در فاصله ی سال های ۱۹۹۱-۱۹۸۹، لهستان موفّق شد با پشتِ سر گذاشتن روندی پر فراز و نشیب که در حقیقت نخستین جرقه های آن در ۱۱ سپتامبر ·۱۹۸ با بنیانگذاری یک سندیکای کارگری مستقل از رژیم کمونیستی آن کشور به نام “همبستگی” [در زبانِ لهستانی “سولیدارنوشچ”(۲) به معنای همبستگی”] زده شده بود، از یک کشور تحتِ سیطره ی دیکتاتوری تک حزبیِ کمونیستی به یک کشور برخوردار از نظامی دموکراتیک عبور کند. این “گذار به دموکراسی” که در۱٣ سپتامبر ۱۹۸۹ با اعلام “جمهوری لهستان”(٣) به حیات سی و هفت ساله ی “جمهوری خلق لهستان” و تسلّط چهل و چهار ساله ی کمونیسم بر این کشور پایان داد یکی از نمونه های موفّق “گذار به دموکراسی” در جهان در سده ی بیستم میلادی است.
نقش سندیکای همبستگی
تولّد سندیکای مستّقلِ “همبستگی” موجبِ بروزِ عدمِ توازنی شدید در کارکرد نظامِ سیاسی در لهستان شد. این سازمان با به چالش کشیدن ِ قدرتِ انحصاری حزب کمونیست یا به عبارت دقیق تر “حزب کارگران متحّد لهستان”(۴) مشروعیّت این حزب را در میان طبقه ی کارگر و کلِّ جامعه ی لهستان به زیرِ سؤال برد. هستههای اولیه اتحادیه “همبستگی” بر پایه فعالیت کمیتهها و شوراهای اعتصاب [به خصوص کمیته اعتصاب در کارخانه کشتیسازی گِدانسک(۵)] شکل گرفت.
این سندیکا یا اتحّادیّه که در چهارچوبِ توافق سی و یکم اوت هزار ونهصد و هشتاد میان دولت و اعتصابیون در “گدانسک”، ابتدا در مقیاسی منطقه ای فعالیّت می کرد به سرعت در سراسر کشور ریشه دواند و تمامی واحدهای کارگری را در بر گرفت و سرانجام پس از یک تهدید به اعتصاب عمومی و سپری شدن دو ماه و نیم رسماً به ثبت رسید.
دو بنیانگذار این نهاد خانم “آنا والِنتینوویچ”(۶)، کارگر اخراجی، و “لِخ والِسا”(۷)، از رهبران اعتصاب کارگران کشتی سازی “گدانسک”، “همبستگی” ر ا به یک سازمان عظیم تبدیل کردند که توانست در تابستان ۱۹۸۱ با ادعّای داشتن ۹ میلیون و ··۵ هزار عضو در برابر قدرتِ حزب و دولت حاکمِ برآمده از آن قد علم کند.
“زاسِک کورون”(۸)، از بنیانگذاران اپوزیسیونِ دموکراتیکِ لهستان، که در مقامِ مشاور به “همبستگی” پیوست، شور و شوق و هیجان مردم در آن برهه ی زمانی را چنین به تصویر می کشد: ” در سرتا سر کشور، جامعه ی مدنی از خواب برمی خاست، هر کس می خواست کاری کند. کمیسیون ها و کمیته ها چون قارچهائی که پس از هر باران می روید از هر سو می روئید. کمیسیون ها و کمیته هائی که با چهارچوب ها و طرح ها ی متفاوت و گونه گون تأسیس می شد و همین خود بعدها کم مشکل نمی آفرید. این کمیته ها و کمیسیون ها که بلافاصله به ثبت می رسید، نقش رهبری کننده ی “لِخ والِسا” و “همبستگی” را به رسمیّت می شناختند، امّا در عین حال خواستارِ استقلال تامّ و تمام و گوش به فرمان آنان نبودن بودند.” دستاوردِ ارزشمندِ این تجربه و آزمونِ یعنی داشتن یک سندیکای مستّقل و قانونی- آزمونی که در لوای یک رژیم کمونیستی یگانه و بی پیشینه بود و شانزده ماه بیشتر به درازا نکشید – برخوردار شدن جامعه ی لهستان از یک خودآگاهی و امکان اظهار نظر و بیانِ خواست های خویش به گونه ای کثرت گرا (پلورالیستی)، دستاوردی استثنائی بود. این تجربه برای دموکراسی های به قدرت رسیده در سال ۱۹۸۹ در لهستان و در پی آن اروپای مرکزی یک سرمشق و مرجع بوده است.
لخ والِسا در ورشو در سال ·۱۹۸
لخ والِسا در ماه اوت سال هزار و نهصد و هشتاد، در حالی که کارگری بیکار بیش نیست رهبری یک جنبش کارگری را بر عهده می گیرد که به نخسنین سندیکای آزاد در کشورهای سوسیالیستی بدل می شود.
سندیکای “همبستگی” در دوران قانونی بودن خود بار فشاری سه گانه از ناحیه ی حزب کمونیست [حزب کارگران متحد لهستان]، بدنه ی اجتماعی سندیکا که ازنبود سازمان دهی و بی نظمی ها به ستوه آمده بود و بالاخره کمبود مواد غذائی را بر دوش می کشید.
باید یادآور شد که حزب کمونیست لهستان در تمامی این دوران (دوران قانونی بودن “همبستگی”) از مداخله ی احتمالی نیروهای پیمان ورشو در لهستان در هراس بود (این پیمان در نوامیر هزار و نهصد و هشتاد نشستی برگزار کرده و مواردی از نقل و انتقال نیروهای نظامی هم مشاهده شده بود). امروز این نکته معلوم شده است که “استانیسلاو کانیا”(۹)، رهبر وقتِ حزب، ابتدا کوشش کرده بود جنبش را به تحلیل برده و از پای درآورد امّا این راهبرد یا استراتژیِ “رویاروئی قطعه قطعه یا تکّه تکّه” تنها اثرش وخیم تر شدن أوضاع بوده است. از ماه مارس ۱۹۸۱ گزینه ی “زورآزمائی و قدرت نمائی” گزینه ی مطلوب و پرطرفدار بوده و ژنرال “وُیتسِیخ یاروزولسکی”(·۱)، وزیر دفاع از پائیز سال پیش در همکاری با ستاد ارتش و در نهایت پنهانکاری سرگرم تدارک این زورآزمائی و بررسی جنبه های فنی آن بوده است. ژنرال “یاروزِلسکی” و همکارانش از سوی مسکو که تمایلی به مداخله ی مستقیم نداشته زیر فشار بوده اند. “یاروزِلسکی” در فوریه ی این سال به ریاست شورای وزیران و و در ماه اکتبر به دبیر اولّی حزبِ کارگران متحد لهستان منصوب شد. در ۱٣دسامبر ۱۹۸۱ ، ژنرال “یاروزِلسکی” در پاسخ به خواست اتحاد شوروی در لهستان حکومت نطامی اعلام کرد تا با سرکوب جنبش کنترل اوضاع را به دست گرفته و آب رفته را به جوی برگرداند. اقدامات او از جمله بازداشت پنج هزار نفر، ممنوع کردن فعالیت سندیکاها و رویاروئی های محدودی که در حدود ده کشته بر جای گذاشت تنها حاصلش به عقب انداختن سقوط رژیم برای چند سالی بود.
نظم تنها در ظاهر امر برقرار شده بود، سندیکاها مخفیانه به بازسازی خود دست می زدند و صدها هزار نفر کماکان با هم در تماس بودند. روزنامه ها از نو منتشر می شدند و اعتصاب ها و تظاهرات محلی هم گهگاه در مقیاسی چشمگیر برگزار می شد. هر چند سال های ۱۹۸۵- ۱۹۸۲را باید از سیاه ترین سال های تاریخ لهستان با آخرین موج عظیم مهاجرت شهروندانِ کاردان و برخوردار از تخصّص های بالا دانست، امّا ژنرال “یاروزِلسکی” نیز موفّق نشد اعتماد از دست رفته ی مردم به رژیم را برگرداند.
برای حزب کمونیست لهستان گزینه و گریزگاهی بر جای نمانده بود. به قدرت رسیدن میخائیل گورباچف در اتحاد شوروی در ۱۹۸۵، در واقع جنبش را در لهستان از سرعتِ بیشتری برخوردار ساخت.
ژنرال “یاروزِلسکی” که توانائی سر و سامان دادن مجدد به اوضاع اقتصادی و اجتماعی کشوری غرق در فساد و نومیدی را نداشت در تلاش برای مصادره ی موفّقیت های گورباچف به نفع خویش جا به جائی و رفت و آمد اعضای “همبستگی” را آزاد کرد و حتّی تصمیم گرفت همبستگی و کلیسای لهستان را در یک شورای مشورتی به هم پیوند زند. تلاشی که ناکام ماند.
برخلاف آرزوهای “یاروزِلسکی” برای جمع و جور کردن مجدد اوضاع، بحران اقتصادی و جوّ جدید بین المللی نسلی جوان را به کنشگری واداشت. موج اعتصاب های بهار ۱۹۸۸ به ویژه اعتصاب کارگران کارخانه کشتی سازی “گدانسگ” تیرِ خلاصی به شقیقه ی رژیم بود. در ژوئن همین سال، ژنرال “یاروزِلسکی” زمان را برای تماس و گفت و گو با سندیکای “همبستگی مناسب توصیف می کند. در ٣۱ ماه اوت، “لِخ والِسا” با ژنرال “سزسلا کیزاک”(۱۱) – وزیر کشور- دیدار می کند و در ·٣ نوامبر همان سال با “آلفرد میودوویچ”(۱۲)، مسئول سندیکاهای رسمی (دولتی)، در یک مناظره ی تلویزیونی به بحث می نشیند. به رغمِ آخرین تلاش های “تندروها” برای سدّ کردنِ راه این روندِ پویا، و به خاطر شکاف هایی که در آن برهه از زمان در سراسر بلوک اتحاد شوروی به چشم می خورد، مدیریت مخفی و زیرزمینی “همبستگی” در ۲۲ ژانویه ی ۱۹۸۹ با مذاکره و گفت و گو با حزب کمونیست موافقت می کند.
میز گرد و دولتِ “تادوز مازُویِشکی”(۱۳)
طیّ یک دوره ی شش ماهه، جمهوری خلق لهستان از هم فرو می پاشد و در ماه سپتامبر ۱۹۸۹ نخستین دولتِ غیر کمونیستی این کشور از پایان جنگ جهانی دوم به این سو تشکیل می شود.
“میز گرد”ی از ۶ فوریه تا ۵ آوریل ۱۹۸۹ رهبران اصلی “همبستگی” و مقامات رژیم کمونیستی را برای بحث و تبادل نظر به دور هم جمع می کند. در دیدار والسا با نمایندگان دولت، ترکیب گروهی که قرار بود در مذاکرات موسوم به «میزگرد» شرکت کنند مشخص و تعیین شده بود. این گروه شامل ۲۰ نفر از اتحادیه همبستگی، ۲۰ نفر از سوی حکومت، ۱۴ شخصیّتِ مستقل و ۲ روحانی بود.
کثرت گرائی سندیکائی، قانونی شدن سندیکای “همبستگی”،آزادی مطبوعات [انتشار نخستین روزنامه ی مستّقل تحتِ مدیریّت “آدام میچنیک”(۱۴) – شخصیّت نمادینِ ایستادگی در برابر کمونیسم- در هشتم ماه مه]، سازمان دهی و برگزاری انتخابات نیمه دموکراتیک [قائل شدن سهمیه ای برای حزب کمونیست در مجلس نمایندگان] و مجموعه ی اقدامات و تدابیر لازم برای اصلاح و سر و سامان دادن به کشور دستاوردهای موافقت نامه ای بود که در پایان میز گرد یاد شده بین دو طرف به امضا رسید.
براساس این توافق، در انتخابات پارلمانی اعضای مجلس نمایندگان و مجلس سنا انتخاب می شدند امّا یک سوم از کرسی های مجلس نمایندگان سهمیّه ی نامزدهای کمونیست بود، یک سوم دیگر به دو حزبی که تا آن تاریخ مؤتلف کمونیست ها بودند اختصاص داده شده بود و رقابت برای یک سوم واپسین مجلس نمایندگان و تمام کرسی های سنا آزاد و در اختیار همگان بود. در این انتخابات نیمه آزاد، اکثریّت کرسی های یک سوم آخرِ مجلس نمایندگان و اکثریّتِ کلّ کرسی های سنا به نامزدهای “همبستگی” تعلق گرفت . شکست و ناکامی کمونیست ها به بروز یک بحران سیاسی جدید منجر شد. بر اساس توافق نامه ی امضا شده در پایان میز گرد، رئیس جمهوری بایستی از کمونیست ها باشد. در نتیجه، به برکتِ پشتیبانی و همراهیِ شماری از نمایندگان “همبستگی”، مجلس نمایندگان یا مجلس ملّی در ۱۹ ژوئیه ژنرال “یاروزِلسکی” را به عنوان رئیس جمهوری برگزید. برغم این همراهی هم، کمونیست ها موفق به تشکیل دولت نشدند. در ۱۹ اوت، ژنرال “یاروزِلسکی” از “تادوز مازوویِشکی” – نویسنده، روزنامه نگار و از فعالان سندیکای “همبستگی” خواست دولت جدید را تشکیل دهد. در ۱۲ سپتامبر، مجلس نمایندگان لهستان برای نخستین بار به کابینه ای رأی اعتماد داد که پس از چهل سال رهبری آن با کمونیست ها نبود.
در دسامبر همان سال (۱۹۸۹)، مجلس ملّی لهستان تبدیل “اقتصاد مبتنی بر برنامه ریزی مرکزی” به “اقتصاد بازار” آزاد را تصویب کرد و با اصلاح قانون اساسی به حذفِ “نقش رهبری کننده” ی حزب کمونیست در اداره ی امور کشور دست زد و بالاخره نام رسمی کشور را نیز به “جمهوری لهستان” تغییر داد. حزب کمونیست یا “حزب کارگران متحد لهستان” هم به نوبه خویش در ژانویه ی سال بعد (·۱۹۹) خود را منحل کرده و به “حزب سوسیال دموکرات جمهوری لهستان” تبدیل شد.
در ماه مه ·۱۹۹ انتخابات محلی با آزادی تامّ و تمام برگزار شد و برغم میزان کم مشارکت مردم (چهل درصد از رأی دهندگان) با پیروزی چشمگیر نامزدهای “همبستگی” یا نامزدهای مورد پشتیبانی آن همراه بود. در ماه ژوئیه، کابینه ترمیم شد. وزیران دفاع ملی و امورداخلی(کشور) که به سیاق سابق از کمونیست ها بودند جای خود را به دیگران دادند.
در اکتبر، ·۱۹۹ قانون اساسی- این بار به منظور کوتاه تر کردن دوران ریاست جمهوری “یاروزِلسکی” – اصلاح شد و در انتخابات ریاست جمهوری “لخ والِسا” برای نخستین بار در لهستان با رأی مردم به این مقام انتخاب شد.
نقش کلیسای کاتولیک
نقشِ مثبتِ کلیسای کاتولیک لهستان در روندِ گذارِ این کشور به دموکراسی نقشی انکار ناپذیر است. با وجود این، در سال دوهزار و هفت میلادی، اعتراف شماری از کشیش های لهستانی به همکاری با سرویس های امنیّتی این کشور- در دوران تسلّطِ کمونیست ها بر لهستان- تقریباً یاد و خاطره ی این نقش را به فراموشی سپرده است.
اهمیّت سنّتی و دیرینه ی مسیحیّت وکلیسای کاتولیک در حیات اجتماعی و سیاسی لهستان و به ویژه انتخاب “کارُل جوزِف وُتیولا”(۱۵)، سر اسقفِ کلیسای شهر “کراکووی”(۱۶) لهستان، به عنوان پاپ در سال ۱۹۷۸ به کلیسای لهستان امکان بیشتری برای این ایفای نقش داد.
“کارل جوزِف وُتیولا” که پس از رسیدن به رهبری کاتولیک های جهان در مقام پاپ جدید نامِ “ژان پل دوّم” را برای خود برگزید دو بار در سال های ۱۹۷۹ و ۱۹۸۳ به لهستان سفر کرد. پاپ در سفر دوّم خود که در دوران حکومت نظامی و حالت فوق العاده در این کشور صورت گرفت خواستار لغو حکومت نظامی شد. درخواستی که یک ماه بعد اجابت شد.
کلیسای لهستان از همان آغاز جنبش های اعتراضی و اعتصاب ها به ایفای نقشِ میانجی بین مخالفان و دولتی ها و در عین حال یاری رساندن به اپوزیسیون از طرق مختلف دست زد. پاپ هم به نوبه ی خود از واتیکان به اعلام پشتیبانی های مکرّر از مخالفان ادامه می داد. البته حمایت ها و مداخله های پاپ مانع سرکوب ها نمی شد. به عنوان نمونه باید به ربودن و قتلِ “جِرزی پوپیه لوزکو”(۱۷)یکی از کشیشان مخالف دولت و مرتبط با “همبستگی” به وسیله ی پلیس سیاسی رژیم در اکتبر ۱۹۸۴ اشاره کرد. کشیش های لهستان ضمن انجام وظایف دینی با ایراد موعظه های تند در انتقاد از دولت و گوش سپردن به اعترافات کارگران اعتصابی و معترض در محل کارخانه، در بست نشینی کارگران اعتصابی در کارخانه ی کشتی سازی ” گدانسک” نیز تا حصول توافق سی و یکم اوت هزار و نهصد و هشتاد در کنار آنان بودند. باید توجّه داشت که دست کم به باور شماری از تحلیل گران هویّت لهستانی ها بر “کاتولیسیسم” بنا شده و برای اکثریّت مردم این کشور “لهستانی بودن” یعنی “کاتولیک بودن”.
نقش عواملِ خارجی
بدیهی است که در دنیای معاصر یا مدرن هر تحوّل یا رویداد مهمی که در یک کشور به وقوع می پیوندد از عوامل و عناصر بیرونی و تحولات دیگر کشورهای جهان به گونه ای مثبت یا منفی تأثیر می پذیرد. تحولات لهستان و گذار این کشور به دموکراسی نیز از این اصل مستثنی نیست امّا در ارزیابی میزان تأثیرگذاری این عوامل بیرونی نباید به دام افراط یا تفریط افتاد. انتخاب یک پاپ لهستانی- نخستین پاپ اسلاو و لهستانی و دومین پاپ غیر ایتالیائی تاریخ مسیحیّت تا آن تاریخ- و این واقعیّت که پاپ ژان پل دوم خود نیز در مقام رهبر کاتولیک های جهان بیش از پاپ های دیگر سودای تأثیر گذازی بر سپهر سیاسی جهان را داشت از عوامل مدد رسان به این “گذار به دموکراسی” بود.
انتصاب “زبیگنیف برژینسکی”(۱۸)، سیاستمدار لهستانی الاصلِ آمریکائی، به عنوان مشاور جیمی کارتر در امور امنیّت ملی و بالاخره روی کارآمدن رونالد ریگان در آمریکا و میخائیل گورباچف در اتحاد شوروی عوامل خارجی دیگری بود که لهستانی ها را در برقراری دموکراسی یاری داد. برژینسکی پس از انتصاب به این مقام برخلاف نظرِ وزارت امور خارجه برای نخستین سفر خارجی خود به لهستان رفت و در آن جا از جمله با اسقف “استفان ویسزینسکی”(۱۹)، اسقف اعظم لهستان دیدار و گفتگو کرد و کلیسای لهستان را به عنوان طرف مذاکره ای برای قدرت حاکم مشروعیّت بخشید. برژینسکی بر خلاف سایرُس ونس وزیر امورخارجه ی دولت کارتر معتقد بود باید برای مبارزه با کمونیسم و اتحاد شوروی به دفاع و پشتیبانی از حقوق بشر پرداخت.
در پایان باید تأکید کرد که میانه روی و عقلانیّت قدرت کمونیستی حاکم بر لهستان و سندیکای “همبستگی” از یک سو و خویشتن داری اتحاد شوروی که این بار – به سان سال های ۱۹۵۶ در مجارستان و ۱۹۸۶ در چکسلواکی- دست به مداخله ی نظامی در لهستان نزد عواملِ اصلی “گذار به دموکراسیِ” توأم با موفقیّت در این کشور بوده است.
- برای نوشتن این مطلب از دائره المعارف اونیورسالیس، ویکیپدیا و مقالاتی در چند نشریه استفاده شده است.
- Transition démocratique / Democratic Transition
- Solidarnosc / Solidarity / Solidarité
- République de Pologne / Republic of Poland
- Parti ouvrier unifié polonais (P.O.U.P.) / The Polish United Workers’ Party (PUWP)
- Gdansk
- Anna Walentynowicz
- Lech Walesa
- Jasek Kuron
- Stanislaw Kania
- Wojciech Jaruzelski
- Czelaw Kiszczak
- Alfred Midowicz
- Tadeusz Mazowiecki
- Adam Michnik
- Karol Josef Wojtyla
- Cracovie
- Jerzy Popieluszko
- Zbigniew Brezinski
- Stefan Wyszynski