم ایرانی قفقاز صفحه‌ای در تاریخ ایران گشود ، ادامه یافت.

مقطع ۱۸۰۴ تا ۱۸۱۳ که منجر به انعقاد عهدنامه گلستان شد؛ تا دوره دوم جنگ‌های ایران و روس و نهایتا انعقاد عهدنامه ترکمنچای در ۱۸۲۸ را نیز احتمالا بتوان دوره گذار ایران از بازیگر هژمون خاورمیانه به بازیگر تحت تسلطی که محذورات و محدودیت‌هایش بسیار بیشتر از مقدوراتش است ارزیابی کرد.

به این ترتیب در اواسط قرن نوزدهم با ایران ضعیفی مواجه هستیم که هم توسعه نیافته است و هم از آنجا که از گردونه توسعه عقب مانده در عرصه روابط بین‌الملل و سلسله مراتب جدیدی که با کنگره وین پدید آمده تا مناسبات عصر پسا-ناپلئون را سامان دهد نیز ضعیف است و تحت سلطه. ایرانی که درگیر بازی بزرگ آسیا بین روسیه تزاری و بریتانیای مسلط بر هند میشود و به دلیل قدرت رو به افولش مجبور به تن دادن به خواسته‌های فزاینده هر دو طرف!  دورانی سخت و رنج‌آور در تاریخ ایران که روزی با عهدنامه پاریس هرات و افغانستان از مام میهن جدا می‌شود و روز دیگر آسیای مرکزی با عهدنامه آخال! روزی با گلداسمید بلوچستان غربی از ایران جدا می‌شود و روز دیگر بحرین به تصرف بریتانیایی‌ها در می‌آید.

بدین ترتیب ضعف در محیط بین‌الملل به عنوان تداوم عقب‌ماندگی در داخل مورد توجه روشنفکران تجددخواهی قرار می‌گیرد که تمرکزشان بر چرایی عقب‌ماندگی و چگونگی درآمدن از آن است.

۲- در مشروطیت اگر چه وجه غالب جنبش با گفتمان عقب‌ماندگی است و قانون و عدالتخانه به مثابه جلوه‌های اصلی مشروطه‌خواهی ظهور و بروز می‌یابد اما با بسط تاریخی تجددخواهی و بویژه در موج دوم آن که الگوی تجددخواهی آمرانه شکل می‌گیرد پرسش از ضعف در محیط بین‌الملل و گفتمان قدرت ملی نیز به منظومه مفهومی تجددخواهی ایرانی افزوده می‌شود. بدین ترتیب پرسش از اینکه ایران چرا ضعیف است و چگونه می‌تواند قدرت ملی خود را افزایش دهد و در مقابل بازیگران قدرتمند محیط بین‌الملل دچار ضعف و انفعال نباشد به پرسشی جدی در میان سخنگویان جهان جدید در میان ایرانیان تبدیل می‌شود! سخنگویانی که شاید تیمورتاش و سید حسن تقی‌زاده را بتوان جزو جدی‌ترین آنها دانست یکی راه را در جستجوی متحد سوم می‌بیند و قدم برآوردن در برابر روس و انگلیس که حال شوروی و بریتانیا شده‌اند و دیگری راه را در پذیرش نظم و سلسله مراتب بین الملل و تلاش برای ارتقاء ایران در نظم مسلط بر محیط بین‌الملل.

وضعیتی در مذاکرات ایران و امریکا شکل گرفته که از سویی ایران می‌گوید تحریم‌ها را لغو کن و از سوی دیگر امریکا می‌گوید توانایی هسته‌ای ‌ات را در حد سال ۲۰۱۵ کاهش بده. هیچیک از دو طرف نیز بنظر می‌رسد پلان ب خاصی جز مذاکره ندارند. ایران در آستانه فروپاشی اقتصادی است و اقتصادش به گفته برخی از آمارهای جهانی به میزان ۱/۳ حجم اقتصادش در سال ۱۳۹۰ کاهش یافته و در واقع نه تنها بزرگ‌تر نشده بلکه ۳ برابر کوچکتر نیز شده است. در طرف امریکا نیز بایدن در سال اول ریاست جمهوری‌اش دستاورد خاصی در سیاست خارجی نداشته ؛ بر شکافهای داخلی ناتو فائق نیامده و بر همکاری‌های فرا آتلانتیک نیفزوده که هیچ با پیمان آکوس بر آن دامن نیز زده است. علیرغم راهبرد اعلام شده‌اش برای مهار چین شرکای اروپایی‌اش در عمل چین را به اندازه امریکا تهدید نمی‌بینند و درباره روسیه نیز نه از تنش با روس‌ها کاسته شده و نه روسیه به همکاری با امریکا در مهار چین سوق یافته و نه از اشتیاق پوتین برای درگیری در اروپای شرقی بویژه در اوکراین کاسته شده است. پس هر دو طرف به نتیجه بخش بودن مذاکرات احتیاج مبرم دارند و پلان جایگزینی نیز وجود ندارد.

پرسش عقب‌ماندگی پرسش قدرت ملی را پدید می‌آورد و ایران را متوجه جایگاه خود در سلسله مراتب قدرت می‌کند تا خواه ناخواه ایران با نظم ناعادلانه‌ای در محیط بین‌الملل مواجه شود که در آن هر چه در نظر گرفته شده باشد منافعی برای بازیگران ضعیف دیده نشده. پس راهی جز تبدیل شدن به بازیگر تجدیدنظر طلب نسبت به سلسله مراتب قدرت و رژیم بین‌المللی باقی نمی‌ماند.

فروغی راه را در پذیرش هژمونی بریتانیا و تبدیل شدن به بخشی از نظم مسلط و آنگاه تلاش برای ارتقاء موقعیت ایران می‌بیند اما مصدق اصرار دارد نظم بین‌الملل را باید عادلانه ساخت و از امکان‌های حقوقی که موقعیت جهان پس از جنگ اول و دوم ایجاد کرده برای ارتقاء موقعیت ایران در سلسله مراتب قدرت کمک گرفت.

اینجا بود که پرسمان قدرت ملی دو پاسخ متفاوت می‌یافت: رئالیسم تدافعی که می‌گوید باید نظم مسلط را پذیرفت و از امکان‌هایی که همین نظم در اختیارت می‌گذارد برای بهبود موقعیت خود استفاده کرد و رئالیسم تهاجمی که اساسا نظم موجود را به رسمیت نمی‌شناسد و خواستار تغییر در آن است و طیفی از راهبردها را پیشنهاد می‌دهد که یکسر آن بازیگری تجدیدنظرطلبانه است و سر دیگر آن بازیگری طغیان گرا.

بازیگر تجدیدنظرطلب همچون دکتر مصدق اولا نظم مستقر را می‌پذیرد ، نهادها و سازمانهای بر آمده از این نظم را نیز می‌پذیرد اما برای تغییر آن تلاش می‌کند و اتفاقا از امکان‌هایی که همین نظم برای تغییر توازن قوا در اختیارش میگذارد نیز بهره می‌گیرد اما بازیگر طغیان‌گرا اساسا نه نظم مستقر را قبول دارد و نه نهادها و سازمانهای برآمده از آن را و نه حتی راهکارهای درونی این نظم برای تغییر موازنه و بهبود قدرت ملی بازیگران را.

طغیان‌گرایان بیرون نظم می‌ایستند؛ انحصار بازیگران محیط بین‌الملل به دولت‌ها را قبول ندارند و به دنبال حمایت از جنبش‌های ضد دولتی برآمده از مستضعفین جهان هستند و نهایتا با رخدادی خارق العاده میخواهند قدرت ملی خود را افزایش دهند و جهانی دیگر بیافرینند. و چه رخدادی خارق العاده‌تر از داشتن سلاح هسته‌ای؟!

۳- اسلامگرایانی که با حذف جمهوری‌خواهان از انقلاب ایران توانستند نظام سیاسی برآمده از انقلاب را تحت کنترل خود درآورند از ابتدا بر مبنای فهم تئولوژیک خود از جهان و محیط بین‌الملل و تقسیم جهان به دارالکفر-دارالاسلام و شیطانی دانستن نظم مسلط بر محیط بین‌الملل به مخالفت با آن برخاستند تا ایران را به بازیگری طغیان طلب تبدیل کنند.

اگر چه در دوران هاشمی رفسنجانی و محمد خاتمی ایران رفت تا از بازیگر طغیان طلب به بازیگر تجدیدنظر طلب تبدیل شود و با توجه به هسته‌ای شدن پاکستان و هند حتی هسته‌ای شدن ایران نیز می‌توانست تحت شرایطی تحمل شود اما ۱۱ سپتامبر و تغییر نظم نهادگرای لیبرال به نظم محافظه‌کار پیش‌دستانه و مخاطره‌ای که نظام سیاسی ایران از قبل تهدیدات رو به فزونی امریکا احساس کرد ایران را به این سو سوق داد که برای تعامل با این نظم راهی جز بازدارندگی ندارد چرا که در معرض هدف با سوگیری تلاش برای تغییر رژیم سیاسی از سوی بازیگر هژمون این نظم قرار دارد. پس چه باید کرد؟ پروژه هسته‌ای را باید گسترش داد. که به چه کارمان آید؟ که روزی شاید با آن بمب بسازیم!

به این ترتیب هزینه‌ای گزاف بالغ بر ۲ هزار میلیارد دلار از بابت هزینه‌ها و عدم النفع‌ها متوجه کشور میشود بی‌آنکه پروژه هسته‌ای تبدیل به ظرفیت نظامی-امنیتی شود و در میدان عمل و بصورت واقعی بازدارندگی خاصی به بار آورد. مبلغی که برای استارت یک جهش اقتصادی با نرخ رشد ۲ رقمی در کشورمان کافی و حتی بیش از کافی بود!

۴-اگر انعقاد برجام به عنوان یک توافق نامه بین‌المللی را به عنوان نقطه اوج اعتماد ایران بعد از انقلاب به طرف غربی بدانیم واضح است که خروج ترامپ از برجام در می ۲۰۱۸ لطمه‌ای جبران ناپذیر به اعتماد ایران به طرف غربی و بویژه آمریکا وارد ساخته است. لطمه‌ای که از سوی دولت بایدن نیز تلاش مجدانه‌ای برای جبران آن اتفاق نیفتاده است.

به این ترتیب وضعیتی در مذاکرات ایران و امریکا شکل گرفته که از سویی ایران می‌گوید تحریم‌ها را لغو کن و از سوی دیگر امریکا می‌گوید توانایی هسته‌ای ‌ات را در حد سال ۲۰۱۵ کاهش بده. هیچیک از دو طرف نیز بنظر می‌رسد پلان ب خاصی جز مذاکره ندارند. ایران در آستانه فروپاشی اقتصادی است و اقتصادش به گفته برخی از آمارهای جهانی به میزان ۱/۳ حجم اقتصادش در سال ۱۳۹۰ کاهش یافته و در واقع نه تنها بزرگ‌تر نشده بلکه ۳ برابر کوچکتر نیز شده است. در طرف امریکا نیز بایدن در سال اول ریاست جمهوری‌اش دستاورد خاصی در سیاست خارجی نداشته ؛ بر شکافهای داخلی ناتو فائق نیامده و بر همکاری‌های فرا آتلانتیک نیفزوده که هیچ با پیمان آکوس بر آن دامن نیز زده است. علیرغم راهبرد اعلام شده‌اش برای مهار چین شرکای اروپایی‌اش در عمل چین را به اندازه امریکا تهدید نمی‌بینند و درباره روسیه نیز نه از تنش با روس‌ها کاسته شده و نه روسیه به همکاری با امریکا در مهار چین سوق یافته و نه از اشتیاق پوتین برای درگیری در اروپای شرقی بویژه در اوکراین کاسته شده است.

پس هر دو طرف به نتیجه بخش بودن مذاکرات احتیاج مبرم دارند و پلان جایگزینی نیز وجود ندارد.

اما اگر بین بازیگر هژمون نظم مستقر و بازیگر طغیان گرایی که از هر نظر با هم اختلاف دارند توافقی نیز شکل گیرد جز نخی نازک بر دریایی از تنش و بی اعتمادی نخواهد بود و آیا چنین توافقی می‌تواند تداوم داشته باشد در حالیکه امکان تبدیل آن به معاهده از سوی طرف امریکایی و تصویب آن در کنگره نیز بنابر ترکیب کنگره وجود ندارد؟!

پاسخ نگارنده به این سوال منفی است.

پس چه خواهد شد؟

بر آنم که با توجه جمیع شرایط حاکم بر سیاست امریکا و ایران توافق جامعی بین ایران و دموکرات‌ها نمیتواند شکل بگیرد و اساسا این نه کبوتران بلکه بازها هستند که نهایتا با هم توافق خواهند کرد.

مذاکرات ادامه خواهد یافت و با راهبرد کم در برابر کم نتایج اندکی نیز در پی خواهد داشت اما نه نتایجی که گشایشی در اقتصاد ایران ایجاد کند و برای امریکایی ها دستاورد قابل اعتنایی باشد.

برای آن توافق پایدار و جامع باید منتظر ماند تا اولا ترکیب کنگره در سال ۲۰۲۲ رقم بخورد و ثانیا ببینیم در انتخابات ۲۰۲۴ آیا ترامپ به قدرت باز میگردد و یا اینکه کاخ سفید کماکان یک رییس جمهور دموکرات را در خود خواهد دید؛ آنگاه در ایران نیز بازی مقابل تحقق خواهد یافت. بازی که با توجه به احتمال بالای بازگشت ترامپ بازی باز در برابر باز و توافق بازها خواهد بود.

اتفاقی که اگر بیفتد به معنای نتیجه بخش بودن راهبرد رئالیسم تهاجمی در هر دو سوی معادلاتی نیز خواهد بود.