برنامه غنی‌سازی جمهوری اسلامی و برجام: به کجا چنین شتابان؟

behrouz baiat2 بهروز بیات bayatجمهوری اسلامی ایران از بدو تأسیس خود را به عنوان کشوری هنجارگریز معرفی کرده است که حاضر به پیروی از قواعد بازی بین المللی و شناخت واقعیت های زمینی نیست. رژیم در این میان سرگردان است  که بگزیند آیا جمهوری اسلامی ایران می خواهد یک کشور عادی با مرزهای مشخص باشد یا انقلابی بدون مرز.

پیامد این وضعیت رفتار  خردگریز جمهوری اسلامی است که به ویژه در  دشمنی با آمریکا و اسراییل تجلی مییابد.

این سیاستِ دشمن محور که با انگیزه ایدئولوژیک و مشروعیت‌بخشی آغاز شده بود، دستخوش دگردیسی شده به گونه‌ای که برای جبران مشروعیت کاهنده در درون، به ستون خیمۀ مشروعیت‌ساز جمهوری اسلامی ایران فراروئیده است. سپس سوداگری قدرت-سیاسی و منافع اقتصادی ویژه در هم آمیختند و ساختاری سخت جان را تشکیل دادند.

برای حفظ این وضعیتِ نه صلح و نه جنگ، رژیم به ابزارهای بازدارنده نیاز دارد: گسترش حوزه نفوذ سرزمینی به نام «عمق استراتژیک» که از لبنان تا سوریه، عراق تا یمن امتداد دارد و تلاش کرده است بمب اتم در کشور بسازد.

به عبارت دیگر، مناقشه هسته‌ای در بستر نزاعی بزرگ‌تر با غرب جای دارد که که از ماهیت جمهوری اسلامی نشات میگرد، و در عین حال حادترین بخش آن است.

پیش‌زمینۀ تاریخی

مناقشه بر سر برنامه هسته ای جمهوری اسلامی ایران که از سال 2002 تا 2003 آغاز شد، سرانجام به توافق وین موسوم به «برنامه جامع اقدام مشترک» بین گروه 3+3 (آمریکا، چین، روسیه، بریتانیا، فرانسه و آلمان) و جمهوری اسلامی ایران انجامید. این توافق تضمین می کرد که پوسته ای از برنامه غنی سازی برای جمهوری اسلامی ایران باقی بماند، اما در عین حال همۀ راه ها به سوی جنگ افزار های  هسته ای در شرایط متعارف مسدود شود. فزون بر این، برجام به گونه ای طراحی شده بود که فاصله زمانی بین انباشته شدن اورانیوم با درجه غنای کافی برای تولید بمب اتمی – معروف به “زمان گریز” – باید بیشتر از یک سال باقی بماند.

در مقابل، رژیمِ تحریم‌های آمریکا و اتحادیه اروپا علیه جمهوری اسلامی ایران لغو شود، برجام با قطعنامه شورای امنیت سازمان ملل متحد موکد شود و تمامی تحریم‌های الزام آور بین‌المللی پیشین این نهاد سازمان ملل به حالت تعلیق درآید.

از یک سو، این توافق باعث سرخوشی شده بود: غرب انتظار داشت که علاوه بر جلوگیری از گسترش سلاح های هسته ای، فضای سیاسی را نیز آرام و زمینه را برای گشایش اقتصادی جمهوری اسلامی ایران فراهم کند.

و در طرف ایران، بخش‌هایی از رژیم، مانند دولت حسن روحانی، امیدوار بودند که گشایش اقتصادی، اقتصاد ویران شده ایران را که به شدت تحت فشار تحریم‌ها نیز قرار گرفته بود، به وضعیتی تحمل شدنی بچرخاند.

از سوی دیگر، اینجا و آنجا مقاومتی سرسختانه در برابر برجام وجود داشت: جمهوری خواهان آمریکا به همراه متحدان خود مانند نتانیاهو در اسرائیل و شیوخ عرب در جنوب خلیج فارس می خواستند از توافق با جمهوری اسلامی ایران با تمام توان خود جلوگیری کنند.

و از سوی  جمهوری اسلامی، تندروها، از جمله ولی فقیه علی خامنه ای، رابطه ای تاکتیکی با برجام داشتند. همپوش با سبک رفتاریِ ولی فقیه که تمام قدرت را در دست دارد، اما حاضر نیست مسئولیت عواقب آن را بپذیرد، میخواستند از برداشتن تحریم ها سود ببرند اما آماده گی به پذیرفتن  مسئولیت پیامد تصمیماتش را نداشته باشند. این موضوع به ویژه در مورد برجام مصداق پیدا کرد. اگرچه علی خامنه ای مذاکرات پشت پرده را با آمریکا  در عمان به عنوان پیشنهادۀ برجام – حتی در دوران ریاست جمهوری احمدی نژاد اما بدون دخالت او – آغاز کرده بود، اما بعداً نقش خود را در گشودن راهش انکار و نخواست در مورد آن پاسخگو باشد.

سیاستِ دشمن محور که با انگیزه ایدئولوژیک و مشروعیت‌بخشی آغاز شده بود، دستخوش دگردیسی شده به گونه‌ای که برای جبران مشروعیت کاهنده در درون، به ستون خیمۀ مشروعیت‌ساز جمهوری اسلامی ایران فراروئیده است. سپس سوداگری قدرت-سیاسی و منافع اقتصادی ویژه در هم آمیختند و ساختاری سخت جان را تشکیل دادند.

او براین گمان بود که می‌تواند بدون پذیرش دگرگونی در سیاست‌های منطقه‌ای اش که غرب به آن امیدوار بود، از مزایای اقتصادی توافق بهره‌مند شود.

بدین ترتیب دینامیت با دو فتیلۀ  برای منفجر کردن برجام کارگذاشته شده بود.

پس از انعقاد برجام اوضاع به چه منوال بود؟

پس از توافق، تحریم‌های آمریکا ناشی از دستورات اجرایی رئیس جمهوری تا حدودی کاهش یافتند، تحریم‌های ثانویه که به‌ویژه متحدان امریکا را تحت تأثیر قرار می‌داد به‌طور کامل تعلیق شدند، بدهی‌های قدیمی آمریکا برای خرید تسلیحات تحویل نشدۀ رژیم پیشین بازپرداخت شدند، بیشترینِ شرکت‌های ایرانی تحت پوشش تحریم معاف شدند و غیره.
اختلاف نظر در ایالات متحده، چه در میان دو حزب و چه در درون دموکرات ها، به این معنی بود که تعلیق تحریم ها فقط تا حدودی صورت گرفته بود. یک نمونۀ قابل توجه، تداوم ممنوعیت تجارت مبتنی بر دلار در نظام مالی جهانی برای  جمهوری اسلامی ایران بود.

پیامد یک چنین سیاست این بود که گشایش اقتصادی اولیه، که عمدتاً توسط شرکت‌های اتحادیه اروپا هدایت می‌شد، مانند جرقه‌ای در خرمن کاه خشک شعله زند و خاموش شود.

در طرف ایرانی، رهبری دقیقاً ملزومات متن توافق را مراعات کرده بود. در واقع، او به تمام محدودیت‌های اعمال شده توسط برجام گردن نهاده بود. این ها عبارتند از: اجازۀ انباشت تنها 300 کیلوگرم اورانیوم هگزافلوریدکمی غنی شده (LEU) به مدت 15 سال و 120 تُن آب سنگین، محدودیت درجۀ غنی سازی اورانیوم به 3.67٪، تقریباً 5000 سانتریفیوژ IR1 ، ممنوعیت استفاده از سانتریفیوژهای کارآمدتر برای هشت یا ده سال، عدم غنی سازی در تاسیسات زیرزمینی اتمی فردو، نظارت بر استخراج اورانیوم تا پسمانداری در ایران به مدت 25 سال و آخرین اما نه کم اهمیت ترین، تعهد به پروتکل الحاقی NPT است که به تعهدات جمهوری اسلامی خصلت دائمی می بخشید و غیره.

اما آنچه که جمهوری اسلامی ایران نمی‌خواست بدان تن دهد  این بود که در ورای  برخورداری از مزیت‌های اقتصادی برجام، سیاست منطقه‌ای خود را که در تضاد با منافع غرب است، تعدیل کند و برای نمونه خصومت اش را با امریکا و اسرائیل  پایان یا کاهش دهد. از اینروی  بلافاصله پس از انعقاد برجام، ولی فقیه  ادامۀ مذاکره با آمریکا را ممنوع کرد و همزمان جنگ نیابتی را در کشورهای اطراف گسترده تر کرد.

وضعیت برجام در حال حاضر چگونه است؟

انتخاب دونالد ترامپ به عنوان رئیس جمهور ایالات متحده به این واقعیت کمک کرد که فتیلۀ چاشنی دینامت  ذکر شده در بالا کوتاه تر شود و با انفجار آن بخش هائی از برجام تا اندازۀ در خور  توجهی آسیب ببیندد. پس از  این ترامپ به تدریج دستور تحریم های بسیار شدیدتر و گسترده تری را علیه جمهوری اسلامی ایران صادر کرده است.

آمریکا در دوران ریاست جمهوری دونالد ترامپ به طور یکجانبه از برجام خارج شد، تمام تحریم‌های  نیمه کاره تعلیق شده رسمی را احیا کرد و تحریم‌هائی جدید را به این امید افزایش داد که رهبری جمهوری اسلامی ایران را وادار  به مذاکره مستقیم با او کند. حتی نشان دادن  چنگ و دندان های ارتش امریکا توسط دولت ترامپ با تحریکات و تحرکات سپاه مواجه شدکه چندین بار هر دو کشور را به آستانۀ جنگ رسانده بود، ناموفق ماند.

دونالد ترامپ به دو دلیل با برجام دشمنی میورزید: نخست اینکه دستآورد باراک اوباما، رئیس جمهور پیش از او بود؛ دوم اینکه یک توافق بین المللی چندجانبه بود. او امیدداشت بتواند آن را با یک توافق دوجانبه با تهران جایگزین کند. برای دستیابی به این هدف،  آماده بود تا با تحریم های بی‌رحمانه اقتصاد از پیشاپیش بیمار کشور را بیش از پیش به ویرانی بکشاند تا رهبری جمهوری اسلامی را به تمکین وادارد – او را به پای میز مذاکره مستقیم بکشاند.

جمهوری اسلامی ایران نیز به نوبه خود یک سال “صبر استراتژیک” پیشه کرد  و جز اعتراضات رسمی هیچ واکنش فنی محسوسی از خود نشان نداده است. با این حال، فشار بر تروئیکای اتحادیه اروپا را افزایش داده و خواستار جبران خسارات ناشی از خروج آمریکا از برجام برای ایران از اتحادیه اروپا شده است. از آنجایی که همه طرف‌های باقی‌مانده در برجام بر حفظ این توافق بین‌المللی که با زحمت بسیار حاصل شده بود اصرار داشتند ، اروپایی‌ها کوشش کردند راه‌حل‌هایی مانند نصب ابزار مالی به نام «اینستکس» را ارائه دهند که می بایست مبادلات مالی را برای ایران تسهیل کند. اما فرادستی مطلق ایالات متحده در بخش مالی اجازه توسعه اینستکس را نداد.

تغییر استراتژی در جمهوری اسلامی ایران

آمریکا در دوران ریاست جمهوری دونالد ترامپ به طور یکجانبه از برجام خارج شد، تمام تحریم‌های  نیمه کاره تعلیق شده رسمی را احیا کرد و تحریم‌هائی جدید را به این امید افزایش داد که رهبری جمهوری اسلامی ایران را وادار  به مذاکره مستقیم با او کند. حتی نشان دادن  چنگ و دندان های ارتش امریکا توسط دولت ترامپ با تحریکات و تحرکات سپاه مواجه شدکه چندین بار هر دو کشور را به آستانۀ جنگ رسانده بود، ناموفق ماند.

پس از یک سال تردید – با عنوان صبر راهبردی – از طرف دولت روحانی – احتمالاً به این دلیل که او می خواست برجام را به عنوان بزرگترین دستاورد دوران ریاست جمهوری خود حفظ کند – جمهوری اسلامی ایران شروع به کاهش تدریجی تعهدات ناشی از برجام کرده است.

با مصوبه مجلس تازه منتخب که کاملاً تحت سلطه تندروها ست تحت عنوان «اقدامات راهبردی رفع تحریم ها و صیانت از منافع ملت ایران» در آذرماه ۱۳۹۹، رژیم نه تنها از تمامی تعهدات برجامی خود چشم پوشید بلکه به توسعه سریع غنی سازی اورانیوم دست یازید. تنها کاری که انجام نداد  ، فسخ رسمی قرارداد بود.

پس از آن، دیگر هیچ گونه محدودیتی در برنامه غنی سازی کشور، از جمله پروتکل الحاقی، رعایت نشد. نتیجه این است که جمهوری اسلامی ایران نه تنها مقادیر زیادی LEU انباشته است، بلکه طبق ادعائی که خود منتشر کرده است، در نوامبر 2021 دارای 210 کیلوگرم اورانیوم 20 درصد و 25 کیلوگرم اورانیوم 60 درصد غنی شده و همچنین چندین آبشار از سانتریفیوژهای توسعه یافته تا نسل 6 بوده است. تولید اورانیوم فلزی نیز آغاز شده است – اورانیوم غنی شده به شکل فلزی اش برای ساختن بمب اتمی از ملزومات است.

فزون بر این، جمهوری اسلامی پروتکل الحاقی NPT را به حالت تعلیق درآورده است تا نظارت آژانس به حداقل ممکن کاهش یابد. به عنوان مثال، آژانس بین‌المللی انرژی اتمی در حال حاضر به داده‌هایی که طبق نظارت توافق شده در برجام و پروتکل الحاقی در تأسیسات هسته‌ای ایران جمع‌آوری می‌شود، دسترسی ندارد.

نشانه های بسیاری بر تغییر استراتژی رژیم دلالت دارند. تا زمانی که ایالات متحده از برجام خارج نشده بود، جمهوری اسلامی ایران با دقت و وسواس به متن توافق هسته ای وین پایبند بود. او سعی میکرد این تصور شایع نشود که از برنامه غنی سازی خود به عنوان اهرم فشار یا حتی تهدید استفاده می کند.

اما با مصوبه فوق الذکر مجلس، جمهوری اسلامی ایران رهیافت جدید را رسماً به قانون الزام آور تبدیل کرد، به ویژه در هنگامی که جو بایدن به عنوان رئیس جمهور آمریکا انتخاب شده و قبلاً اعلام کرده بود که می خواهد ایالات متحده را به برجام بازگرداند.

محتوای استراتژی جدید این است که غنی سازی لگام کسیختۀ اورانیوم باید به عنوان ابزاری برای فشار، حتی به عنوان یک تهدید تلویحی، مورد استفاده قرار گیرد. جمهوری اسلامی ایران باید نشان دهد که به طور بالقوه می‌تواند به بمب اتمی نزدیک‌تر شود و در صورت اتخاذ تصمیم سیاسی، می‌تواند آن را بسازد. هسته اصلی پیام این است: “ما می توانیم بمب یسازیم”. این یک تهدید تلویحی برای به دست آوردن موقعیت بهتر در گفتگو با غرب است. مقامات جمهوری اسلامی ایران برای معتبرتر ساختن این تهدید سعی کردند با سخت‌تر کردن بازرسی‌های آژانس، هر چه بیشتر عدم شفافیت ایجاد کنند.

به نظر می رسد با تصمیم مجلس، واقعاً تغییر استراتژی جمهوری اسلامی ایران تکمیل شده است.

مشکل کار کجاست؟

پس از یک سال تردید – با عنوان صبر راهبردی – از طرف دولت روحانی – احتمالاً به این دلیل که او می خواست برجام را به عنوان بزرگترین دستاورد دوران ریاست جمهوری خود حفظ کند – جمهوری اسلامی ایران شروع به کاهش تدریجی تعهدات ناشی از برجام کرده است.
با مصوبه مجلس تازه منتخب که کاملاً تحت سلطه تندروها ست تحت عنوان «اقدامات راهبردی رفع تحریم ها و صیانت از منافع ملت ایران» در آذرماه ۱۳۹۹، رژیم نه تنها از تمامی تعهدات برجامی خود چشم پوشید بلکه به توسعه سریع غنی سازی اورانیوم دست یازید. تنها کاری که انجام نداد  ، فسخ رسمی قرارداد بود.

دولت بایدن اعلام کرده است که تصمیم دونالد ترامپ برای خروج آمریکا از برجام ویرانگر بوده است؛ او به برجام بازمی‌گردد و تحریم‌های مرتبط با هسته‌ای را لغو می‌کند – یا به عبارت دقیق‌تر، آن‌ها را همانطور که در برجام تصریح شده به حالت تعلیق در می‌آورد – مشروط بر اینکه جمهوری اسلامی ایران به نوبه خود اقداماتی را که منجر به نقض برجام شده اند، وارونه کند. علاوه بر این، بایدن از جمهوری اسلامی ایران میخواست با تمدید محدودیت‌های زمانی – به اصطلاح غروب – که برجام بر برنامه غنی‌سازی جمهوری اسلامی ایران اعمال کرده بود، موافقت کند. جمهوری اسلامی ایران همچنین باید متعهد به مذاکره در مورد سیاست منطقه ای و همچنین برنامه موشکی خود باشد.

جمهوری اسلامی ایران به نوبه خود، خواستار لغو تمامی تحریم‌ها، نه فقط تحریم‌های مرتبط با برنامۀ هسته‌ای، شده است و علاوه بر این، ایالات متحده باید متعهد شود که به طور یکجانبه از برجام خارج نشود.

رابطه اعتماد متقابل میان جمهوری اسلامی ایران و آمریکا به طور کامل از بین رفته است: از طرف آمریکا، از جمله به دلیل عدم پایبندی جمهوری اسلامی ایران به روح برجام، و از طرف ایران، از جمله به دلیل ترامپ و خروج نامتعارف دولت اش از توافق، که  توهین به هر گونه رویه دیپلماتیک چندجانبه نگر است.

آمریکا و غرب مصمم هستند که در صورت امکان بدون جنگ، از دستیابی رژیم جمهوری اسلامی ایران به تسلیحات هسته ای به هر طریقی جلوگیری کنند. آنها برجام را در نسخه نخستین خود  همراه با تغییراتی برای این منظور مناسب می دانند. علاوه بر این، غرب امیدوار است که جمهوری اسلامی ایران با گفتگو های دیپلماتیکی که به سیاست منطقه‌ای در خاورمیانه و تسلیحات موشکی اش  ‌بپردازد، موافقت کند.
شاید در این جا لازم به ذکر باشد که مستقل از موافقت و مخالفت با سیاست تسلیحات موشکی جمهوری اسلامی ( که من شخصأ آن را مفید و مطلوب برای کشور نمیدانم)؛ رویه غرب کاربرد سیاست یک بام و دوهواست: از یکسو دشمنان جمهوری اسلام را تا دندان مسلح کرده اند و از دیگر سو از این رژیم میخواهند که از این وسیله جنگافزاری صرفنظر کند. البته گاهی جسته و گریخته از سوی غربی ها اشاراتی به ایجاد پیمان های امنیتی مشترک در منطقه میرود اما در حاشیه و به ندرت. حال آن که اگر غربی ها  موضوع امنیت مشترک را روی میز گفتگوها مینهادند و نظر متحدان را برای پیوستن به آن جلب میکردند، جمهوری اسلامی را شاید میتوانستند بدین مسیر سوق دهند. شوربختانه به نظر می اید که برای غربی ها دادوستد پرسود جنگ‌افزارها در منطقه بیش از تنش زدائی، تعادل و آرامش اهمیت دارد.

طرف ایرانی اصرار دارد که آمریکا مقصر  است و با خروج از برجام این وضعیت را به وجود آورده است. بنابراین، دولت بایدن باید برای جبران اش تمام تحریم‌ها علیه جمهوری اسلامی ایران را بدون استثنا حذف کند تا پس از راستی آزمائی این گام ها، جمهوری اسلامی دوباره به تعهدات برجام بازگردد.

امتناع خامنه‌ای از پذیرش آثار مترتب بر برجام  و بعداً ضربه مرگبار ترامپ به براین توافق و در پی آن سلب اعتماد نسبت به  سیاست ایالات متحدۀ آمریکا، وضعیت را به شدت پیچیده کرده است.

اما از طرف ایران، به نظر می‌رسد که در راستای تغییر استراتژی، رژیم از وضعیت تعلیق برجام برای تسریع گسترده برنامه غنی‌سازی با کمک سانتریفیوژهای مدرن‌تر استفاده کرده است. جمهوری اسلامی ایران با فراتر رفتن از خطوط قرمز ترسیم شده توسط برجام، درجه غنی سازی را در جهت توانمندی ساختن بمب اتمی  به پیش رانده است.

غرب خواستار آن است که نسل‌های جدید سانتریفیوژها باید حذف شوند تا برخی از الزامات اولیه برای انعقاد برجام در سال 2015 برآورده شوند.

غرب همچنین نگران آنست که کارشناسان ایرانی دانش و تجربیات تکنولوژیکی ناواگشتنی به دست آورده اند و از اینروی رسیدن به شرایط اولیه برجام  دشوار است.

از سوی دیگر، برای جمهوری اسلامی ایران، حذف این سانتریفیوژهای مدرن دو گونه مشکل ایجاد می کند: از دست حیثیت در مقابل حامیان خود و کنار گذاشتن سنگ بنای استراتژی جدید بر پایۀ بهره گرفتن از برنامۀ غنی سازی با هدف تشدید فشار و/یا ابزار تهدید اتمی.

در مجموع، وضعیت بغرنجی به وجود آمده است که توافق را حتی اگر دو طرف حسن نیت و عزم توافق میداشتند، پیچیده می کند.

هدف جمهوری اسلامی ایران چیست؟

استراتژی پیشبرد غنی سازی لگام گسیختۀ اورانیوم می تواند دو هدف را دنبال کند:

  • به غرب نشان دهد که «اگر بخواهیم می‌توانیم بمب بسازیم» و گام های عملی در این سوی برداشته اند به این امید که جمهوری اسلامی حداکثر امتیاز ممکن را بگیرد.
    عقل سلیم حکم می‌کند که رژیم باید تمایل داشته باشد که تحریم‌های اقتصادی فلج کننده در سریع‌ترین زمان ممکن لغو شوند. اما ظاهرآ اولویت‌های رهبران جمهوری اسلامی دیگرگونه اند، به این معنا که تحکیم سیادت و حاکمیت روحانیت (ولایت فقیه) و یاران آنها از “اوجب واجبات” است. و در اینجا است که سیاست منطقه ای رژیم اسلامی  به مثابه تنها رکن مشروعیت‌بخش بجامانده برای  این حاکمیت نقشی اساسی ایفا می کند.

جمهوری اسلامی ایران سخت کارانه و پیگیرانه در 42 سال گذشته موفق به راه اندازی و /یا حمایت از نیروهای مسلح در لبنان، سوریه، عراق – در این واپسین، به لطف بوشِ پسر رئیس جمهور آمریکا – و بعداً در یَمَن شده است که سپس “عمق استراتژیک” جمهوری اسلامی نام گرفته است.

علاوه بر مشروعیت بخشی، این جنگ های نیابتی با منافع اقتصادی گروه های ویژۀ وابسته به هسته سخت حاکمیت که پیرامون  این سیاست گرد آمده اند در هم آمیخته اند. بنابراین برای جمهوری اسلامی ایران بسیار دشوار است که این سیاست را کنار بگذارد.

محتوای استراتژی جدید این است که غنی سازی لگام کسیختۀ اورانیوم باید به عنوان ابزاری برای فشار، حتی به عنوان یک تهدید تلویحی، مورد استفاده قرار گیرد. جمهوری اسلامی ایران باید نشان دهد که به طور بالقوه می‌تواند به بمب اتمی نزدیک‌تر شود و در صورت اتخاذ تصمیم سیاسی، می‌تواند آن را بسازد. هسته اصلی پیام این است: “ما می توانیم بمب یسازیم”. این یک تهدید تلویحی برای به دست آوردن موقعیت بهتر در گفتگو با غرب است. مقامات جمهوری اسلامی ایران برای معتبرتر ساختن این تهدید سعی کردند با سخت‌تر کردن بازرسی‌های آژانس، هر چه بیشتر عدم شفافیت ایجاد کنند.

فزون براین، جمهوری اسلامی ایران از جو بایدن امتیازهایی می طلبد که با توجه به شکاف ژرف میان دو حزب اصلی در سپهر سیاسی امریکا ، او حتی اگر بخواهد نمیتواند اجابت کند. این خواسته‌ها شامل لغو تحریم‌های مصوب قانون‌گذاران امریکا در رابطه با حمایت از تروریسم و ​​نقض حقوق بشر و غیره هستند. ایالات متحده تقریباً تمام شخصیت‌های درجۀ اول رژیم را به دخالت مستقیم یا غیرمستقیم در چنین فعالیت‌هایی متهم ‌کرده و در معرض تحریم قرار داده است – به شمول ابراهیم رئیسی رئیس جمهور فعلی ، که متهم است نقش مهمی در اعدام خودسرانه هزاران زندانی سیاسی داشته است. جمهوری اسلامی ایران خواستار لغو تمامی تحریم‌های غیرهسته‌ای است.

هدف دیگر رژیم می‌تواند بهره‌برداری از برزخ  موجود و عدم شفافیت کافی در اثر محدودیت نظارت آژانس بین‌المللی انرژی اتمی بر تاسیسات غنی سازی برای رسیدن به آستانۀ قابلیت ساختن بمب اتمی، یا با احتمالی کمتر، ساختن خود بمب باشد.

گسترش ظرفیت غنی سازی از طریق کاربردِ سانتریفیوژهای کارآمدتر در سایه تعلیق پروتکل الحاقی به معاهدۀ منع گسترش جنگافزار های هسته ای NPT  ممکن است رژیم را وسوسه کرده باشد که  مخالفین را در برابر عمل انجام شده قرار دهد. با این حال، این تنها در صورتی امکان‌پذیر می‌شود که جمهوری اسلامی ایران تجربه کافی برای ساخت بمب از اورانیوم 90% غنی شده را داشته باشد – که بر اساس وضعیت فعلی اطلاعات بسیار بعید است. علاوه بر این، جمهوری اسلامی ایران باید NPT را ترک کند – گامی که میتواند منجر به اقداماتی غیر قابل  پیش بینی شود که خطر  یک جنگ را در خود نهفته دارد. ارزیابی اینکه آیا بخش‌هائی تعیین کننده از رژیم با علم به این که چنین  جنگی هوایی خواهد بود که علیرغم  ویران کردن زیرساخت‌های کشور، سیادت و  حاکمیت آن‌ها را به خطر نمی اندازد، بار دیگر جنگ را «هدیه‌ای اللهی» میدانند، دشوار است.

واقعیتی که می تواند رژیم را به چنین وسوسه ای تشجیع  کند، این است که ابرقدرت ایالات متحده آمریکا به دلیل مقاومت پیگیر طالبان در افغانستان به شدت شکست خورد و مفتضحانه از این کشور گریخت. این می تواند به اسلام گرایان گوناگون، مانند حاکمان جمهوری اسلامی ایران، این انگیزه را بدهد که پندارند با مقاومت مداوم به اهداف خود برسند – به هر حال مقاومت کلیدواژۀ مورد علاقه آقای خامنه ای است.

غرب بر سر دوراهی

  • از سوی دیگر، غرب و آمریکا بر سر یک دوراهی قرار دارند: آنها می خواهند به هر طریقی از موفقیت جمهوری اسلامی ایران در دسترسی به تسلیحات هسته ای جلوگیری کنند. در عین حال، نمی خواهند در موقعیتی قرار بگیرند که جنگ را ناگریز کند.

رژیم جمهوری اسلامی ایران از این دوگانگی آگاه است و سعی می کند با موفقیتی نسبی در نگاه خود، از آن بهره برداری کند. و این مهم را از بستر پیشبرد غنی‌سازی اورانیوم دستیافتنی بیانگارد.

جمهوری اسلامی  مدعی است که در 2-3 ماه اخیر  25 کیلوگرم اورانیوم 60% غنی شده و بیش از 200 کیلوگرم اورانیوم 20% تولید کرده است (اما به روایت آژانش به ترتیب 17.7 و بیش از 100کیلوگرم  تولید شده است). این واقعیت باعث می شود که زمان گریز هسته ای  به اندک ماه ها کاهش یابد.
کار جداسازی SWU برای تولید 1 کیلوگرم اورانیوم 60 درصد تقریباً 150 SWU و برای اورانیوم 90 درصد تقریباً 227 SWU است. بنابراین می توان تقریباً محاسبه کرد که حدوداً 25 تا 30 کیلوگرم اورانیوم 90 درصد غنی شده مورد نیاز برای یک بمب با چه سرعتی می تواند تولید شود. با نرخ فعلی غنی سازی، انجام این کار توسط جمهوری اسلامی ایران در اندک شماری از  ماه ها یا چندین هفته میسر است.

رابطه اعتماد متقابل میان جمهوری اسلامی ایران و آمریکا به طور کامل از بین رفته است: از طرف آمریکا، از جمله به دلیل عدم پایبندی جمهوری اسلامی ایران به روح برجام، و از طرف ایران، از جمله به دلیل ترامپ و خروج نامتعارف دولت اش از توافق، که  توهین به هر گونه رویه دیپلماتیک چندجانبه نگر است.

در خور توجه  و موید برداشت من در مورد تغییر استراتژی  است که سخنگوی سازمان انرژی اتمی جمهوری اسلامی اعلام میکند که ایران به سان کشور های دارنده جنگافزار هسته ای دارای این اندازه اورانیوم 60% غنی شده است – اشاره ای آشکار به “ما میتوانیم”. فزون بر این فریدون عباسی رئیس پیشین سازمان انرژی اتمی جمهوری اسلامی اعلان میکند که آقای فخرری زاده پیش از به قتل رسیدن اش، علیرغم فتوای ولی فقیه، طرح سیستمی برای ساختن بمب  اتمی را ریخته بوده است. فرستادن این دو پیام از سوی دو مقام مسئول جمهوری اسلامی به جهان میتواند جز این استنباط شود که روایت فتوای آقای خامنه ای افسانه ای بیش نیست؟

  • صرف نظر از هر هدفی که جمهوری اسلامی ایران با تشدید غنی سازی تعقیب می کند، می خواهد از تاکتیک های تاخیری برای خرید زمان استفاده کند. ایجاد آگاهانه عدم شفافیت نیز در اینجا نقش عمده ای ایفا می کند. بازرسی فراگیر آژانس اساساً به حالت تعلیق درآمده است و تنها به طور بالقوه در جریان اند : دستگاه های نظارتی با چند استثنا به کار خود ادامه می‌دهند – دستگاه‌های نظارتی در کارخانه تولید قطعات سانتریفیوژ در کرج اما خاموش شده‌اند. اینکه آیا آژانس بین‌المللی انرژی اتمی داده‌ها را دریافت ‌کند و نظارت بالقوه به بالفعل تبدیل شود به نتیجه مذاکرات از سرگرفتۀ وین بستگی دارد که در 29 نوامبر 2021 دوباره آغاز شده اند.

نتیجه

راهبرد جدید جمهوری اسلامی ایران که از غنی‌سازی اورانیوم به‌عنوان ابزاری برای فشار و تهدید استفاده ‌کند، با توجه به اولویت‌های غرب با موفقیت نسبی از دید اسلامگرایان حاکم  روبرو شده است. بیانات اخیر وزیر امور خارجه بلینکن و مشاور امنیتی سالیوان مبنی بر اینکه آنها در مذاکرات وین در درجه اول بر برنامه هسته ای جمهوری اسلامی ایران تمرکز خواهند کرد، نشانه این موضوع است. آنها به نظر میاید آماده باشند که پرداختن به مسائلی مانند سیاست منطقه ای و تسلیحات موشکی جمهوری اسلامی را عجالتأ به آینده موکول کنند.

در سوی مقابل، تیم مذاکره کننده کنونی جمهوری اسلامی ایران به ریاست باقری کنی دچار دو مشکل است: نخست این که از کسانی تشکیل شده است که سرسختانه با برجام مخالفت کرده اند و اکنون باید برای بازگشت به همین توافق مذاکره کنند. و دوم این که با خواسته های بخشأ نامربوط و بخشأ نشدنی  از تهران بازگشته اند. به نظر میاید که هنوز برنامۀ روشنی برای سمت و سوی مذاکرات ندارند. از درون صحنه گفتگوها اخبار متناقضی به بیرون درز میکنند که گاه نشان از انعطاف جمهوری اسلامی دارد و گاه از سوی مذاکره کننده‌گان تکذیب میشود. برای نمونه، در این مورد که آیا نتیجه 6 دور گفتگوها ی دولت روحانی ملحوظ شوند یا نه اختلاف نظر وجود دارد. آقای کنی در این مورد دوپهلو صحبت میکند که بیشتر نشان از عدم پذیرش آن ها دارد.

به نظر میاید متحدان جمهوری اسلامی مانند چین و روسیه نیز از این تعلل حکومت اسلامی نگران باشند و پاره ای از خبرها نشان از آن دارند که فشارشان را به جمهوری اسلامی برای رسیدن به یک توافق افزایش داده اند. آنچه که مسلم است این است که این دو کشور به هیچوجه با یک جمهوری اسلامی هسته ای سرسازگاری نخواهند داشت.

هنوز مشکل است خروجی این گفتگوها را با دقت سنجید. اگر عقل سلیم کارساز باشد، می توان انتظار داشت که رهبری جمهوری اسلامی ایران برای برداشتن این بار اقتصادی اضافی بر دوش شهروندان ایران، با آمریکا کنار بیاید اما افقی روشن برای این امر در دورنما نیست. شاید در نگاهی خوشبینانه راه حلی موقت برای کاهش تنش و توقف پیشرفت برنامه غنی سازی رژیم اسلامی در ازاء رفع پاره ای از محدودیت های تحریمی محتمل ترین راه باشد – به مصداق “از این ستون تا آن ستون فرج است”.

شکست کامل مذاکرات میتواند در تحلیل نهائی دو طرف را به سوی جنگی ویرانگر سوق دهد. حل موقت بحران هسته ای راه گشا و پاینده نیست، بلکه تغییر همه جانبه سیاست جمهوری اسلامی در گشایش به سوی جهان و رفع دشمنی با غرب است که میتواند متضمن راه حلی آینده دار و پابرجا باشد.
در لحظۀ کنونی،خواسته یا ناخواسته، در خواست های غرب از رژیم ایران با منافع ملی ایرانیان، سازگاری دارند.

بار دیگر خاطرنشان میکنم که مناقشه و بحران هسته ای تنها زیر مجموعه ای حاد از مشکلی بزرگتر است که رژیم اسلامگرای نامتعارف  با شهروندان خود و با جهان ایجاد کرده است. نه تنها شهروندان ایران بلکه آینده ایران به گروگان این لجاجت مذبوحانه در آمده است.

آیا جمهوری اسلامی تمایل و توانائی چنین دگرشدن ای را دارد؟  تردید رواست!