همانگونه که برخی عرفا در دنیای دیانت گفته اند «راه های به سوی خدا به عدد خلایق است!»، در دنیای سیاست هم می توان گفت «راه های تغییر به عدد جوامع است!». این اما بدان معنا نیست که مردمان نمی توانند از یکدیگر بیاموزند و تجربه ها را ترکیب و یا راه های جدیدی ابداع کنند.
در دنیای جدید و به خصوص در نیم قرن اخیر به صورت شتابانی انباشت دانش و تجربه بشری در رابطه با شکل و شیوه های «تحول» در حکومتهای استبدادی و جوامع بسته و شرایط بحران زده زیست مردمان، فزونی گرفته است. براین اساس مرور برخی وجوه اشتراک و افتراق این تغییرات می تواند برای «ما»ی ایرانی درگیر این مسیر سخت و صعب، درس آموز و راه گشا باشد.
حوزه «تحول» در چند دهه اخیر آنقدر اهمیت یافته که عرصه و حتی می توان گفت دانشی در حوزه سیاست به عنوان بحث «گذارشناسی» (ترانزیتولوژی) بنانهاده شده است. آشنایی با این حوزه ذهن ساده و آغشته به دو خاطره جمعی انقلاب(57) و اصلاح(76 به بعد) بسیاری از ما ایرانیان را ارتقاء می بخشد و با پیچیدگی ها و تنوع این عرصه آشنا می کند. جنبش سبز می توانست تجربه و دانشی را بنا نهد که فراتر از این دوگانه ساده شده (اصلاح-انقلاب) باشد، اما متاسفانه هم بخشی از اصلاح طلبان و هم انقلاب گرایان و سرنگونی طلبانی که در ابتدا با شور و شعف پیگیر این جنبش بودند، از آن فاصله ذهنی و روانی گرفته و شاید به همین خاطر این جوانه نتوانست آن چنان که باید به بار بنشیند و محصولات فکری و تجربی اش دوگانه ساده شده پیشین را گامی کیفی و تاریخی فراپیش ببرد.
پرونده شماره 25 نشریه میهن در آغاز سال پنجم دوره جدید انتشارش، با مرکز توجه قرار دادن این بحث همچون یک ترم فشرده آموزشی برای ناآشنایان با این ادبیات و مرور دوباره و اجمالی آن برای کسانی است که خود پیگیر و مدرسه آموز این عرصه بوده اند.
در این مقاله با این پیش فرض که خوانندگان، نمونه کشورهای مختلف مورد مطالعه را مرور کرده و یا با آن آشنایی قبلی دارند؛ برخی آموخته های خود از مبحث گذار و این ترم فشرده را به صورت مجموعه ای از «تک نکات» که هر یک جای شرح وبسط زیادی دارد، به اشتراک می گذارم.
پس از عبور از نخستین نکته بارزی که درمطالعات «گذارشناسی» به نظر برجسته می آید (یعنی «تنوع صورت مسئله» ها)؛ شاید بتوان آموخته های مهم این عرصه را در شش بخش:
الف- جامعه و مردم(به شمول اقشار و اصناف مختلف)،
ب- حکومت ها(و احیانا جناح بندی های داخلی شان)،
پ-نظامی ها و امنیتی ها،
ت- نیروهای اجتماعی (به شمول جامعه مدنی، جامعه سیاسی، هنرمندان و روشنفکران، نهادها و نیروهای مذهبی)،
ث- نیروهای خارجی
ج-انواع گذار و برخی نکات راهبردی در شرایط ملتهب گذار؛
طبقه بندی کرد.
تنوع صورت مسئله
+گذار گاه در یک کشور صورت می گیرد و گاه به صورت دومینویی و زنجیره ای، مثل آتشی در خرمن های همسایه هم. همسایه هایی با صورت مسئله ای با اشتراکاتی قابل توجه. در این حالت گویی هر کشور و جامعه از یکی «انگیزه» و «انرژی» و گاه «الگو» می گیرد و به دیگری همین ها را به امانت می بخشد. تحولات بلوک شرق و بهار عربی از این نوع هستند.
+گذار در کشمکشی متقابل میان حکومت و مردم شکل می گیرد. در کشورهایی که صنعتی ترند و در همین رابطه پیشینه جنبشهای اجتماعی و تشکلات مدنی و صنفی وجود دارد؛ «جامعه» نقش پر رنگ تری در سیر گذار دارد(مانند لهستان) تا در جوامعی که این پیشینه را ندارد(مانند رومانی). همچنین در جوامعی با حکومتهای تمامیت خواه که همه عرصه های زندگی را زیر فشار پلیسی قرار می دهد، امکان گشوده شدن و سربرآوردن جوانه های تغییر بیشتر در میان قدرت امکان پذیر است(مانند شوروی یا چین) تا جوامعی که جامعه مدنی امکان تحرکی داشته است(مانند تونس، شیلی و …).
جامعه و مردم
+در جوامعی با بافت قبیله ای(مثل لیبی) و یا گستردگی و تنوع سرزمینی و قومی (مثل شوروی) و کشورهای جعلی که اقوام و ملیت هایی به تصادف و بنا به دلایل سیاسی متاخری در کنار هم قرار گرفته اند(مثل چکسلواکی)؛ درطی التهابات دوران گذار ممکن است شکافهای قبیله ای و قومی و ملی سرباز کند و کار به تفکیک و تجزیه بیانجامد و گاه مانع جدی یک گذار مثبت شود(مثل لیبی). گویی برداشته شدن هیمنه و سرپوش استبداد و دیکتاتوری برای گرایشات بعضا ارتجاعی پیشین که حل ناشده به صورت غیرفعال در زیرپوست جامعه استمرار داشته، فرصت سربرآوردن فراهم می کند و یا دستاویز برخی جاه طلبان محلی می شود(مانند بعضی جمهوری های شوروی) و یا بر سر بازتوزیع قدرت و ثروت کار به جدالی خونین و نافرجام می کشد(نمونه لیبی).
+در بخش مهمی از نمونه های گذار که «پایین» بیشتر و موثرتر از «بالا» نقش داشته است، بحث «انگیزه» مردم برای کنشگری و آمادگی برای مایه گذاری و هزینه دهی برای تغییر توازن قوا به نفع خویش، مسئله ای بسیار قابل تامل است. حتی شاید بتوان مسئله «انگیزه» برای به صحنه آمدن و پایداری و فداکاری را مهم ترین بحث در گذارشناسی دانست.
مردمان از منابع مختلف انگیزه و انرژی می گیرند. «نارضایتی» از وضعیت زندگی (فلاکت اقتصادی، تبعیض طبقاتی، خفقان سیاسی، شکافهای مختلف اجتماعی و قومی و جنسیتی)، خود می تواند مهمترین انگیزه عکس العملی مردم برای عصبانیت و شورش و عصیان باشد. تداوم این انگیزه گاه از انرژی دهی توده ها در حرکت جمعی به یکدیگر تامین می شود. اما مذهب(مثلا در لهستان و ایران دوران انقلاب) و یا حس ملی(مثلا در ایرلند) دو منبع مهم دیگر انگیزه بخش برای توده های وسیع اند. بسیاری از روشنفکران و فعالان سیاسی آرمان خواه از «ایدئولوژی» ای که بدان باور دارند نیز انگیزه و الهام می گیرند. همچنین قهرمانان و فداکاران شجاع راه مبارزه و نیز رهبران کاریزماتیک (مثل آفریقای جنوبی) از منابع سرشار انرژی بخش اند. یکی از موانع مهم تغییر در بسیاری از جوامع فقدان این منابع و عدم آمادگی کافی مردمان یا فعالان و روشنفکران برای هزینه دهی و غلبه ترس و هراس، نگرانی از آینده، بی اعتمادی به مخالفان، اتمیسم اجتماعی، خودخواهی و خودمحوری اخلاقی و… است.
+سنت های پیشین مبارزاتی و خاطرات آنها، امواج ولو متناوب و فاصله داراعتراضی که گویی تا به نتیجه نرسند از پای نمی نشینند، نیزاز منابع کمک کار «انگیزه» و تداوم تلاشها و کنشگری هاست. سه موج اعتراض کارگری در لهستان، قیام ناکام 1956 مجارستان، بهار پراگ(1968) و نهضت ملی شدن نفت در ایران به رهبری دکتر مصدق از آن سنت ها و نقطه چین ها هستند که تا به سرفصل نرسند ازپای نمی نشینند و تولید انگیزه می کنند.
حکومت ها
+تحول و گذار در چالش و طناب کشی بین حکومبت و مردم شکل می گیرد. حکومت های سرسخت و غیرمنعطف (مثل رومانی چائوشسکو و لیبی قذافی) کار را سخت و خونین می کنند. حاکمان عاقل تر و منعطف تر، از قبل سعی می کنند با تمهیدات مختلفی مانع نزاع و چالش شوند(مثل چین با گشودن رابطه خویش با جهان و تلاش برای پیشرفت اقتصادی و ایجاد رفاه برای مردمان) و یا اگر کار به چالش رسید به موقع انعطاف نشان دهند و عقب نشینی کنند(مثل مجارستان) و یا حتی سرپل گذار شوند(مثل لهستان). در نمونه هایی نیز انعطاف حکومت ناکافی و ناقص و درنتیجه بی اثر است(مثل خروشچف و تز همزیستی مسالمت آمیز او در سیاست خارجی بدون تغییر در سیاست داخلی) و در مواردی هم انعطاف و عقب نشینی تاخیری و دیرهنگام و، در نتیجه، بی اثر حکومتها دیده می شود(مثل شعار “پرسترویکا” –نوسازی- و”گلاسنوست” – شفافیت، فضای باز- گورباچف در شوروی، و شنیدن صدای انقلاب و وعده اصلاح محمدرضا شاه در ایران).
+حکومتهای یکدست و متصلب و محافظه کار که کمتر میانه رو و رفرمیستی را در درون خود می پذیرند معمولا دچار تاخر تاریخی می شوند. دیرتر از مشکلات درون جامعه مطلع می گردند و به فکر راه حل می افتند. نقطه چین تجدید نظر و تغییر مسیر در این حکومتها با تناوب و فاصله بیشتری مشاهده می شود. مانند شوروی که بین خروشچف که اولین نقدها و تجدید نظرها را در راس هرم قدرت و حزب کمونیست شوروی کرد تا گورباچف فاصله و تاخیر زمانی محسوسی وجود دارد. محافظه کاران متصلب حاکم بر حزب کمونیست شوروی موقعی به نوگرایان و تجدیدنظر طلبان رفرمیست از نسل های بعدی فرصت دادند و به عبارتی آنها را پیش انداختند که در کلاف مشکلات گرفتار شده بودند. این تاخیر فاز معمولا به قیمت فروپاشی کل حزب و حاکمیت شان می انجامد. قدرتمندان در ابتدا تصور می کنند که با سرکوب هر تغییر و اصلاحی می توانند صورت مسئله را پاک کنند مانند تصفیه و سرکوب و اعدام اصلاح طلبانی همچون ایمره نادی رهبر قیام 1956 مجارستان و یا اشغال ناگهانی پراگ توسط 5 ارتش بلوک شرق بدون اطلاع رئیس جمهور و نخست وزیر و دبیر کل اصلاح طلب حزب کمونیست این کشور(الکساندر دوبچک) که در دولت بعدیِ دست نشانده شوروی در چکسلواکی، ابتدا به سفارت آنکارا فرستاده شد و بعد دوباره احضار و به سطح یک کارمند ساده در یک شرکت تعاونی در یک شهرستان تنزل یافت و بیست سال دور از سیاست بود و زندگی اش تحت نظر پلیس قرار گرفت! قابل تامل این که وقتی در نوامبر 1989 صدها هزار معترض به خیابان ها ریختند، هر چند هنوز دوبچک نماد مبارزه با فساد و اختناق بود؛ اما مردم دیگر علاقه ای به «سوسیالیسم با چهره انسانی» او نداشتند. آنها سرنگونی کل حکومتی را می خواستند که بدترین خاطرات را از آن داشتند.
+در حکومتهایی که میانه روها و اصلاح طلبانی در میان خویش دارند، گذار تسهیل می شود و کم هزینه تر صورت می گیرد. آنها به ایراد و اشکالهای حکومت شان تاحدی واقف اند و با بخشی از انتقادات معترضان همدلی دارند. بدین ترتیب وقتی حکومت بنا به شرایط دشوار اقتصادی و سیاسی در مخمصه قرار می گیرد و یا هنگامی که نیروی اعتراضی گسترده مردم به صحنه می آید، آنها حاضر به اصلاح و تغییر و از جمله مذاکره و توافق حداقل با بخشی از معترضان و نهادهای سیاسی و مدنی هستند. به طور نمونه اسپانیا و پرتغال در دهه هفتاد و مجارستان و لهستان در دهه نود سده بیستم به درجات مختلفی این پتانسیل و ظرفیت را نشان می دهند.
در لهستان نیز یک بار تحت تاثیر تغییرات در شوروی دوران خروشچف، حزب حاکم رهبری خود را تغییر داد و ابتکار اصلاحات را به فردی جدید (ولادیسلاو گومولکا) سپرد. بر اثراصلاحات او، شدت سانسور کمتر شد، کلیسا اجازه یافت که نشریه منتشر کند، کلوبهای بحث و گفتگوی آزادانه راه افتاد و تشکل های مستقل کارگری به رسمیت شناخته شد (اما قیام مجارستان و سرکوب آن توسط شوروی و ترس از حمله به لهستان، موجب شد که حکومت لهستان عقب بنشیند، آزادیهای داده شده را پس بگیرد، تشکل های کارگری را تعطیل و نویسندگان و روشنفکران ناراضی را دستگیری کند). ادامه همین سنت و حضور میانه روها در قدرت دو دهه بعد نیز باز نتیجه داد و گذار در لهستان کم هزینه تر صورت گرفت.
+در تلاطم دوران گذار در صورت مخالفت و مقابله محافظه کاران تندروِ، مانند کودتا علیه گورباچف، بعضی از اصلاح طلبان نوگرا (که گاه می تواند با بعضی فرصت طلبی ها هم همراه باشد، مانند نمونه یلتسین)، ممکن است با خواست عمومی همسویی و همکاری عملی بیشتری نشان دهند تا با کودتاگران و محافظه کاران ( گزینه عکسش هم البته قابل تصور است). کودتائی که بوسیله بخشی از رهبران حزب، به شمول رئیس وقت کا. گ. ب، علیه گورباچف انجام شد، نه بوسیله حامیان گورباچف، بلکه به وسیله بخش دیگری از حزب به سرکردگی یلتسین شکست خورد. در اسپانیا نیز کودتا و اشغال پارلمان توسط یک نظامی فرانکیست تندرو علیه توافق صورت گرفته بین جناح های مختلف سیاسی به همین شکل شکست خورد و مردم و حاکمان، توامان، آن را عقیم کردند. این امر به تسهیل و تسریع گذار انجامید.
نظامی ها و امنیتی ها
+در برخی کشورها، نظامی ها نقش اول(گاه مثبت و گاه منفی) را در تلاطمات گذار ایفا می کنند. مثل ارتش مصر که بهار عربی در این کشور را به خاطر ضعفها و اشکالات نیروهای درگیر سیاسی آن در دوران، ناکام گذاشت و برنده نهایی شد. در رومانی اما نیروهای نظامی در مراحل آخر با مردم معترض همسو شدند تا آنجا که برخی گذار در رومانی را کودتای افراد ناراضی و اصلاح طلب حزب کمونیست و ارتش رومانی علیه چائوشسکو می دانند (در دهم ماه مارس ۱۹۸۹، شش تن از اعضای اصلاح طلب حزب کمونیست رومانی در نامه ای سرگشاده از سیاست های “چائوشِسکو” که مردم را اسیرِ”گرسنگی و ترس و وحشت” کرده بود انتقاد کرده بودند). نمونه انقلاب ایران نیز مثالی در همین راستاست. هر چند شخص شاه و نفوذ تاثیرگذار آمریکایی ها نیز نقش آفرین بود. در قیام 1956 مجارستان نیز بسیاری از ارتشیان به جای سرکوب مردم، سلاح شان را به آنها می دادند.
+برخی حکومتهای دیکتاتوری بنا به دلایل مختلف و متنوعی از جمله هراس از کودتای ارتش به نیروهای امنیتی میدان عمل گسترده تری داده و به نظامی ها کمتر اجازه حضور در عرصه سیاست را می دهند. در این نوع کشورها به وقت واقعه و تلاطم تحول و گذار، ارتش هم به خاطر وضعیت کمتر سیاسی خویش و هم به خاطر فشار بدنه خود (بخاطر حضور سربازان وظیفه؛ مثل رومانی) با مردم همسو می شود. در نمونه تونس برخلاف الجزائر مردم پس از فرار بن علی نیروهای امنیتی بازداشت شده را به پادگان های ارتش تحویل می دادند! در اسپانیا نیز گروهی از افسران بنام “مجمع ارتشیان دموکرات” احتمالا به تقلید از افسران پرتغالی بر روی دموکراتیزاسیون اسپانیا تاکید داشتند، در حالی که ارتش یکی از مهم ترین ستون های خیمه حکومت فرانکیستی بود.
نیروهای اجتماعی
+نیروی عمده اجتماعی موثر در تحولات بسیاری از کشورهای بلوک شرق کارگران و اتحادیه های رسمی و غیر رسمی آنهاست. اتحادیه همبستگی لهستان مهمترین نمونه از این دست است که نقش بسیار مهمی در گذار در لهستان ایفا کرده است. در بهار عربی تقریبا همه اقشار اجتماعی نقش آفرینی می کردند.
+دانشجویان یکی دیگر از موثرترین نیروهای گذار در بسیاری از کشورها هستند. به طور نمونه دانشجویان در چکسلواکی در سال 1989 در اعتراض به اختناق حاکم و شرایط بد زندگی مجموعهای از اعتراضات را علیه حکومت به راه انداختند. این حرکت به رهبری واتسلاو هاول، نمایشنامه نویس و آزادی خواه چک، با میلیونها حامی، امور جاری کشور را از طریق تظاهرات و اعتصاب مختل کرد. مردم چکسلواکی پس از شش هفته بسیج مدنی گسترده که با یک اعتراض دانشجویی آغاز شده بود، بر دههها سرکوب حکومت غلبه کردند و تا مرز تغییر حکومت پیش رفتند.
+نیروی دیگر روشنفکران و نویسندگان و هنرمندان هستند (در چکسلواکی مثلا نقش بازگران تئاتر بسیار برجسته است). آنها قبلا یک تجربه سرکوب شده با انتشار منشور “دو هزار کلمه” (با امضای نویسندگان، هنرمندان و روشنفکران چکسلواکی که خواهان آزادی نشر و بیان بودند) در دهه 60 میلادی را داشتند. در همین کشور به ریاست جمهوری رسیدن واتسلاوهاول نویسنده و نمایشنامه نویس خود نماد بزرگ این نقش آفرینی است.
+در لهستان روشنفکران و نویسندگان از کارگران و اعتراضات و اعتصابات شان و متقابلا کارگران از مطالبات سیاسی آنها حمایت می کنند. روشنفکران کمیته ای در دفاع از کارگران تشکیل دادند. عده ای از آن ها افراد مشهوری بودند. تشکیل دهندگان کمیته دارای دیدگاه های متفاوتی بودند اما مخالفت با دولت و پایبندی به دمکراسی و حقوق بشر، آن ها را به هم پیوند داده بود. آنها برای کارگران زندانی وکیل مدافع می گیرند، دستمزد وکلا را می پردازند و به خانوادههای آن ها یاری می رسانند.
در چکسلواکی نیز کارگران در حمایت از مخالفان دست به اعتصاب کوتاه مدت می زنند.
+یک نهاد اجتماعی مهم مذهب و کلیساست. بزرگترین حامی اتحادیه همبستگی، کلیسای کاتولیک لهستان است. بسیاری از کشیشها در سخنرانی ها و دعاهای شان با مطالبات کارگران همدلی نشان می دهند. انتخاب پاپی لهستانی به عنوان رهبر کاتولیک های جهان و چند سفر او به لهستان که گاه جمعیتی سه میلیونی به سخنانش گوش می دادند، در پیشبرد مطالبات و روند گذار بسیار موثر بود.
همچنین جرقه آخرین اعتراضاتی که به سقوط چائوشسکو در رومانی انجامید در یک شهر مرزی در اعتراض به حکم اخراج علیه یک کشیش پروتستان از اقلیت مجاری زده شد. شعله این اعتراض تا پایتخت هم رسید و بالاخره دامان چائوشسکو را گرفت که با بلاهت تمام تجمعی بزرگ به نفع خویش در پایتخت ترتیب داد. اما همین تجمع با هو کردن و شعار دادن علیه وی و فرار او به پایان رسید! “چائوشِسکو” در این اجتماع به سخنرانی پرداخت امّا بی اعتنائی مردم به سخنان او در مورد پیشرفت های کشورناگهان جای خود را به هو کردن و سردادن شعار “مرگ بر دیکتاتور” داد. او که از این واکنش دچار شگفتی شده بود فی البداهه و بدون برنامه قبلی یکصد “لی” [واحد پول رومانی] به حقوق کارگران افزود امّا پس از از ناتوانی در آرام کردن مردم و کنترل جَوِّ موجود محل را ترک کرد. از سوی دیگر، بلندگوها نیز که در ابتدا شعارهای رایج چون “زنده باد حزب کمونیست”، “زنده باد رفیق چائوشِسکو” و “مرگ بر مداخله امپریالیسم” پخش می کردند پس از گذشت هشت دقیقه به پخش نواری از تظاهرات “تیمیشوارا” پرداختند.
در اسپانیا نیز برای رژیم فرانکو دردناک بود که از میان متحدان تاریخی اش مانند کلیسای کاتولیک (و بخشی از نظامیان)، فریاد برای دموکراتیزه کردن کشور بلند شده بود. کنفرانس کشیش های عالیرتبۀ اسپانیا در سال 1975 درخواست آزادی های فردی و آزادی تشکیل اتحادیه های کارگری را مطرح کرده بود.
+مذهبی های اخوان المسلمینی در مصر و النهضه تونس و نیز نیروهای سکولار در این دو کشور نقش هایی کاملا متفاوت ایفا کردند. اخوانی های مصر در حالی که در آغاز اعتراضات نقش و حضوری نداشتند اما پس از باز شدن فضا با تمام قوا وارد صحنه شدند و در حالی که در ابتدا گفته بودند در انتخابات ریاست جمهوری نامزدی نخواهند داشت اما بالاخره نامزد معرفی کردند و برنده انتخابات نیز شدند. اما پس از قرار گرفتن در قدرت دست به انحصار طلبی زدند و بدون نگاه تعاملی و با این تصور که حالا که اکثریت آراء را دارند می توانند به تحقق آمال و آرزوهای شان بپردازند بدون توجه به دیگر نیروهای اجتماعی و سیاسی یکه تازی کردند. از سو دیگر سکولارها نیز که از قبل با نگاهی کاملا منفی و انکاری با جریانات مذهبی مواجه می شدند، باعث تشدید دو چندان این نگاه تقابلی شدند. آنها نیز به شدت در قطبی شدن فضای مستعد مصر نقش آفرینی کردند. در نهایت نیز بسترساز و همسو با ارتش سرکوبگری شدند که منافع اقتصادی و سیاسی خویش را دنبال می کرد.
در تونس اما به عکس، راشد الغنوشی رهبر النهضه که پس از یک تبعید بیست ساله از لندن به کشورش بر می گشت از همان ابتدا اعلام کرد که خمینی نیست و راه او را نخواهد رفت. النهضه نیز در انتخابات ریاست جمهوری نامزدی معرفی نکرد و فقط در انتخابات مجلس شرکت نمود. با نیروهای لائیک دولت ائتلافی تشکیل داد و هنگامی هم که تشخیص داد ادامه حضورش ممکن است تجربه تلخ مصر را تکرار و برای گذار کم هزینه و مسالمت آمیز در تونس مشکل سازی کند از دولت خارج شد. در نوشتن قانون اساسی نیز برخلاف نمونه مصری انعطاف زیادی نشان داد و با نیروهای سکولار سرغیردینی بودن حکومت و دولت و دفاع از حقوقق زنان به توافق رسید. نمونه تونس از جنبه تعامل لاییک ها و مذهبی ها در دوران گذار یکی از موارد بسیار قابل تامل و درس آموز است.
نیروهای خارجی
+نیروهای خارجی نقشهای متفاوت و گاه متضادی در نمونه های مختلف گذار ایفا کرده اند از عامل تاثیرگذار، تسهیل گر و یا حامی تا مانع و سرکوبگر.
کشورهای بلوک شرق به علت وابستگی اقتصادی و سیاسی و فکری شان به شوروی بسیار از این کشور تاثیر پذیرفته اند. شوروی نقش بسیار مخربی در سرکوب اصلاح طلبان مجارستان و چکسلواکی داشت و یا تا وقتی محافظه کاران سخت گیر در مسکو حاکم بودند امکان هر گونه رفرمی در احزاب اقماری نیز سخت و دشوار بود و یا جنبشهای اعتراضی کمتر تحمل می شد و فضای فعالیت برای هنرمندان و نویسندگان و دگراندیشان بسته تر بود. اما مثلا وقتی گورباچف در شوروی به قدرت رسید به صورت زنجیره ای امکان تحرک میانه روهای اصلاح طلب در احزاب کمونیست کشورهای بلوک شرق بیشتر شد و فضای فعالیت برای دگراندیشان مقداری مساعدتر گردید. عقب نشینی شوروی از افغانستان باعث سقوط حاکمیت حزب دمکراتیک خلق افغانستان در این کشور شد و کاهش و قطع کمک های مالی به کشورهای اقماری انگیزه ای مهم برای اعتراضات درونی این کشورها ویا به فکر چاره افتادن بعضی حاکمان این کشورها از جمله برای رفرم و اصلاح و یا مذاکره با مخالفان گردید.
+همکاری و نظر موافق بلوک غرب به خصوص آمریکا با تغییرات و رفرم های اقتصادی در چین و عدم همکاری موثر و همدلی آنان با تغییرات در دوران خروشچف(تنش زدایی بین دو ابرقدرت با تز همزیستی مسالمت آمیز) و سپس شوروی دوران گورباچف و تمایل آنان به فروپاشی بلوک رقیب و شوروی و اقمارش میزانی از سهم عنصرخارجی را در تحولات این کشورها نشان می دهد.
+حمایت اوباما از اعتراضات میدان تحریر قاهره و درخواست از حسنی مبارک برای کناره گیری از قدرت به جای هر وعده اصلاحی دیگر، در حد خود نقش تسهیل گر و کاتالیزوری برای پیشرفت معترضان داشت. این جنبش برپای خویش پیش می رفت اما حمایتهای بین المللی هم نیروی آنها را فزونتر می کرد.
+پاپ ژان پل دوم رهبر لهستانی کاتولیک های جهان نقش حمایتی- معنوی و گاه نقش پادرمیانی و مذاکراتی مثبتی به نفع نیروهای حامل گذار داشت. همانطور که انتخاب برژنسکی سیاستمدار لهستانی الاصلِ آمریکائی به عنوان مشاور جیمی کارتر در امور امنیّت ملیِ نیز که با اعتراضات و مطالبات همدل بود، در حد خویش تاثیر مثبت به نفع معترضان و پیشرفت مذاکرات آنها با حکومت داشت. دادن جایزه صلح نوبل به لخ والسا رهبر اتحادیه همبستگی در لهستان را نیزمی توان در همین رده نام برد. البته او از ترس اینکه اجازه بازگشت به کشور پیدا نکند برای دریافت جایزه نوبل به خارج سفر نکرد!
+حمله فرانسه و انگلیس به لیبی با بهره گیری از قطعنامه شورای امنیت و مداخله عربستان در مصر علیه اخوان المسلمین و مداخلات ایران و روسیه از یکسو و عربستان و بقیه از سوی دیگر در سوریه و در یک کلام مداخلات نظامی و جنگهای نیابتی و مداخلات سیاسی برای برهم زدن آرایش درونی نیروهای سیاسی در یک کشور از جلوه های منفی و مخرب نقش آفرینی های خارجی در تحولات و گذارهای مختلف با نتایج عمدتا منفی در کشورهای مختلف جهان است.
انواع گذار و برخی نکات راهبردی در شرایط ملتهب گذار
با بررسی موارد متعددگذارهای اتفاق افتاده شاید بتوان به پنج نوع گذار اشاره کرد:
یک-گذار از طریق فروپاشی درونی (مانند شوروی)
دو- گذار از طریق معامله در بالا: در این گذار نیروهای میانه رو و اصلاح طلب درون قدرت نقش آفرین اصلی هستند. هانتینگتون معتقد است بیشترین گذارها در موج سوم دموکراسی (16 مورد از 35 مورد) از این طریق صورت گرفته است(نمونه های شیلی و اسپانیا و مجارستان و …).
سه-گذار از طریق مذاکره و توافق: بنا به تحلیل هانتینگتون 11 مورد از (35 گذار) در این رده قرار می گیرد (مانند لهستان).
چهار-گذار از طریق جایگزینی و سرنگونی(مانند ایران، پرتغال، یونانِ، رومانی و …).
پنج-گذار از طریق دخالت خارجی(نمونه های عراق ، افغانستان، لیبی و …).
مجموعه این گونه ها نشان می دهد که مسئله اصلی در گذار و تعیین شکل آن، نحوه «تناسب قوا» بین حکومت( و طیفهای درونی آن) و مخالفان و مردم ( و طیفهای درونی این جبهه) و چگونگی تغییر این «توازن» در آغاز فرایند گذار است. دیگر عوامل موثر نیز مسائلی همچون بحران های اقتصادی شدید، جنگ، شرایط جهانی و منطقه ای و … است.
+با بررسی موارد متعددگذارهای اتفاق افتاده شاید بتوان به پنج نوع گذار اشاره کرد:
یک-گذار از طریق فروپاشی درونی: در این گذار به علت بسته بودن فضای سیاسی و سرکوبهای مستمر یک حکومیت تمامیت خواه هیچ جنبش قابل اعتنا و موثر مدنی و یا نیروی سیاسی بدیل و آلترناتیوی در کشور وجود ندارد (مثلا در شوروی صداهای کم شمار و کم توان اما انتقادی به اختناق حاکم را در معدود هنرمندان، روشنفکران و دانشمندانی چون ساخاروف میشد دید که آن هم از سوی دستگاه تبلیغاتی حاکم به خودشیفتگی فردی یا دلبستگی و وابستگی به “غرب” متهم می شد). اما بحران های قدرت به خصوص وضعیت سختی اقتصادی حکومت در تامین مخارج سنگین دولت به خصوص در تامین هزینه های بلندپروازی های بیرونی و نیز تهیه مایحتاج عمومی و مخالفت و نارضایتی وسیع زیرپوستی جامعه، ادامه حکومت را سخت و غیرممکن می کند. معمولا بخش معقول تر و احیانا رفرمیست و نوگرای درون قدرت می خواهد با محافظه کاری تمام رفرمها و اصلاحاتی را برای حفظ و استمرار نظام صورت دهد. پچ پچ ها و گفتگوهای پنهان انتقادی گاه در رده های بالای قدرت و یا نشریات مرتبط دنبال چاره جویی می گردد. بدنبال این امر ساختار قدرت از درون دچار تشتت شده و سه شقه می شود برخی شدیدا با اصلاح مخالفند. بعضی اصلاح را تا عبور از نظام توسعه می دهند و جناح میانه ای که می خواهد با حفظ نظام و اصول و ارزشهایش اما دست به اصلاح و رفرم برای استمرار و بقای حکومت بزند. به تدریج اصلاح لاجرم وغیرقابل اجتناب می شود، اما با شروع اصلاح و با باز شدن منفذی کوچک در ساختار سخت و متصلب بنای پوسیده قدرت، حکومت رو به فروپاشی می رود و جریانات رفرمیستِ خواهان عبور از حکومت دست بالا را می گیرند و احیانا با کمک بخش هایی از قدرت سیاسی و نظامی و امنیتی و نیز نیروی متراکم انباشته شده اعتراضی مردم در خیابان، جریان تند رو را حذف و عملا از حکومت عبور می کنند و میانه روها هم به حاشیه رانده می شوند (نمونه برجسته این سنخ اتحاد جماهیر شوروی در دوران گورباچف است).
دو- گذار از طریق معامله در بالا: در این گذار نیروهای میانه رو و اصلاح طلب درون قدرت نقش آفرین اصلی هستند. این گذار در مواردی صورت گرفته است که نخبگان و صاحبان قدرت بنابه دلایل گوناگون خود تصمیم به رفرم وگشایش فضا گرفته اند. هانتینگتون معتقد است بیشترین گذارها در موج سوم دموکراسی (16 مورد از 35 مورد) از این طریق صورت گرفته است(نمونه های شیلی، اسپانیا و مجارستان و …). در این الگو رفرمیستها بین محافظه کاران و تندروهای درون قدرت و نیروهای میانه رو از صف اپوزیسیون و مخالفان قرار دارند. رفرمیستها با گفتاری میانه سعی در تعامل با جریانات تندرو و محافظه کار درون قدرت و اقناع آنها به رفرم برای حفظ نظام دارند. طی فرایندی پر فراز و نشیب آنها جا پای محکمتری در قدرت می یابند. آنگاه به تعامل و مذاکره با طیف های میانه مخالفان برای گشوده تر کردن فضا و جلوتر بردن اصلاح می پردازند.
سه-گذار از طریق مذاکره و توافق: در این الگو حکومت با مشکلات بیشتری روبروست و مجبور به کنار آمدن با مخالفان است. آنها هیچیک زورشان به یکدیگر نمی رسد. اما توازن قوا بیشتر به سمت نیروهای مخالف میل می کند. بنا به تحلیل هانتینگتون 11 مورد از (35 گذار) در این رده قرار می گیرد (مانند لهستان و…).در این الگو نیز نخبگان حکومتی عزم رفرم و گشایش می کنند اما بعد زورشان به مخالفان نمی رسد و مجبور به مذاکره وعقب نشینی و توافق هستند.
چهار-گذار از طریق جایگزینی و سرنگونی: در این مدل که عمدتا در کشورهای دیکتاتوری و استبدادی رخ می دهد عدم نرمش حکومت باعث عصیان مخالفان شده و آنها بالاخره حکومت را به نیروی خود تغییر می دهند. مخالفان با سرسختی، نرمش دیکتاتورها در دقایق آخر را نمی پذیرند و یا بدان بی اعتماد هستند (مانند ایران، پرتغال، یونانِ، رومانی و …).
پنج-گذار از طریق دخالت خارجی: در این سنخ بنا به دلایل و علل مختلف، خارجی ها دخالت و نقش اصلی را در تغییر(جدا از ماهیت یا پیامدهای مثبت یا منفی آن) ایفا می کنند(نمونه های عراق، افغانستان، لیبی، پاناما و …).
+مجموعه این گونه ها نشان می دهد که مسئله اصلی در گذار و تعیین شکل آن، نحوه «تناسب قوا» بین حکومت( و طیفهای درونی آن) و مخالفان و مردم (و طیفهای درونی این جبهه) و چگونگی تغییر این «توازن» در آغاز فرایند گذار است. دیگر عوامل موثر نیز مسائلی همچون بحران های اقتصادی شدید، جنگ، شرایط جهانی و منطقه ای و … است.
+گذارهای گوناگون بنا به مشکلاتی که هر جامعه با آن دست به گریبان است «اهداف» مختلفی دارند. اما به اجمال می توان گفت اهداف تقریبا مشترک بسیاری از آنها بهبود شرایط رفاهی زندگی، آزادی سیاسی، استقلالِ، رفع تبعیض (در انواع مختلف) آن، امکان بهره گیری از سبک های مختلف زندگی و بهبود ارتباط با دیگر کشورها و جوامع است.
+نقش رسانه و شبکه های ارتباطی در کشورهای استبدادی و تمامیت خواه از بیانیه های دست نویس گرفته تا شبکه های مجازی کنونی، در امر گذار بسیار تعیین کننده است. «رسانه و ارتباط» همراه با شیوه های مختلف «سازماندهی» (هرمی و عمودی- شبکه ای افقی- شبکه ای جدولی که حاوی ستونهای افقی و عمودی است و …)، از مهم ترین عوامل تسریع کننده و هدایت کننده گذاراست. این تا بدانجاست که گاه نیروهای خارجی نیز برای اثر گذاری بر گذارهایی که عمدتا ریشه های درونی دارند تلاش می کنند از این ابزارها بهره ببرند.
+در برخی کشورها به خصوص کشورهایی که نارضایتی ها به صورت پنهان و زیر پوست جامعه باقی مانده؛ گذار معمولا به صورت جهشی صورت می گیرد. سیرحوادث آن چنان شتابی می یابد که حکومت ها نمی توانند از همه ظرفیت های شان برای مقاومت در برابر مخالفان و احیانا سرکوب آنها بهره مند شوند. این حرکت شتابان در مجارستان کمتر از یکسال و در آلمان شرقی کمتر از یک فصل و در چکسلواکی در عرض شش هفته به نتیجه می رسد. در تونس هم طی یک ماه بساط حکومت قبلی برچیده می شود و یا حکومت شاه ایران با اعتراضات و تظاهراتی سیزده ماهه فرو می ریزد.
+حکومتهای دیکتاتوری در مراحل اولیه بروز نارضایتی ها و اعتراضات سعی می کنند آمیزه ای از رفرم و سرکوب را در پیش گیرند (مثل بیگ بوتا در آفریقای جنوبی و شاه در ایران و چائوشسکو در مورد اعتراضات کارگری 1978 که خود به میان کارگران رفت و وعده های رفرم داد). اما وقتی این روش نتیجه نمی دهد یا باید در طیف قدرت جا به دیگری بدهند که مصالحه جوتر است (دکلرک در آفریقای جنوبی) و یا روش آشتی جویانه تری در پیش بگیرند(شاه ایران از آبان ماه 57 به بعد) و یا به همان روش سرسختانه ادامه بدهند تا سرنگون شوند(رومانی).
+گذارهای تدریجی و گام به گام «از جمله» با بهره گیری از مکانیسمهای درونی قدرت (مثل انتخابات)ِ، مسیری معمولا سخت و صعب و با مخالفت های درونی جبهه مخالفان همراه است.در اینجا تنها به چند «نمونه» اشاره می کنیم:
شیلی: شرکت چپ میانه به همراهی حزب دموکرات مسیحی شیلی در رفراندوم حکومت پینوشه با مخالفت بسیاری از نیروهای سیاسی و مردم مواجه بود که می گفتند این امر مشروعیت دهنده به حکومت نظامی است. اما موافقان شرکت دنبال گشودن راهی برای کاهش مداخله نظامیان در قدرت بودند. پس از چند ماهی اما نخستین انتخابات نسبتا آزاد پس از 17 سال دیکتاتوری نظامی برگزار شد. در این فاصله نام جبهه “هماهنگی برای «نه»” به “هماهنگی برای دموکراسی” تغییر کرد و رهبر حزب دموکرات مسیحی با توافق احزاب چپ به عنوان نامزد این جبهه برگزیده شد. در مورد نامزدهای پارلمان نیز طیف متنوع این جبهه برای معرفی یک نامزد در هر حوزه انتخابیه به توافق رسیدند. رهبر اتحاد چپ- میانه (پاتریسیو آیلوین) به ریاست جمهوری رسید. اتحاد چپ-میانه در پارلمان و سنای شیلی نیز به اکثریت رسید. با این همه مطابق قانون اساسی سال 80 خونتای نظامی همچنان فرمانده کل قوای نظامی بود و حق کنترل نهادهای انتخابی را برای خود محفوظ می داشت، امری که دست رئیس جمهور و مجلس را برای اصلاحات ساختاری و پیشبرد فرایند گذار به دموکراسی می بست. اما جبهه “هماهنگی برای دموکراسی” پس از پیروزی انتخاباتی 89 استراتژی الغای اختیارات نظامیان را دنبال کرد. از آن سو نیز رهبران حزب راست معتدل “نوسازی ملی” که با عناصر معتدل تر ارتش در تماس بودند، پس از مذاکره با جبهه “هماهنگی برای دموکراسی”، با کسب برخی توافق ها به پیشرفت گذار به دموکراسی کمک کردند. آنها متحدا با تلاش در رفع نگرانی های طرف مقابل و قبول برخی از خواسته های آنان عده ای از امرای ارتش را به قبول اصلاحات ساختاری ترغیب کردند و همین مساله جناح تندرو ارتش را زیر فشار گذاشت. به این ترتیب جبهه “هماهنگی برای دموکراسی” با دادن تضمین به نظامیان و سرمایه های خارجی و قبول منع تعقیب پینوشه و برخی از همراهان او (که پس از کودتای 1973 هزاران نفر را به قتل رسانده بودند)، راه را برای تغییر قانون اساسی و گذار به دموکراسی باز کردند. بالاخره نیز در سال 2005 با اصلاح قانون اساسی اختیارات فوق العاده نظامیان لغو شد و با بازگشت آنان به پادگانهای نظامی فرایند گذار تکمیل گردید.
اسپانیا: در اسپانیا نیز پس از جنگ داخلی و فراز و نشیب های حکومت فرانکیستی بحثی که از سوی جریانات دموکرات خارج از رژیم فرانکو، با توجه به پویائی عظیم جنبش مدنی و نارضایتی های اقتصادی و کارگری گسترده و آشفتگی ایجاد شده در صفوف فرانکیست ها و با توجه به سقوط دو دیکتاتوری دیگر در اروپا(پرتقال و یونان)، جاری بود این بود که آیا باید به سوی گذار کامل از رژیم ارتجاعی فرانکو به دموکراسی و نظام جمهوری رفت یا تن به تهدیدِ دخالت نظامیان و احیانا جنگ داخلی دیگری داد؟ آنها سناریوی تعامل با حکومت آماده رفرم را انتخاب کردند؛ روش استفاده از امکانات قانونی رژیم فرانکو برای عبور قانونی از آن. آنها در پی آن بودند که با تغییرات آهسته بر مبنای مذاکرات و توافق های و پیمان ها میان دولت، نماینده گان حافظ رژیم فرانکیستی و اپوزیسیون دموکرات و چپ یک گذار آرام صورت بگیرد. آنها از قانون اساسی فرانکیستی -که به ندرت در زمان فرانکو به آن عمل شده بود – به عنوان ابزاری برای گذار استفاده کردند. بدین ترتیب در دوران نخست وزیری فرد میانه رو و رفرمیستی همچون آدولفو سوآرز مذاکراتی مفصل، آشکار و پنهان میان خوان کارلوس، سوارز، ارتشیان و طرفداران حفظ رژیم فرانکو از یکسو ومیان این دو و سوسیالیست ها، کمونیست ها و اتحادیه های کارگری از سوی دیگرصورت گرفت. شعار راهنمای این کنش و واکنش ها “آشتی ملی” بود که از هراس و ترومای جنگ داخلی نشات می گرفت. مصون ماندن عاملان رژیم فرانکیستی از حسابرسی تبهکاری و جنایات شان در طول و در پی جنگ داخلی همراه با انتقال امتیازات وابستگان رژیمی که دیگر امکان بقا نداشت به نظام نوین، انگیزۀ بزرگی بود برای اصلاح طلبان درون رژیم فرانکو که با معلق نگهداشتن شمشیر دخالت نظامیان بر فرق کشور، چه واقعی و چه خیالی، وارد این معادله شوند. بر این اساس برخی تحلیل گران نمونه گذار در اسپانیا را «غلبه مصلحت بر عدالت» می نامند. سوارز ” قانون رفرم سیاسی” را به “پارلمان” فرانکیستیِ برد. در این قانون مقرر شده بود که دموکراسی اسپانیا به عنوان حکومت قانون تعریف شود و تدوین قوانین اش منحصرأ در اختیار پارلمانی باشد که نمایندگانش از طریق انتخابات عمومی و آزاد برگزیده می شوند. این قانون در واقع مهری بود بر سند پایان رژیم فرانکو. نکته جالب در این ماجرا این بود که 81% نمایندگان به یک “رفرم” رای دادند که احتمالأ برای بسیاری از آن ها به معنی طرد شدن از عرصۀ سیاست اسپانیا بود. قانون رفرم در معرض یک رفراندوم عمومی هم قرار گرفت و با رای “آری” 94% از 77% شرکت کنندگان در رای گیری مواجه شد. بدین وسیله راه باز شد برای انتخابات مجلس موسسان در سال 1977 که قانون اساسی سال 1978 را تدوین کند. یک خاطره جالب در این گذار این است که پس از این که ارتشیان پاره ای گام ها را برای رفرم پذیرفته بودند، روی یک موضوع تاکید داشتند و آن ممانعت از قانونی کردن حضور کمونیستها بود. آنها این قول را از سوارز گرفته بودند. از سوی دیگر بقیه اپوزیسیون همکاری اش را با سوارز منوط به این کرده بود که همۀ احزاب به انضمام کمونیست ها باید آزاد و قانونی باشند. نهایتا زیر فشار شرایط، سوارز به قولش به نظامیان وفادار نماند و در 9 آوریل 1977 حزب کمونیست را قانونی کرد تا بتواند در انتخابات پارلمان در ژوئن همان سال شرکت کند!
لهستان: در لهستان نیز مذاکره بین ژنرال “یاروزِلسکی” با سندیکای همبستگی به یک توافق رسید. طبق این توافق درمورد انتخابات مجلس نمایندگان و مجلس سنا؛ یک سوم کرسی های مجلس نمایندگان سهمیّه نامزدهای کمونیست بود، یک سوم دیگرنیز به دو حزبی که تا آن تاریخ مؤتلف کمونیست ها بودند اختصاص داده شده بود . رقابت برای یک سوم واپسین مجلس نمایندگان و تمام کرسی های سنا آزاد و در اختیار همگان بود. در این انتخابات نیمه آزاد، اکثریّت کرسی های یک سوم آخرِ مجلس نمایندگان و اکثریّتِ کلّ کرسی های سنا به نامزدهای “همبستگی” تعلق گرفت. در این دوران ائتلافی گسترده از سه نیروی مخالف حکومت، یعنی “جنبش همبستگی”، “حزب دهقانان و کشاورزان لهستان” و “حزب دمکراتیک لهستان” شکل گرفت. بر اساس توافق امضا شده رئیس جمهوری بایستی از کمونیست ها باشد. اما آنها موفق به تشکیل دولت نشدند! ولی باز به خاطر پشتیبانی و همراهیِ شماری از نمایندگان “همبستگی”، مجلس نمایندگان ژنرال “یاروزِلسکی” را به عنوان رئیس جمهوری برگزید! برغم این همراهی هم، کمونیست ها موفق به تشکیل دولت نشدند. سپس “یاروزِلسکی” از “تادوز مازوویِشکی” – نویسنده، روزنامه نگار و از فعالان سندیکای “همبستگی” خواست دولت جدید را تشکیل دهد. مجلس نمایندگان لهستان برای نخستین بار به کابینه ای رأی اعتماد داد که پس از چهل سال رهبری آن با کمونیست ها نبود!
به یاد داشته باشیم که در شوروی نیز یلتسین از طریق انتخاباتی تقریبا باز به عنوان نماینده اول مسکو به پارلمان راه یافته بود.
+اما؛ دوران پس از گذار برای جوامعی که زخم هایی عمیق از دوره پیشین دارند دوره آسانی نیست. به همین خاطراصطلاح «عدالت انتقالی» در میانهی دههی 1990 وضع شد و کتب و مقالات زیادی در باره اش نوشته شد. مسئولیتپذیری یکی از اصول اساسی عدالت انتقالی است. هدف ثبت روایتی معتبر از گذشته و تعیین میزان و ماهیت نقض حقوق بشر و مسبّب آن است. بعضی از صاحبنظران بازگویی خاطرات در دوران پس از منازعه را زیانبار و تداوم “جنگ با ابزاری متفاوت” میدانند. اما به نظر عدهای دیگر، بازگویی خاطرات مرهمی بر زخمهای جوامع چندپاره است و از نظر سیاسی، نقش میانجی میان طرفهای درگیر را بازی میکند. تشکیل حدود 30 هیأت حقیقتیاب در چهار قاره گواه رونق بازگویی خاطرات در دهههای اخیر است. تجربهی ایرلند شمالی نشان میدهد، کشمکش میان خاطرات متناقض گذشته نباید جوامع در حال گذار را از تلاش برای کشف تدریجی حقیقت بازدارد زیرا آشتی واقعی نیازمند کنار آمدن با گذشته است.
+گذارهای موفق تر و کم هزینه تر عمدتا با آمادگی طرفین برای مذاکره و مصالحه و توافق صورت گرفته است. نمونه های آفریقای جنوبی و اسپانیا و لهستان و شیلی و … مثالهای برجسته این نوع رفتار هستند.
+مذاکره و مصالحه همیشه با مخالفان و گاه مخالفان بسیار تندرویی از درون صف هر دو طرف مواجه می شود. رفرمیستهای داخل قدرت باید از پس تندروها بربیایند. مخالفان نیز همچنین. کسانی که می خواهند با حکومت یا جریان و یا فرد دیکتاتوری مذاکره کنند به خصوص از سوی کسانی که قربانی سرکوبهای جریان حاکم بوده اند زیر ملامت و فشار قرار می گیرند. در اتحادیه همبستگی جریانی وجود داشت که مخالف مذاکره با حکومت بود اما این جریان در اقلیت بود و اکثریت موافق مذاکره بودند.
+یک مذاکره و مصالحه وقتی موفق می شد که طرفین مسائل و حساسیت های یکدیگر را درک می کردند و عزم مصالحه داشتند. هر چند برنده نهایی در کلیت سیاسی آن نیروهای مخالف هستند که در سمت درست تاریخ ایستاده اند. اما آنها نیز قادر بودند نگرانی های طرف مقابل را درک کنند و به آنها اطمینان دهند به دنبال انتقام جویی نیستند (نمونه شیلی و آفریقای جنوبی)
+وقتی زور دو طرف به هم نمی رسد، یکی نمی تواند دیگری را سرکوب و دیگری نمی تواند آن یکی را سرنگون کند؛ مرحله مصالحه و توافق (با روش برد- برد) آغاز می شود. این رویکرد قبل از هر چز نیازمند آمادگی ذهنی و روانی و نیز سیاسی طرفین است. مذاکرات فلسطین و اسرائیل یکی از این نمونه هاست. عرفات و اسحاق رابین و مذاکرات مبارزان سیاه آفریقای جنوبی با اقلیت سفیدپوست و مبارزان شیلی با دولت پینوشه از بزرگترین نمونه های این امر است. در مذاکره و مصالحه در لهستان نیز همانگونه که گفته شد مخالفان و حزب حاکم در سهمیه بندی انتخابات دو مجلس به توافق رسیدند. همچنین پذیرفتند که مقام ریاست جمهوری نیز از جناح حاکم باشد. هر چند در عمل جریان حاکم نتوانست دولت تشکیل دهد و با کمی فراز و نشیب ریاست جمهوری نیز بدست مخالفان و رهبرشان لخ والسا افتاد. نمونه اسپانیا علیرغم زخم های کهن جنگ داخلی و سرکوب های وحشتناک مخالفان نیز مثال دیگری است.
+رهبران با هوش تر و دلسوزتر و ملی تر همواره از نمونه های منفی و شکست ها درس می گیرند و سعی می کنند آن نمونه ها را تکرار نکنند. مانند درس آموزی ماندلا از شکست فاجعه آمیز مذاکرات رواندا و کشتارهای هولناک متقابل پس از آن وراشد غنوشی و تونسی ها ازتجربه پیشین دموکراسی شکست خورده و خونین الجزایر و نیز اشتباه و شکست مصری ها در بهار عربی و تجربه روحانیت در ایران.
+در گذار توافقی، به صورت طرحی از قبل توافق شده و در گذارهایی که گاه بر اثر رخدادهای سیاسی غیرمنتظره صورت می گیرد؛ گذار به صورت «تدریجی و گام به گام» پیش می رود. بلغارستان و لهستان و مجارستان و … نمونه هایی از این گذار هستند.
+در تونس فشار جامعه مدنی بر جامعه سیاسی نقش موثری در پیشبرد مذاکره و مصالحه بین جریانات مختلف سیاسی و فکری داشت. تشکلی به نام «گروه چهارگانه» متشکل از اتحاد عمومی کارگران تونس، اتحاد کارگری صنعتی، لیگ تونس برای دفاع از حقوق بشر و کانون وکلای تونس؛ همیشه یک اهرم فشار بر جامعه سیاسی برای موفق بیرون آمدن از میز مذاکرات بودند. جامعه مدنی از آنان دستاورد و نتیجه مثبت می خواست!
+«اعتصابات صنفی» و «اعتراضات خیابانی» و «شیوه های مختلف نافرمانی مدنی» از مولفه های مهم و موثر در بسیاری از گذارها بوده اند. سه موج اعتصابات کارگری لهستان و اعتراضات و حضور خیابانی وسیع مردم در ایران(57)، رومانی، مجارستان، تونس و مصر و…. نمونه های مهمی از این امر هستند. به یک معنا می توان گفت حتی در فروپاشی شوروی که تحولات داخل ساختار قدرت بیشترین نقش را داشت نیز درآخرین مراحل باز عرصه خیابان بود که خط بطلان و شکست نهایی را بر کودتای تندروها علیه دولت گورباچف کشید.
بدین ترتیب می توان چنین جمعبندی کرد که «خیابان» با تاثیراتی کم و بیش از نقش کاتالیزوری تا نقش اصلی و تعیین کننده، یکی از مولفه های تقریبا ثابت «گذار» است.
+شیوه گذار در شکل گیری روند پس از گذار بسیار موثر است. حکومتهایی که حاضر به عقب نشینی و نرمش و مذاکره و مصالحه با مخالفان شده اند فضا و بستر تاریخی بهتر و کم هزینه تری برای کشور و مردمشان فراهم کرده اند تا حکومتهایی که چنین نبوده اند.
+همچنین نحوه تعامل درونی جبهه مخالفان بین خودشان در شکل دهی آینده و روند پس از گذار بسیار موثر است. چالش مذهبی ها و لاییک ها در مصر را می توان مقایسه کرد با تعامل این دو در تونس. مقایسه آینده این دو تجربه (شکستِ یکی و موفقیت نسبیِ دیگری) از جمله با همین موضوع ربط مستقیمی دارد. در همین رابطه نمونه لهستان و شیلی نیز قابل ذکر هستند. این را مقایسه کنیم با برخورد سرشار از عصبانیت آقای خمینی وقتی خبرنگاری از کلمه «توافق» برای دیدار وی با رهبر جبهه ملی یاد می کند. او با عصبانیت می گوید «توافقی در میان نبوده. ما گفته ایم و ایشان قبول کرده است!». این رابطه یک طرفه و تحکم آمیز رنگ رخساری است که خبر می دهد از سردرون بعدیِ کم تحملی و حذف و سرکوب و خشونت غیرخودی ها. در تونس اما تشکیلاتی بنام مجمع عالی برای عملی کردن اهداف انقلاب از همه گرایش ها و گروههای اجتماعی تشکیل گردید.
+مسئله «رهبری» یکی دیگر ازمباحث مهم گذار است. رهبران گاه در پروسه حرکتی دراز مدت و بعضا زندانهای طولانی ساخته می شوند(همچون ماندلا) و گاه در میان مدت(مانند واتسلاوهاول). همچنین هرگاه رهبری ها جمعی تر و توافقی تر بوده و یا هر گاه فردی در جایگاه رهبری (کاریزماتیک یا غیرکاریزماتیک) قرار گرفته که نگاه بازتر و دموکرات تری داشته، آینده پس از گذار نیز همین رنگ و روند را یافته است. ماندلا نمونه برجسته این مدل است و آقای خمینی نمونه برعکس آن.
+گاه نقش رهبری اعتراضات را نهادهای مدنی (و یا ترکیبی از این نهادها و نهادهای سیاسی) برعهده دارند. مثلا در چکسلواکی گاه تظاهرات به دعوت «منشور ۷۷»، انجمن مدنی و انجمن ملی علیه خشونت صورت گرفت.
در رومانی “شورای جبهه ی نجات ملّی رومانی” در سال 1989 تشکیل شده و از تابستان این سال به طور مخفی آغاز به فعالیّت کرده بود که سرانجام در روز ۲۲ دسامبر قدرت را در دست گرفت.
در مصر هیات مذاکره کننده مرکب از ۱۰ نفر منتخب مجلس ملی و کمیته ائتلاف ملی برای تغییر است که نیروها و احزاب مختلف مخالف را شامل میشود.
+نکته دیگر در گذارهایی که بیشتر به جنبشهای مدنی- صنفی و اجتماعی وخیابانی متکی هستند بروز وظهور رهبران میدانی است که در عرصه عمل برتراویده و ساخته شده اند. شجاعت رفتاری و ابتکارات عملی این سطح از مدیران و رهبران میدانی گاه بسیار راهگشاست. نمونه هایی از آن را در اعتراضات میدان تحریر قاهره و یا تشکیل ده ها کمیته وکمسیون محلی در سراسر لهستان در همبستگی و همکاری با اتحادیه همبستگی لهستان مشاهده می کنیم.
+خشونت پرهیزی یکی دیگر از مولفه های مهم بسیاری از گذارها بوده است. برخی از این جنبش ها اگر در مرحله ای نیز خشونت گرا بوده اند اما بعد در بستر عمل از آن عبور کرده و حداکثر تلاششان را برای خشونت پرهیزی بکار گرفته اند. راهی که از طریق دلها، ولو دلهای دشمن، گشوده شود می تواند آینده بهتر و کم هزینه تر و ماندگارتری را بسازد. آفریقای جنوبی نمونه بارز این نوع گذار است. همچنین گاه منافع جمعی و مصلحت توازن قوا و ضرورت تسهیل پیروزی اقتضا می کرده است که جان و مال و سرمایه بعضی دیکتاتورها و جریان مسلط از سوی مخالفان تضمین شود تا گذار با خشونت کمتر و سرعت بیشتری به نتیجه برسد. شیلی نمونه مهمی در این رابطه است. پذیرش این نوع مصالحه ها مخصوصا از سوی مبارزان و قربانیانی که هزینه ستمگری های حاکمان را داده اند به زبان هم ساده نمی آید چه برسد به عمل. اما نمونه هایی همچون شیلی و آفریقای جنوبی نشان می دهد که رهبران دوراندیش و انسانهای آرمان خواه و مردم پرورش یافته در کوران حوادث و صاحب عقل بیمناک نسبت به وضعیت آینده، توان و ظرفیت چنین جهشهای روانی و عاطفی دشوار و دریادلی های عظیم را دارند.
+تا اینجا همه اش در باره «گذار» و مدلها و تجارب مختلف آن سخن گفتیم. اما همه این قصه های واقعی را تا نیمه دنبال کرده ایم. شاهنامه باید آخرش خوش باشد. مسئله «پس از گذار» خود می تواند موضوع عرصه و افق تحلیلی دیگری باشد. در اینجا تنها می توان گفت ویژگی های هر گذاری در شرایط پس از آن تاثیر می گذارد. این اما همه داستان نیست. برخی از کشورها که از قضا گذار موفق و مسالمت آمیز و همراه با همبستگی جمعی ای هم داشته اند، در مرحله «پس از گذار» شان گاه در عرصه مدیریت و اقتصاد دچار مشکلات بغرنجی شده اند. تبعیض طبقاتی و گاه تاخت و تاز باندهای قدرت و ثروت امان از برخی جوامع بریده اند و آنها را سخت عطشناک گذار دیگری کرده اند. بگذریم از جوامعی که اصلا گذار مناسبی نکرده اند.
و نکته آخر این که بنا به آیه انسانی «راه های به سوی تحول به عدد جوامع است» نوشته را با این گزاره به پایان ببریم که «ایران، ایران است» و در آینده می تواند با الهام و بهره گیری از همه تجارب پیشین اما تجربه جدیدی بر جای بگذارد و بر دانش «گذارشناسی» صفحاتی بیفزاید.