برای پرداختن به اثرات سیاست ترامپ در مورد ایران نخست به اختصار به زمینهٔ اجتماعی، اقتصادی و سیاسی ای که منجر به پیروزی ترامپ شده است می پردازم زیرا که آشنائی با این زمینه برای پیشبینی سیاستی که دولت ترامپ در برخورد با جمهوری اسلامی می تواند پیش بگیرد، ضروری است. خوانندگانی که علاقه مند به جزئیاتی بیشتر در این مورد باشند می توانند به مقاله مفصلی که در این مورد نگاشته ام، مراجعه کنند.
در بخش نخستِ نوشتارِ پیشِ رو از این زمینه و در بخش دوم از بازتابش در ارتباط با ایران سخن رفته است.
بخش نخست: زمینه پیروزی ترامپ
اصل ماند یا اینرسی که همانا مقاومت در برابر دگرگون شدن است تنها در مکانیک اعتبار ندارد بلکه برای جامعهٔ انسانی نیز معتبر است. مقاومت جامعه در برابر دگرگون شدن همیشه در جامعهٔ بشری وجود داشته است و در دوران معاصر به صورت احزاب و جریانات محافظه کار در سازماندهی جامعه پدیدار می شوند. این ایستادن در برابر تغییر هنگامی فرصتِ موفقیتِ اجتماعی می یابد که تغییرات ناهماهنگ و ناموزون باشند. رژیم پهلوی و انقلاب اسلامی همچون فرا آمدنِ راستِ افراطی در دمکراسی های غربی را می توان به مثابه دو نمونه بارز از تندی و ناموزونی تحول و مقاومت برانگیخته در برابر آن تلقی کرد .
انتخاب ترامپ را می توان به مثابه جزئی از یک گرایش فراگیر در دمکراسی های غربی در مقاومت با جهانی شدن شتابان و لگام گسیخته پنداشت. این مقاومت به جابجا شدنِ اقبالِ رای دهندگان به زیان احزابِ سنتی و نتیجتأ به دگرگونی تناسب نیرو به سود احزاب و جنبش های راست افراطی و پوپولیست از طیف محافظه کار انجامیده است. این جابجایی آرا خود از آنجا نشات گرفته است که بخشی از مزدبگیران کشور های غربی که از اتوماسیون و گلوبالیزاسیون زیان دیده اند به سان پارسنگی که می تواند کفهٔ ترازو ای را که در تعادلی ناپایدار میان نیرو های اجتماعی پیشرو از یکسو و جریانات اجتماعی طرفدار حفظ وضع موجود ولی عملا واپسگرا از دیگر سو، وجود دارد به هم زند. زیان دیدن مستمر این اقشار مزد بگیر جامعه در چند دههٔ اخیر که همزمان با جهش بلند جهانی شدن بوده است، امید شان را به موزون و هماهنگ کردن این روند از جانب احزاب سنتی از دست داده و به خشم و عصیان واداشته است.
جریانات و شخصیت های نوظهورِ عوامفریب با رصد این خشم و نارضایتی کوشش کرده اند که با ارائه راه حل های ساده و سطحی این عصیان را به سوی مقاصد اقتصادی، فرهنگی و سیاسی خود سوق دهند. طبیعتاً با توجه به در آمیختگی گستردهٔ جهانی، نسبت دادن مشکلات و ناگواری ها به دیگر کشور ها و دیگر انسان ها برای ذهن های ساده و خشمگین قابل فهم و پذیرفتنی تر است- امری که بسامد و پیشینهٔ تاریخی دارد. نتیجه اینکه جریانات راست افراطی به جای نقد و اصلاح روند جهانی شدن به نفی آن همت گمارده و به سوی باز ناسیونالیزه کردن سیاست کشور های غربی روی آورده اند ، بدون توجه به اینکه ناسیونالیسم به ویژه در غرب بارها جهان را به فاجعه کشیده است.
وعده های انتخاباتی برای جذب ناراضیان
برای جذب این شهروندان ناراضی، در همهٔ کشور های غربی، جریاناتی که علت این نابسامانی وضع شهروندان را به جهانی شدن و جامعهٔ چندفرهنگی و «دیگران» نسبت میدهند، به تبلیغات ناسیونالیستی، بیگانه ستیزی، نژادپرستی و عجالتاٌ اسلام ستیزی روی آورده اند.
در ایالات متحده این سیاست توانسته است با وعده کاهش مالیات ها به بنگاه های اقتصادی، تهدید به ایجاد دیوار گمرکی ، باز گرداندن صنعت و فرصت های های شغلی به کشور، نقض پیمان های بازرگانی چند جانبه، جلوگیری از مهاجرت و کشیدن دیواری عظیم میان مکزیک و آمریکا، تقویت بیگانه و اسلام ستیزی به بهانه جنگ با تروریزم، تحمیل مخارج نظامی به متحدان اروپائی، افزایش بنیه نظامی خود آمریکا و نهایتا «بازگرداندن عظمت به آمریکا » انتخابات ریاست جمهوری را بِبرد.
تبلیغات ترامپ با رگه هائی از دولتمردی اقتدارگرایانه، با سیاه و سفید انگاری می خواهد القا کند که گویا: یکم دولت ها و مذاکره کننده گان آمریکا تا کنون منافع آمریکا را در نظر نداشته اند و دوم اینکه همهٔ ایالات متحده آمریکا در سنجش با جهان، علیرغم ارقام مثبت رشد اقتصاد کلانش در ۸ سال اخیر، در وضعیتی ناگوار بسر می برد. بدین ترتیب می خواهد به شهروندانی که تنگنا را تجربه کرده اند بقبولاند که کشورهای دیگر، به سخن ترامپ در جشن آغاز زمامداری اش، « بنگاه های صنعتی ما را دزدیده اند و فرصت های شغلی ما را نابود کرده اند». ترامپ می خواهد بباوراند که آمریکا تا کنون در داد و ستد های جهانی مغبون بوده است و پیمان های چند جانبه ای که منافع طرف های درگیر در داد و ستد را مراعات کند به زیان مردم آمریکا بوده اند.
چگونه ترامپ می تواند وعده هایش را برآورده کند؟
انجام دادن این وعده ها در عرصهٔ داخلی به معنی درافتادن با جریانات چیره در سپهر سیاسی و اقتصادی آمریکا و به مثابه نوعی انقلاب است که مورد بحث ما در این مقال نیست.
در گسترهٔ جهانی بکار بستن سیاست ترامپ پشت کردن به توافق های بین المللی و رویگرداندن از پیمان های جند جانبه به ویژه در قلمرو اقتصاد و بازرگانی است. متوقف کردن روند جهانی شدن و فراتر از این برگرداندن اش به عقب به معنائی که ترامپ در جشن آغاز زمامداری اش مطرح کرد یعنی برخورد با کشور هائی که « بنگاه های صنعتی ما را دزدیده اند و فرصت های شغلی ما را نابود کرده اند»، بوی مسالمت و رواداری نمی دهد. بر گردان این سخن در حیطه عمل چیزی جز آماده گی برای کاربرد قهر سخت افزاری و تهدید به آن نیست. سخن ترامپ در جشن آغازین اش دایر بر اینکه «ما به ارتش دیگر کشور ها یارانه پرداخته ایم در حالی که ارتش خود را به طرز غم انگیزی تهی کرده ایم» دلالت بر این دارد که دولت ترامپ با افزایش بودجه ارتش که اکنون هم سرسام آور است، ابزار این اعمال قدرت نظامی را بیش از پیش فراهم خواهد کرد.
آنچه را هم که از رفتار نخستین روز های زمامداری ترامپ می توان استنباط کرد، پیامی غیر از این را دربرنمی گیرد: رویگردانی از پیمان های چند جانبه ای که می توانستند متضمن برد-برد برای همهٔ همپیمانان باشند و تاکید بر مذاکرهٔ مجدد و مجزا با تک تک آنان. هدف این اقدام، به گمان من، منفرد کردن آنان و در نتیجه فراهم آوردن شرایط اعمال زور برهنه بر کشور های طرف مذاکره برای تحمیل خواسته های ترامپ است. ترک دیپلماسی و بکار بردن زبان زور و تهدید در برابر کشور های دیگر مانند طرح باورنکردنی ساختن دیواری در مرز ایالات متحده اما به هزینه مکزیک این گمان را به واقعیت نزدیکتر می کند . به نظر می آید که او قصد دارد از همهٔ امکانات کشور به ویژه فرادستی نظامی آمریکا برای پیشبرد اهداف سیاسی و اقتصادی اش بهره گیرد.
بخش دوم: بازتاب پیروزی ترامپ در سیاست آمریکا نسبت به جمهوری اسلامی
ترامپ و ایران
از هنگامی که حاکمیت جمهوری اسلامی سر ناسازگاری و ستیز با ایالات متحده و متحدین اش به ویژه اسرائیل آغاز کرده است دولت های آمریکا در پی تغییر رژیم و پس ازفاجعه آمیز شدن پروژه تغییر رژیم در عراق، مترصد تغییر رفتار نظام ایران در ارتباط با آمریکا و اسرائیل و منطقه خاورمیانه بوده اند. در این چارچوب می توان هدف مناقشهٔ هسته ای را در کوتاه مدت جلوگیری از نظامی شدن برنامهٔ هسته ای ایران و در دراز مدت تغییر رفتار جمهوری اسلامی پنداشت. دولت اویاما متاثر از آشوبی که در آغاز خود نیز بدان دامن زده بود، با فراهم کردن شرایط توافق جامع هسته ای موسوم به برجام می خواست آنرا به عنوان ابزاری نرم برای گشایش ایران به سوی جهان و در پی آن تغییر رفتار جمهوری اسلامی بکار گیرد.
می دانیم که جریانات قدری در حزب جمهوریخواه آمریکا و متحدین موثری چون دولت نتانیاهو در اسرائیل و کشور های استبدادی حاشیهٔ خلیج فارس به ویژه عربستان سعودی به این توافق روی خوشی نشان نمی دادند و تا لحظهٔ آخر بر ممانعت از آن همت گماشته اما موفق نشده بودند.
حائز اهمیت است که سیاست دولت ترامپ در خاور میانه به نیاز های شهروندان این کشورها در جهت دموکراتیزه کردن جوامع شان یا احترام به حقوق انسانی شان وقعی نخواهد گذاشت. ایشان در سخنرانی جشن آغاز زمامداریش حتی یکبار واژهٔ دمکراسی و حقوق بشر را بزبان نراند. بر عکس، واژگانش سرشار از فرهنگ واژگانی راست افراطی ناسیونالیست بود. از این روی در همکاری با سیاه ترین رژیم های منطقه مانند عربستان سعودی و شیخ نشینان حاشیه خلیج فارس و دیگر دیکتاتور های منطقه بدون هیچ احساس شرم و حیائی کوشا خواهد بود به شرطی که منافع آمریکا را آن چنان که ترامپ باور دارد تامین کنند.
اکنون که ورق برگشته و دولتی زمام امور را در دست گرفته است که با رهیافتی ناسیونالیستی و فارغ از ملاحظات دمکراتیک و حقوق بشری به دنبال منافع عریانی است که برای آمریکا انگاشته است، می توان انتظار داشت که به پیروی از متحدان خود در منطقه شدت و حدت فشار به جمهوری اسلامی را افزایش دهد.
فشار به ایران به دو جهت برای ترامپ اهمیت دارد:
نخست، همان گونه که در روزهای اخیر شاهد بوده ایم دولت ترامپ با سرعتی گیج کننده به مجموعه ای از اقدامات، هرچند صوری اما جنجال برانگیز، در جهت برآورده کردن وعده های خود، در چارچوب احکام اجرائی دست یازیده است. از جمله حکم ساختن دیوار مرزی با مکزیک یا ممنوعیت ورود اتباع ۷ کشور که سهمی بسیار ناچیز در تروریزم اسلامگرایان در آمریکا داشته اند را می توان در زمره گام های عوامفریبانه ای دانست که در کوتاه مدت در میان طرفدارنش مشروعیت زا باشند. در همین بستر، از آنجا که وعدهٔ ترامپ برای پاره کردن برجام به ساده گی شدنی نیست، اکنون با ایجاد جنجال در بارهٔ آزمایش موشک بالیستیک ایران و دادن اخطار معطوف به آن می خواهد این پیام را به طرفدارانش برساند که در مبارزه با «بزرگترین کشور حامی تروریزم» جدی است.
دوم، منافع دراز مدت ژئوپلیتیک آمریکا، مستقل از این که چه دولتی زمامدارش است، ایجاب می کند که کشوری بزرگ و پر اهمیت چون ایران در ستیز با آن نباشد. اکنون با زمامداری ترامپ منافع عریان اقتصادی آمریکا و متحدان اش نیز مزید بر علت شده اند. این گفتهٔ ترامپ را خاطر نشان می کنم که پرسیده است: چرا آمریکا پس از اشغال عراق منابع نفتی این کشور را در اختیار خود نگرفته است. گویاتر از این نمی توان نگرش و تعهد ایشان را به حقوق و هنجار های بین المللی به نمایش گذاشت. ایشان ظاهرا چه در عرصهٔ ملی آمریکا و چه جهانی پایبندِ به واقعیت، اخلاق، حقوق، قواعد و تعهدات موجود نیست. اکنون عناصری در دولت ترامپ کنشگرند مانند ژنرال فلین که یا تغییر رفتار هر چه سریعتر جمهوری اسلامی را می طلبند یا تغییر رژیم را. شخصی دیگر مانند ژنرال ماتس وزیر دفاع شده است که ایران را آمر بمب گذاری مرگبار در پایگاه سربازان آمریکایی در لبنان می داند و روایت است که هنگام ماموریت در عراق در سال های ۲۰۱۰ و ۲۰۱۱ قصد حملهٔ تلافی جویانه به ایران را داشته است اما دولت اوباما او را بازداشته و نهایتا برکنار کرده است. تحت چنین شرایطی و با چنین شخصیت هایی خطر تحریم های شدید، ایجاد بی نظمی و آشوب در مرز های کشور تا سرحد حملات نظامی موضعی به مراکز استراتژیک کشور را باید به عنوان تهدیدی جدی ملحوظ داشت.
همکاری احتمالی ترامپ با پوتین، مبارزه با داعش و نقش ایران
ترامپ در دوران کارزار انتخاباتی اش همچون برای مبارزه و نابودی داعش برتری قائل شده و پای فشرده است. در این راستا همکاری با روسیهٔ پوتین و عدم تمرکز و تاکیدش بر ساقط کردن بشار اسد نقش ویژه ای داشته است. اما چنانچه ترامپ در ارتباط با داعش راسخ و صادق باشد در این صورت مشکل خواهد بود که نقش ایران در عراق و مبارزه اش با داعش را نادیده بگیرد- و این تناقضی است که می تواند گریبانگیر سیاست ترامپ شود.
چنانچه همکاری میان پوتین و ترامپ در پیکار با داعش پا بگیرد روی دیگرش آن خواهد بود که رژیم اسد تا یافتن یک راه حل سیاسی مرضی الطرفین تحکیم شود. ایران نیز طبیعتاً سهمی، هر چند کاهنده، در این ماجرا خواهد داشت و می تواند آن را به مثابه یک پیروزی نسبی برای رژیم تلقی کند.
شاید در پرتو چنین تکاملی بتوان تحرکات شدید سعودی ها را در روز های اخیر توضیح داد. در تاریخ سوم فوریه ۲۰۱۷ تلویزیون بی بی سی مصاحبه ای را با یک مشاور نظامی ارشد سعودی منتشر کرد که در آن این تیمسار، ظاهرا سرمست از پیروزی ترامپ، از همکاری استراتژیک آمریکا و سعودی ها در منطقه، به ویژه معطوف به ایران سخن می گوید و اظهار امیدواری می کند که به کمک آمریکایِ ترامپ، ایران را به درون مرز های خود پس برانند. می توان تصور کرد که سعودی ها با علم به اینکه در صورت توافق ترامپ و پوتین به شرحی که در بالا رفت بازنده کل مناقشه سوریه خواهند بود، کوشش کنند برای جبران این ناکامی اجتناب ناپذیر، به کمکِ فشار آمریکا، نفوذ جمهوری اسلامی را در عرصه های دیگر منطقه کاهش دهند. این ژنرال ارتش سعودی تلویحاً امکان جنگ را نیز منتفی ندانست.
ترامپ و برنامه جامع اقدام مشترک(برجام)
با همهٔ کم بها دادن ترامپ به قواعد و هنجار ها و با توجه به اینکه برجام توافقی چند جانبه و تایید شده از سوی شورای امنیت سازمان ملل است، بعید به نظر میرسد که مستقیما برجام را نقض کند. استراتژی دولت ترامپ و نتانیاهو و سعودی ها براین استوار خواهد بود که حداکثر سختگیری را در اجرای برجام با منتهای خرده گیری انجام دهند. این به دولت ایران بستگی دارد که تا چه اندازه دقت و احتیاط به خرج دهد که بهانه ای بدست دشمنان خارجی برجام ندهد- در اینجا به نقش دشمنان داخلی برجام نمی پردازم.
اما همانگونه که در روز های اخیر در مورد آزمایش موشک های بالیستیک شاهدش بوده ایم، فشار بر روی ایران برای تغییر رفتار برقرار و افزایش خواهد یافت. به احتمال قریب به یقین این آزمایش ها ناقض قطعنامه ۲۲۳۱ شورای امنیت نیستند اما با شناختی که از دوران به اصطلاح پساواقعی ترامپ داریم دولتش نیازی به واقعیت ها ندارد و به راحتی می تواند بهانه ای برای اقدام سرهم کند. به گمان من گام نهادن در راه مسابقهٔ تسلیحاتی در خاور میانه گامی نیکو نیست بلکه گام نیکو تنش زدائی و تغییر رفتار است. اما گاهی نیز باید خود را در جایگاه طرف مقابل پنداشت تا دریابی که عادلانه نیست از یکسو دشمنان جمهوری اسلامی را تا دندان مسلح کنی و از دیگر سو از جمهوری اسلامی انتظار داشته باشی گامی در جهت دفاع از خود بر ندارد.
قضاوت دقیق در مورد هدف نهائی دولت نتانیاهو در همدستی با دولت ترامپ برای برخورد با ایران مشکل است. آنچه که مسلم است اسرائیل کوچکترین دورنمای اتمی شدن ایران را برنمی تابد: بخشی به مثابه ابزاری برای اعمال فشار بر جمهوری اسلامی برای تغییر در رفتار خصمانه اش و بخش دیگر به خاطر هراس از پیامد هایِ روانشناختیِ نسبی کردن فرادستیِ اتمیِ اسرائیل در منطقه در صورت اتمی شدن ایران- امری که به میانجی برجام منتفی شده است. بدیهی است که این هراس ناشی از رفتار و اقدامات ستیزه جویانه نسبت به اسرائیل است که متعصّبانه بسان کاسه ای داغتر از آش و فزونتر از فلسطینیان از سوی جمهوری اسلامی تبلیغ و تعقیب شده است . اما اکنون پرسش این است که تا چه اندازه این خصومت در اسرائیل ریشه گرفته و زندگی مستقل یافته است که حتی حاضر است با دشمنان تاریخی بالقوهٔ خود یعنی اعراب برای عداوت با ایران همدست شود.
راه گریز از تهدیدها چیست؟
فزون بر تهدیداتی که در بالا بیان شد یک امکان خطرناک تر و نگران کننده تر نیز در دولت هائی چون ترامپ که با سوار شدن بر امواج پوپولیستی به قدرت می رسند، این است که به احتمال زیاد نمی توانند به وعده هائی که به شهروندان برای بهبود وضع زندگی شان داده اند، جامهٔ عمل بپوشانند. در چنین حالتی باید بیم آن داشت که این گونه دولت ها عموما و دولت ترامپ با خود محور بینی بیمارگونه اش خصوصا، برای فرار از پاسخگوئی، به برخورد های مسلحانه با کشور های دیگر دامن زنند. به این امید که افکار عمومی را از خطاها، کمبود ها و بدعهدی هائی که مرتکب شده اند، منحرف سازند. متاسفانه یکی از کاندیدا های محتمل برای اعمال چنین سیاستی می تواند میهن ما ایران باشد.
دوران اوباما فرصتی طلائی برای حاکمیت جمهوری اسلامی بود که با حفظ آبرو، خصومت اش را با ایالات متحده و اسرائیل رفع کند و با تغییر رفتار خود در خاور میانه از یک کشور انقلابی مزاحم تبدیل به کنشگری سازنده در همپوشی با وزن تاریخی و فعلی کشور شود. متاسفانه بسان بسیاری فرصت های تاریخی دیگر رژیم جمهوری اسلامی از این دوران چندان بهره ای نگرفت.
اکنون اندکی دیر شده است اما هنوز خیلی دیر نیست. به جای پاسخ دادن به تهدید ها با تهدید متقابل که چندان ریشه مادی واقعی ندارد و غالبا در قلمرو رجز خوانی است، باید به اعصاب خود مسلط ماند و به محافل جنگ طلبی که به دنبال بهانه هستند دستاویزی اعطا نکرد. مثلا عدم اعطای ویزا به کشتی گیران آمریکائی برای اعتراض به بی اخلاقی کوته نظرانه و نژادپرستانه ترامپ اقدامی شایسته نیست.
می دانیم که تغییر رفتار رژیمی که همهٔ مشروعیت خود را از ستیزه جوئی با اسرائیل و آمریکا می گیرد به سوی رفع دشمنی و تنش زدائی با اینان و دیگر همسایگان کار آسانی نیست، اما آینده کشور و مردم ایران و تا حدود زیادی آینده جمهوری اسلامی و دولتمردان و کنشگرانش ایجاب می کند، که ایرهای تیره ای را که در افق ایران نمایان شده اند به مثابه زنهاری بیانگارند. هزینه های هنگفتی را که رژیم بدنبال برنامهٔ هسته ای به کشور تحمیل کرده است کافی است ، دیگر کیان کشور را به مخاطره نیندازند. هنوز شاید حاکمیت ایران بتواند با تغییر رفتار خود از بوجود آمدن توفان ترامپ جلو گیرد. تنش زدائی و بهبود روابط با غرب، ایالات متحده و اسرائیل و دوستی و همکاری با همهٔ همسایگان و دیگر کشور های جهان بی شبهه همپوش با منافع ملی و مایهٔ خرسندی ایرانیان است.
«درخت دوستی بنشان که کام دل به بار آرد
نهال دشمنی برکن که رنج بیشمار آرد. »
بهروز بیات
۴ فوریه ۲۰۱۷