چپ رفرمیستی و رویکرد سازنده اپوزیسیونی

6df5g4df4g4f

اپوزیسیون سیاسی ایران، بویژه در طیف چپ، طی چند دهه اخیر تحولات چشمگیری را از سرگذرانده است. در حالی که تا مقطع انقلاب 57 و حتی دهه نخست پس از آن، برهم زدن نظم موجود، راهکار هرگونه تحول سازنده دانسته می‌شد، به تدریج گروه‌های بزرگی از انقلابیون با پی بردن به ناسازگاری رویکرد حذفی با روند مردم سالاری، با گفتمان انقلابی وداع کردند و به رفرمیسم روی آوردند. این تحول باوجود اهمیت زیادی که در پیشرفت سیاسی و جایگزینی مدنیت و تعامل به جای خشونت و تخریب داشته و میزان تنش را در فضای سیاسی ایران به شدت کاهش داده اما به طور کامل دنبال نشده و چپ ایران در نوع نگاه خود به سیاست هم چنان جنبه‌های مهمی از میراث انقلابی را حفظ کرده است. ترس از نوآوری در عمل و در روابط سیاسی، به خصوص آن جا که پای ارتباط با بازیگران مسلط در عرصه قدرت به میان می‌آید و یا به جنبه‌های عملی سیاست گذاری مربوط می‌شود، کاملا مشهود است.

بخش بزرگی از چپ رفرمیست شده ایرانی در بزنگاه های مختلف، آن جا که پای انتخاب‌های عملی به میان می آید مانند حمایت از جنبش اصلاحات و یا اعتدال‌گرا در ایران، دچار تنره‌طلبی و احتیاط مفرط می‌شود و در لاک سنتی اپوزیسیونی فرو می‌رود و بر جنبه موجودیت خود به عنوان آلترناتیو حکومت تکیه می‌کند. این وضعیت موجب شده است تا چپ رفرمیست ایران به عنوان نهاد سیاسی سیاست گذار در عرصه سیاسی مطرح نباشد و همچنان به جایگاه اپوزیسیونی خود بنازد و به موقعیت آلترناتیوی خود در برابر نهادهای قدرت تاکید کند. تداوم این رویکرد و این نوع نگاه به سیاست باعث شده است که چپ رفرمیست از وظیفه خود به عنوان جریان مسئول اجتماعی که با وارد شدن در روند سیاستگذاری گفتمان سازنده سیاسی را اعتلا بخشد و رفتار سیاسی را در جهت روند دموکراتیزه شدن جامعه هدایت کند، غفلت کند. با این رویکرد بخش بزرگ از چپ سنتی، باوجود ادعای رفرمیست بودن (شدن) عملا نقشی در روند تدریجی اصلاحات و دموکرانیزه شدن جامعه ایفا نمی کند و هم چنان اعتبار خود را در هویتی رادیکال جستجو می کند. این در حالی است که نیروهای جدید اجتماعی و سیاسی که از نسل جوان برخاسته اند جذابیتی در رادیکالیسم سنتی نمی‌یابند و چنانچه در بزنگاه های مختلف نشان داده‌اند نسبت به روند تحولات رویکردی عملگرایانه و واقعی داشته‌اند.

در این نوشته، استدلال می شود که چپ رفرمیست ایران برای پویایی و پیشرفت خود و روند سیاسی در ایران چاره‌ای جز وداع همه جانبه با الگوهای فکری و رفتاری که در دوره انقلابی فرهنگ مسلط آن بود را ندارد. اما منظور از این تحول چیست و الگوی اصلاح‌طلبانه عمل سیاسی به طور مشخص و ملموس چگونه است؟

اپوزیسیون جمهوری اسلامی سال‌هاست که کار اپوزیسیونی را به نقد و ارزیابی روابط جناح‌ها و نهادهای حکومت تقلیل داده است. این رویه و شیوه کار چنان فراگیر است که در فرهنگ سیاسی ایران انگار عملکرد و رفتار اپوزیسیونی صرفا جنبه‌های سلبی را در بر می گیرد و جنبه‌های ایجابی جایی در آن ندارد. کمتر گروه اپوزیسیونی است که در روندی مستمر، برنامه‌ها و عملکرد دولت‌ها را در عرصه‌های مختلف سیاست گزاری به چالش سازنده بکشد و در برابرآن ها، سیاست‌های آلترناتیو ارائه کند. استدلال رایج این بوده است که تا استقرار دموکراسی، وظیفه اصلی اپوزیسیون نقد قدرت و مبارزه برای تغییر آن است و چون نظام حکومتی فاقد مشروعیت دانسته می‌شود، ورود در عرصه نقد سیاست‌های جاری، مشروعیت بخشیدن به ساختار قدرت خواهد بود که این با هدف انحلال آن منافات دارد. این استدلال البته میراث دورانی است که انقلابیون سیاست را در ایران تعریف کرده‌اند و نسل فعال سیاسی، چه در حکومت یا در اپوزیسیون، با چنین درکی از سیاست تربیت شده‌ است. به بیان دیگر، رویکرد براندازانه، که در فرهنگ سیاسی ایران نهادینه است، موجه‌ترین و خلاق‌ترین مدعیان اپوزیسیون را آنانی دانسته که بهترین راهکار را برای سرنگونی حکومت‌ها ارائه ‌کرده‌اند.

البته این روند مدتی است که دستخوش تغییر شده و نسل جدیدی از سیاست مداران و صاحب نظران که به گفتمان اصلاح‌طلبی روی آورده‌اند، از اندیشه و راهکار انقلابی فاصله گرفته و به تحولات تدریجی باور پیدا کرده‌اند. با وجود این تغییر، اصلاح‌طلبان در جایگزینی راهکارهایی که به سیاست مفهومی سازنده بدهد و انجام تحولات تدریجی را در دستور کار قرار دهد، ناموفق بوده‌اند. تحولاتی که از طریق سیاستگذاری فعال در عرصه‌های مختلف اقتصادی و اجتماعی دنبال شوند.

سیاست گذاری فعال در عرصه‌های مختلف با ناظران و تحلیلگرانی که تنها قابلیت نقالی و یا تفسیر درگیری‌های جناحی حکومت گران را دارند امکان پذیر نیست. طی سال‌های اخیر شاهد آن بودیم که چگونه با خروج گسترده فعالین اصلاح‌طلب از کشور، همان محدود اصلاح‌طلبانی که پتانسیل سیاست‌ورزی در عرصه‌های گوناگون راداشتند صرفا به افشاگر نهادهای قدرت و یا در بهترین حالت مفسر عملکرد بازیگران قدرت تبدیل شدند و به حضور رسانه‌ای دل خوش کردند.

تحولات جاری در ایران و روی کار آمدن«دولت اعتدال» این امکان را فراهم ساخته تا تحول‌طلبانی که در پی تاثیرگزاری بنیادی‌تر بر روند توسعه هستند بتوانند از طریق سیاست‌ورزی، یعنی ارائه برنامه‌های مشخص در حوزه‌های مختلف اجتماعی،حضوری سازنده‌تر ایفا نمایند.

برای موفقیت این روند سه پیش شرط اساسی لازم است:

نخست این که، بازیگران سیاسی در اپوزیسیون بپذیرند که مشروعیت در نظام‌هایی که در حال گذار به دموکراسی هستند امری نسبی است. بنابراین، در این نظام‌ها ورود اپوزیسیون به عرصه سیاست‌ورزی منوط به حل موضوع مشروعیت نهادهایی که قدرت سیاسی را در اختیار دارند نمی‌شود. پاسخگو شدن تصمیم‌گیرندگان سیاسی در این جوامع در یک روند حاصل می‌شود و تغییر حکومت، آن چنان که تا کنون در فرهنگ اپوزیسیونی ایران به عنوان معیاری مسلم دانسته شده، شرط ورود به عرصه سیاست‌ورزی نمی‌باشد.

پذیرش این اصل موجب می‌شود که دیگر تغییر بنیادین در ساختار نهادهای قدرت، پیش‌شرط هرگونه تغییر دانسته نشود بلکه تحول و پیشرفت در حوزه‌های واقعی سیاست که به زندگی مردم مربوط می‌شوند برجسته ‌شوند؛ مانند بهبود اوضاع معیشتی، برقراری رفاه، امنیت و ثبات اجتماعی و مطالبات مشخصی از این دست که در افکار عمومی حیاتی دانسته می‌شوند. در این نگاه، این تحولات تدریجی سازنده در این حوزه‌ها هستند که در یک روند طولانی زمینه انجام تحولات کیفی‌تر را در ساختار سیاسی فراهم می‌آورند و فرایند گذار کم‌هزینه را به دموکراسی کامل پارلمانی ممکن می‌سازند.

دوم، بازیگران اپوزیسیونی بپذیرند که تاثیرگذاری بر روندهای واقعی سیاسی، در پایدارترین و موثرترین شکل آن، حاصل تلاش‌هایی هستند که از پایین و با مشارکت خود گروه‌های اجتماعی صورت می‌پذیرد. برای ایجاد زمینه مناسب برای مداخله شهروندان، تمرکز بر توسعه حقوق شهروندی، موثرترین راهکار خواهد بود. ضمن اینکه حقوق شهروندی تنها به حقوق مدنی و یا سیاسی محدود نمی‌شود بلکه حقوق اجتماعی که دامنه وسیعی دارد و سیستم رفاهی برپایه آن شکل می‌گیرد را هم در برمی‌گیرد.گسترش اشتغال از طریق از میان برداشتن موانع برای کسب و کار و سرمایه گذاری و توسعه رفاه عمومی از طریق گسترش بیمه‌های اجتماعی دو حوزه کلیدی در تامین حقوق اجتماعی هستند که امکان تاثیرگذاری شهروندان را بر سرنوشت خود فراهم می‌آورند.

پذیرش این اصل موجب می شود به جای آنکه تغییر در نوک هرم قدرت هدف قرار گیرد، آن چه مدعیان انقلاب باب کرده‌اند؛ پیشرفت نهادهای مدنی که در پیوند ارگانیک با زندگی روزمره مردم هستند،در دستور کار قرار گیرد. در این نگرش، تحول‌طلبان به جای اصرار بر تداوم تلاش‌های نافرجام برای انجام تغییرات از بالا، در جهت توانمندسازی شهروندان گام برمی دارند. این امر از طریق فعال کردن آن ها در نهادهایی که زندگی در آن ها جریان دارد، مثلا در محلات، محیط‌های آموزشی، محل کار و دیگر حوزه‌های عمومی، تحقق می‌‌یابد. در کنار نهادهای مدرنی چون سندیکاها، احزاب و دیگر سازمان‌های غیردولتی، به روز کردن مناسبات جاری در نهادهای سنتی پرنفوذ نظیر خانواده، مدرسه، هیئت‌های مذهبی و بازار، نقش موثری در گسترش مشارکت عمومی در عرصه سیاست ایفا می‌کنند.

سوم، سیاست‌ورزی فعال در عرصه‌های گوناگون نیاز به دانش و توانمندی کارشناسانه و تجربه مدیریتی دارد که کنشگران سیاسی، به ویژه در طیف چپ، در هر دوی این زمینه‌ها فاقد تبحر کافی هستند. بخش اعظم اپوزیسیون ایران به محافلی محدود شده‌اند که امکانات لازم را برای تشکیل کارگروه‌های توانمند در جهت شناخت کارشناسانه آسیب‌های اجتماعی و در پی آن سیاست گذاری برای ارائه راه‌حل در جهت توسعه و پیشرفت، ندارند. محدود احزاب و تشکل‌های قانونی هم که از این امکان برخوردار بوده‌اند یا توجه کافی به این رویه کار اپوزیسیونی مبذول نداشته‌اند و یا هم چون برخی نهادهای رادیکال، اصولا به تغییرات تدریجی و کار اپوزیسیونی سازنده باور نداشته‌اند.

مولفه های فرهنگ نوین سیاست ورزی سازنده اصلاح طلبانه

در صورت پذیرش سه پیش‌شرط یاد شده، روند سیاست‌ورزی سازنده برای اپوزیسیون اصلاح‌طلب آغاز می‌شود. نهادهای سیاسی که در چنین بستری وارد می‌شوند ناگزیر هستند که فرهنگ جدیدی را در درون خود و در ارتباط میان خود و جامعه برقرار کنند.

نخست آن که، از گفتمان رقابتی و تبلیغات‌محور که در آن نفی حکومت گران اساس کار را تشکیل می‌دهد فاصله گیرند. سیاست‌ورزی اصلاح‌طلبانه برای تغییر فرهنگ و مناسبات سیاسی ناگزیر است که جنبه‌های سلبی را برای دوره‌ای به حداقل رساند و بجای آن برجنبه‌های ایجابی سیاست‌ورزی تاکید کند. این رویکرد در فرهنگ سیاسی پرتنش ایران، که در آن تاکنون رقابت برپایه نفی رقبا تعریف شده، امری حیاتی است زیرا موجب می‌شود تا حساسیت نهادهای مسلط قدرت نسبت به «اپوزیسیون» کم‌رنگ‌تر شود. در فرهنگ انقلابی نقطه عزیمت اپوزیسیون مورد سئوال قراردادن مشروعیت گروه‌های حاکم، افشاگری در مورد ناتوانی حاکمان در مدیریت جامعه و آلودگی آنها به فساد و سوء‌استفاده از امکانات قدرت بوده است. در سیاست‌ورزی اصلاح‌طلبانه فاصله‌گیری از این رویکرد به دلیل ویژگی تنش‌آفرین آن اجتناب‌ناپذیر است.

دوم آنکه اپوزیسیون اصلاح‌طلب ناگزیر است بخش مهمی از تلاش خود را در جهت واقعی نگاه داشتن توقعات و انتظارات عمومی بکار گیرد و جامعه را متوجه غیرواقعی بودن تحولات فوری و گسترده بنماید. در این راستا، ضمن آنکه بر ارائه اطلاعات واقعی در باره ابعاد بحران، آسیب‌های اجتماعی و نارسایی‌ها و در مقابل طرح مطالبات و حقوق شهروندی تاکید می‌شود، اما از سوی دیگر، تحقق مطالبات و اهداف برنامه‌ای در جدول زمانی معقول و امکان‌پذیر دنبال می‌شود. با این رویکرد فرهنگ شعاری جای خود را به برنامه‌های معتبر سیاسی می‌دهد و زمینه‌ای برای پیدایش بازیگران عوامفریب فراهم نمی‌شود.

سوم آنکه استعدادهای بلااستفاده‌ در عرصه‌های آسیب‌شناسی، پژوهش و یا برنامه‌ریزی،در روند توسعه به کار گرفته می‌شوند. جامعه هشتاد میلیونی ایران با نیروی انسانی تحصیل کرده و توانمندی که در اختیار دارد، پتانسیل بسیار بالایی برای سازندگی دارد که این موفقیت سیاست‌ورزی سازنده را تضمین می کند.

برای اپوزیسیون سنتی راهبرد سیاست‌ورزی سازنده ممکن است امری دور از ذهن و ناممکن بنماید. این نگاه منفی البته دور از انتظار هم نیست. سالیان درازی است که هویت سیاسی برای بسیاری با رویکرد شورشی و انحلال‌طلبانه تعریف شده و تغییر این رویکرد، از تلاش برای حذف نظام سیاسی به تلاش برای تغییر برنامه‌های سیاسی، با هدف بهبود زندگی مردم، دست کم از جنبه حیثیتی، امری غیرقابل قبول می‌نماید. با این حال، به واسطه رویکرد مثبتی که نسل جوان ایران، که در عصر گردش آزاد اطلاعات به طور بی واسطه با تجربه رفرمیسم در دموکراسی‌های پایدار آشنا شده، به الگوی سیاست‌ورزی سازنده نشان می دهد زمینه موفقیت آن و گذار به دموکراسی پایداربیش از پیش فراهم شده است.

چپ رفرمیست ایران اگر در این روند قرار نگیرد و تغییرات بنیادین در نحوه اندیشگی و سبک کار خود صورت ندهد و دائره سیاست را از تحلیل و تفسیر عملکرد بازیگران قدرت به برنامه‌ریزی کارشناسانه در عرصه‌های مختلف گسترش ندهد، روند اصلاح‌طلبی در حرف و رویا باقی خواهد ماند.