مقدمه
طی نزدیک به بیست سال گذشته، جامعه ایران توانست با سه جنبش – هیجده تیر هفتادوهشت، جنبش هشتاد و هشت و خیزش دی ماه- افق و چشم اندازی رهائی بخش ترسیم کند.
خیزش دی در این چشم انداز و ترسیم افق، جایگاه ویژه ای را داراست. زیرا در بیش از هفتاد شهر ایران و در طی ده شبانه روز، فرودستان؛ دانشجویان بیکار، فعالین مدنی، جوانان و کارگر زاده ها و …، نه تنها ضربه ای کشنده و غیرقابل تصور به نظام سیاسی ایران وارد کردند بلکه با صدایی از اعماق جامعه اعلام نمودند که استبداد دینی اصلاح ناپذیر و جمهوری اسلامی سد و مانع ترقی ایران زمین است. حتی فراتر ازآن، می توان استنباط کرد که طرح نظام «جمهوری ایرانی» و « همه پرسی» ، سمت و سوی تحولات سیاسی آتی را در ایران روشن نمود.
در روند خیزش و رویش دی ماه، نه تنها چند شعار اثباتی و ایجابی از جمله همه پرسی و جمهوری ایرانی، مطرح شد، بلکه در عین حال زمینه های جوانه زدن و رویش اعتراضات و اعتصابات گسترده تر هم ترسیم گردید.
خیزش دی از یکسو امکان همبستگی نیروهای برانداز و حامیان رفراندوم را فعال کرد. و از سوی دیگر رویکرد اتحاد همه مخالفینی که به ایرانی آباد، آزاد و دمکراتیک می اندیشند و بدان باور دارند، دوباره ذهن و افکاربخش زیادی از فعالین اجتماعی و سیاسی ایران را به خود مشغول کرد. در عین حال، همه مخالفین وضع موجود از طیف های متعدد گروه های برانداز و یا محافلی که به تاکتیک رفراندوم تکیه می کنند، امیدوارشدند که بزودی تسخیر خیابان توسط مردم معترض را در همه شهرهای ایران دوباره تجربه کنند و به حکومت و حامیان وضع موجود نشان دهند که جامعه ایران برای گذاراز جمهوری اسلامی خود را بیش از پیش آماده می کند.
موفقیت طرح رفراندوم در گرو چیست؟
هر طرح و راهبرد کلان نیازمند نیروی اجتماعی ست. بدون همراهی نیروی اجتماعی با طرح رفراندوم ، شکست اش حتمی خواهد بود.
بدین ترتیب پرسش اصلی این است که چگونه می توان نیروی اجتماعی معترض را در سرتاسر ایران به طرح رفراندوم جذب کرد، تا رفراندوم به یک شعار اصلی در جنبش اجتماعی ایران تبدیل شود؟ در متن این پرسش، با پرسش دیگری هم روبرو می شویم و آن این که آیا فعالین مدنی و اجتماعی در ایران موافق طرح رفراندوم هستند یا نه؟ چون در حال حاضر یکی از اصلی ترین گروههای مرجع و تعیین کننده، فعالین مدنی و اجتماعی اند. گرایش و بینش این نیرو تعیین کننده است. لذا جذب طیف فوق به طرح رفراندوم، می تواند نخستین گامی باشد که موضوع رفراندوم را در میان اقشار گوناگون جامعه توسعه دهد.
فورا باید اضافه کرد که غالب روشنفکران سیاسی در ایران با طرح رفراندوم همدل و همراه نیستند. زیرا غالب آنان در پی اصلاح نظام و بدان امیدوار بودند و حال که اصلاح طلبان حکومتی شکست خورده اند، به دنبال راهی نو و جدید هستند. با این وجود به گمانم، بخشی از روشنفکران سیاسی در داخل ممکن است گام به گام به طرح رفراندوم نزدیک شوند. در حالیکه غالب روشنفکران سیاسی در خارج از کشور مخالف طرح رفراندوم هستند و چنین طرحی را سازشکارانه ارزیابی می کنند. اما با توجه به روند جنبش اعتراضی طی دو دهه گذشته در ایران این طور به نظر می رسد که روشنفکران سیاسی با هر گرایش و پیشینه ای نقش تعیین کننده ای نداشته و نخواهند داشت. زیرا دیگر جزء گروههای مرجع به شمار نمی آیند.
اینک به نظر می رسد که هم زمینه های ذهنی و مهمتر از آن گسترش عینی اعتراضات مدنی و دوری از هرگونه خشونت و توسعه و گسترش مبارزات مسالمت آمیزدر مخالفت با نظام استبدادی در ایران، عمده ترین مبنا و محوری ست که امکان تحقق طرح رفراندوم را تا حدودی ممکن ومهیا کند. تعمیق غیرقابل تصور اعتراضات مدنی در ایران شاید راز موفقیت توسعه سریع طرح رفراندوم به نظر رسد. همچنین طرح رفراندوم، ممکن است توان ایجاد گفتمان سراسری در ایران زمین را داشته باشد. زیرا از همان گام نخست هر نوع خشونت، بویژه خشونت دولتی را نفی و به ساز و کارهای دمکراتیک تکیه نموده و گذر از جمهوری اسلامی به « جمهوری ایرانی» را می تواند به عنوان یک هدف سیاسی روشن مدنظر قراردهد.
رفراندوم در جنبش اجتماعی ایران نیاز به الف- اصرار و تاکید به مبانی نظامی دمکراتیک دارد که شالوده منافع اکثریت جامعه ایران با تکیه به ساز و کارهای انتخابات روشن و شفاف برای تحقق نظام جمهوریت را داراست. این مهم در پرتو روش دائمی همه پرسی، مشارکت ملت را در تصمیمات کلان جامعه تضمین خواهد کرد.
ب – طرح رفراندوم بعنوان تاکتیک مبارزاتی در مقابل نظام استبدادی، ودر عین حال به عنوان بدیلی در مقابل استراتژی «کانون های شورشی» گروههای باسابقه سیاسی که همچنان به جنگ مسلحانه گرایش دارند، قابلیت گسترش سراسری را داراست.
ج- طرح رفراندوم جهت گذارازنظام مستبد جمهوری اسلامی باید به تمامی شیوه ها و تاکتیک های اعتراضات خیابانی و اعتصابات منطقه ای و سراسری اصرار و مروج تقویت همه تاکتیک های مبارزاتی مدنی باشد.
بنابراین مسئله رفراندوم در جنبش اجتماعی ایران هم استراتژی و هم تاکتیک است. به تعبیری دیگر هم روش سلبی و هم روش ایجابی ست. رفراندوم یا همان همه پرسی، به عنوان روش توان آن را دارد که وحدت طبقاتی در بین طبقات فرودست با طبقات میانه را علیه جمهوری اسلامی، فراهم کند.
دلائل مخالفت با رفراندوم؟
چرا و به چه دلیلی طرح رفراندوم در مدت کوتاهی توانست فضایی را ییافریند و همه را به امر همه پرسی حساس نماید و حتی حامیان وضع موجود را به چاره اندیشی وا دارد، تا جائی که از هر سو به این طرح هجوم آوردند تا آن را تخطئه کنند؟ به راستی با خود اندیشیده اید که مسئله رفراندوم چرا این همه بحث و حساسیت ایجاد کرد؟
از یکسو نظام تماما فاسد و تبهکار که بر اساس مافیای قدرت و ثروت پابرجاست، از همه پرسی در چهارچوب قانون اساسی دم می زند و جالب آنجاست که سخن گوی شورای نگهبان اعلام کرد که ما بدون چون و چرا از همه پرسی زیر نظر ولایت فقیه حمایت قاطع می کنیم! از طرف دیگربرخی از جریانات با سابقه سیاسی که هم اکنون به صورت فرقه عمل می کنند و به ترویج جنگ مسلحانه وبه ایجاد کانون های شورشی اصرار می کنند و یا آنان که در خیال خام خویش، به کمترازحکومت کارگری ، قانع نمی شوند و یا جریانات اصلاح طلب که هراس از جنگ داخلی و سوریه ای شدن ایران را یک دم و بی وقفه تبلیغ می کنند، همه پرسی را نادرست، ناممکن و بیهوده ارزیابی می کنند.
مگر ممکن است که در مدت کمتر از دو ماه، طرح و تاکتیکی که فاقد حزب و سازمان دهندگان سراسری در جامعه ایران است، این همه دشمن و مخالف داشته باشد؟
براستی مسئله چیست و این همه مخالفت از کجا ناشی می شود؟
به نظر می رسد که تاکتیک همه پرسی دارای زمینه پذیرش گسترده ای در ایران است. به ویژه عدم خشونت ورزی درماهیت و سرشت این تاکتیک تواناست تا خشونت دولتی را تماما فلج کند و از میان بردارد.
وقتی شیوه و تاکتیکی بتواند میلیون ها ایرانی را مخاطب قرار دهد و به خیابان گسیل کند، سلاح سرکوب از کار خواهد افتاد و سیستم کاملا فلج و درمانده خواهد شد. لذا در ماهیت و سرشت امر همه پرسی، مسئله از کار انداختن خشونت دولتی ممکن و میسر است.
به گمانم، حامیان رفراندوم در ایران باید بتوانند درگام های نخست کثیری از فعالین مدنی و اجتماعی را به راه کار همه پرسی برای از میان برداشتن استبداد دینی جذب نمایند. تا در گام های بعدی شعار و مطالبه رفراندوم در ایران همه جانبه تر از قبل گسترش یابد.
به عنوان مثال؛ شعار« نیروی انتظامی حمایت، حمایت»، «ما مردم ایم نه اوباش، نیروی انتظامی حمایت حمایت» یکی ازشعارهای مهم و تعیین کننده جنبش اجتماعی ست که شاید با تکیه بر آن بتوان بخشی از بدنه نیروی انتظامی را به جنبش اجتماعی جذب کرد. تحقق این امر تعیین کننده به سراسری کردن این شعار بستگی دارد و گذار مسالمت آمیز با تحقق شعارفوق، ممکن و میسر است و به تعبیری دیگرامکان مهارخشونت دولتی را مهیا می کند.
ما به درستی می دانیم که زمانی گذار مسالمت آمیز از جمهوری اسلامی ممکن خواهد شد که توازن قوا به نفع جامعه و بدنه اجتماعی نیروی انتظامی به سمت جنبش متمایل شده باشد. همه نیروهای آگاه و مخالف وضع موجود باید بی وقفه در ایجاد تردید در بین بدنه اجتماعی نیروی انتظامی سعی و کوشش کنند. تا در نهایت لااقل بخشی از بدنه اجتماعی آن نیرو با جنبش همراه شود و به درستی بفهمد که تحقق مطالبات سیاسی جامعه به نفع آنان هم هست و سرپیچیی از اوامر فرماندهان نظامی یعنی همراهی با ملت و همگامی با جنبش آنان. ما شاهد بودیم که در روند خیزش دی ماه برخی از عناصر بسیجی بطور آگاهانه به طرق مختلف همچون سوزاندن کارت های بسیج با مردم معترض همراهی کردند. (1)
رهبری جمعی در طرح رفراندوم
همه می دانیم که هر طرح کلان و راهبردی نیازمند مدیریت جمعی ست. بدون هدایت و مدیریت جمعی ممکن نیست که طرح رفراندوم با وجود زمینه های عینی آن در جامعه، فراگیر شود.
در مرحله نخست تحقق عملی مدیریت جمعی، گفتگوی هدفمند دست اندرکاران فعال طرح رفراندوم ، ضرورتی اجتناب ناپذیر است. زیرا در پرتو گفتگوی جمعی ست که راه کارهای روشن و ممکن، روش ها و شیوه های موثر و خردمندانه، مورد توافق و در نهایت ترویج آن ممکن می گردد.
نمی توان و نباید تاکتیک رفراندوم را مطلق کرد و هر نوع شیوه و روش مبارزه مدنی دیگر را نفی و انکارنمود. زیرا تجربه همین ماه های اخیر نشان داد که زمینه های فراگیر شدن امر اعتصاب در برخی از بخش های نیروی کار وجود دارد.
تجربه عینی نشان داده است که تنها در یک گفتگو و تعامل بالنده، امکان بروز مدیریت جمعی وجود دارد. به تعبیری دیگر، در تعامل و گفتگوی حامیان فعال طرح رفراندوم؛ اولویت ها و مرحله بندی طرح، شعارهای اصلی، تدوین برنامه مشخص برای روابط اجتماعی و تماس با هنرمندان و اساتید دانشگاه ها و نویسنده ها و …، جهت ترغیب به همراهی با طرح رفراندوم و ابداع برنامه های متنوع دیگر برای گسترش طرح فوق و همچنین تلاش جهت براه اندازی سازماندهی افقی در دنیای واقعی و فعالیت گسترده و همه جانبه در دنیای مجازی در بین حامیان رفراندوم از اهمیت اساسی و تعیین کننده برخورد است.
به نظر می رسد که بدون مدیریت و رهبری جمعی، طرح رفراندوم به سرانجام نخواهد رسید. فورا باید اضافه کرد که رهبری جمعی امری ست که در پروسه ممکن و میسر خواهد شد و این مهم نیازمند آن است که در باره کم و کیف رهبری جمعی به طور شفاف و روشن اظهار نظر کرد.
تجربه سیاسی و اجتماعی جامعه ما نشان داده است که رهبری فردی در نهایت حتی اگر بتواند حرکتی را به سرمنزل مقصود برساند، باز در آخر جز زیان دستاوردی برای جامعه در برنخواهد داشت. لذا پیشنهاد می شود که در صورت ممکن حامیان فعال طرح رفراندوم در باره کم و کیف رهبری جمعی بحث و گفتگو را آغاز کنند. شاید در پرتو چنین گفتگویی، بارقه هایی قوی از مدیریت جمعی برای تحقق طرح رفراندوم متجلی گردد و تجربه ای بکر و پویا و نو زاده شود.
طرح رفراندوم با اعتراضات مدنی پیوند گسست ناپذیری دارد
برای اینکه بتوان طرح رفراندوم را بیش از پیش گسترش داد باید در سراسری کردن اعتراضات مدنی در جامعه شرکت فعال داشت. هر چه اعتراضات مدنی در بین اقشار جامعه گسترده تر و همه جانبه تر شود، باعث انباشت اعتراضات بیشتری می گردد و همین امر، حامیان وضع موجود را با بحرانهای همه جانبه تری روبرو می کند. و هر چه بحرانهای سیاسی حاکمیت توسعه یابد و تشدید گردد، بی ثباتی اش در جامعه عیان تر شده و شاید دیگر نتواند سرکوب سیستماتیک را اعمال کند. وقتی هم که خدشه ای اساسی در نظام سرکوب ایجاد شود، نیروهای اجتماعی با قدرت و توان بیشتری در عرصه جامعه حضور می یابند و امکان توسعه و قدرت یابی نیروهای مستقل از حاکمیت بیشتر و بیشتر می شود.
فورا باید اضافه کنیم که برای مهار بحران، توسل به سرکوب های خشن، در هنگام انباشت اعتراضات کارکرد چندانی ندارد، زیرا در چنین موقعیتی که اعتراضات صنفی و اجتماعی گسترده است، سرکوب خشن و عریان، مردم بیشتری را به اعتراض و خیزش ترغیب می کند و هر چه روحیه خیزش و اعتراض در بین ملت رواج بیشتری یابد دیگر امکان کنترل و سرکوب را براحتی نخواهند داشت، به همین دلیل پیشروی جنبش اجتماعی ایران هم آسان تر خواهد بود.
درک و فهم روند اعتراضات درجامعه و دیالکتیک جاری در آن ما را با موارد زیر بیشتر آشنا می کند؛
یکم – مطالبات انباشته شده در وجوه گوناگون سیاسی اجتماعی، فرهنگی، صنفی و طبقاتی در ایران مابه ازای عینی دارد.
دوم – مطالبات انباشته شده در روند چندین ساله به مطالبه محوری جامعه کمک شایان توجهی نمود و همین مطالبه محوری باعث آگاهی بیشتر و عمیق تر و پی گیری گسترده تر مطالبه محوری شده است. این روند تاثیر و تاثر را به راحتی می توان در «انباشت اعتراضات» در ایران امروز درک کرد.
سوم – مطالبه محوری در ایران باعث انباشت اعتراضات و انباشت اعتراضات خمیر مایه اصلی جنبش اجتماعی است که توسط نیروی کار، جنبش زنان و فعالین دانشجویی و مدنی، همه آحاد جامعه را مخاطب قرار داده است. طوری که نیروی کار ایران در همه حوزه های تولیدی، خدماتی، آموزشی و درمانی به یک جدال سرنوشت ساز با حامیان وضع موجود کشیده شده است. در این حوزه نباید نقش کلیدی و محوری اعتصابات کارگری و اعتراضات بازنشستگان و معلمان و کشاورزان معترض را نادیده گرفت. به علاوه این که جنبش زنان ایران با راهکاری چون دختران خیابان انقلاب، نظام سیاسی ایران را با چالش غیرقابل تصوری رو در رو کرده است.
انباشت اعتراضات باعث شده است که جناح های ریز و درشت حاکمیت در موضع دفاعی و حتی اضمحلال قرارگیرند و دیگر نتوانند همچون سابق با موج سواری و یا ایجاد فضای دروغین اصلاح حاکمیت و یا هراس از سوریه ای شدن ایران و یا بی اهمیت نشان دادن اعتراضات جاری، از گذرا و بی نتیجه بودن آن سخن بگویند و فضا ایجاد کنند. زیرا سه رخداد جامعه ایران را تماما وارد دوره جدیدی کرده است؛
الف – دختران خیابان انقلاب
ب – سرفصل خیزش دی
ج- انباشت اعتراضات.
سه رخداد فوق؛ همه طیف ها و نیروهای آگاه از جمله، حامیان طرح رفراندوم و گروههای متنوع برانداز را فرا می خواند تا بی کم و کاست روند اعتراضات جامعه را تقویت کنند.
منزوی کردن پایگاه اجتماعی جمهوری اسلامی
طبق برآوردهای رسمی و غیررسمی، جمهوری اسلامی سه یا چهار میلیون حامی در ایران دارد. طیفی از این حامیان در نهادهای نظامی، انتظامی، در ارگانهای قضائی، فرهنگی و نهادهای دولتی، یا شبه دولتی، رسانه های وابسته به حکومت و نظایر آنها سازماندهی شده اند. بخش وسیعی از این پایگاه اجتماعی از انواع و اقسام رانت ها و امکانات بهره مند شده و از ادامه وضع موجود ارتزاق می کند و بر اساس همین منافع، سرنوشت خود را با آینده جمهوری اسلامی گره زده است.
در حال حاضر پاسخ به این پرسش حیاتی ست که با تکیه به کدام سیاست و روش و تاکتیک مبارزاتی می توان پایگاه اجتماعی جمهوری اسلامی را بخوبی از هم گسست و به انزوا کشاند، طوری که که نتواند حمایت موثر و تعیین کننده ای از استبداد مذهبی به عمل آورد؟
اینکه بزعم برخی بتوان در یک جدال و مبارره تعیین کننده، پایگاه اجتماعی سازمان یافته جمهوری اسلامی را تماما نابود کرده و از بین برد، بیشتر نشان از برخورد احساساتی و هیجانی با موضوع دارد. زیرا نابودی سه ، چهار میلیون انسان در ایران خود می تواند عاملی شود در گسترش و دوام چرخه خشونت و خون ریزی. به همین علت، تاکید به گذار مسالمت آمیز از جمهوری اسلامی به نظامی دمکراتیک شاید بتواند، در انزوای بدنه اجتماعی جمهوری اسلامی موثر گردد. ممکن است با گسترش و همگانی کردن طرح و شعار گذار مسالمت آمیز، تزلزل جدی در پایگاه اجتماعی جمهوری اسلامی بوجود آید. تا رفته رفته بتوان بدنه اجتماعی آن را، از بخش مزدوران و جانیان و شکنجه گران و لباس شخصی ها و نیروهای اطلاعاتی و سپاهی و عناصر قوه قضائیه که از نزدیک و بطور دائم در استقرار نظام تبعیض و سرکوب نقش اصلی را دارند، جدا کرد و شکافی غیرقابل ترمیم بین حامیان فعال جمهوری اسلامی با حامیان غیر فعال آن ایجاد نمود.
با پیش روی و تعمیق جنبش اجتماعی ایران جهت به انزوا کشاندن کامل پایگاه جمهوری اسلامی حتی می توان سخن از « وحدت ملی »، برای طیف هایی از حامیان جمهوری اسلامی که در سرکوب جامعه نقشی ایفا نکردند را مورد بحث و گفتگوی عمومی قرار داد و از چشم اندازی سخن گفت و بدان تکیه زد که جنبش اجتماعی ایران، شعار « می بخشیم اما هرگز فراموش نمی کنیم » را، در تار و پود جامعه ایران تبلیغ و ترویج نماید. تا هر چه بیشتر پایگاه اجتماعی نظام پلید روحانیت حاکم را به انزوا بکشاند و با گسیل میلیونها ایرانی آزادی خواه به خیابانها، استبداد دینی حاکم را به یک قدمی سقوط کشانده و در نهایت مهر نابودی به این نظام ضدانسانی را برتارک میهن در بندمان حک نماید.
به نظر می رسد تاکتیکی خواهد توانست شکاف در پایگاه اجتماعی جمهوری اسلامی ایجاد کند که تفاوت کیفی در کارکرد حامیان فعال با حامیان غیرفعال جمهوری اسلامی قائل شود و در واقعیت این تفاوت را به خوبی درک کند و بفهمد. شاید با تاکید به شعارهائی نظیر بسیجی واقعی؛ همت بود و باکری، انشقاق غیرقابل ترمیمی را در میان پایگاه اجتماعی جمهوری اسلامی بتوان ایجاد کرد.
آیا جنبش اجتماعی ایران در حال پیشروی است؟
دو رخداد و سرفصل خیزش دی و دختران خیابان انقلاب، نمادی ماندگار از مخالفت با نظام تبعیض و ستم در ایران امروز به شمار می آیند. هر دو رخداد و سرفصل، به شکلی از اشکال برخی از مسائل و مبانی امر سیاست و مبارزه مدنی را، در ایران امروز تحت الشعاع قرار داده اند. فهم و درک دو سرفصل فوق به ما خواهد آموخت که جنبش اجتماعی ایران در کدامین مرحله است.
سرفصل خیزش دی نشان داد که مطالبات نیروهای فرودست، انباشته شده و هر آن ممکن است که تحقیرشدگان و فرودستان خیابان را تسخیر کنند و کلیت نظام سیاسی را دوباره به چالش فراخوانند و همین پدیده، حکومت را هراسناک و وحشت زده کرده است. به این دلیل، سرکوب و فشار به جامعه را دو چندان کرده اند که معترضین را به زانو درآورند تا شاید شبح قیام گرسنگان و تحقیرشدگان را ازبالای سر خویش بردارند. همچنین رخداد و سرفصل دختران انقلاب، جنبش زنان ایران را وارد مرحله ای کاملا جدید و نو کرد. حتی فراتر از آن، پتانسیل عظیم اعتراض مدنی و خلاقانه زنان را به جامعه و حکومت نشان داد. طوری که سرکوب خشن دختران خیابان انقلاب، به مردم ستمدیده ایران زمین به روشنی نشان داد که شالوده و اساس حکومت بر ستم و تبعیض استوار است.
رخداد و سرفصل دختران انقلاب، یکی از ضدانسانی ترین سیاست های جمهوری اسلامی را به چالش کشید و معترضین وضع موجود، همراه و همگام با دختران انقلاب، سیاست ضد زن جمهوری اسلامی، و به طور مشخص حجاب اجباری را نه تنها محکوم، بلکه در هر کارزار اعتراضی زنان جامعه علیه تبعیض جنسیتی، همراهی با جنبش زنان را جزئی از وظیفه انسانی خویش خواهند دانست. بی شک یکی از مجراهای تعیین کننده مبارزه با استبداد دینی و تبعیض و ستم، همراهی با جنبش زنان ایران است. جنبشی که توان گسیل میلیونها زن معترض ایرانی به خیابان را دارد.
تجربه واقعی و عینی دو ماه اخیر نشان داد که نمی توان با تعیین تاریخ و به مناسبت های گوناگون، ستمدیدگان ایران را به خیابان گسیل کرد. زیرا تمام تقلای شبانه و روزی نهادهای سرکوب گر، جلوگیری از تسخیر دوباره خیابان است. به همین علت هر تلاشی برای گسیل ملت آزاده به مناسبت بیست و دو بهمن و یا سالروز مرگ دکترمصدق و یا چهارشنبه سوری، دیدیم که با شکست مواجه شد. زیرا نهادهای سرکوب گر هزاران هزار نظامی را به خیابانهای تهران و شهرستانها گسیل کردند تا از هرگونه اعتراض خیابانی جلوگیری کنند. لذا تجربه همین چند ماه به مخالفین وضع موجود به خوبی نشان داد که بی وقفه در تقویت مبارزات جاری کارگران، معلمان، بازنشستگان و زنان، دانشجویان و کشاورزان ایران گام بردارند تا آتش زیر خاکستر جنبش اجتماعی ایران بیشتر و همه جانبه تر شده و زمانی که دوباره سرباز زد، توانمندتر و گسترده تر، پایه های حاکمیت استبداد دینی را صدچندان بلرزاند و چنین روزی به زودی فراخواهد رسید.
حضور در خیابان و اعتراض علیه استبداد دینی و تسخیر خیابان نه با صدور اعلامیه و تعیین تاریخ اعتراض خیابانی ممکن است و نه با تبلیغ دائمی و شبانه و روزی تحقق خواهد یافت. سیر طبیعی اعتراضات انباشته شده در نهایت ما به ازای عمومی و تسخیر خیابان را در برخواهد داشت چنین امری، اجتناب ناپذیر است.
سخن آخر؛
سالهای دور و دیر، با سابقه ترین زندانی سیاسی در ایران آقای امیر انتظام، موضوع همه پرسی را مطرح نمود و سپس موضوع رفراندوم توسط بخشی از دانشجویان معترض به جد مطرح گردید و در روند فراز و فرود جنبش اجتماعی شعار «رفراندوم رفراندوم؛ این است شعار مردم»، به عنوان یکی از شعارهای اثباتی، مطرح شده است. بنابراین می توان فراتر از یک تاکتیک، ازآن بعنوان یک روش تعیین کننده مشارکت آحاد ملت در تعیین سرنوشت خویش به جد سخن گفت و مورد ارزیابی خردمندانه قرارداد و تلاش نمود که در جنبش اجتماعی ایران امروز، مسئله همه پرسی را در میان بخش های آگاه جامعه فراگیرتر نمود تا شاید بعنوان یک روش بتواند در تحکیم مناسبات دموکراتیک در جامعه جایگاه تعیین کننده خود را بیابد.
همه پرسی می تواند بعنوان یک دستاورد تاریخی و یکی از شیوه های اصلی دموکراسی مستقیم در ایران کارکردی قابل توجه داشته باشد. البته این امر زمانی ممکن است که لااقل بخش و گروهی از روشنفکران و متفکرین و اندیشمندان و گروههای مرجع همچون فعالین مدنی و اجتماعی و صنفی به این نظر و ایده تکیه کنند. بییشک یکی از راه های تحقق دمکراسی مستقیم، همه پرسی بعنوان روش و تقویت این چشم انداز و افق رهائی بخش است.
روند جنبش اجتماعی در ایران نشان خواهد داد که مسئله همه پرسی آیا صرفا بعنوان تاکتیکی زودگذر طرح شده یا به عنوان یک روش سیاسی برای تحکیم نظامی دمکراتیک و مشارکت آحاد ملت در تعیین سمت و سوی مناسبات سیاسی کلان می تواند مدنظر قرار گیرد.
پرسشی اصلی اما این است که راه کارهای تحقق دستاوردهای تاریخ ساز و رهائی بخش دو شعار جمهوری ایرانی و همه پرسی، که از متن و ضمیر جامعه برخاسته، چگونه است؟
پاورقی (1): شعار «ارتش برادرماست» و یا «برادر ارتشی، چرا برادرکشی؟» در حافظه و ضمیر ملت ما، رد پای محکمی دارد و دیدیم که در انقلاب ناکام بهمن ماه چگونه جامعه توانست بدنه نظامی حکومت سلطنتی را با خود همراه کند. بر اساس همین تجربه، ملت ایران باز خواهد توانست برای کم هزینه کردن گذار مسالمت آمیز از جمهوری اسلامی به نظامی دمکراتیک، بخش های از بدنه نیروی انتظامی و نظامی را به جنبش اجتماعی جذب کند.