مردم، حکومت؛ خیابان، میدان

d6uytree مهدیه گلرو mahdiye golroحدود دو سال پیش، جهان وارد اولین قرنطینه کووید-19 شد و معترضان سیاسی تقریباً از خیابان ها ناپدید شدند. در سال 98 جامعه با اعتراضات صنفی و سیاسی  متعدد خیابانی مواجه بود همه گیری کرونا توانست به جمهوری اسلامی کمک کند تا خیابان ها که یکی از مهمترین عرصه های رویارویی مردم و حکومت است را خالی کند اما این تأثیرات منفی کووید-19 بر اعتراضات چندان هم طولانی نشد و بعد از حدود یک سال شاهد حضور دوباره مردم در خیابان ها بودیم. خیابان ها نه تنها در تهران بلکه که در سراسر ایران و فراتر از آن در جهان عرصه ابراز نارضایی مردم شد چنانچه 68 کشور جنبش‌های اعتراضی توده‌ای را تجربه کردند، با خشونت در اطراف اعتراضات در بیش از 18 کشور – یک افزایش شدید و نگران‌کننده از سال 2019.

در سال 2021، با ادامه افزایش مقیاس و فراوانی اعتراضات سیاسی توده‌ای جهانی در سراسر قاره‌ها و کشورها، دو پرسش مهم مطرح می‌شود.

آیا این جنبش ها به تغییرات سیاسی معنادار دست خواهند یافت؟

کدام یک خشن تر خواهد شد – به ویژه در واکنش نیروهای امنیتی دولتی؟

در دهه های اخیر اعتراضات خیابانی  به بارزترین نشانه مبارزه برای دموکراسی در کشورهای سراسر جهان تبدیل شده است. بحث  بر سر اینکه آیا شهروندان می‌توانند علناً از حقوق سیاسی خود دفاع کنند یا باید تسلیم خواست دولت‌های غیرمنتخب یا فاسد شوند یک بحث تاریخی است اما تاریخ انقضا ندارد. در بحبوحه همه‌گیری کرونا ، عقب‌نشینی دموکراسی‌ها و رشد اقتدارگرایی در سرتاسر جهان سرعت گرفته است و بعد از اعتراضات خیابانی اوکراین، هنگ کنگ، شیلی، آمریکا، لهستان، میانمار، ایران، روسیه و عراق باز این بحث اهمیت پیدا کرده است که آیا خیابان عرصه مناسبی برای دموکراسی خواهی  است؟ به نفع دموکراسی است یا به علیه آن!؟ این در حالی است که تمامی این اعتراضات درسراسر جهان با سرکوب مواجه شدند .

به طور کلی راه هایی برای مشارکت سیاسی یک شهروند و مطالبه گری وجود دارد که عبارتند از:

خواندن و نوشتن  در مورد مسائل کشور  و رهبران و مسئولین کشور، بحث  با دیگر شهروندان در مورد مسائل، تشکیل یا پیوستن به احزاب سیاسی یا سایر سازمان های اجتماعی یا مردمی همچون ان جی او ها یک سازمان کارگری یا سازمان محلی و….، رای دادن در انتخابات و…..

شهروندان برای اعلام اعتراض خود نیز راه هایی پیش رو دارند: استفاده از مجاری قانونی موجود مانند تماس با مقامات دولتی، ارجاع پرونده به دادگاه و غیره یا اعتراض از طریق تظاهرات، تحریم، اعتصاب و …..

برای یک شهروند ایرانی کدام یک از راه ها برای مشارکت سیاسی فراهم است؟

برای یک شهروند ایرانی کدام یک از راه های عنوان شده برای اعتراض به سیاست های حکومت قابل دسترسی است؟

در اینجا من به پنج دلیل اشاره میکنم تا تبیین کنم اعتراضات خیابانی به نفع دموکراسی است:

  1. 1. مردم متوجه می شوند که تنها نیستند

یکی از راه‌هایی که تشکیلات قدرت خود را حفظ می‌کند، ایجاد یک گفتمان مسلط است که دیدگاه‌های مخالفان از آن حذف می‌شود. اگر مردم متفاوت فکر کنند، ممکن است احساس انزوا، به حاشیه راندن و ناتوانی کنند. تظاهرات و راهپیمایی‌های عمومی با نشان دادن اینکه هزاران نفر به همین چیزها فکر می‌کنند، مردم را قدرتمند می‌کنند.

  1. 2. با اعتراض، مردم دستور جلسه های حکومت را تغییر میدهند  و بحث بر سر مسئله شروع می شود

آنهایی که در قدرت هستند معمولا  سعی می کنند مردم را نادیده بگیرند و برای حضور آنها در خیابان دلایل خلاف واقع عنوان کنند و آنها را محکوم کنند. اما اگر معترضان به اندازه کافی باشند،حکومت  نیاز به ارائه دلایلی برای اشتباه همه معترضان خواهند داشت. آن وقت است که بحث شروع می شود و بحث ممکن می شود و حکومت مجبور میشود تن به گفت و گو بدهد.

  1. 3. در یک دموکراسی انتخاباتی، اعتراض صدای اساسی برای گروه های اقلیت فراهم می کند

نظریه پردازان کلاسیک حکومت نمایندگی دریافتند که حق رأی جهانی و رأی اکثریت تهدیدی برای تحمیل «ظلم اکثریت» و نادیده گرفتن حقوق اقلیت هاست. اعتراضات، اصلاحی حیاتی برای حاکمیت اکثریت است. در واقع در یک حکومت دموکراتیک که با  دموکراسی اکثریت مواجه هستیم نیز این حق اعتراض میتواند صدای اقلیتی باشد که در یک انتخابات خاص یا به طور کلی در هیچ انتخاباتی رای کافی ندارند.

  1. 4. گاهی مردم برنده میشوند!
در دهه های اخیر اعتراضات خیابانی  به بارزترین نشانه مبارزه برای دموکراسی در کشورهای سراسر جهان تبدیل شده است. بحث  بر سر اینکه آیا شهروندان می‌توانند علناً از حقوق سیاسی خود دفاع کنند یا باید تسلیم خواست دولت‌های غیرمنتخب یا فاسد شوند یک بحث تاریخی است، اما تاریخ انقضا ندارد. در بحبوحه همه‌گیری کرونا ، عقب‌نشینی دموکراسی‌ها و رشد اقتدارگرایی در سرتاسر جهان سرعت گرفته است و بعد از اعتراضات خیابانی اوکراین، هنگ کنگ، شیلی، آمریکا، لهستان، میانمار، ایران، روسیه و عراق باز این بحث اهمیت پیدا کرده است که آیا خیابان عرصه مناسبی برای دموکراسی خواهی  است؟ به نفع دموکراسی است یا به علیه آن!؟ این در حالی است که تمامی این اعتراضات درسراسر جهان با سرکوب مواجه شدند .

اگر معترضان به اندازه کافی وجود داشته باشند، سیاست های صاحبان قدرت ممکن است غیرقابل اجرا شود. هنگامی که دولت بریتانیا در سال 1990 مالیات رای گیری با نرخ ثابت را معرفی کرد، تعداد زیادی از مردم اعتراض کردند و از پرداخت مالیات خودداری کردند. روشن شد که محاکمه همه کسانی که امتناع کردند غیرممکن خواهد بود، هرج و مرج تهدید شد و دولت مالیات را لغو کرد. برای رسیدن به این موفقیت  و این نتیجه پارامتر های دیگری نیز علاوه بر تعداد معترضان وجود دارد که مهمترین آن میزان سرکوب معترضین است.

  1. 5. گاهی اوقات ما برنده می شویم اما یک نسل یا بیشتر طول می کشد

زمانی ممکن است مردم  احساس کنند اعتراضات به جایی نمی رسد، چون که صاحبان قدرت در ذهنیت خاصی گیر کرده اند و نمی توانند تفکر خود را تغییر دهند. اما بعد از آن ممکن است نسل جدیدی از حاکمان بیاید، بدون محدودیت در تفکر گذشته، و ببیند که نظرات معترضان عین عقل سلیم است. از سوی دیگر ممکن است تغییر نسل در معترضان نیز روش های اعتراضات خیابانی را تغییر دهد چنانچه در طی چهل سال گذشته نیز شاید نسل های مختلف معترضین بوده ایم که هر نسل روش خود را برای اعتراض انتخاب کرده است.

چرا اعتراضات دیکتاتوری ها را تهدید می کند اما دموکراسی ها را قوی تر می کند؟

دموکراسی ها مشروعیت بیشتری دارند زیرا شهروندان عمدتاً از نظام و نهادهای آن حمایت می کنند و  راه هایی که بیش از این به آن اشاره شد برای مطالبه گری و اعتراض پیش روی یک شهروند ساکن در دموکراسی است. اما دیکتاتوری‌ها همه آن مسیر ها را مسدود میکنند چنانچه حتی انتخابات که در ظاهر یک اصل دموکراسی است را هم از معنا تهی میکنند، مثل آنچه در انتخابات ایران و سوریه رخ داده است و در چنین شرایطی اعتراضات به ضرر این حکومت ها خواهد شد اما چندان مشخص نیست مقاومت این حکومت ها در برابر اعتراضات چه میزان است.

مورخ برجسته هارولد جیمزیادآوری میکند  که «تا لحظه فروپاشی نظام شوروی، تعداد کمی فکر می‌کردند که واقعاً ممکن است این اتفاق بیفتد».

تاثیر اعتراضات مردمی بر حکومت ها ارتباط مستقیم با نوع و میزان مشروعیت آنها دارد.

مشروعیت سیستمی از آنجا ناشی می شود که شهروندان به خود یک سیستم سیاسی خاص – اصول، اصول و اهداف آن – جدا از فراز و نشیب عملکرد دولت، نوسانات کوتاه مدت در شرایط اقتصادی، یا سیاست ها یا رهبران خاصی که آن را در هر زمان مشخص می کند، اعتقاد دارند.

سیمور مارتین لیپست، دانشمند بزرگ علوم سیاسی، این نوع مشروعیت را شامل «ظرفیت نظام برای ایجاد و حفظ این باور است که نهادهای سیاسی موجود مناسب‌ترین نهادها برای جامعه هستند».

این نوع مشروعیتی است که دموکراسی های  آمریکایی و اروپایی  از آن برخوردارهستند: با وجود نارضایتی فزاینده از عملکرد نهادهای دموکراتیک، اکثر مردم  همچنان معتقدند که دموکراسی بهترین یا مناسب‌ترین سیستم در کل است. از آنجا که مشروعیت سیستمی به جای ارزیابی کوتاه مدت نتایج خاص، بر ارزش ها و هویت های سیاسی نسبتاً باثبات استوار است. در چنین مشروعیتی مردم در اعتراضات خیابانی کل مشروعیت و حکومت را زیر سوال نمیبرند بلکه تنها مسئله ای که موجب اعتراض شده است را بیان میکنند.

فراتر از این، مشروعیت و دوام دموکراسی با این واقعیت افزایش می‌یابد که به شهروندان اجازه داده می‌شود نارضایتی و خواسته‌های خود را به روش‌های بی‌شماری – از طریق اعتراض، جامعه مدنی، رسانه‌ها – ابراز کنند و می‌توانند از روشی نهادینه شده – انتخابات – برای تغییر رهبران و دولت‌ها استفاده کنند. در مجموع، این مکانیسم‌ها راه‌هایی را برای دموکراسی فراهم می‌کنند تا «خود اصلاحی» یا انطباق با خواسته‌ها و چالش‌های جدید، بدون نیاز به خلاص شدن از خود سیستم امکان پذیر باشد.

حکومت هایی  که فاقد مشروعیت سیستمی هستند، به طور فزاینده ای مجبورند  برای توجیه تسلط خود بر قدرت، به آنچه دانشمندان علوم سیاسی «مشروعیت عملکرد» می گویند، تکیه کنند.

در این شرایط  شهروندان از رژیمی حمایت می‌کنند که نه بر اساس اصول سیاسی و سیستمی، بلکه با معیارهای عملی از قبیل  ارتقای رشد اقتصادی و کاهش فقر (چین). حفظ نظم؛ حفاظت از منافع یک گروه در معرض تهدید (سوریه)؛ یا شکست دادن دشمن خارجی (طالبان) یا حکومت دینی(جمهوری اسلامی ) شهروندان را تحت تاثیر قرار میدهد.

از آنجایی که این نوع مشروعیت در معرض ارزیابی مجدد مستمر است، از دوام یا اعتماد کمتری نسبت به همتای سیستمی خود برخوردار است: اگر دیکتاتوری ثابت کند که قادر به تولید عملکرد بهتر – به ویژه شرایط زندگی همیشه در حال بهبود است – تنها راه برای ماندنش در قدرت است. اگر یک دیکتاتوری ثابت کند که قادر به تولید عملکرد بهتر – به ویژه شرایط زندگی در حال بهبود روزافزون نیست – تنها راه برای باقی ماندن اش در قدرت، زور است.

در دهه 1980، اقتصادهای کمونیستی آنقدر ورشکسته بودند که نمی‌توانستند شرایط زندگی شهروندان را بهبود بخشند و استفاده از زور برای مقابله با نارضایتی‌ها، به ویژه در لهستان، ضروری بود. هنگامی که میخائیل گورباچف ​​به قدرت رسید سیستمی که نه مشروعیت سیستمی و نه عملکردی داشت؛ در  وضعیت عدم بکارگیری زور، از هم فروپاشید.

حکومت هایی  که فاقد مشروعیت سیستمی هستند، به طور فزاینده ای مجبورند  برای توجیه تسلط خود بر قدرت، به آنچه دانشمندان علوم سیاسی «مشروعیت عملکرد» می گویند، تکیه کنند. از آنجایی که این نوع مشروعیت در معرض ارزیابی مجدد مستمر است، از دوام یا اعتماد کمتری نسبت به همتای سیستمی خود برخوردار است: اگر دیکتاتوری ثابت کند که قادر به تولید عملکرد بهتر – به ویژه شرایط زندگی همیشه در حال بهبود است – تنها راه برای ماندنش در قدرت است. اما اگر یک دیکتاتوری ثابت کند که قادر به تولید عملکرد بهتر – به ویژه شرایط زندگی در حال بهبود روزافزون نیست – تنها راه برای باقی ماندن اش در قدرت، زور است.

روبرتو استفان فوآ خاطرنشان می‌کند که در دوران پس از جنگ، دموکراسی‌ها – عمدتاً آمریکای شمالی و اروپای غربی – به راحتی از دیکتاتوری‌ها پیشی گرفتند. بر این اساس، در این دوره، دموکراسی ها می توانستند بر مشروعیت سیستمی و عملکردی تکیه کنند.

اگر دیکتاتوری مانند جمهوری اسلامی  نتواند شهروندان خود را نسبت به عملکرد خود متقاعد کند، بدون مشروعیت سیستمی، آنها باید برای باقی ماندن در قدرت به زور تکیه کنند. البته زور می تواند بسیار موثر باشد – اما در دراز مدت گران و خطرناک است.

سرکوب خود به دلیل دیگری برای افزایش نارضایتی ها و اعتراضات تبدیل میشود چنانچه آبان 98 خود به یکی از دلایل مخالفت مردم ایران با حکومت تبدیل شد و در یک سیکل بی سرانجام استفاده از سرکوب هر چه بیشتر برای حفظ قدرت را ضروری می کند و در نتیجه مخاطرات یک دیکتاتوری در صورت افزایش سرکوب بیشتر افزایش می یابد.

هر دیکتاتور هرقدر هم منطقی، از پارانویا رنج می برد. دیکتاتور  ممکن است همه اسلحه ها و تانک ها را در اختیار داشته باشد  اما هنوز هم می تواند از چیزی که واسلاو هاول، آن را “قدرت بی قدرتان ”  نامیده است بترسد.

در پراگ، دستگاه سرکوب تنها در عرض یک هفته فروپاشید، زمانی که روزانه یک چهارم میلیون نفر به میدان بزرگ شهر می‌رفتند، کلیدها و زنگ‌های کوچک را به صدا در می‌آوردند تا به حاکمان بگویند: زمان شما تمام شده است.

مقامات آلمان شرقی در اکتبر 1989، طرحی را برای سرکوب تظاهرات مسالمت آمیز در لایپزیگ اعلام کردند “هر کس در خیابان باشد کشته می شود” .آنها فکر می کردند که برنامه های سرکوب  از قبل اعلام شده برای قتل عام به این معنی است که مردم در خانه خواهند ماند. اما آن شب آنقدر مردم بیرون آمدند که مسئولان عقب نشینی کردند. یک ماه بعد، در نتیجه مستقیم آن عقب نشینی، دیوار برلین فرو ریخت.

در مصر ،سال 2011، زمانی که میلیون‌ها مصری قدرت بی قدرتان  را به نمایش گذاشتند، رئیس‌جمهور حسنی مبارک مجبور به کناره‌گیری شد، با تظاهراتی که از طرف معترضان مسالمت‌آمیز بود و با خشونت شدید از سوی مقامات روبرو شد. (وضعیت امروز مصر  تیره و تار است؛ اما این چیزی از دستاوردهای چشمگیر آن زمان و قدر پنهان مردم کم نمی کند.)

اگر برای جمعیت‌های معترض مسالمت جو امکان پذیر است  دیوار برلین را دچار فروریزی یا مبارک را سرنگون کنند، چقدر باید برای معترضان آسان باشد که یک رهبر منتخب دموکراتیک را متقاعد کنند که از سیاست بد «صرفا» عقب‌نشینی کند؟

در حقیقت، اصلاً آسان نیست. دو میلیون نفر در بریتانیا علیه جنگ عراق در سال 2003 راهپیمایی کردند و این تفاوت کورکورانه ای با عزم تونی بلر برای ادامه جنگی که دبیر کل سازمان ملل آن را غیرقانونی توصیف کرد ایجاد نکرد. بلر دو سال بعد دوباره انتخاب شد.

نتایج اعتراضات خیابانی همین قدر غیر قابل پیش بینی است. یکی از وجوه مشترک اعتراض در یک زمینه اقتدارگرا و دموکراتیک این است که تأثیر اعتراض – از جمله تأثیر تاخیری – نامشخص است، هم برای کسانی که اعتراض می کنند و هم برای کسانی که به آنها اعتراض می شود.

واتسلاو هاول استدلال می‌کرد که ارزش «زندگی در حقیقت» – گفتن حقیقت با قدرت – حتی بدون هیچ قطعیتی از کسب نتیجه است. “کسانی که می گویند افراد قادر به تغییر چیزی نیستند، فقط به دنبال بهانه هستند.” در این زمینه، آنچه که شاید غیرقابل قبول ترین است، تمسخر کسانی است که ریسک می کنند و به دنبال تغییر هستند.

در یک دموکراسی، تصمیم گیری باید آسان تر باشد. اما حق با اسماء محفوظ -فعال سیاسی دموکراسی خواه مصری- است و بارها و بارها ثابت شده است: “اگر فکر کنیم هیچ چیز تغییر نخواهد کرد، آن باور به بخشی از وجود جمعی ما تبدیل میشود و در واقع، هیچ چیز تغییر نخواهد کرد.”