زندگی وتقدیرعباس امیرانتظام چه بسا ازمصادیق عملی این نظر شریعتی باشد که: «اگر باطل را نمی توان ساقط کرد می توان رسوا ساخت و اگر حق را نمی توان استقرار بخشید می توان اثبات کرد، طرح کرد، به زمان شناساند و زنده نگه داشت.»
آنچه که نام امیرانتظام را ماندگارمی نماید، صرفأ نه ازاین روست که او نخستین یا قدیمی ترین زندانی سیاسی بعد ازانقلاب اسلامی ایران به شمارمی رفت، آنگونه که به درستی بدان متصف شده است.پیش ازبازداشت اودراواخرآذر58،محمدرضا سعادتی ازچهره های شاخص سازمان مجاهدین خلق نیزدراردیبهشت ماه همان سال به اتهام جاسوسی برای اتحاد جماهیرشوروی توسط کمیته مستقردرسفارت آمریکا دستگیرو به ده سال زندان محکوم شده بود. البته به دنبال وقایع خرداد و تیر60 سعادتی اعدام شد.
ازطرفی آنچه که باعث شد تا ابراهیم یزدی دبیرکل وقت نهضت آزادی پس ازرهاشدن امیرانتظام ازاولین دوره حبس که 17 سال به طول انجامید، اورا ماندلای ایران بنامد، بزرگداشت مقاومت و مدارای اوبود. به عبارت دیگرطولانی و طاقت فرسا شدن دوره زندان به تنهائی نمی تواند امتیازی برای یک فعال سیاسی بزرگی چون امیرانتظام محسوب شود.
درحکومت پهلوی زندانی سیاسی مشهوری بود که 33 سال ازعمرش را درحبس بسربرده بود. صفرقهرمانیان، افسرفرقه دموکرات آذربایجان به دنبال مقاومت طولانی اش دربرابررژیم شاه ودرمبارزه با فئودال ها رکورد طولانی ترین زندانی سیاسی درتاریخ ایران را شکست و از اینرو بعدها به قهرمان ملقب شد. اودرآبان 57 به همراه بسیاری ازشخصیت های سیاسی درحالی از زندان آزاد شد که بیش ازنیمی اززندگی 57 ساله اش تا آن زمان را درحبس بسربرده بود.
مشخصات ممتاز امیرانتظام
دربیش ازیک قرنی که ازانقلاب مشروطه می گذرد، ایران مردان بزرگی را درعرصه مبارزات سیاسی تجربه کرده است که هریک درحد توان خویش برای حمایت ازهویت حزبی یا ملی خود ایستادند و بهایش را نیزپرداختند. اما عباس امیرانتظام چند شاخصه منحصربه فرد دارد که بخشی ازآن متاثر ازالگوهایی بود که درراه مبارزه انتخاب کرده بود و بعد دیگرمربوط می شد به شخصیت وجودی خود ساخته اش.
اولین ویژگی، دلدادگی او به نهضت ملی وشخص دکترمصدق بود وهمین تعلق خاطربه آن حرکت تاریخی بود که اورا وارد سیاست نمود.او درحالیکه هنوزخیلی جوان بود، به دنبال کودتای 28 مرداد، به نهضت مقاومت ملی پیوست. درسال 1332درحالیکه دانشجوی سال دوم دانشکده فنی بود، داوطلب شد تا نامه اعتراضیه ملیون نسبت به برکناری مصدق را به ریچارد کاتم نماینده ریچارد نیکسون معاون رئیس جمهوروقت آمریکا که به تهران سفرکرده بود، تحویل دهد. اقدامی که بعدأ منجربه دستگیری مهندس مهدی بازرگان شد. امیرانتظام درشرایط خطیری پذیرای این اقدام شجاعانه شده بود چراکه همزمان سه تن از دانشجویان دانشگاه تهران، دراعتراض به این سفردرحادثه 16آذرآن سال جانشان را ازدست دادند.
دومین خصیصه امیرانتظام، عشق اوبه مهدی بازرگان بود. صرفنظرازاینکه بازرگان یکی ازاستادان او دردانشکده فنی بود، اما مرام سیاسی و مبارزاتی بازرگان درنهضت مقاومت ملی ازسوئی و شخصیت استثنائی خود ساخته او، ازطرفی دیگرباعث شد تا امیرانتظام او را به عنوان استاد و الگویی درسرتاسرعمرش بپذیرد. به عبارت دیگربازرگان ومصدق دومراد امیرانتظام بودند. چنین تعلق خاطری را حتی دربرخی ازمکاتباتش با بازرگان درزمانی که اسیرسلول انفرادی دانشجویان پیروخط امام بود، به وضوح می توان دید. وقتی اوازمهندس بازرگان به عنوان ابرمرد شجاع، سمبول شرافت و قدرت و حتی انسانی قابل تقدیس یادمی کند.آنهم درشرایطی که بازرگان و یارانش با انگ کفرگونه لیبرالیسم ازهرسومورد آماج قرارمی گرفتند.
سومین مشخصه، صراحت لهجه امیرانتظام بود.آن هم درجامعه ای که نه تنها غالب عامه مردم بلکه بسیاری ازخواص به بیماری تملق وتزویرمبتلا بودند. امیرانتظام اهل تعارف و لفاظی نبود و درست به همین دلیل بیم آن را نداشت که به زبان آوردن آنچه که دست کم ازنظراو حقیقت بود، چگونه می تواند تاثیرمنفی برموقعیت شخصی یا شغلی اش داشته باشد. به همین دلیل وقتی که درمقام معاون نخست وزیر و سخنگوی دولت درخطیرترین شرایط خدمت می نمود، بعضأ حتی مورد حسادت برخی ازیاران نزدیک بازرگان و نهضت آزادی قرارمی گرفت. البته صرفنظرازصریح بودن امیرانتظام، توجه خاص بازرگان به او نیزباعث می شد تا درتیررس حسد و غضب برخی دوستان قرارگیرد.
چهارمین شاخص، صداقت واعتماد بود، مهندس بازرگان درموقعیت خطیری که مسئولیت حساس نخست وزیری را می پذیرفت، به خوبی واقف بود که نماینده و سخنگویش چه ویژگی هایی باید داشته باشد. بازرگان برغم آنکه دوستان نزدیکتری داشت که تا مقطع پیروزی انقلاب درکنارش بودند، اما فقط امیرانتظام را برگزید. زیرا بازرگان به این امرباورداشت که اوتنها شاگرد کاملأ صادق و مطمئنی است که با وفاداریش به سیاست های سالم و گام به گام دولت موقت، می تواند نماینده شایسته ای درعرصه دیپلماتیک و تعامل با غرب درآن برهه خطیرباشد.البته حوادث بعدی نشان داد که برغم ملامات واتهامات، بازرگان درگزینش امیرانتظام همواره برنده و خشنود بوده است.
تنها گناه امیرانتظام
بارگه داد به کس داد ندادند
بیدادگران فرصت فریاد ندادند
دیدند به کنج قفسی مرغ اسیری
رحمی به دل تیره صیاد ندادند
این ابیات شکوه آمیزدرمطلع یکی ازبخش های آغازین جلد اول خاطراتش «آن سوی اتهام» دیده می شود. اوپس ازنخستین روزهای دستگیری، دردی 58 روی دیوارسلول انفرادی بازداشتگاه دانشجویان پیرو خط امام به این نوشته برمی خورد. امیرانتظام با دوبیت فوق فصلی ازخاطرات خود را ورق می زند که درآن بی رحمانه قربانی بیدادگری شد وهفده پاییز ازبهترین سال های عمرخودرا درکنج عزلت گذراند.
اگرچه به طوریکه خودش نیزمی گفت، اتهامات او چهارمورد بود: تماس و گفتگو با مقامات آمریکائی، حمایت ازبختیار، پیشنهاد انحلال مجلس خبرگان و اجازه خروج افراد مظنون ازکشورو بخشی ازتجهیزات یا اموال نظامیان آمریکائی مستقردرایران، اما مشکل اصلی جناح حاکم با امیرانتظام صرفأ اینها نبود.
بدین ترتیب دانشجویان پیروخط امام بطورخاص وجریان رادیکال حاکم، امیرانتظام را به این چهارخیانت بزرگ که برای هرکدام می بایست مستوجب مکافات گردد، متهم نموده بودند. بااینکه امیرانتظام به کرات فریاد زد که هرگونه تماس با مسئولین آمریکائی ازبدو انقلاب اسلامی بعد ازهماهنگی با مقامات ارشد دردولت موقت وبعضأ حتی با اطلاع شورای انقلاب وبرخی روحانیون درحزب جمهوری صورت گرفته است، اما گوش شنوایی پیدا نمی شد، چون ازهمان ابتدا اساسأ بنا براین نبود که اواجازه پاسخ یا دفاع ازخود را داشته باشد.
دانشجویان پیروخط امام و جریان حاکم درحالی امیرانتظام را به گناه نابخشودنی تلاش درانحلال مجلس خبرگان متهم می کردند که اساسأ اونقشی کلیدی درآن ماجرا نداشت.ازآنجائی که قانون اساسی موقتی که به تایید آیت الله خمینی نیزرسیده بود صرفأ با تعطیلی مجلس خبرگان می توانست قابلیت اجرائی بیابد، بنابراین با توجه به طولانی شدن مدت فعالیت آن مجلس، عده ای ازشخصیت ها به این نتیجه رسیدند که ابتدا باید آن نهاد منحل شود. برهمان اساس مقررشد که ابوالحسن بنی صدرو صدرحاج سید جوادی طرحی را تهیه نمایند، متعاقبأ پیشنهاد مدون مذکورکه با دست خط بنی صدرآماده شده بود پس ازرویت مهندس بازرگان به امضا 17 تن از وزرا رسید. ازآنجائی که ازابتدا هم قراربود مصوبه مذکورتوسط نخست وزیرموقت به تایید خمینی برسد، چنین شد، اگرچه خمینی با آن مخالفت کرد. تنها نقشی که امیرانتظام درجریان پیشنهاد انحلال مجلس خبرگان داشت، وظایفی بود که به عنوان معاون نخست وزیربرعهده اش گذاشته بودند اما بعدأ متهم به این گناه شد که دشمنی اش را با ولایت فقیه درقالب آن طرح به نمایش گذاشته است.
وقایع تلخ تاریخی بعدها نشان داد که اتهامات نسبت داده شده به امیرانتظام، ازجمله جاسوسی ساخته وپرداخته شده بود تا تقابل دوخط انحصارگرا و اهل تسامح به اوج خود برسد. سرانجام امیرانتظام فدای جریانی می شود که تنها جرمش تساهل درداخل و برخورد عقلانی دیپلماتیک با خارج دردورانی ازانقلاب است که احساسات رادیکال مذهبی و چپی فضای غالب بود. به عبارت دیگراو قربانی جبهه گیری جناح بازرگان، مجری سیاست گام به گام، دربرابر خط امام می شود.
بدیهی است که اگرامیرانتظام دربرابراتهاماتی که به اونسبت داده شده بود، سرخم می کرد و آنگونه که حاکمیت می خواست تسلیم درخواست های آنان می شد، قطعأ قربانیان بعدی بازرگان، یارانش و برخی ازاعضای دولت موقت می بودند. او بسیارسترگ تروثابت قدم ترازآن بود که بتوان ناگزیرش کرد تا به اعترافات ابداعی تلویزیونی تن دردهد. چه بسا با چنین اقدامی می توانست خود را ازمظالم ودردهایی که برای چهل سال یعنی تا پایان عمرش ادامه یافت، رهائی بخشد. اما چون بدرستی فهمیده بود که تسلیم پذیری او یعنی تخریب بازرگان، هرگزحاضرنشد که قامت بلندش را دربرابرستمی که براو می رفت، خم نماید.
امیرانتظام نه تنها این ذلت را نپذیرفت که درنمایش نامه های تلویزیونی شرکت کند، بلکه تا آخرین سال های حبسش هم چنان اصرارداشت که حکومت باید ازاو اعاده حیثیت نماید.ازاین رودر پاسخ به مسئولین امنیتی یا قضائی که به کرات ازاو درخواست می کردند تقاضای عفو کند تا آزادش نمایند، به صراحت می گفت درواقع این شما هستید که باید ازمن طلب بخشش کنید، پرونده ام را برای دادرسی ارجاع نمایید و ازمن اعاده حیثیت کنید تا بتوانم آزادی ام را بپذیرم!
عباس امیرانتظام نه اعتراف نامه ای امضا کرد و نه درنمایش های تلویزیونی برای اقرارشرکت کرد، حتی درخفا هم درخواست عفو نکرد. درچنان شرایطی بدیهی بود که امثال اسدالله لاجوردی که می خواستند او را خرد کنند خود خوارشدند وامیرانتظام خاری درچشم شان ماند. لاجوردی که می خواست با وادارکردنش به توالت شویی او را تحقیرکند و دربرابرزندانیان بشکند، با استقبال امیرانتظام ازآن بیگاری و طرح این درخواستش ازاو که اگرمایع سفید کننده برایش فراهم کند، کیفیت کارنظافت بهترخواهد شد! خودش شکسته شد. ازاینرو بود که عقده لاجوردی نسبت به او دو چندان شد، بعدها به بهانه اعزامش به بهداری آن قدراو را درزیربرف وسرما نگه داشت تا براثرعوارض عفونت امیرانتظام یک گوشش را ازدست داد.
تنهائی امیرانتظام
امیرانتظام اساسأ با تنهایی تقدیرگونه ای درطول حیات خویش دست و پنجه نرم کرد و چه بسا همین خلا سبب آن گشت تا درچنان شهامتی آبدیده شود که بزرگترین بها را بدهد اما دربرابرظلم تسلیم نشود.
اولین جنس این تنهایی درخانواده رخ می دهد.اونخستین باراین تنهابودن را آنگاه تجربه کرد که همسراولش ازاوجدا شد، دلیل متارکه آن بود که امیرانتظام تحت فشاراوناگزیرشده بود بین مراقبت ازپدرپیرش که کسی را نداشت وشریک زندگی اش یکی را برگزیند که البته ترجیح داد پدرش را تنها رها نکند.
دومین تجربه تلخ تنهایی که ازاولین سهمگین تربود، مربوط می شود به مدت کوتاهی پس ازدستگیری اش در28 آذر58 پس ازبازگشت اجتناب پذیرازاستکهلم به تهران. همسردوم و دوفرزندش هم دیگرهیچ سراغی ازاو نگرفتند، به این بهانه که او سیاست را برخانواده اش ترجیح داده است، آنچه که مادربه فرزندانش القا کرده بود. بی گناهی که درحالی درد حبس را تحمل می کرد که هیچ یک ازسه فرزندش ازاوخبری نگرفتند.اگرچه پس از35 سال با همت فراوان الهه، شریک سوم زندگی اش و تنها کسی که درحقش همسری کرد و سنگ تمام گذاشت، سرانجام توانست دیداری با فرزندانش داشته باشد.این آرزو که حتی برای ابرمرد امیدواری چون او امری محال می نمود، نخستین بارچهارسال پیش ازکوتاه شدن دستش ازاین دیارتحقق عملی یافت.
امیرانتظام درحبس نیزآن هم دربین متهمان سیاسی تنها بود و درحقیقت دومین سنخ تنهایی اش را تجربه کرد، چراکه عملأ درزندان نیززندانی بود. تا سال ها بسیاری ازاوگریزان بودند، چون درفضای سنگین و رادیکال جامعه چه ازجانب مسلمان و چه چپی، کسی که آلوده به ننگ و انگ جاسوسی برای امپریالیسم آمریکا بود، اساسأ حتی ازسوی زندانیان نمی توانست قابل قبول باشد.
متعاقب همین فضای مسموم بود که اودرزندان نیزتنها ماند، نه فقط ازاین جهت که کسی ازطرف خانواده به ملاقاتش نمی آمد، بلکه به تعبیررسای رضا علیجانی او«زندانی زندانیان» نیزبود. چراکه درجوانقلابی و ضدآمریکائی آن زمان هرگونه ارتباط با امپریالیسم آمریکا حرکت کفرآمیزمحسوب می شد.علیجانی که خود نیزازقربانیان خشونت جمهوری اسلامی است، اولین کسی بود که این شجاعت را داشت که درزندان به عنوان هم بند امیرانتظام با او هم غذا شود، اما پیش ازاو هیچ زندانی ای حاضرنشد که با او بریک سفره مشترک دونفره به عنوان هم بند آن گونه که مرسوم بود بنشیند.
سومین نوع تنهایی او در رابطه باموقعیت سیاسی اش درجامعه تعریف می شود. انتساب و نزدیکی اوبه بازرگان و متعاقبأ توجه خاص نخست وزیردولت موقت به اوسرچشمه حسادت به وی یا دست کم رقابت با او ازسوی برخی ازیاران نزدیک بازرگان شد. بعضی ازاطرافیان مهندس بازرگان به این بهانه نسبت به امیرانتظام حساس بودند که باورداشتند که باید فرد مکتبی تر و شایسته تری به عنوان معاون نخست وزیربرگزیده می شد، آنچه که جناح خط امام نیزحتی پیش ازاشغال سفارت آمریکا برآن تاکید داشت.
تسخیربه اصطلاح لانه جاسوسی و انتشاراسناد مربوط به امیرانتظام بهانه بزرگتری شد تا مخالفان رادیکال که جوحاکم برجامعه را دردست داشتند به دشمنان سرسخت امیرانتظام تبدیل شوند و برخی دوستان قدیم نیزفاصله شان را با او بیشترکنند.
یکی دیگرازنشانه های همین جنس تجرد، «تنهائی درانبوه جمعیت» است که بیرحمانه ازسوی برخی روشنفکران انقلابی براو تحمیل شده بود. حبیب الله پیمان یکی ازآن نمونه هاست. کسی که تا مدت ها پس ازدستگیری او، اصرارداشت که امیرانتظام باید مجازات شود و اساسأ یکی ازتندترین مواضع را علیه او و دولت موقت داشت. پیمان تنها سال گذشته آن هم پس ازیک بهارازدرگذشت امیرانتظام درگفتگویی با اعتماد آن لاین اعتراف کرد که: « درباره مهندس بازرگان و دولت موقت اشتباه می کردم.» سیاستمداری که درنشریه امت خود ودر مخالفت تند با بازرگان تیتر«لیبرالیسم جاده صاف کن امپریالیسم» را برجسته کرده بود.
مورد دیگراین جنس جبهه گیری ، نظری بود که ابراهیم یزدی دبیرکل نهضت آزادی درآبان 77 دراردوی دانشجویان پلی تکنیک ایراد کرد، او درپاسخ این پرسش که چرا امیرانتظام دردولت موقت حضورداشت، گفته بود، کشمیری هم درکابینه رجائی و باهنرنفوذ کرده بود! شنیدن این واکنش داغ امیرانتظام را تازه کرد اگرچه دم برنیاورد.شاید چون براین باوربودکه :
ازدست دوست هرچه ستانی شکربود سعدی رضای خود مطلب چون رضای اوست
بیتی که سال ها پیش درنخستین هفته های بازداشت اش، درنامه ای با آن دانشجویان پیروخط امام را خطاب قرارداده بود.
پیام امیرانتظام و راهی که اوساخت
امیرانتظام وبسایت شخصی خود را به این شعارآراسته بود: «دراین دنیا هیچ بن بستی وجود ندارد، یا راهی خواهم یافت، یا راهی خواهم ساخت.».
او درپاسخ به معدود انتقاداتی که برای دیدارش ازگیلانی دربیمارستان صورت گرفته بود و اختصاصأ خطاب به شادی صدرگفت:«جامعه امروز ایران بیش ازهرچیز تشنه اخلاق بخشایشگرانه است وارتقای آن درگرو بخشودن خشونتورزان، اما ازیاد نبردن جنایات آنان است.»
بدین ترتیب بود که امیرانتظام قاضی القضات خود را نه ازسرضعف که ازموضع قدرت می بخشد تا به بهانه مبارزه با استبداد روزنه ای برای ادامه تسلسل دورباطل خشونت و پاسخ قهربا خشم باقی نماند. طبعأ برخورد امیرانتظام با امثال گیلانی را نمی توان کمترین نشانه ای ازتسلیم دانست. وقتی که مرد شجاعی چون او درآستانه اعدام های 67درفرم های نظرخواهی اززندانیان که برای تقسیم بندی آنان درتصمیم گیری های سرنوشت ساز ارائه می شد، نظرش را درباره حکومت اسلامی ایران این گونه نوشته بود: « جمهوری اسلامی رژیمی است به غایت ظالم!» درحالی که شرایط شدیدأ خفقان زده زندان ها درکشتارتابستان 67 باعث شده بود که چپ ترین گرایش ها بیش ازاین جرات نداشت که به پرسشنامه صریح ترازاین جواب دهد که:«نظری ندارم»
عباس امیرانتظام که ازانقلاب اسلامی رانده شده بود، بزودی قربانی «انقلاب دوم» خمینی شد. بنابراین رنج های مهدی بازرگان تنها یار و همراه همیشگی امیرانتظام درباره او از دو جهت قابل درک است. نخست، او شاهد آن بود که سخنگوی دولت موقت را به واسطه جهل وغرض، ناجوانمردانه به جاسوسی متهم کرده اند وهیچ گونه فرصت دفاع ازخود به او نمی دهند.
دوم آنکه بازرگان می دید که این شاگرد وفادارش برای دفاع ازرئیس دولت موقت همه دردهای طاقت فرسا را به جان خریده، لب به اعتراف اجباری و ساختگی نگشود تا جمهوری اسلامی بازرگان، یارانش و نهضت آزادی را نیزبه سرنوشت او دچارننماید. این بهای بزرگی بود که امیرانتظام پرداخت و چون بازرگان به خوبی بدان فداکاری اشراف داشت، رنجش مضاعف می شد.
آنهم وقتی که جزنجات نماینده ودوست وفادارش ازمجازات محتوم اعدام دراسفند 59 که اگرچه خود اقدامی سترگ بود، نمی توانست کاری برای رهائی اش اززندان بنماید.
چه بسا این وصیت بازرگان به مسعود بهنود که خواسته بود درکتاب«275 روزبازرگان» درج شود، درسایه آن دردهایش درباره امیرانتظام قابل درک باشد، وقتی که گفته بود:«تا زمانی که بیگناهی امیرانتظام به دنیا ثابت نشود، دست من از قبر بیرون میماند.»
فرجام راه وپیام مردی که 70سال برای وطن خواهی مبارزه کرد و 40سال ازعمرش را درحبس دربرابردیکتاتوری دینی سپری کرد، خطاب به شادی صدردر این فرازها خلاصه می شود که:
«درد را فقط دردآشنا میتواند با تمام وجودش حس کند ولی کمتر کسی را میتوان یافت که به اندازه من دردآشنا باشد! اما چارۀ کار آیا دامن زدن به کینهتوزیها و انتقامجوییهای قبیلهای و نسلکشی است یا بخشیدن خطاکاران در جهت ایجاد امنیت برای نسلهای بعدی؟ اینجانب گزینه دوم را منطقی یافتهام حال چه به غلط و یا به درست. گذر زمان درست یا غلط بودن این انتخاب را نشان خواهد داد زیرا عدالتخانۀ تاریخ هرگزازقضاوت بازنمیایستد!»