رابطهٔ ایران و آمریکا به چنان نقطهای از حساسیت و باریکی رسیده که تقریباً پیشبینی دقیق چشمانداز آن غیرممکن شده است. بااینحال تحلیل این حساسیت پیشآمده لازم است، چه، میتواند به اتخاذ روش درست رفتار سیاسی و دیپلماتیک کمک کند.
اکنون رابطهٔ ایران و آمریکا بین جنگ و مذاکره در نوسان است. مجموعه واقعیات موجود، هر دو سرنوشت را تذکار و نوید میدهند. شرایط هم برای جنگی خانمانبرانداز به ضرر مردم ایران و هم مذاکره مهیاست. تنها این سیاستمداران هستند که با عملکرد درست و بهموقع یا نادرست و بیموقع خود، کفهٔ ترازو را به نفع جنگ یا مذاکره سنگین خواهند کرد. در این مقال سعی میکنیم که شرایط هر دو چشمانداز محتمل را در ابعاد بینالمللی، منطقهای و داخلی بررسی کنیم.
شرایط بینالمللی و منطقهای مساعد جنگ
- برآمدن و دست بالا گرفتن راستها در غرب
امروزه میبینیم که در بسیاری از کشورهای غربی، گروهها و احزاب راست افراطی، دست بالا را یافتهاند و هرروز به درصد مقبولیتشان در بین شهروندانشان افزوده میشود. اگرچه هنوز نتوانستهاند بهطورجدی و مطلق اکثریت آراء را از آن خود کنند، اما خیز بلند و قریب به موفقیتی را برداشتهاند که احتمال قدرت گرفتنشان در کشورهای تاثیرگذار اروپایی را بالابرده است. جبهه ملی فرانسه، حزب آزادی هلند، لگا نورد ایتالیا، حزب آزادی اتریش، حزب آلترناتیو برای آلمان و … ازجملهٔ این احزاباند. راستهای افراطی عمدتاً جنگطلباند و سیاستهای داخلیشان در پیوند با سیاست خارجی همراه با جنگ است. تجربه تاریخی نشان داده است که این احزاب حتی اگر صاحب قدرت نباشند، اما با تهییج افکار عمومی میتوانند، دولتهای خود را به سمت جنگ سوق دهند. شاید دلیل خوشحالی راست افراطی اسرائیل از قدرت گرفتن راستهای افراطی در اروپا، همین قوت گرفتن احتمال حضور قدرتهای اروپایی در جنگ احتمالی با ایران باشد. این در حالی است که برخی راستهای افراطی، خصوصاً در آلمان ضد یهودی هستند، بااینحال رهبرانی چون نتانیاهو از قدرت گرفتن راستها در اروپا خوشحال میشوند.
- رواج بنیادگراییهای دینی، قومی و سیاسی
همزمان با رشد کمی مقبولیت راستهای افراطی در اروپا، شاهد رشد کیفی آنها در اشکال متعدد بنیادگرایی نیز هستیم. رشد کیفی بنیادگرایی به این معنی است که تنها منحصر و محدود در راستهای افراطی نیست و برخی دیگر از شهروندان با گرایشهای سیاسی دیگر را هم در برمیگیرد؛ بنابراین گسترهٔ بنیادگرایی وسیعتر از اقبال عمومی به احزاب راست در اروپاست. رشد بنیادگرایی اسلامی در اشکال مختلف سنی و شیعی و … در منطقه نیز قابلمشاهده است. نماد دولتی آن را اخیراً در حملهٔ ترکیه به کردهای سوریه شاهد بودیم. هماکنون نیز در آمریکا دولتی بر سر کار است که به لحاظ ایدئولوژیک وابسته به بنیادگرایان اونجلیکال هستند و ظهور دوباره و بازگشت مسیح از آسمان را در اسرائیل کنونی میدانند. پس این گرایشهای بنیادگرای مسیحی و یهودی در استقرار مقتدرانه و قدرتمند شدن هرچه بیشتر اسرائیل برای حفظ سرزمین موعود، اگرچه با جهانبینیهای آخرزمانی متفاوت، مشترک هستند. بههرحال رشد بنیادگرایی، رشد و ترویج خشونت و جنگ را فزونی میبخشد و خطر جنگی دیگر در خاورمیانه را بالا میبرد.
- نفوذ ایران در منطقه
حفظ موقعیت کنونی اسرائیل به منظور تحقق دیدگاههای آخرزمانی بنیادگرایان مسیحی و یهودی با سیاست نفوذ منطقهای و ایجاد هلال شیعی جمهوری اسلامی در تضاد جدی است و این تضاد آخرزمانی احتمال خطر جنگ را بالا میبرد. نفوذ ایران در کشورهایی مثل عراق و سوریه و یمن و لبنان و فلسطین و… با منافع بلندمدت و دیدگاههای ایدئولوژیک صهیونیزم در تضاد است و دولتهای یهودی در تلاشاند که از این نفود بکاهند و اگر لازم باشد با حمایت آمریکا و اروپا وارد جنگی عظیم تا نابودی جمهوری اسلامی ایران شوند. اسرائیل طی این سالها از هر فرصتی برای متقاعد کردن آمریکا، اروپا و برخی کشورهای منطقه مثل عربستان جهت جنگ با ایران استفاده کرده است. نفوذ ایران در منطقه، برخی کشورهای عربی منطقه را نیز آزار میدهد. هماکنون کشورهایی مثل عربستان، امارت، قطر، بحرین و … از این نفوذ دلخوشی ندارند و مواضع سرسختانهای علیه ایران دارند. ایران هماکنون با کشور عربستان در یمن درگیر جنگ نیابتی است و همواره این احتمال وجود دارد که این جنگ نیابتی به جنگی مستقیم تبدیل شود. به یاد داریم که عربستان به ایران هشدار داد جنگ را وارد مرزهای ایران خواهد کرد. یکی از نمودهای این هشدار میتواند جنگ سختافزاری به شیوهٔ کلاسیک باشد.
- بحرانهای سیاسی و اقتصادی کشورهای جهان
تقریباً تمام کشورهای دنیا درگیر و گرفتار انواع بحرانهای سیاسی و اقتصادی هستند. رشد بیکاری و فقر، بیاعتمادی عمومی مردم جهان به دولتهایشان، رشد زیرپوستی و گاهی عیان اعتراضات اجتماعی به سیاستهای اقتصادی نظام سرمایهداری و … احتمال جنگ را بالا میبرد. یکی از روشهای به تعویق انداختن بحرانهای داخلی در تمام نظامهای سیاسی دنیا، ایجاد یک بحران بزرگ خارجی است که در شرایط کنونی این بحران خارجی برای کشورهای غربی میتواند جنگ با ایران باشد. پس اگر دولتهایی بر سرکار باشند که جنگ را اهرمی برای تعویق بحرانهای داخلی و قطع موقتی اعتراضات پنهان و آشکار شهروندان خود برگزینند، خطر جنگ با ایران جدی خواهد شد. خصوصاً اگر ترامپ در آمریکا با یک بحران سیاسی جدی مواجه شود که استیضاح او شاید آغاز این بحران برای او و دولتش باشد، احتمال جنگ با ایران بسیار بالا خواهد رفت.
- تهدید استخراج و انتقال نفت به اقتصاد اروپا
سیاست فشار حداکثری آمریکا علیه ایران و خروج تدریجی ایران از برجام، ممکن است به مرحلهای برسد که ایران دچار یک اشتباه شده و روند استخراج و انتقال نفت خاورمیانه به اروپا را مختل کند. اشتباهی که نتیجهٔ صددرصدی آن جنگ است. آمریکا اکنون به طور مطلق از نفت خاورمیانه مستقل شده است. نفت این منطقه اما نیروی محرکه و مایهٔ حیات اقتصاد اروپاست. اگر به هر شکل و نحوی تهدید یا تحدید شود، اروپا ناگزیر از جنگ خواهد بود. این موضوع زمانی به عنوان یک مورد جدی قابل توجه میشود که اقوال متعدد مسئولین حکومتی در ایران را مرور کنیم. از سرداران سپاه تا ظریف وزیر امور خارجه هشدار دادهاند که اگر نتوانیم نفتمان را بفروشیم، اجازه نخواهیم داد دیگران هم نفتشان را بفروشند؛ و اگر روزی این تهدید عملیاتی شود و بهطورجدی مانع از استخراج و انتقال نفت شوند، جنگ با ایران حتمی است.
شرایط داخلی مساعد جنگ
- دست بالا داشتن تندروهای داخلی
بخشی از مافیای قدرت در ایران، طی سالهای گذشته و به طور مستمر بر طبل جنگ به بهانهٔ مقاومت حداکثری کوبیدهاند. این بخش که حیات و بقای خویش را در بحرانسازی و تداوم بحرانها میدانند و از بحرانهای مستمر داخلی و خارجی برای خویش خان نعمتی ساختهاند، جنگ را برای خود نعمت میدانند و بر طبل آن میکوبند. در شرایط ویژه این بخش تندروی حاکمیت با توجه به نفوذی که بر رهبر دارند، میتوانند جنگی را آغاز کنند. البته منافع حداکثری مافیای درون قدرت در تحریم است و نه جنگ، اما اگر فشار حداکثری ترامپ سمت و سوی فروپاشی حکومت ایران را بگیرد، نظامیان و هستهٔ سخت قدرت تن به جنگ خواهند داد که هم از فشارهای داخلی بکاهند و هم کشورهای غربی ازجمله آمریکا را ترغیب به مذاکرهٔ بدون پیششرط کنند. پس جنگ یکی از گزینههای تندروهای ایرانی نیز هست.
- بحرانهای اقتصادی و سیاسی نظام
سوء مدیریت، بیبرنامگی، بیانضباطی و عدم توجه به ضروریات توسعه ملی و … موجب شده است که فشارهای تحریم، بیش از حد اقتصاد را در تنگنا قرار دهد و فروپاشی کامل آن را محتملترین سرنوشت سازد. اقتصاد ایران در شرایطی کاملاً جنگی قرار دارد و گرفتار انواع بحرانهای ریز و درشت شده است. چنین شرایطی غیرقابل تداوم است. پس دیر یا زود جمهوری اسلامی با بنبست بزرگ و فروپاشی اقتصادی و بهتبع آن با گسترده شدن اعتراضات اجتماعی مواجه خواهد شد. برای توقف مقطعی این بحران، جنگ یکی از راههای ممکن است. جمهوری اسلامی تجربهٔ جنگ و فضای سرکوبی که بهواسطهٔ آن در داخل کشور ساختند و توانستند تمام رقبای خود را سرکوب و از میدان به در کنند را دارد و تکرار آن تجربه را یکی از گزینههای خود میداند. در شرایطی که نظام حاکم با انواع بحرانهای مشروعیت و مقبولیت مواجه است و تنها راه بقای خویش را در سرکوب شدید داخلی میداند، جنگ میتواند به این تنها راه ممکن و سرکوب شدیدتر داخلی کمک کند.
3-روانشناسی اجتماعی ایرانی در حمایت از حملهٔ خارجی
در تاریخ ایران برهههایی وجود داشته که مردم برای خلاصی از ظلم حاکم مستبد، در آرزوی منجی خارجی بودهاند. اگر نادری نمییافتهاند، چشمانتظار اسکندری میشدهاند که از خارج مرزها برای رهاییشان بیاید و خانهٔ ظلم را ویران سازد. در رویدادهایی مثل حملهٔ اسکندر مقدونی، حملهٔ اعراب، حملهٔ چنگیز و هجوم متفقین در زمان رضاشاه، کمترین مقاومت ممکن از طرف مردم را میبینیم. گویی که مردم خود با آغوش باز دشمن خارجی را پذیرفته و حتی در جاهایی به بدرقهٔ او رفته و خوشآمدش گفتهاند. این واقعیات تاریخی نشاندهندهٔ این است که جامعهٔ ایرانی به طور تاریخی و فرهنگی آمادگی پذیرش هجوم خارجی برای از بین بردن ظلم داخلی را دارد. اکنون نیز زیرپوستی و نه خیلی آشکار چنین تمایلی در جامعه در حال شکل گرفتن است. بگذریم از محدود افرادی که علناً به دفاع از تحریم و جنگ پرداختهاند و ترامپ را منجی خود میدانند؛ اما در سطح کلان جامعه نیز تمایل به حملهٔ خارجی در حال افزایش است و این شرایط اجتماعی فضای سیاسی جنگ را مهیا میکند.
- فشارهای حداکثری و خروج از برجام
خروج ترامپ از برجام و سیاست فشار حداکثریاش، ایران را واداشته که گام به گام از برجام خارج شود و هر نوبت از میزان تعهداتش بکاهد و این روند احتمالاً تا خروج کامل ایران از برجام ادامه خواهد داشت. بدین ترتیب تحریمهای پیشابرجامی توسط اروپاییان برمیگردد و اروپا نیز به طور رسمی از برجام خارج میشود. در چنین شرایطی گام بعدی بعد از فشار حداکثری قطعاً جنگ خواهد بود. این احتمال زمانی قوت میگیرد که سخنان خانم موگرینی را به یاد آوریم که گفت اگر آمریکا با ایران وارد جنگ شود، ناتو طبق توافقات موجود به حمایت از آمریکا برخواهد خواست.
شرایط بینالمللی و منطقهای مساعد مذاکره
- تلاش اروپا، روسیه و چین برای حفظ برجام
پس از خروج آمریکا از برجام، تلاش دیگر اعضای 5 + 1 در یافتن راهحلهایی برای حفظ برجام، یکی از دلایلی است که میتواند از جنگ احتمالی پیشگیری کند. اگرچه تحریمهای آمریکا مانع از عملیاتی شدن چنین راهحلهایی شده است، اما این تلاشها به طریق اولی مانع از جنگ خواهند بود. در واقع کشورهای مذکور قطعاً برای پیشگیری از جنگ نیز راهحلهایی خواهند داشت و بهطورجدی در تلاشاند که از وقوع جنگ جلوگیری کنند.
- رشد جنبشهای عدالتخواه صلحطلب و ضدجنگ
در کشورهای اروپایی همزمان و به موازات رشد راست افراطی، شاهد رشد جنبشهای اجتماعی عدالتخواه و ضدجنگ نیز هستیم. این جنبشها منتقد سیاستهای کلان دولتهای خود هستند و به چالشی جدی برای سیاستها و عملکردهای این دولتها تبدیل شدهاند. همین جنبشها میتوانند دولتهای غربی را در آمادگی برای جنگی دیگر در خاورمیانه به چالش جدی بکشند و مانع از جنگ شوند. حملهٔ ترکیه به کردهای سوریه و واکنش انتقادی افکار عمومی جهانی علیه این حمله، نمودی از رشد این نوع جنبشها هستند.
- جنبشهای منطقهای و کاهش نفوذ ایران در منطقه
یکی از دلایل احتمال جنگ علیه ایران، نفود این کشور در منطقه است. حال آنکه در منطقه شاهد رشد جنبشهایی علیه دولتهای منطقه هستیم که به شدت منتقد نفوذ جمهوری اسلامی در کشورهای خود هستند. جنبشهای اعتراضی در عراق و لبنان و مواضع ضد نفوذ ایران که در آنها نمود عینی و آشکار یافته، موجب کاهش جدی این نفوذ خواهد شد و یکی از علتهای اصلی جنگ احتمالی را خنثی خواهد کرد.
- مخالفت ترامپ با ورود به جنگی دیگر در خاورمیانه
ترامپ از همان روزهای تبلیغات انتخاباتی با حضور نظامیان آمریکایی در خاورمیانه مخالف بود و ورود آمریکا به جنگهای منطقه را اشتباه میدانست. وی همچنان بر این باور است و از ورود به جنگی دیگر در خاورمیانه پرهیز میکند. او در مقابل تحریکات ایران از جمله در رابطه با سرنگونی پهباد آمریکایی و حمله به آرامکو صبوری به خرج داد که نشان میدهد آغاز جنگ را در راستای منافع اقتصادی آمریکا نمیداند.
- بیاعتمادی کشورهای منطقه نسبت به حمایت آمریکا
جنگ ترکیه علیه کردهای سوریه، موجی از بیاعتمادی در کشورهای منطقه ازجمله اسرائیل و عربستان نسبت به آمریکا ایجاد کرده است که آنها را از هرگونه جنگ علیه ایران بازمیدارد. کشورهایی مثل اسرائیل و عربستان که احتمال جنگ با ایران را بسیار بالا میدانند و به حمایت آمریکا از خود امیدوار بودند، بعد از موضع آمریکا در مقابل حملهٔ ترکیه و خالی کردن پشت کردها، اکنون فتیلهٔ جنگ را پایین کشیدهاند و ترجیح میدهند که پیرو سیاستهای تحریمی آمریکا باشند و حل مشکلات موجود با ایران را به سیاست فشار حداکثری بسپارند.
شرایط داخلی مساعد مذاکره
- مذاکرات پشت پرده
تجربهٔ تاریخی جمهوری اسلامی نشان میدهد که در شرایط دشوار تن به هر خفتی میدهند و وارد مذاکرات پشت پرده میشوند. مذاکرات مخفی با جمهوریخواهان در مورد گروگانها، مذاکرات مخفی برای خرید اسلحه از آمریکا و اسرائیل در زمان جنگ، مذاکرات مخفیانهٔ اتمی در پایان دوران ریاستجمهوری احمدینژاد و … همه ترجمان این واقعیت هستند که جمهوری اسلامی مذاکرات پشت پرده و دور از انظار عمومی مردم ایران را به هر نوع درگیری جدی و جنگی ترجیح میدهد.
- توافق تحت فشار
تجربهٔ دیگری که از جمهوری اسلامی وجود دارد، پذیرفتن شروط طرف قدرتمند در شرایط سخت است. قرارداد الجزایر در رابطه با بحران گروگانگیری، قطعنامه 598، مذاکرات اتمی توسط روحانی و … از جمله مواردیاند که نشان میدهند جمهوری اسلامی پذیرفتن شروطی هرچند خفتبار را به هرگونه جنگی ترجیح میدهد.
- دوگانگی میان نخبهگان قدرت
هیچ توافق جدی و محکمی در میان مسئولین صاحب قدرت در ایران برای ورود به جنگ وجود ندارد. نه تنها جنگ که حتی در تداوم شرایط موجود و مقاومت در مقابل فشارهای تحریم نیز توافق وجود ندارد. آنچه آشکار است اینکه روحانی در مقام رئیسجمهور حتی بحث رفراندوم برای مذاکره یا عدم مذاکره با آمریکا را نیز مطرح کرده است؛ اما در تاریکخانهها و پستوهای پنهان و نیمهپنهان حاکمیت نیز اختلاف نظر بر سر تداوم شرایط موجود بسیار زیاد است. حتی در میان نظامیان نیز این اختلاف نظر وجود دارد که تصمیم برای تداوم شرایط موجود و ورود به یک جنگ احتمالی را برای هستهٔ سخت قدرت در ایران دشوار کرده است. لذا احتمال جنگ را پایین آورده است.
- ترجیح تحریم به جنگ توسط مافیاهای درون قدرت
مافیای درون قدرت به دلایل مختلف تحریم را به جنگ ترجیح میدهند. سیاستهای تحریم منافع آنها را تامین میکند، جنگ اما ممکن است این منافع را بهطورجدی به خطر بیندازد. همچنین این گروههای مافیایی تداوم بقا و حضور خویش را در این شرایط میدانند و جنگ را اتفاقی میدانند که ممکن است موجودیت آنها را به خطر بیندازد. با توجه به نفوذی که این گروههای مافیایی در مراکز تصمیمگیری جمهوری اسلامی دارند، احتمال جنگ را پایین میآورد.
- جنبش اجتماعی ضدجنگ
در ایران همزمان و به موازات تمایل زیرپوستی بخشی از جامعه به جنگ، یک جنبش اجتماعی ضدجنگ نیز وجود دارد و فعال است. جنبشی که در داخل و خارج برای تاثیرگذاری بر افکار عمومی به منظور مخالفت با جنگ فعال است و تلاش میکند که احتمال جنگ به شدت پایین بیاید. این جنبش با توجه به حضور نخبگان سیاسی و اقتصادی و علمی و … در آن، میتواند یکی از مهارهای جدی داخلی باشد که مانع شروع جنگ میشود.
سعی شد که برخی شرایط داخلی و خارجی هر دو احتمال جنگ و مذاکره را شماره کنیم تا نشان دهیم که چشمانداز آیندهٔ رابطهٔ ایران و آمریکا به شدت متناقض است و احتمال هر دو گزینهٔ جنگ و مذاکره وجود دارد؛ اما آنچه باید بیشتر مورد توجه قرار گیرد این است که هماکنون نیز ایران بهطورجدی درگیر نوعی جنگ نرمافزاری است. واقعیتی که بسیاری از مسئولین ایرانی نیز به آن اذعان دارند و در فرصتهای مختلف تحت عنوان جنگ اقتصادی آن را بیان داشتهاند.
همین حالا فشار تحریمهای حداکثری متاثر از ریشههای داخلی بحرانهای اقتصادی، اقتصاد ایران را در آستانهٔ فروپاشی قرار داده است. آمارها نشان میدهند که رشد اقتصادی به شدت منفی شده و در عوض بیکاری، فقر، فلاکت، تورم و سایر شاخصهای بحران، در رشد روزافزون هستند. وقتی نرخ رشد تولید ناخالص داخلی منفی است، یعنی اقتصاد در رکود عمیقی فرو رفته است و وقتی در چنین شرایطی رشد تورم به شدت بالاست، یعنی اینکه اقتصاد دچار فروپاشی غیرقابل کنترل شده است. جنگ به معنای حضور نظامی و تسلیحاتی در ایران اتفاق بیفتد یا نه ایران در شرایطی است که اگر این شرایط تداوم یابد، ممکن است منتهی به فروپاشی غیرقابل جبران اقتصادی، اجتماعی و سیاسی این کشور شود و راه برگشتی از تباهی و نابودی وجود نداشته باشد.