یکم – آیا شکست تاریخی و در نهایت اضمحلال نهاد روحانیت در راه است یا خیر؟
براستی زمین گیر شدن فقه سیاسی، بن بست چندجانبه اندیشه فقاهتی، نابود شدن اتوریته معنوی روحانیت شیعه در ایران به دلیل سهیم شدن در مافیای قدرت و ثروت و شاید مهمتر از همه موارد فوق، آشکارشدن ماهیت ضدانسانی و ضدبشری سیاست های جمهوری اسلامی در عرصه های اجتماعی فرهنگی و اقتصادی و تحمیل احکام فقهی به جامعه ، نهاد روحانیت را در ایران به لبه پرتگاه کشیده است؟
آیا هم اینک جامعه ایران می تواند از این فرصت تاریخی نهایت بهره برداری را کند؟ آیا با نابود شدن هر دو نهاد ریشه دار سلطنت و روحانیت در کمتر از پنج دهه ، سپهر عمومی بعنوان محور اصلی تغییرات در ایران امروز، خواهد توانست، تحولات بنیادین را نمایندگی کند؟
براستی فرهنگ عمومی، اجتماعی و سیاسی ایران زمین در حال حاضر، ظرفیت و امکانات تحقق نظامی دمکراتیک و مشارکتی را دارد؟
پاسخ به این پرسش ها بیش از جنبه نظری و تئوریک، به روند مناسبات اجتماعی ایران پیوند دارد. بنابر این درک همه جانبه روند فوق به ما یاری خواهد کرد که بتوانیم نقش نیروهای اجتماعی بالنده و سطوح رشد آگاهی و خودآگاهی در جامعه را بهتر بفهمیم. درک و فهم روند فوق به شناخت ما از نیروهای بازدارنده مرتبط است. برای گذر از نظام استبداد مذهبی به نظامی دمکراتیک و مشارکتی، نه تنها تضعیف همه جانبه نهاد روحانیت لازم و حتمی ست بلکه محکم و غرس شدن همه جانبه سپهر عمومی در غالب انجمن ها و تشکلات و نهادهای مستقل مردمی سراسری، بعلاوه گسترش جنبش زنان، معلمان، کارگران، کشاورزان و همبستگی اقشار طبقه میانی جامعه با فرودستان، ضروری و تضمین کننده تحولات بنیادین در ایران است.
دوم – اضمحلال نهاد روحانیت، بخشی از رهائی جامعه ایران از تبعیض و ستم
تحول در پایگاه اجتماعی و اقتصادی روحانیت حاکم در ایران، مسئله ای به غایت مهم و تعیین کننده در فروپاشی نهاد روحانیت شیعه در جامعه ما محسوب می شود. در اصل باید بتوان به این مسئله پاسخی صحیح داد که؛
نتایج و دلائل پیوند نهاد روحانیت حاکم با نظامیان چیست؟
تکوین و استمرار پیوند روحانیت با نظامیان ، سرفصلی تعیین کننده در اضمحلال نهاد روحانیت شیعه در ایران به شمار می آید. با آغاز جمهوری اسلامی نهاد روحانیت شیعه در ایران وارد فاز و مرحله ای شد که برای حفظ اقتدار خویش چاره ای جز تکیه به نظامیان نداشت. همین پیوند، سرآغاز اضمحلال نهاد روحانیت در ایران به شمار می آید. زیرا در پیوند روحانیت با نظامیان، مافیای قدرت و ثروت بوجود آمد و زر و زور تزویر در قامت جمهوری اسلامی، حیات ملت ما را سیاه و دهشتناک ترین استبداد را بوجود آورد.
پیوند نهاد روحانیت با نظامیان نشان از تغییر اساسی در پایگاه اجتماعی روحانیت حاکم میدهد. در اصل چنین پیوندی باعث شد اصلی ترین پایگاه نهاد روحانیت را، بخشی از بدنه اجتماعی نهادهای امنیتی و سپاهی تشکیل دهند.
تغییر پایگاه اجتماعی روحانیت از بازار به سمت و سوی نظامیان، تحولی ساختاری در نهاد روحانیت بوجود آورده است. طوری که همه سیاست های کلان جمهوری اسلامی در جهت خواسته ها و منافع نظامیان در ایران است. زیرا نبض بخش عمده اقتصاد رانتی نفتی را نظامیان در دست دارند. تحکیم پیوند فوق در چند دهه باعث شد که نهاد روحانیت نه صرفا نماینده بخشی از قشر حاکم بلکه به قشرغالب حاکم در ایران مبدل شود و برای حفظ این غالبیت به نظامیان احتیاج داشت. البته نباید از یاد برد که در گذشته روحانیت از بازار ارتزاق می کرد اما سالهاست که همه منابع کشور تحت سیطره روحانیت تبهکار و فاسد است.
محور و اساس پیوند نهاد روحانیت با نظامیان با قدرت و ثروت عجین شده است. نفی مافیای قدرت و ثروت در ایران یعنی نفی روحانیت و سپاه. به نظر میرسد که اصلی ترین چالش جامعه ایران با روحانیت حاکم و سپاه است. طوری که تجلی کامل این تضاد و جدال را ما در خیزش دی و مردادماه شاهد بودیم.
غالب مفاد و عناصر تصمیم سازجمهوری اسلامی در نهادهای سیاسی، مراکز قدرت، نهادهای فرهنگی و رسانه ای، برآمده از نهادهای نظامی و امنیتی هستند. به همین دلیل اصلاح ساختار جمهوری اسلامی ناممکن است. چون نهاد روحانیت و سپاه اصلاح را برنمی تابند. به دلیل اینکه منافع شان به خطر می افتد.
نهاد روحانیت برای مهار و هدایت و کنترل بحرانهای اساسی جمهوری اسلامی، به نیروی نظامی تکیه کرده و می کند. به همین دلیل، سیطره نگاه امنیتی و بالطبع گسترش روز افزون سرکوب های اجتماعی و سیاسی، بطور مستقیم تحت اختیار نظامیان قرار گرفته است. لذا شهروندان آگاه ایران به خوبی می دانند که سپاه در تمامی حوزه های سیاسی و فرهنگی و اقتصادی همچون اختاپوسی هزار پا، رشد و توسعه یافته و دولت در سایه را بوجود آورده است تا جائی که همه سیاست های کلان جمهوری اسلامی را تعیین میکند.
اضمحلال کامل روحانیت حاکم و از بین رفتن نظام سرکوب و تبعیض به معنی نابودی نهادهای نظامی امنیتی جمهوری اسلامی هم هست. در حال حاضر نظامیان برای نجات خویش و روحانیت حاکم، تقلا می کنند که به هر صورت ممکن جنبش اجتماعی – اعتراضی و نهادهای مستقل مدنی را نابود کنند تا شاید بتوانند بحران دامن گستر اجتماعی و اقتصادی را مهار نمایند. در حالی که پیشروی جنبش اجتماعی – اعتراضی و تحکیم نهادهای مستقل مدنی بطور آرام ادامه یافته و نشان از تحول طلبی عمیق در جامعه میدهد، که در چنین بستر و زمینه ای ست که شکاف حاکمیت با ملت روز بروز همه جانبه تر و زمینه ساز خیزش همگانی را فراهم می کند تا اینکه جمهوری اسلامی سرنگون و روند اضمحلال روحانیت حتمی گردد.
سوم- آیا اضمحلال نهاد روحانیت به دلیل بن بست تاریخی و انحطاط آن نیست؟
وقایع جاری در ایران که ناشی از ستم، سرکوب، و تبعیض است را، وقتی تا مغز استخوانمان احساس کنیم، فورا با این پرسش روبرو میشویم که: براستی آیا این همه ظلم و ستم روحانیت حاکم به علت «بنبست تاریخی» و انحطاط و آخرین نفسهایش قبل از اضمحلال نیست؟
بنبست علاجناپذیر نهاد روحانیت نشان از انحطاط آن است. در اصل انحطاط روحانیت در اوج اقتدارش سربرآورد. ثمره و نتیجه این انحطاط، که مروج سرکوب و خشونت دولتی است را، به راحتی میتوان در انسداد سیاسی _ فرهنگی و اوضاع نابسامان اقتصادی درک کرد و فهمید. از سوی دیگر، انحطاط نهاد روحانیت در اوج اقتدار او در خارج از مرزهای ایران هم نمادی دیگر از افول و اضمحلال آن به شمار می آید.
به نظر میرسد که انحطاط سراپای نهاد روحانیت را فراگرفته است. بررسی و کالبدشکافی ریشهها و زمینههای تاریخی و اجتماعی و فکری چنین انحطاطی، کار پژوهشگران مستقل و متفکرین نقاد است. با این وصف، وجدان آگاه جامعه ایران، به دنبال طرد و نفی روحانیت است. امری که به روشنی در اعتراضات دی و مردادماه شاهد آن بودیم.
نهاد روحانیت دیگر راه برونرفتی از «انحطاط و اضمحلال» ندارد. زیرا، روند فراز و فرود جمهوری اسلامی نشان داد که، نهاد روحانیت و اندیشه فقاهتی، متعلق به «دوران ارباب – رعیتی» است، و ممکن نیست بتواند با روند رو به رشد فرهنگ سیاسی و اجتماعی خود را منطبق و به همین دلیل محکوم به زوال و نابودی است. در اصل نهاد فوق هم اینک یکی از موانع اصلی تطور و تکامل جامعه ایران است. وجدان آگاه جامعه به درستی به این مهم پی برده است، و با «نمدمال» کردن روحانیت حاکم او را مضمحل خواهد کرد.
چهارم – اصلیترین دلائل انحطاط روحانیت
نهاد روحانیت از اندیشه فقاهتی تغذیه میکند. همان اندیشه و احکامی که به راحتی صدور حکم نابودی انسانها را میدهد. همان طور که طی چند دهه اخیر جامعه ما تجربه کرده است، سلطه متولیان رسمی دین، در تمامی شئون زندگی، و مناسبات اجتماعی و فرهنگی جز بحران و هزینههای گزاف امر دیگری به بار نیاورده است.
اندیشه فقاهتی استوار به تفسیر شرعی و ظاهری از دین است. به همین دلیل انسان و ارزشهای انسانی و بالطبع حقوق بشر و حق و حقوق شهروندی نه تنها هیچ تناسبی با آن ندارد، بلکه در چهارچوب اندیشه فقاهتی، نابود کردن کرامت انسان و آزادی و حق انتخاب و ارزشهای ذاتی او، از جملهی واجبات است.
سنگ شدگی و جمود اندیشه و نگاه فقاهتی به دلیل تفسیر شرعی و ظاهری از دین است، طوری که، شرع را در مقابل عرف، مذهب را در مقابل خرد، خشونت را در برابر تسامح، انحصار را در مقابل کثرت و خرافه و جهل را در برابر علم قرار میدهد.
اوج انحطاط روحانیت رویاروئی با آحاد ملت است، و برای این مقابله و رویاروئی است که، خشونت دولتی را رواج میدهد. اقشار و طبقات گوناگون جامعه ایران هم در مقابل این هجوم مغولوار، ایستادگی و مقاومت مدنی و معترضانه را روز به روز گسترش میدهند. در این جدال سرنوشتساز، روحانیت که به انحطاط و آخر خط رسیده و نابود خواهد شد. چون، اصالت از آن جنبش اجتماعی _ اعتراضی و مطالبات ملت ایران است.
پنجم- در روند اضمحلال و انحلال نهاد روحانیت، کدامین بدیل رهائیبخش است؟
سپهر عمومی، که براساس نیاز امروز جامعه شکل و قوام یافته، تا امکان توسعه نهادهای مردمنهاد را به برگ و بار نشاند، تنها بدیل رهائیبخش جامعه ایران است. به نظر میرسد که صرفا در پرتو سپهر عمومی است که ارزشهای انسانی – اجتماعی توسعه و گسترش خواهد یافت، تا نظام تبعیض و ستمی که روحانیت تبهکار و مزور و فاسد، بیش از چند دهه در تمامی سطوح در پی اشاعه آن بود، از میان برود، و جامعه ایران به بخشی از مطالبات عمده خود نائل شود. به این معنا که، امکان تحقق نظامی دمکراتیک و غیردینی ممکن و میسر گردد. حال ایده ها و نقشه های راه و سازمانهای مردمی و مستقل هر یک به فراخور عمق و گستردگیشان میتوانند سپهر عمومی را تقویت کنند، و معیار امروز و فردای پیشرفت و سعادت جامعهی ما، به جان گرفتن هرچه بیشتر و همهجانبهتر سپهر عمومی متکی است، و این امر تاریخ فردای ایران را تشکیل میدهد.
همه ما بیش و کم میدانیم که، شکست و بنبست همهجانبه دین دولتی، متولیان رسمی آن را در سراشیبی اضمحلال قرار داده است. زیرا وجدان آگاه جامعه و مردم زحمتکش به خوبی می فهمند که روحانیت حاکم نه تنها خداپرستی و دینداری را به ابتذال کشانده، و فرهنگ جامعه ما را از هر حیث با حیله و تزویر آغشته کرده بلکه، تقلا میکند تا ریشههای فرهنگ انسانی را در ایران بخشکاند.
حال پرسش حیاتی این است که، ارزشهای انسانی و اجتماعی در این وانفسایی که دین دولتی و دولت دینی حاکم است، چگونه مجال رشد خواهد یافت، و یا به تعبیری صحیح تر، میتوان پرسش فوق را به این صورت بیان کرد که: مگر ارزشهای انسانی اجتماعی در ایرانزمین از ریشه و اساسی برخوردار است که بتواند این هجوم خانمان برانداز را کنار زده و چشماندازی از راستی و حقیقت و دنیای بهتر را برای همه شهروندان به ارمغان آورد؟
در این جا مجالی نیست که به تقصیل توضیح داده شود که، رقیب و دشمن ذاتی نهاد روحانیت و اندیشه فقاهتی، تفسیری باطنی و انسانی از دین است. این نگاه یکی از مبانی ریشهای و بنیادینی است که ارزشهای انسانی امروزه میتواند در ایران از آن الهام گرفته و بعنوان پشتوانه فرهنگی و تاریخی برای فردای بهتر قراردهد.
پشتوانهای که آبشخور آن، آثار جاودان شعر و ادب فارسی است، که با روح و ضمیر خودآگاه و ناخودآگاه ملت ایران عجین است. چنین تبار و ریشهای میتواند اشاعهدهندهی ارزشهای اصیل انسانی باشد. به علاوه، به خوانش کشاندن همین تبار براساس اصل کرامت انسان و آزادی او، بی هیچ قیدو شرطی، اصالت ذاتی او را در جامعهای که انسان و ارزشهای ذاتی او به هیچ گرفته شده است، جای پای اصیل خود را باز خواهد یافت، و چه بسا باید در عصر حاضر از ارزشهای اجتماعی جهانشمولی همچون عدالت هم الهام گرفت، تا بتوان در غرس و محکم شدن سپهر عمومی، بر اساس ارزشهای انسانی _ اجتماعی، بعنوان تنها مسیر و بدیل ممکن، بهرهبرداری بهینه کرد.
راز موفقیت جامعه ایران این خواهد بود که از یکسو به ریشهدارترین جریانی که در تاریخاش آثار جاودانی آفریده است، تکیه کند تا شاید با خوانشی انسانی از آن مضمون و مایه ای سازد برای زندگی مدرن امروز. تا بتواند نگاه و دید تبعیضآمیز به انسانها را در جامعه، که به فرق گوناگون گرایش دارند، از میان بردارد.
شاید این شعر شاعر شیراز نمادی از این رویکرد باشد؛
بنی آدم اعضای یکدیگرند
که در آفرینش زیک گوهرند
چو عضوی به درد آورد روزگار
دگر عضوها را نماند قرار
تو کز محنت دیگران بی غمی
نشاید که نامت نهند آدمی
و از سویی دیگر، با الهام از ارزشهای جهانشمول عصر حاضر، همچون حقوق بشر و حق و حقوق شهروندی و تقسیم عادلانه ثروت و تکیه به نظامی مشارکتی، همهی آحاد ملت را فراخواند که دوباره ایرانی بیافرینند که در آن از تبعیض و ستم خبری نباشد. این مهم ممکن نیست مگر این که، همهی ما بتوانیم بیدریغ در گسترش جنبش اجتماعی _ اعتراضی گام برداریم، تا در پرتو همهی کوششها و تلاشها، یک رهبری جمعی برای هدایت مبارزات ملت زحمتکش ایران فراهم گردد.